برگرفته از تریبون زمانه *  

مطالب این بخش برگرفته از «تریبون زمانه» هستند. تریبون زمانه، آنچنان که در پیشانی آن آمده است، تریبونی است در اختیار شهروندان. همگان می‌توانند با رعایت اصول دموکراتیک درج شده در آیین‌نامه تریبون آثار خود را در آن انتشار دهند. زمانه مسئولیتی در قبال محتوای این مطلب ندارد.

قبل از درِ اصلی فلزی بزرگ زندان، دکه‌ی کوچیکی وجود داره که هر چیزی رو که همراه داری باید اون‌جا تحویل بدی؛ یه کیسه بهت می‌دن و کارت شناسایی، کیف پول، حلقه، کارت بانکی و… رو باید بریزی توش. یه‌سری چیزها مثل کمربندت رو هم باید همون‌جا بندازی دور. هیچ‌کسی هیچ‌چیزی رو نمی‌تونه با خودش ببره تو زندان.

از زندان‌های ایران تصویر چندان دقیق و درستی وجود ندارد، جز خاطرات زندانیان. این گزارش روایتی از زندان تهران بزرگ در منطقه‌ی فشافویه در جنوب پایتخت است که ظرفیت ۱۵ هزار زندانی را دارد. ولی خلیلی در شماره‌ی هفتم کتاب تراژدی روایتی کمتر شنیده شده از زندان تهران بزرگ با عنوان «زیر هشت» نوشته است. در همان شروع گزارش از قول یک زندانی می‌نویسد: «از درِ زندان که رد بشی، وارد دنیای جدیدی می‌شی که همه‌چیز طبق قانون و نظم و نظام خودش اداره می‌شه.»

این گزارش مفصل ضمن معرفی بخش‌های مختلف زندان، قوانین و مقررات قانونی و غیرقانونی زندان را به‌تصویر کشیده است. گزارش روایت یک محکوم مالی است که از داخل زندان تلفن کرده و می‌گوید اینجا چه خبر است. برای همین هم این جمله در جای‌جای گزارش به‌عنوان حلقه‌ی وصل تکرار می‌شود: «این تماس از زندان تهران بزرگ می‌باشد.»

این زندانی می‌گوید: «یک روزی دغدغه‌ام این بود که بیست‌ میلیون دلار رو چطوری از چین به ایران یا برعکس جابه‌جا کنم و به خنسی نخورم. ولی حالا نگرانیم این شده که قاشق‌های سلولم گم نشه.»

روایتگر زندان تهران بزرگ پنج سال حکم زندان دارد که به گفته‌ی خودش «تا حالا دو سال و شش ماه و بیست‌ویک روز و هشت ساعتش رفته.» این زندانی از دم در زندان دست آدم را می‌گیرد و به درون زندان می‌برد و توضیح می‌دهد که زندان تهران بزرگ چه‌جور جایی است و وقتی زندانی وارد آن می‌شود، باید چه کاری بکند یا نکند.

***

بازداشتگاه موقت

«دم درِ زندان یه شعبه‌ی کوچیکِ بانک پارسیانه و شما بلافاصله می‌رید اون‌جا و حساب باز می‌کنید. اون‌جا یه کارت بانکی بهتون می‌دن که اسمش پارسل‌تله و فقط تو زندان کار می‌کنه و از بیرون زندان هم می‌تونن روزانه تا سقف یک‌میلیون تومن شارژش کنن. ولی این کارت تو هیچ‌ بانکی بیرون از زندان کار نمی‌کنه.

جلوِ درِ ورودی زندان افسرنگهبان و تعدادی سربازوظیفه ایستادن و شما وارد سالنی می‌شید که دورتادورش با کاشی آبی پوشیده شده. چهار تا کابین تو این سالن وجود داره که جلوِ اون‌ها پرده کشیدن به عنوان در؛ باید این‌جا لخت مادرزاد بشید و یکی تمام بدن شما رو بازرسی کنه؛ از توی دهن‌تون گرفته تا جاهای دیگه. در این مرحله شرم یا خجالت اصلاً مفهومی نداره؛ اگه دوست ندارید فحش بخورید باید سریع لخت بشید تا کارشون رو طبق پروتکل‌های زندان انجام بدن. این تجربه هر بار که شانس داشته باشید و بتونید برید مرخصی و برگردید باز تکرار می‌شه.

دفعه‌ی اولی که می‌افتید زندان باید «کارت عکس» بشید؛ یعنی مشخصات شما با یه شماره و کد توی سیستم سازمان زندان‌ها ثبت بشه. اتاقک کوچیک «کارت عکس» تو خود سالن کاشی‌شده قرار داره و دو تا مرد که خودشون هم زندانی‌ان و «رأی کار» دارن، کارِ ثبت مشخصات رو انجام می‌دن. «رأی‌ کاری»ها زندانی‌هایی هستن که بعد از مدتی حبس، از مسئول‌های زندان اجازه‌ی کار گرفتن و ممکنه یه درآمد اندکی هم داشته باشن.

بعد از این‌که «کارت عکس» شدید باید به سالن دیگه برید به طول حدود هفت متر و عرض حدود پنج متر با دیوارها و سقف‌های بلند که یه توالت داغون هم داره. به این‌جا می‌گن بازداشتگاه موقت. تو این سالن دو ردیف نیمکت آهنیِ Uشکل به دیوارها چسبیده که شما باید روی اون‌ها بشینید و منتظر باشید؛ یه ساعت، دو ساعت، پنج ساعت. زمان مشخص نیست. اصلاً توی زندان زمان رو باید فراموش کنید و در نظر داشته باشید که اون‌جا هر یه ساعت چند ساعت می‌گذره و زمان کِش می‌آد. شما تو بازداشتگاه باید اون‌قدر بشینید تا سرباز و ماشینی پیدا کنن و شما رو بفرستن داخل.

قرنطینه

هر کسی با هر جرمی وارد زندان بشه، حالا مالی باشه یا سرقت یا مهریه، بعد از چند ساعت انتظار توی بازداشتگاهِ موقت باید بره «قرنطینه» یا تیپ سه. قرنطینه جاییه که برای یک تا دو هفته زندانی اون‌جا می‌مونه تا از نظر سلامت مشکلی نداشته باشه یا اگه شیشه و مواد مصرف کرده، خماری و نئشه‌گیش بپره یا اگه «انباری زده» تخلیه بشه. بعضی از زندانی‌ها مواد یا چیزهای ممنوعه رو می‌خورن به این امید که توی زندان دفعش کنن و بفروشن. به این کار می‌گن انباری زدن. البته بعضی وقت‌ها بسته‌های مواد توی شیکم‌شون می‌ترکه و می‌میرن.

وارد قرنطینه که بشید باید دوش بگیرید؛ اون‌جا چندتا حمام وجود داره و به شما زیرپیرهنی، شورت و یه حوله می‌دن. بعد از حمام دیگه رسماً وارد سالن قرنطینه می‌شید. سابق بر این به همه‌ی زندانی‌ها یه لباس متحدالشکل می‌دادن، چیزی شبیه لباس فرم که راه‌راه یا آبی‌رنگ بود ولی الان چند سالیه که هر کسی می‌تونه لباس خودش رو تو زندان بپوشه و فقط وقت‌های اعزام به بیرون، مثلاً برای بیمارستان یا دادگاه، زندانی باید لباس آبی زندان رو بپوشه و گاو پیشونی‌سفید خیابون‌های شهر بشه.

بعضی از زندانی‌ها مواد یا چیزهای ممنوعه رو می‌خورن به این امید که توی زندان دفعش کنن و بفروشن. به این کار می‌گن انباری زدن. البته بعضی وقت‌ها بسته‌های مواد توی شیکم‌شون می‌ترکه و می‌میرن.

نزدیک ورودی قرنطینه اتاقی وجود داره که افسرنگهبان اون‌جا می‌شینه و بهش «زیرِ هشت» می‌گن. البته بعضی زندانی‌ها «کله‌پزی» یا «آکواریوم» هم صداش می‌کنن. افسرنگهبان یه نیروی کادری سازمان زندان‌هاست با لباس معمولی و بدون هیچ درجه‌ی خاصی. اون مسئول نظم کلی اونجاست و قبل از اینکه شما رسماً وارد قرنطینه بشید با شما درباره‌ی قوانین کلی زندان و قرنطینه حرف می‌زنه و بهتون هشدار می‌ده توی قرنطینه آدم‌هایی هستن که ممکنه سر شما کلاه بذارن و بهتون پیشنهاد بدن که می‌تونن براتون وثیقه جور کنن تا آزاد بشید. بعد هم می‌گه این‌ها اگه می‌تونستن، کاری می‌کردن خودشون آزاد بشن.

توی قرنطینه قبل از این‌که سلول یا همون اتاق‌تون رو مشخص کنن یه برگه به شما می‌دن تا هشت شماره‌‌ی تلفن آدم‌هایی رو که فکر می‌کنید دوست دارید با اون‌ها از زندان تماس بگیرید و در شرایط ضروری هم لازمه باهاشون حرف بزنید روش بنویسید. بر اساس این شماره‌ها براتون کارتی به نام «کارت سفید» صادر می‌کنن. کارت سفید چیزی شبیه کارت تلفنه که شارژش می‌کنید و فقط می‌تونید به اون تلفن‌هایی که توی برگه ثبت شده، زنگ بزنید… بعد از اینکه برگه‌ی «کارت سفید» رو پر کردید و شماره‌تلفن‌ها رو دادید، افسرنگهبان شما رو به وکیل‌بند معرفی می‌کنه که رئیس هر سالن زندان محسوب می‌شه. وکیل‌بندها از زندانی‌های قدیمی و شناخته‌شده هستن. به‌طور کلی تو زندان همه‌ی کارها رو خود زندانی‌ها انجام می‌دن، یعنی به‌جز رئیس زندان، کادر اداری، حفاظت و افسرنگهبان‌ها و نگهبان‌ها مابقی کارهای زندان، از بهداری گرفته تا آشپزی، نظافت، تأسیسات، وکیل‌بند، کارت عکس و… همه رو خود زندانی‌ها انجام می‌دن.

قرنطینه‌ی زندان تهران بزرگ دوطبقه‌ست، پایین چندتا اتاق با ظرفیت حدود بیست نفر داره و طبقه‌ی بالا هم دو تا سالن سرتاسری داره با ظرفیت هر کدوم پنجاه نفر. اینکه شما تو سالن‌های طبقه‌ی بالا بیفتید یا توی اتاق‌های طبقه‌ی پایین که راحت‌ترن، شانسی نیست، بسته به این داره که چقدر بخواید خرج کنید. در واقع هر کسی رو طبقه‌ی پایین نمی‌فرستن؛ شما باید پول بدید. قاعده‌ی مهم و کلی زندان که از همون روز اول متوجه می‌شید اینه که اگه دوست دارید امکانات داشته باشید باید دست‌تون رو توی جیب‌تون کنید اگه آهی در بساط ندارید باید دلتون به همون امکانات محدود زندان خوش باشه. وکیل‌بند خیلی شفاف به شما می‌گه اگه می‌خواید برید طبقه‌ی پایین توی اتاق و روی تخت بخوابی و کسی برات آشپزی کنه و غذای خوب بخوری، باید هفته‌ای یک‌ونیم تا دومیلیون تومن پول بدی وگرنه باید بری طبقه‌ی بالا و غذای «دُلی» بخوری. زندانی‌ها به غذای دولتی «دُلی» می‌گن. جیره‌ی هر زندانی روزی سه وعده غذای «دُلی»، دو تا پتو (یکی برای رو و یکی برای زیر)، یه زیرپوش، یه شورت، یه حوله، هر چهل روز یه شامپو کوچیک تخم‌مرغی و ماهی دو کیلو و هفتصد گرم قنده. جز این هر چی می‌خواید، از ظرف برای غذا خوردن تا قاشق و چنگال و مایع ظرف‌شویی و مسواک و… رو باید از فروشگاه زندان بخرید. البته به‌جز جیره‌ای که گفتم به زندانی‌های معتاد یا اون‌هایی که دارن ترک می‌کنن، متادون مجانی هم می‌دن که ما بهش می‌گیم «کالاسکه‌ی شادی». یه سری از زندانی‌ها براش سر یه ساعت مشخص صف می‌بندن…

توی قرنطینه هیچ تفکیکی بین زندانی‌ها انجام نمی‌شه؛ یعنی جیب‌بُر و پزشکی که مثلاً به ‌خاطر چکِ برگشتی افتاده زندان یه جا هستن و برای همین هم خیلی‌ها که دست‌شون به دهن‌شون می‌رسه و تازه افتادن زندان و می‌ترسن، تلاش می‌کنن پول خرج کنن و توی اتاق باشن و تو سالن‌های بالا نیفتن. توی دوره‌ی قرنطینه چون تازه‌واردی معمولاً اگه حواست نباشه قشنگ تیغت می‌زنن و همه‌ی قیمت‌ها را دولا پهنا باهات حساب می‌کنن اما خب، اون کجا که شما غذای «دُلی» بخوری یا آشپز داشته باشی و با مواد غذایی که از فروشگاه خریداری می‌کنه، غذا برات بپزه. یادمه اون زمان که رفتم قرنطینه، یکی از آشپزها مدیر یکی از شعبه‌های بانک بود که به جرم اختلاس حکم گرفته بود و چون آشپزی بلد بود، کار می‌کرد تا یه درآمدی برای زن و بچه‌اش داشته باشه.

زندانی‌ها رو بعد از یه هفته، از قرنطینه می‌فرستن جای دیگه‌ای به اسم «تی سی» که در واقع مثل الک می‌مونه و اون‌جا تفکیک می‌شن؛ زندانی مالی و اقتصادی رو یه جا می‌فرستن و اون‌هایی که جرائم سنگین دارن، مثل سرقت یا زورگیری و… هم به جاهای دیگه‌ای. معمولاً هر زندانی بین سه روز تا یه هفته تو «تی سی» می‌مونه و بعد هم از این‌جا منتقل می‌شه به زندان و اتاق نهاییش.

تیپ زندان

توی زندان به هر ساختمون مجزا که تعدادی زندانی داخلش زندگی می‌کنن، تیپ می‌گن. این‌جا شش تا تیپ داره، البته یکی از تیپ‌ها رو چند ماه پیش بعد از درگیری‌های اخیر یک‌شبه راه‌اندازی کردن، ساختمونش آماده شده بود و یک‌شبه هم تجهیزش کردن. ما شنیدیم خیلی از دستگیرشده‌ها را اینجا جا داده بودن که الان خیلی‌هاشون آزاد شدند ولی می‌گن بعد از آتش‌سوزی اوین چندصدنفری رو از اون‌جا آوردن این‌جا.

هر تیپ، مخصوص بخشی از زندانی‌هاست. اگه جرمت شرارت، دزدی، خفتگیری، دعوا و شبیه این‌ها باشه می‌‌فرستنت تیپ چهار یا تیپ دو و تیپ یک. اگه جرمت اقتصادی باشه، مثل کلاهبرداری، اختلاس، رد مال، مهریه و… ساکن تیپ پنج هستی. تیپ‌های زندان هیچ ارتباطی با هم ندارن و کاملاً از هم جدان و زندانی‌ها اصلاً امکان گشتن و رفتن از تیپی به تیپ دیگه رو ندارن مگه این‌که به‌خاطر شرایط خاصی درخواست بدن…

زندانی‌های مشهور که برای زندان خرج می‌کنن تو اتاق‌هایی با تعداد جمعیت کم زندگی می‌کنن

شما وقتی از «تی سی» و «قرنطینه» منتقل می‌شید به تیپ پنج باید دم در «کارت عکسی» رو که براتون صادر شده تحویل افسرنگهبان بدید. بعد از کنار محوطه‌ای عبور می‌کنید که اتاق رئیس زندان، رئیس حفاظت زندان و پشت اون هم خوابگاه حفاظت قرار داره. اینجا یک اتاق دیگه هم هست که بهش «صداوسیما» می‌گن و در واقع بخش سمعی‌بصری زندانه و از طریق کانال داخلی از ساعت هشت صبح تا هشت شب و گاهی حتی دیرتر فیلم و سریال پخش می‌کنه. یه زندانی به همراه یک نفر کادر رسمی مسئول صداوسیماست و معمولاً سریال‌ها رو از شبکه‌های داخلی و شبکه‌ی خانگی برمی‌داره و دوباره پخش می‌کنه. بعد از اتاق صداوسیما اتاقِ زیرِ هشت (محل استقرار افسرنگهبان) رو داریم و پس از اون هم دو تا راهرو که وسطش بهداری زندان قرار گرفته و معمولاً کسی توش نیست به‌جز یه پزشک عمومی و پرستار و عده‌ای زندانی پزشک که خودشان هم از زندانی‌ها هستن. البته گاهی پزشک‌های متخصص هم از بیرون زندان میان ولی خیلی استثناست. از جلوِ درِ بهداری دو تا راهرو از هم جدا می‌شن که هر کدوم مثل یه تونل دراز بیش‌تر از سیصد متر طول دارن و توی هر کدوم از اون‌ها پنج تا سالن وجود داره و سلول‌های زندان اون‌جا قرار گرفته. اول کریدورها یه اتاقه مخصوص زندانی‌هایی که کارهای خدماتی مثل نظافت، باغبونی، کارهای فنی و… رو انجام می‌دن. ما به این‌ها «بچه‌های جهاد» می‌گیم. فروشگاه مرکزی تیپ هم همین‌جاست که کل مایحتاج تیپ رو میاره و بعد توی فروشگاه‌های داخل سالن‌ها توزیع می‌کنه.

زندانیان «وی آی پی»

زندانی‌ها در واقع توی اتاق‌ها یا همون سلول‌های داخل سالن‌های زندان زندگی می‌کنن و اجازه‌ی خروج از سالن خودشون رو، به‌جز برای رفتن به بهداری، کتابخونه‌ی تیپ و سالن کشتی و فوتسال، اون هم در شرایط و زمان خاص، ندارن. هر سالن (بند) یه درِ ورودی داره که افسرنگهبان یا نگهبانی کنارش نشسته و بعد از اون فروشگاه قرار گرفته و یه حسینیه هم کنارشه… کنار حسینیه، یه اتاق کوچیک وجود داره که کارهای اداری زندانی‌ها رو اون‌جا انجام می‌دن و یک در هم هست که به یکی از هواخوری‌ها باز می‌شه. هر سالن دو تا هواخوری داره. این هواخوری ابعادش چهارده تا بلوک دومتری در نوزده تا بلوک دومتریه. بعد از این ساختار، تازه اتاق‌ها یا همون سلول‌ها شروع می‌شن. شما یه سالن با راهرو نه‌چندان پهن رو در نظر بگیرید که در دو سمت راست و چپش هشت اتاق قرار داره. یعنی داخل هر سالن در مجموع شونزده سلول برای نگهداری و زندگی زندانی‌ها ساخته شده و توی هر اتاق هم پونزده تا تخت (پنج ردیف سه‌تختی) هست. در واقع درمجموع در هر سالن به صورت استاندارد باید ۲۴۰ زندانی زندگی کنن ولی الان در سالن خود ما ۳۴۰ نفر زندگی می‌کنن؛ اون هم در شرایطی که تعداد زندانی‌ها در همه‌ی اتاق‌ها یکسان نیست؛ سلولی هست که چهار پنج نفر توش زندگی می‌کنن و سلول دیگه‌ای که سی زندانی داره و نصف آدم‌ها کف‌خواب‌ان و شب‌ها با سختی، خیاری کنار هم می‌خوابن و اگه یه نفر نصفه‌شب بره دستشویی و برگرده، جا گیرش نمی‌آد و باید تا صبح ایستاده بخوابه.

زندانی‌های مشهور که برای زندان خرج می‌کنن تو اتاق‌هایی با تعداد جمعیت کم زندگی می‌کنن؛ مثلاً آقای «ه» یکی از سالن‌های زندان رو کلاً «تجهیز» کرد و در عوضش توی اتاقش تنها چهار نفر بودن. تجهیز کردن یعنی اینکه شما برای خرید وسایل موردنیاز زندانی‌ها، از یخچال و تلویزیون گرفته تا تعمیرات دستشویی و حمام، پتوی نو و… پول پرداخت کنی و در مقابل وکیل‌‌بند هم اتاقت رو خلوت می‌کنه و بهت امکانات می‌ده. یا مثلاً چند نفر از زندانی‌ها که توی یه پرونده‌ی مشترک اقتصادی دادگاهی شدن و تو اتاقشون سیزده نفرن و دو تا تخت خالی دارن، سال گذشته که اومدن تهران بزرگ هزینه‌ی تعمیرات چندتا از دستشویی‌ها رو دادن، دو تا توالت فرنگی درست کردن و کلی هم وسایل ورزشی مثل میز پینگ‌پونگ، فوتبال دستی، تور والیبال، چند تا توپ فوتبال، والیبال و… خریدن و تو هواخوری گذاشتن. اینجا به زندانی‌های خاص که شرایط ویژه دارن «وی‌آی‌پی» هم می‌گن؛ رابطه‌ی این زندانی‌ها با زندانی‌های عادی که خیلی‌هاشون مشکلات شدید اقتصادی و هزارتا بحران ریز و درشت دارن معمولاً خوبه چون از قِبَلِ حضور «وی‌آی‌پی»ها توی زندان خیلی وقت‌ها زندانی‌های عادی هم امکانات بهتری دریافت می‌کنن و گاهی این «وی‌آی‌پی»ها هوای زندانی‌ها رو دارن؛ بهشون غذا می‌دن، کمک‌های مالی بهشون می‌کنن یا پول جمع می‌کنن و اون‌هایی رو که بدهی‌هاشون سنگین نیست آزاد می‌کنن. مثلاً چند وقت پیش پول گذاشتن رو هم و یه پیرمردی رو که هجده سال توی زندان بود و فقط شش‌میلیون تومن از بدهی‌اش مونده بود آزاد کردن. پیرمرد سال‌ها بود که هیچ ملاقاتی نداشت و اصلاً معلوم نبود کس‌وکاری براش مونده یا نه؛ برای همین زندانی‌ها یه آگهی تو روزنامه دادن تا ببینن می‌تونن خانواده‌اش رو پیدا کنن یا نه. جالب اینکه خواهرش رو توی لواسون پیدا کردن و الان پیرمرد آزاد شده و با خواهرش زندگی می‌کنه. می‌گن همین «وی‌آی‌پی»‌ها بعد از اینکه تو اعتراضات اخیر هم کلی بازداشتی یه دفعه آوردن تهران بزرگ، بخشی از هزینه‌ی غذا، آب معدنی، دمپایی و… اون‌ها رو هم دادن.

زندان درست مثل بیرون دهک‌بندی شده و زیر خط فقر و روی خط فقر داره؛ شما اگه پول داشته باشی یه دفعه هم غذای «دُلی» نمی‌خوری. اون‌هایی که وضع مالی‌شون خوبه تو اتاق‌هاشون دو سه‌تا شهردار دارن و اون‌ها کارهای تمیز کردن سلول، شستن ظرف‌ها و لباس‌ها و اتو کردن و… رو انجام می‌دن

زندانی‌های «وی‌آی‌پی» اتاق‌های خاص دارن و گاهی برای تجهیز اتاق‌شون چندین‌وچند میلیون تومن خرج می‌کنن؛ مثلاً سال گذشته چند زندانی تازه‌وارد کل اتاق رو از اول بازسازی کردن. تو زندان یکی از مشکلات همیشگی زندانی‌ها ساسه. جای زخم‌های ساس رو روی بدن خیلی از زندانی‌ها می‌تونید ببینید و از همه بدتر اینکه تخت‌ها هم از جنس نئوپان ساخته شدن که ساس عاشقشه. این زندانی‌های تازه‌وارد با وکیل‌بند حرف زدن و بعد با پرداخت دستمزد و غذای روزانه به بچه‌های جهاد (زندانی‌هایی که کار نظافت و تأسیسات رو انجام می‌دن) کل دیوارهای اتاق‌شون رو تراشیدن و از اول سیمان و گچ کردن و بعد تخت‌هایی با پایه‌ی فلزی درست کردن و از طریق تعاونی زندان یکسری صفحه‌هایی به‌جای تخت سفارش دادن که بهش پرچ می‌گن و چوبی نیستن و دیگه نمی‌ذارن ساس‌ها جمع بشن. از طرفی دورتادور تخت‌ها و دیوار رو پارچه کشیدن تا هم فضاهای شخصی داشته باشن هم حشره‌ای نتونه از دیوار وارد تخت‌هاشون بشه. علاوه بر اینها تشک و پتوی خوب روی تخت‌شون گذاشتن. شنیدم که این کارها حدود پنجاه‌میلیون تومان براشون هزینه داشته.

دستشویی، حمام و «چراغ‌خانه»

بعد از اتاق‌ها، در انتهای سالن‌های داخل هر تیپ بیست‌ تا دستشویی و تعدادی حمام وجود داره که در طول روز زندانی‌هایی که مسئول نظافت‌ان بارها اون‌ها رو می‌شورن. اما زندان مشکل آب گرم داره، ما تو زندان تابستون و زمستون فقط ساعت‌های اول صبح آب گرم برای حمام کردن داریم. درِ حمام‌ها رو هر روز از یه ساعت قبل از اذان صبح باز می‌کنن و اگه شما بخواید با آب گرم دوش بگیرید باید همون ساعت‌های اول برید حمام. چون هر چی زمان بگذره آب سرد می‌شه. کنار ورودی دستشویی و حمام، درِ ورودی هواخوری دوم سالن قرار گرفته. هواخوری، حیاط نسبتاً بزرگیه که زندانی‌های عمومی از صبح تا عصر می‌تونن هر ساعتی که خواستن توی اون قدم بزنن. معمولاً توی هواخوری تورِ والیبال یا بسکتبال یا میز پینگ‌پونگ و فوتبال دستی هم قرار داره و یه باغچه‌ی کوچیک هم هست که بیش‌تر از گل و گیاه با تفاله‌ی چای دولتی پُر شده.

کنار ورودی هواخوری، سالن دیگه‌ای هم هست که بهش «چراغ‌خانه» می‌گن و آشپزخونه‌ی سالن محسوب می‌شه. جلوِ درِ ورودی چراغ‌خانه، یه سماور بزرگ بیش‌تر ساعات روز روشنه و داخل چراغ‌خانه هم چندتا اجاق گاز و وسایل آشپزی قرار داره و سینک شست‌وشو. شما داخل زندان امکان این رو داری که خودت آشپزی کنی یا می‌تونی هزینه‌اش رو پرداخت کنی تا برات آشپزی کنن. یا اینکه مثل نود درصد زندانی‌ها غذای «دُلی» بخوری که چندان خوب نیست. ولی اگه پول نداشته باشی چاره‌ی دیگه‌ای هم نداری. غذای دولتی در آشپزخونه‌ی مرکزی زندان که فضای بسیار بزرگیه و هر روز برای بیش از پانزده‌هزار زندانی غذا می‌پزه آماده می‌شه. این غذا بین تیپ‌ها تقسیم می‌شه و افرادی که بهشون می‌گن «سینی‌کش» توی هر سالن غذا رو تقسیم می‌کنن. سینی‌کش‌ها دیگ غذا رو روی چرخ می‌ذارن و با رفتن دم درِ اتاق‌ها، با ملاقه برنج و خورش رو توی ظرف زندانی‌ها می‌ریزن. عدس‌پلو، رشته‌پلو، قورمه‌سبزی، قیمه، مرغ، آبگوشت و یه چیزی که بهش می‌گن قاطی‌پلو و برنج زردی هم هست غذاهای دولتی هستن. این‌ها رو ظهر و شب بین زندانی‌ها رایگان پخش می‌کنن. صبحونه هم معمولاً نون لواش ماشینی (آرد ذرت) و پنیر یا گاهی نون، پنیر و یه تیکه کره‌ست که از عصر روز قبل توزیع می‌شه.

شهردار، آشپز و گردن‌گیر

ضرب‌المثل «هر چقدر پول بدی آش می‌خوری» به ‌نظرم بیش‌تر از هر جای دیگه‌ای توی زندان جواب می‌ده و کاربرد داره. شما اگه پول بدی همه‌چیز برات فراهم می‌شه. مثلاً دلت هوس شیشلیک نایب رو کرده؛ راه‌هایی هست که پول بدی و برات سیخ نپخته‌ی شیشلیک رو بیارن و تو چراغ‌خانه درستش کنی و با رفقای هم‌بندت بخوری.

زندان درست مثل بیرون دهک‌بندی شده و زیر خط فقر و روی خط فقر داره؛ شما اگه پول داشته باشی یه دفعه هم غذای «دُلی» نمی‌خوری. اون‌هایی که وضع مالی‌شون خوبه تو اتاق‌هاشون دو سه‌تا شهردار دارن و اون‌ها کارهای تمیز کردن سلول، شستن ظرف‌ها و لباس‌ها و اتو کردن و… رو انجام می‌دن. خودشون دست به سیاه‌وسفید نمی‌زنن. در صورتی که توی اتاق‌های پُرجمعیت، شهردار شدن نوبتیه و توی هفته همه باید نظافت کل اتاق رو انجام بدن و کارهای شخصی هر کسی مثل شستن لباس و ظرف هم طبیعتاً با خود فرده. علاوه بر این، توی اتاق‌های خاص معمولاً زندانی‌ها آشپز خودشون رو دارن و لیست غذاها هم بازِ بازه. آشپز یکی از همین اتاق‌ها که جرمش کلاهبرداری اینترنتیه تعریف می‌کرد توی هفته چند وعده انواع خورش‌ها، جوجه‌کباب، مرغ و حتی گاهی ماهی می‌پزه. خیلی‌ها دوست دارن آشپز یا شهردار این اتاق‌ها باشن، چون معمولاً هم غذا بهت می‌دن هم گاهی جای خواب، و البته درآمد هم به دست می‌آری.

نکته‌ی مهم تو ارتباط گرفتن با زندانی‌های دیگه اینه که هیچ‌کس دوست نداره قضاوتش کنید و خط قرمزِ همه کنجکاوی درباره‌ی پرونده و جرم‌شونه، مگه این‌که خود فرد شروع به حرف زدن کنه

این اتاق‌ها معمولاً به‌جز شهردار و آشپز، گردن‌گیر هم دارن. گردن‌گیرها زندانی‌هایی هستن که جرم و خلاف دیگران رو به‌ عهده می‌گیرن و به‌‌جاشون تنبیه می‌شن. ولی در ازای این کار غذا، جای خواب راحت و البته پول می‌گیرن. تا دلتون بخواد توی زندان مخبر و آنتن دوپا وجود داره، آدم‌هایی که مثلاً به افسرنگهبان یا حفاظت لو می‌دن که یکی موبایل تو اتاقش داره. برای همین یه دفعه می‌بینید یه گروه از حفاظت دارن میرن سمت یکی از اتاق‌ها. این وقت‌ها یه سیستمی وجود داره به اسم «نباشه»، در واقع زندانی‌هایی که توی سالن نشستن مأمورهای حفاظت رو می‌بینن و شروع می‌کنن به گفتن «نباشه نباشه» تا هشدار بدن مأمورها دارن میان. این وقت‌ها گردن‌گیر، مثلاً موبایل یا هرچیزی که خلافه رو دستش می‌گیره تا اگه لو رفت، بیفته گردن اون. تو زندان تنبیه‌های مختلفی، بسته به جرمی که گردن‌گیر به‌ عهده می‌گیره، وجود داره. مثلاً ممکنه زندانی رو برای مدتی بفرستن زندان فشافویه یا بهش شلاق بزنن یا حکمش رو سنگین‌تر کنن. اما خب، توی زندان خیلی‌ها برای جای خواب راحت، غذای بهتر و به‌خصوص پول، حاضرن هر کاری انجام بدن…

سیگار؛ واحد پول زندان

توی زندان پول نقد وجود نداره و امکان این هم نیست که برای کسی پول کارت به کارت کنید، مگه اینکه از بیرون کسی به حساب زندانی پولی واریز کنه. بنابراین زندان واحد پول خودش رو داره که اونم سیگاره. سیگار تیر، بهمن و وینستون نقش پول رو توی زندان دارن و زندانی‌ها در ازای کارهایی که انجام می‌دن، سیگار می‌گیرن. مثلاً هر پاکت سیگار بهمن چهارده‌هزار تومن و هر پاکت سیگار وینستون ۲۱هزار تومن قیمت داره و شما به کسی که شهردار اتاقه هفته‌ای سیصد تا چهارصد هزار تومن سیگار می‌دید (چهارده تا نوزده پاکت وینستون) یا اینکه باید به وکیل‌بند برای نظافت‌های کلی زندان، باغبونی محوطه‌ها و… هفته‌ای سیصدهزار تومن سیگار بدید که بین زندانی‌هایی که نظافت توالت‌ها و کارهای تعمیرات سالن‌ها و… رو انجام می‌دن تقسیم کنه یا مثلاً برای کوتاه کردن مو سه پاکت سیگار بهمن به آرایشگر می‌دید که قیمتش حدوداً ۴۵هزار تومن می‌شه. شما از فروشگاه سیگار می‌خری و اون رو به‌جای پول پرداخت می‌کنی و زندانی‌های دیگه هم که درآمد سیگاری داشتن، این امکان رو دارن که سیگار رو دوباره به فروشگاه زندان بفروشن و جاش وسایلی رو که احتیاج دارن خریداری کنن. این جوری چرخه‌ی سیگار که واحد پول زندانه حفظ می‌شه.

فروشگاه زندان تنوع اجناسش نسبتاً بالاست و شما اگه پول داشته باشید از مرغ و گوشت گرفته تا لباس رو می‌تونید از اون‌جا بخرید. فروشگاه‌های زندان زیر نظر بنیاد تعاون زندانیان اداره می‌شن و انواع مواد خوراکی و غیرخوراکی مثل لبنیات، مواد شوینده و بهداشتی، تشک، پتو، تیغ، سیگار، آب معدنی و… رو می‌آرن و برای یک‌سری از مواد خوراکی هم مثل میوه و سبزیجات برنامه‌ی هفتگی دارن؛ مثلاً یکشنبه‌ها خیار، گوجه و پیاز می‌آد و دوشنبه‌ها بادمجان و فلفل دلمه‌ای، روزهای سه‌شنبه هم معمولاً گوشت و مرغ می‌آد زندان. شما اگه بخواید برای اتاق‌تون خرید کنید حتماً باید از چند روز قبل چیزهایی رو که احتیاج دارید از فروشگاه تهیه کنید و بذارید توی یخچال. معمولاً اجناس زندان به‌جز اون‌هایی که قیمت‌های مصوب دارن، بیست درصد گرون‌تر از بیرونه و تورم رو اونجا بیش‌تر از بیرون احساس می‌کنید. مثلاً شما اونجا برنج رو باید کیلویی ۱۱۰ تا ۱۳۰هزار تومن بخرید و قیمت گوشت هم کیلویی ۲۸۰ تا سیصدهزار تومنه. اگر شما بخواید تو زندان آسایش داشته باشید باید هفته‌ای چند میلیون تومن خرج کنید. اتاقی توی زندان هست که هزینه‌ی هر زندانی توی اون هفته‌ای چهارمیلیون تومن یعنی ماهی شونزده‌میلیون تومنه و در عوض زندانی هم داریم که حتی پول نداره آب معدنی بخره و مجبوره آب زندان رو که املاح زیادی داره بخوره و سنگ کلیه و مثانه بگیره.

سرشماری روزانه

ساعت هفت‌وربع برای رفتن به محوطه و سرشماری روزانه از بلندگوهای زندان بیدار باش اعلام می‌شه. هر روز دو نوبت صبح و عصر زندانی‌ها شمارش می‌شن. شما ساعت هفت‌وسی دقیقه باید توی هواخوری حاضر باشید تا افسرنگهبان سرشماری رو انجام بده. این کار معمولاً تا ساعت هشت صبح طول می‌کشه؛ البته اینجا هم زندانی‌های استثنا وجود دارن که در رختخواب شمارش می‌شن و به هواخوری نمی‌رن. اما خب، این‌ها باید هوای بعضی‌ها رو هم داشته باشن؛ مثلاً این افراد غذای دولتی نمی‌خورن و طبیعیه که کسی که تو رختخواب شمارش می‌شه ناهار و شام اون‌ها رو باید بده یا وقتی این آدم‌ها هوس بستنی یا خوراکی می‌کنن از فروشگاه براش خریداری کنن.

حمام سالن‌ها از یک ساعت قبل از اذان صبح و حسینیه هم هر روز برای نماز صبح باز می‌شه و زندانی‌ها از ساعت شش‌ونیم می‌تونن برن هواخوری و ورزش کنن. زندانی‌ها صبحانه رو هر ساعتی که دوست دارن می‌تونن بخورن، چون جیره‌ی دولتی از عصر روز قبل توزیع شده و اون‌هایی هم که جیره‌ی غذایی نمی‌گیرن ساعت دست خودشونه. ساعت توزیع ناهار دولتی هم یک تا دوست و ساعت هشت تا نُه شب هم شام رو می‌دن و معمولاً توی سلول‌ها چون تعداد زندانی‌ها زیاده، هر زندانی جدا روی تخت یا گوشه‌ای از سلول غذاش رو می‌خوره. ولی خب زندانی‌هایی که تو اتاق‌شون آشپز دارن هر ساعتی که دوست داشته باشن غذا می‌خورن و معمولاً هم تو این اتاق‌ها همه‌ی افراد، یک اکیپ‌ هستن و با هم سر یه سفره می‌شینن.

زندانی بعد از سرشماری صبح از ساعت حدود هشت آزاده تا هر کاری که دوست داره انجام بده. مثلاً شما اگر تخت داشته باشید می‌تونید کل روز رو بخوابید، مگه اینکه رأی کار گرفته باشید یا شهردار باشید یا آشپز. در غیر این صورت تا عصر که دوباره شمارش می‌شید، هیچ‌کسی کاری به کارتون نداره. من خودم هر روز صبح معمولاً ساعت نُه به هواخوری می‌رم و یه ساعتی پیاده‌روی می‌کنم، اونجا وسایل ورزش هست. به‌جز این شما می‌تونید توی هواخوری کتاب بخونید یا ساعت‌ها بشینید یک گوشه و با دیگران حرف بزنید.

خیلی از زندانی‌ها هم ساعت‌ها خودشون رو با تماشای تلویزیون سرگرم می‌کنن؛ بیش‌تر اتاق‌های زندان تلویزیون دارن و زندانی‌ها علاوه بر شبکه‌های داخلی می‌تونن از کانال داخلی زندان هم فیلم و سریال تماشا کنن…

روی دیوار دو طرف هر اتاق دو تا تلفن عمومی نصب شده که شما با «کارت سفید» یا «پارس‌تل» که با اون خرید می‌کنید می‌تونید به همون هشت شماره‌ای که قبلاً اعلام کردید زنگ بزنید. باید کد شناسایی خودتون رو بزنید و بعد، از یک تا هشت شماره‌ای رو که می‌خواید با اون تماس بگیرید فشار بدید تا شروع به شماره‌گیری و برقراری ارتباط کنه. همیشه اولین صدایی هم که طرف مقابل می‌شنوه اینه: «این تماس از زندان تهران بزرگ می‌باشد.»

هر تیپ زندان یه سالن فرهنگی هم داره که گاهی توی اون کلاس‌هایی برگزار می‌شه و علاوه‌ بر اون کتابخونه‌ای هم داره با دو سه‌هزار جلد کتاب. هر زندانی یه روز توی هفته امکان رفتن به کتابخونه و گرفتن دو تا کتاب در هفته رو داره. مجموعه‌ی فرهنگی زندان یه سالن کشتی، یه سالن ورزش باستانی و یه سالن سرپوشیده‌ی فوتبال هم داره که با هماهنگی مسئولان تیپ می‌شه در ‌زمان‌های خاص از اون‌ها استفاده کرد…

نکته‌ی مهم تو ارتباط گرفتن با زندانی‌های دیگه اینه که هیچ‌کس دوست نداره قضاوتش کنید و خط قرمزِ همه کنجکاوی درباره‌ی پرونده و جرم‌شونه، مگه این‌که خود فرد شروع به حرف زدن کنه؛ چون توی زندان همه، از خودم گرفته تا مابقی زندانی‌ها، اعتقاد داریم بی‌گناه هستیم و اشتباهی ما رو گرفتن…

تلخیص از مهرداد حسامی

لینک این مطلب در تریبون زمانه

منبع: آسو