برگرفته از تریبون زمانه *  

ماده اول اعلامیه جهانی حقوق بشر می گوید که همه افراد بشر آزاد به دنیا می آیند. این امر تقریبا در آموزه های دینی تمامی ادیان الهی نیز یک اصل بدیهی است، چنانچه حضرت علی (ع) خطاب به انسان می فرماید «بنده دیگری نباش که خدا ترا آزاد آفریده است». هگل نیز معتقد است که آزادی جوهر حیات است. اما با این حال، آیزایا برلین برای آزادی حدود ۲۰۰ تعریف ادعا می کند و همین امر سبب می گردد که نتوان تعریف دقیقی از آزادی ارائه داد و حدود و صغور آن را مشخص نمود، تنها در این میان می توان به تبیین مصادیق آن اکتفا ورزید.

free_20

اما با این همه آزادی های شناخته شده ای وجود دارند که وجود آنها در عصر کنونی از مصادیق بارز آزادی است. آزادی اجتماعی، سیاسی- آزادی قومی و ملیتی- آزادی مدنی- آزادی بیان و اندیشه- آزادی رسانه و مطبوعات- آزادی انتقاد از قدرت- آزادی اعتراض کردن- آزادی رای دادن- آزادی تجمع های صلح آمیز و ده ها موارد دیگر که همگی از جمله همین آزادی های شناخته شده هستند.

آزادی گرچه ممکن است تعاریف متعددی داشته باشد و از یک جغرافیا به جغرافیای دیگر و از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر فرق کرده و مرزهای سیالی داشته باشد، اما با این حال آزادی را می توان تصمیم هایی نامید که فرد یا جامعه به میل و اراده خود می گیرد. اگر انسان بتواند همه تصمیم هایی را که می گیرد به عرصه عمل برساند و کسی یا سازمانی او را محدود نکند و یا اندیشه، گفتار و کردار او را به قید و بند نیاورد می توان از آزادی مطلق نام برد اما از آنجا که انسان به صورت اجتماعی زندگی می کند و آزادی مطلق آنها موجب ایجاد هرج و مرج و آنارشیسم در جامعه می گردد لذا هر جامعه ای با قوانینی خاص، سعی می کند که ضمن حفظ و حرمت آزادی های فردی، حد و مرزهای آزادی را مشخص کرده و بدین ترتیب از آزادی جامعه نیز دفاع کند.

اما مشکل و تعارض اینجا رخ می دهد که گاه این قوانین وضع شده چنان حد و مرزها را تنگ و باریک می کند که آزادی انسان ها را به حصار می کشد و به همین سبب انسان ها را به مبارزه فرا می خواند. مبارزه انسان ها و تلاش آن ها برای رهانیدن آزادی از قید و بندهای زائد، همواره یکی از صفحات درخشان تاریخ ملت هاست که برای بدست آوردن آزادی مشروع و همچنین برای قید و بند زدن به آزادی مطلق حکومت گران صورت می گیرد. وقتی حکومت ها با وضع قوانین و با اعمال روش هایی، سعی در محدود کردن آزادی انسان ها و شکستن حد و مرز آزادی های خویش هستند، ذات انسانی به چالش کشیده شده و روح آزادی خواهی انسان ها عصیان می کند. همین عصیان و مبارزه انسان های متعدد در طول تاریخ بوده اند که توانسته اند آزادی های حکومت های فردی و استبدادی را برانداخته و از اصول آزادی های فردی و اجتماعی دفاع کنند. وجود اعلامیه های متعدد جهانی و پیمان نامه های حقوق بشری در سطح دنیا، نمونه ای از این آزادی های مشروع هستند که انسان های بسیاری برای رساندن بشریت به این حد و مرز از جان و مال خود گذشته اند تا این که توانسته اند آزادی را بر قانون ها و اعلامیه ها حک نمایند و از فلسفه آزادی دفاع کنند. در فلسفه آزادی همه انسان ها آزاد هستند تا آن گونه که می بایست زندگی کنند. فلسفه آزادی نبایستی تنها به رها شدن انسان از حکومت ها محدود گردد بلکه باید بتواند انسان را از سلطه رهایی بخشد و اندیشه ها، ارزش ها، هنجارها و فضیلت های تازه ای را ایجاد نماید. فلسفه ازادی حاکمیت انسان را بر سرنوشت خویش محق می داند، پایبندی او را به قراردادهای اجتماعی ترویج می کند، به میراث های اجتماعی گذشتگان احترام می گذارد، بی تبعیضی را در هر رنگ و لباسی ترویج می کند، برای بسط اندیشه های خویش به کلام متوسل می شود، به حق برابر انسان ها برای رسیدن به آرمان های صلح جویانه خویش احترام می گذارد، از تحمیل زورمندانه خواسته های خویش به دیگران پرهیز می کند، و در یک کلام امیدوارانه به تغییر و بهبود جهان می اندیشد.

اما با این همه، به نظر می رسد که جهان مسیر دور و درازی برای رساندن خود به این فلسفه دارد. هنوز هم در اکثر نقاط جهان آزادی در معرض تهدید است، هنوز هم حکومت های بسیاری دوست دارند آزادی را با دیدگاه های تنگ نظرانه خویش تفسیر کنند و آن را تنها برای خود مجاز می شمارند. هنوز هم قوانین بسیاری وجود دارند که آزادی مشروع انسان ها را محدود می کنند. تا زمانی که این فلسفه در معرض تهدید باشد، انسان هایی هم خواهند بود که برای رساندن بشریت به این فلسفه مبارزه می کنند و حکومت ها را به چالش می کشند. تا زمانی که این چالش و مبارزه ادامه دارد، جنگ ها نیز ادامه خواهند داشت و قوانین آزادی با خون نوشته خواهند گردید.

۲
تاریخ آزادی و آزادی خواهی در ایران قدمت طولانی دارد. همواره در طول تاریخ این سرزمین مبارزان و قهرمانان بسیاری آمده اند تا از فلسفه آزادی دفاع کنند و آزادی را برای مردم به ارمغان آورند، اما آزادی پیش از دوران مشروطیت مفهوم دیگری داشت و آزادی به مفهوم مدرن آن به همراه مشروطه خواهی وارد ادبیات سیاسی ایران گردید. در واقع نهصت مشروطیت، نقطه عطفی در تاریخ سیاسی ایران بشمار می رود که توانست اندیشه های مدرن را وارد فضای گفتمان سنتی ایران بکند و ارزش ها و باورهای متفاوتی را طرح نماید. تا پیش از این دوره، مفهوم آزادی تنها از آموزه های دینی نشات می گرفت اما در عصر مشروطه نگاه روشنفکرانه متاثر از غرب به آزادی مفهوم آن را رشد داد و مفاهیم دیگری نیز بر آن افزود. علاوه بر این، بر خلاف مبارزه های پیش از این دوره که مبارزات حول محور فرد و قهرمان می چرخید، در این عصر مبارزات بر گرد یک اندیشه گرد آمده بودند. در این عصر، مفهوم آزادی حاصل نگاه و تفکر گروهی از روشنفکران و نخبگان بود که به صورت یک جریان مداوم و مستمر ادامه یافت. مبارزه آزادی خواهانه مشروطه اگرچه همچون دوره های گذشته، استبداد حکومتی را هدف گرفت و ازادی را در مقابل استبداد معنی می کرد، اما توانست آزادی را در یک بستر گفتمانی وارد اندیشه و گفتار ادبیات سیاسی نماید. در این دوره تحدید آزادی، نه تنها حاصل اعمال استبدادی قدرت شمرده می شد بلکه محدود شدن آزادی و حضور استبداد را در نبود قانون و محترم نشمردن آزادی های فردی می دانست. به همین خاطر تدوین قانون و اصلاح ساختار حکومتی در راس برنامه های آزادی خواهان مشروطه قرار گرفت. بر همین اساس هم پیروزی جنبش مشروطیت نه با براندازی سیستم استبدادی، که با تبدیل حکومت استبدادی به حکومت مشروطه و تشکیل مجلس شورای ملی و تصویب نخستین قانون اساسی ایران امکان پذیر می شد. گرچه این نخستین قانون اساسی با ۵۱ ماده بعد از موفقیت مشروطه خواهان در گرفتن فرمان مشروطه با عجله تدوین شده بود و در آن ذکری از حقوق ملت و اختیارات دولت- ملت (همان تعیین حدود آزادی های فردی و اجتماعی) نشده بود اما این حقوق در ظرف چند ماه تدوین شد و تحت عنوان متمم قانون اساسی به تصویب مجلس رسید که محمد علی شاه نیز آن را در ۱۴ مهر ۱۲٨۶ به امضا رساند. با امضای این سند، جنبش مشروطه خواهی صاحب قانون اساسی مدونی شد که اصول سیاسی- ساختار سلسله مراتب قدرت- جایگاه و حدود قدرت سیاسی و تعیین حقوق شهروندان را برآورده ساخت.

طبیعی است که حاصل این دست آورد را نمی توان ناشی از دستان یک فرد و یا افکار یک گروه دانست. گرچه ناخشنودی مردم از حکومت قاجار از اوایل پادشاهی ناصرالدین شاه شروع شده بود ولی این نوع ناخشنودی پس زمینه مبارزاتی مردم در حکومت های گذشته نیز بود. آن چه این بار فرق می کرد و لزوم پایان حکومت استبدادی را نیرو می بخشید، آشنایی تدریجی ایرانیان با تحولات جهانی و اندیشه لزوم حکومت قانون بود که توسط روشنفکران و نخبگان در بطن جامعه ترویج گردیده بود. نوشته های روشنفکرانی همچون حاج زین العابدین مراغه ای، طالبوف، آخوند زاده، میرزا ملکم خان، سید جمال اسد آبادی و دیگران توانسته بود زمینه مشروطه خواهی را فراهم آورد. اما با این همه، این تنها روشنفکران نبودند که توانستند زمینه را برای مشروطه خواهی آماده کنند بلکه سخنرانی افرادی چون سید جمال واعظ و ملک المتکلمین و دیگران بود که توانست توده مردم مذهبی را با اندیشه آزادی و مشروطه خواهی آشنا نماید و مفهوم آزادی را در بطن جامعه رواج دهد.

عامل دیگری که در ایجاد این جنبش فراگیر و گروهی نقش داشت، وجود نشریات روشنگری بود. نشریاتی همچون حبل المتین- حکمت- چهره نما- ملانصرالدین و دیگران که همگی در خارج از ایران منتشر می شدند، در گسترش آزادی خواهی در قالب مفهوم مشروطیت نقش مهمی داشتند.

زمینه بعدی که در این جنبش توانست آزادی خواهی را از قالب یک تفکر و خواسته سنتی به یک گفتمان مدرن درآورد، انجمن ها بودند که در واقع نقش احزاب کنونی را در آن دوران بازی می کردند. انجمن ها نه تنها آغاز کننده مشارکت های مدنی در ایران بودند بلکه در پیروزی انقلاب مشروطیت و پی ریزی تشکیل احزاب بعدی نقش بسزایی داشتند. با وجودی که انجمن ها در دوره مشروطیت، بر طبق اساسنامه خود، انجمن های سیاسی- ایالتی و ولایتی- صنفی- مذهبی و ادبی بودند ولی همه آنها درخواست مشارکت سیاسی و اجتماعی داشتند و افکار عمومی را در همین راستا مهیا می کردند.

بنابر این هدف از ذکر تمامی این عوامل این است که اگر آزادی خواهی در ایران پیشتر از این صرفا استبداد سیاسی را هدف مبارزه خود قرار داده بود، این بار در اثر کارکرد همین عوامل بود که توانست گفتمانی را ایجاد کند که هدف آن از آزادی تنها این نباشد که بتوان با حکومت به بلندترین لحن ها سخن گفت و آن را به باد دشنام گرفت، بلکه این بار آزادی خواهی در قالب مفاهیمی چون آزادی بیان- آزادی زنان- تساوی حقوق اقلیت های دینی و مذهبی و کلا شامل همان مفاهیمی می گردید که از آن امروزه به عنوان حقوق شهروندی تعبیر می کنند.

٣
مردم ایران در طول بیش از یک سده مبارزه برای آزادی و آزادی خواهی پس از دوران مشروطیت، اگرچه در دورانی از تاریخ توانسته اند طعم نسبی آزادی را بچشند اما واقعیت این است که این مبارزات نتوانسته اند تاکنون بستری دائمی و قابل اطمینان برای آزادی فراهم آورند. بنابر این در جریان این مبارزات، این تنها حکومت ها و مردان سیاست نبوده اند که در پی مهار ازادی بودند بلکه هنوز فرهنگ استبدادی حتی از اذهان روشنفکران و نخبگان ما نیز رخت برنبسته است. بنابر این همگی این موارد دست به دست هم داده و تا به امروز موانعی را بر سر آزادی و آزاد اندیشیدن بوجود آورده اند.

زندانیان نیروهای مشروطه خواه
علاوه بر رسوب اندیشه فرهنگ استبدادی در اذهان، تشتت در مفهوم آزادی نیز باعث شده که تاکنون تصویر کدر و گاه آلوده ای از آزادی ارائه گردد که همین امر باعث افراط و تفریط هایی در مفهوم آزادی شده است، به طوری که گاه آن را در برابر مذهب قرار داده است. همین هرج و مرج و بی قاعدگی در مفهوم آزادی، گاه به ذبح آزادی انجامیده و در بهترین حالت آزادی را به قید وثیقه! آزاد نموده است. بنابر این آزادی در بهترین شرایط خود در ایران، صرفا محدود به عرصه سیاست بوده است. زمانی که روشنفکران و نخبگان ازاد بودند تا در مسایل سیاسی اظهار نظر کنند و با حکومت درافتند از آزادی سخن می راندند. اما اگر مفهوم آزادی از همان ابتدای مشروطیت- که مفهوم آزادی به صورت گفتمان مدرن مطرح شد- حد و مرز دقیقی می یافت و تفسیر شفافی پیدا می کرد شاید در طول یک قرن کنونی، آزادی می توانست به صورت بنیادین در جامعه نهادینه شود تا دیگر آزادی خواهان و روشنفکران را در برابر مذهب و دولت قرار ندهد، اما متاسفانه رسوب افکار استبدادی در اندیشه مردم ایران، و دست به دست شدن قدرت سیاسی در طول تاریخ در دو حیطه محدود، همواره سبب تهدید و تحدید آزادی شده است. این تحدید آزادی از همان دوران مشروطه آغاز گردید و متاسفانه تا به امروز نیز ادامه یافت. بر همین نگرش است که عده ای از عوامل قدرت معتقدند که می توان به زور هم شده مردم را به بهشت برد. این گونه نگرش های جبر گرایانه به آزادی ریشه از همان دوران مشروطیت دارد. سرمقاله نویس نشریه صور اسرافیل در شماره ۱۲ به تاریخ ۱٣۲۵قمری در باب آزادی می نویسد، تنها خواهشی که از هر رییس روحانی و جسمانی باید کرد این است که بعد از این لازم نیست نه به زور چوب نه با تکلف استدلال، و نه با تازیانه طریقت کمال منتظره ما را به ما معرفی فرمایید. شما فقط به ما اجازه بدهید که ما در تمییز و تشخیص کمال خودمان بشخصه مختار باشیم. معنی کلمه جدید آزادی که تمام انبیاء و حکما و علمای دنیا مستقیم و غیر مستقیم برای تکمیل معنی آن کوشیده اند و ما تازه با هزار تردید و لکنت اسم آن را به زبان جاری می کنیم. همین است که مدعیان تولیت قبرستان ایران کمال انسان را به معرفی های حکیمانه خودشان محدود نکرده و اجازه فرمایند نوع بشر به همان وسایل خلقتی در تشخیص کمال و پیروی آن بدون هیچ دغدغه خاطر ساعی باشند. معنی کلمه آزادی که قرن هاست در تحصیل آن سیل های خون جاری است فقط تحصیل چنین اجازه یا استرداد همین حق بشری است.

بنابر این مفهوم آزادی از عصر مشروطیت، نتوانست خود را از دست ابهام برهاند، این ابهام در عصر پهلوی و پس از انقلاب اسلامی نیز ادامه یافت. این ابهام در همان ابتدا مشروطه، مشروعه را آفرید و حتی تا به آنجا پیش رفت که آزادی را انکار نمود.

شیخ فضل الله نوری در این باره می گوید: «اگر منظور و مقصودتان از مشروطیت اجرای قانون الهی و حفظ احکام اسلام بود، چرا خواستید اساس آن را بر حریت و مساوات قرار دهید در حالیکه هر یک از این دو موذی رکن قویم قانون الهی است. قوام اسلام بر عبودیت است نه به آزادی. و در جای دیگر می گوید اگر از من می شنوید، لفظ آزادی را بردارید که عاقبت این حرف ما را مفتضح خواهد کرد».

ستار خان 1

حریت و مواسات دو اصل مورد مناقشه مشروطه خواهان بود. تساوی همه مردم در برابر قانون (مساوات) و آزادی بیان، اجتماعات و احزاب (حریت) از همان ابتدا تعریف شفافی نیافت و حد و مرز مشخصی پیدا نکرد. گرچه این دو از اصول نظری و اصلی مشروطیت بودند ولی هیچ گاه از جاده تعادل عبور نکردند و تنها باعث گردیدند که در دوره های مختلف تاریخ ما در گذرگاه های افراط و تفریط شکل بگیرد. این دوگانگی از مفهوم آزادی- که از بدو مشروطیت زاده شد- ناشی از تلاقی اندیشه های مدرن و سنتی بود. اگرچه روشنفکران و نخبگان در آن دوران با اندیشه های مدرن آشنا شدند ولی جامعه هنوز سنت گرا بود. نخبگان با گفتمان مدرن می خواستند جامعه را از استبداد رهایی بخشد ولی اسلام گرایی سنتی مخالف با این مظاهر مدرنیته بود. گروهی دیگر از روشنفکران نیز سعی در تطبیق اندیشه های مدرن با اندیشه های اسلامی نمودند. همین گفتمان های مختلط به جای این که بتواند به شفاف سازی آزادی کمک کند برعکس مغلطه ای از آزادی را آفرید که هیچ سرانجامی نیافت و هرگز نتوانست به رهایی کامل آزادی بینجامد. آزادی یا در تاریخ ایران ذبح گردید و یا اگر هم آزاد بود، تنها به قید وثیقه می توانست به حیات خود ادامه بدهد.

۴
مشروطیت، علی رغم ناکامی های خویش جریانی را آفرید و دست آوردهایی را نیز به همراه آورد که یکی از این دست آوردها، رهایی مبارزات آزادیخواهی از دست قهرمانان و کمرنگ کردن نقش قهرمان سازی بود. اما تنها کسی که توانست خود را از این قید و بند برهاند و از این قاعده مستثنی سازد، ستارخان بود. ستارخان روح عصیانگر مشروطه بود که بزودی در مرکز ثقل مشروطیت قرار گرفت و همه نگاه ها را به خود جلب نمود. او در برابر قشون عظیم محمد علی شاه ایستاد که برای دستگیری مشروطه خواهان به آذربایجان گسیل شده بود. او بنای مقاومت گذاشت و به همراه سایر مجاهدین به مدت ۱۱ ماه در برابر قوای دولتی ایستاد و نگذاشت که مشروطیت سقوط کند. مقاومت های طاقت فرسای او به یاری دیگران در مقابل ۴۰ هزار قشون دولتی، شهرت او را به خارج از مرزهای کشور رساند، به طوری که غالب جراید دنیا هر روز از مقاومت های سرسختانه او مطالبی می نوشتند.

علامه قزوینی می نویسد: «اگر روز ۱۷ جمادی الاخری ستارخان بیرقهای سفید را پایین نمی آورد، مشروطه تا مدت نامعلوم رخت از ایران بیرون می برد زیرا آن روز در تمام نقاط ایران به جز از تبریز استبداد حکمروا بود.»

Sattar_Khan_with_his_son

ستارخان در تمامی تاریخ مشروطیت، تنها مرجعی بود که توانست هم از حمایت مراجع تقلید و آیات ثلاث برخوردار باشد، هم حمایت روشنفکران و نخبگان را جلب کند و هم اینکه از پشتیبانی وسیع افکار عمومی بهره مند گردد. او تنها کسی بود که با این همه تشتت آرا در بحث آزادی و آزادی خواهی، توانست گفتمان غالبی از آزادی را در خود متبلور سازد. ستارخان تنها یک مبارزه نبود بلکه او روح عصیانگر مشروطه بود که توانست آزادی را رها سازد و راه دشوار آزادی را هموار کند.

راه آزادی دشوار است و این را پیش از ماندلا، همه آنهایی فهمیده اند که در طول تاریخ بشریت برای آزادی مبارزه کرده اند و برای به دست آوردن آن فریاد سر داده اند. اما ستارخان تنها فریاد نزد، او تنها برای آزادی مبارزه نکرد، او برای اینکه راه آزادی را بسازد یازده ماه در مقابل قشون یک دولت ایستاد و مشروطیت را نجات داد. او به جای سخن گفتن از فواید آزادی، با گام های محکم و استوار در راه ساختن این راه دشوار گام نهاد و بر تفسیرهای متفاوت از آزادی خط بطلان کشید. او تنها عصیان نکرد بلکه او خود یک عصیان بود.

ستارخان خود یک عصیان بود بر تاریخ و جغرافیا. او زمان و مکان را به اختیار خود درآورد و به همراه مردم حرکت خود را به سوی آزادی خواهی آغاز کرد تا بتواند آزادی را نهادینه کند. در طول این مدت، خون های بسیاری ریخته شد، دارهای فراوانی برافراشته گردید، زندان های متعددی احداث شد، توپ های بزرگی به غرش درآمده، و گلوله های بسیاری شلیک شد تا بتواند آزادی را به زانو درآورند. در این میان پای آزادی تیر خورد اما به زانو درنیامد. آزادی را در این سرزمین درمان نکردند، پس آزادی جان سپرد اما این گلوله او را از صحنه ادبیات و شعرهای مشروطه بیرون آورد و در طول تمامی تاریخ و جغرافیا پراکند.

او پیش از این، این گلوله را پیش بینی کرده بود، گلوله ای که نه استبداد بلکه این بار آزادی را نشانه خواهد گرفت. ستارخان پیش از رفتن به تهران، به حاج علی دواتچی گفته بود: «می خواهند با جدایی انداختن بین من و شما، و فرستادن من به تهران، مرا در تهران و شما را در تبریز سر به نیست کنند». این چنین نیز شد. حاج علی دواتچی را روسها در تبریز به دار آویختند و ستارخان هم در پارک اتابک هدف تیر دشمنان آزادی قرار گرفت.

گلوله های بسیاری در تاریخ شلیک شده اما این بار گلوله نه استبداد که آزادی را نشانه رفته بود تا او را از پای درآورده و به زانو درآورد. و امروزه پس از گذشت ۱۰۰ سال از شلیک این گلوله، نباید تنها به رثای ستارخان پرداخت و تنها از مرگ و زندگی او سخن گفت. همه امروزه از تمامی جانفشانی های وی باخبر هستند و می دانند که چه ها کرده است. اما این بار پس از یک قرن، بایستی بتوان از زاویه دیگری به این گلوله نگریست و به این سوال پاسخ داد که این گلوله چه تاثیری در مشروطیت گذاشت؟ امروزه باید بتوان ستارخان را از درون مشروطیت بیرون کشید و به کالبد شکافی نقش او پرداخت چرا که او توانست آزادی را از درون شعرها بیرون کشیده و به آن نمود عینی بدهد.

درست به همین خاطر است که مورخین مشروطه، روشنفکران و نخبگان جامعه، این بار بهتر است که دست از گزارش نویسی بردارند و به تحلیل ماهیت ستارخان بنشینند چرا که مشروطیت دو بار به زانو درآمد- یکی با نصب پرچم های سفید بر سر درب های کوچه های تبریز، و دیگری در پارک اتابک تهران- و در هر دو بار این ستارخان بود که روشنفکری و آزادی را نجات داد.

گلوله ای که در پارک اتابک شلیک شد، دست آوردهای مشروطیت از بین رفت، روزنامه ها و انجمن ها تعطیل شدند، مجاهدین خلع سلاح شدند، آزادی خواهان تعقیب و اعدام شدند، مجلس شورای ملی، که محور دست آوردهای مشروطیت بود منحل گردید، و سلطنت بار دیگر به صحنه سیاست بازگشت. اما اینها تاثیر آنی و کوتاه مدت شلیک این گلوله بر سرنوشت مشروطیت و آزادی بودند. اکنون جریان روشنفکری ایران باید به این سوال پاسخ گوید که اگر این گلوله شلیک نمی شد، سرانجام آزادی به چه می انجامید؟ و یا سوال اساسی تر این که، اگر ستارخان نبود سرانجام ازادی و مشروطیت به کجا می انجامید؟

این امر بایستی مهمترین چالشی باشد که پس از یک قرن از شهادت ستارخان- به عنوان نماد آزادی و مشروطیت- روشنفکران و نخبگان بایستی به آن پاسخ گویند چرا که ستارخان بدون مشروطیت هم ستارخان است و حرفی برای گفتن دارد، اما آیا باید دید که مشروطیت هم بدون ستارخان می تواند این چنین باشد؟

لینک مطلب در تریبون زمانه