«توافق تمام آسیایی» این تیتر و مضمونی که رسانههای حکومتی در ایران با آن به استقبال توافق ایران و عربستان رفتهاند. ماجرای توافق اما صرفا آسیایی نیست و ابعاد ژئوپلیتیکی فرا-منطقهای و حتی بینالمللی دارد. احتمالا به همین دلیل است که رسانههای غربی بیش از خود توافق بر نقش چنین به عنوان میانجی تاکید کردند.
مذاکرات احیای روابط ایران و عربستان البته بدوا با نقشآفرینی چین آغاز نشد. و این مصطفی الکاظمی، نخست وزیر سابق عراق، بود که دو کشور رقیب را بر سر میز مذاکره دعوت کرد. همان موقع، جلساتی در عمان برگزار شد و حالا بعد از حدود دو سال، چین ماموریت را به انجام رساند، آن هم در زمانی که کمتر کسی فکرش را میکرد.
این اولین باری بود که پکن فعالانه در خاورمیانه مداخله دیپلماتیک میکرد و آن هم مقارن با تلاشهای ایالات متحده برای ایجاد روابط میان عربستان سعودی و اسرائیل.
در شرایطی که به نظر میرسید آمریکا (با دادن تضمینهای امنیتی به عربستان، کمک به توسعه برنامه هستهای غیرنظامی این کشور و برداشتن محدودیت فروش تسلیحات به سعودیها) در مرحله نهایی گشودن قفل روابط عربستان و اسرائیل است، حالا توافق تهران-ریاض صحنه بازی را عوض کرده است. برگی که چین رو کرد سیلیای به صورت دولت بایدن بود، و آشکارا کارزار اتحاد منطقهای اسرائیل علیه جمهوری اسلامی را تضعیف کرد.
پیشروی امپریالیسم چینی
یک چیز روشن است: امپریالیسم چینی در حال تثبیت در منطقه است. و این برای جنبش مردمی «زن، زندگی، آزادی» که میتواند گسترهای منطقهای داشته باشد، خبر خوبی نیست.
پس از امضا قرارداد همکاری استراتژیک ۲۵ ساله و مانور مشترک با ایران، از یکسو و از سوی دیگر کمک به چین در تولید موشک بالستیک، حالا پکن ماموریتی را به انجام رسانده که کسی فکر نمیکرد از پسش بر بیاید.
داستان نزدیکی ایران و چین کمو بیش برای همه روشن است، ماجرای همگرایی چین و عربستان اما به سال ۲۰۱۴ بر میگردد، وقتی عربستان اقدام به خرید موشکهای دانگ فنگ-۲۱ کرد، موضوعی که البته مقامات سعودی به طور علنی و رسمی هرگز آن را تایید نکردند.
دو کشور دست در دست یکدیگر دادند و به زودی حجم روابط تجاری عربستان سعودی با چین از مجموع تجارت آن با ایالات متحده و اتحادیه اروپا پیشی گرفت. روابط دو کشور، به ویژه پس از سفر شی جین پینگ به پادشاهی عربستان در دسامبر ۲۰۲۲ محکمتر شده است.
چین در طول یک دهه گذشته توانست روابط خود با ریاض و تهران را تعمیق کند، بدون آنکه در گرداب اختلاف ژئوپلیتیکی آنها کشیده شود. و حالا هم با میانجیگری دیپلماتیک توانسته کانون گرداب را از منطقه نفوذ خود دورتر رانده است. این وجه مشخصه امپریالیسم چینی است. پکن برخلاف واشنگتن نه باورهای سیاسی بلکه کالا و خدمات صادر میکند. و از این بابت شریک دلربایی برای دیکتاتورهای منطقه است. چین نه فقط اقتصادی پویا و درحال رشد، بلکه رهبرانی دارد که نسبت به خیزشهای مردمی و مطالبههای مربوط به دموکراسی و عدالت در بهترین حالت بیاعتنا هستند. اولویت اول چینیها در رابطه با سیاست خارجی روابط اقتصادی، امنیت جریانهای منابع انرژی و حفاظت از سرمایهگذاریهای منطقهای است، نه حقوق شهروندی، ارزشهای فرهنگی و مانند آن، آن طور که غربیها «ادعا» میکنند.
خاورمیانه در قلب استراتژی «راههای جدید ابریشم» طرح موسوم به «ابتکار کمربند و جاده» قرار دارد؛ طرحی که شامل پروژههای سرمایهگذاری زیربنایی اقتصادی در بیش از شصت کشور جهان و توسعه دو مسیر تجاری «کمربند اقتصادی راه ابریشم» و «راه ابریشم دریایی» میشود. برنامه همکاریهای ۲۵ ساله ایران و چین بخشی از همین ابتکار است. عربستان نیز حلقه اتصالی مهم در پروژه جاده ابریشم دریایی است؛ پروژهای که قرار است مجموعهای از بندرها را از مسیر اقیانوس هند، دریای سرخ، کانال سوئز به بندر پیرائوس یونان در دریای مدیترانه متصل کند.
در یک کلام، در معادلات تجاری چین، عربستان همان قدر مهم است که ایران. به طور کلی، منافع اقتصادی چین مستلزم حفظ توازن میان ایران و عربستان و وجود امنیتی نسبت در منطقه است.
در عمل حالا پروژه چینی «راههای جدید ابریشم» به برنامه چشم انداز ۲۰۳۰ عربستان گره خورده است، برنامهای که در پی تبدیل عربستان سعودی به یک مرکز مالی، اقتصادی و گردشگری منطقه ای و بین المللی است. ایران نیز گرفتار در انزوای بینالمللی، و در شرایطی که افق احیای برجام کاملا مبهم است، دستورکاری جز استراتژی «نگاه به شرق» ندارد.
تداوم مه جنگ پس از جنگ
توافق ایران و عربستان فازی مهم از تغییر بنیادی آب و هوای ژئوپلیتیکی خاورمیانه است. از زمان ریاستجمهوری باراک اوباما تا امروز، آمریکا مرحله به مرحله در حال عقبنشینی و کنارهگیری از خاورمیانه بوده است؛ و چین مرحله به مرحله در حال پر کردن این خلاء. پیشروی بیشتر چین البته میتواند آتشهای تنشهای تازهای را شعلهور کند.
بدون ترسیم نقشهای بزرگتر از جدالهای ژئوپلتیک که شامل تنش غرب با چین و روسیه و اسرائیل با ایران شود، نمیتوان با قطعیت مدعی شد که برقراری مجدد روابط دیپلماتیک میان ایران و عربستان گامی مهم در جهت تامین امنیت خاورمیانه بوده است. فارغ از آن، هنوز تکلیف درگیریهای مستقیم و با واسطه و زخمهای باز یک دهه گذشته میان تهران و ریاض روشن نیست.
بر اساس بیانیه سه جانبه توافق، مقرر است که پادشاهی سعودی و جمهوری اسلامی به حاکمیت یکدیگر احترام بگذارند و در امور داخلی یکدیگر دخالت نکنند. این طور گفته شده که توافق شامل بندهای امنیتی پنهانی نیز هست که ظاهراً شامل تمهیداتی برای حل مساله یمن است. همچنین ظاهراً سعودیها متعهد شدهاند که از رسانههایی که به دنبال بیثبات کردن ایران اند حمایت مالی نکنند. هر دو طرف همچین موافقت کردهاند که از فعالیتهایی براندازانه علیه دیگری حمایت نکنند. احیا یک توافقنامه همکاری امنیتی و یک توافقنامه همکاری چند جانبه دیگر نیز در دستور کار قرار دارد.
علیرغم توافق، ریاض و تهران هنوز موانع عملی متعددی پیشروی دوستی و برادری دارند. درگیری در یمن، مساله لبنان و سوریه از جمله چالشهایی است که راهحل فوری و فوتیای ندارند. همچنین مشخص نیست چه سازوکاری در صورت نقض مفاد توافق پیشبینی شده است؟ آیا برای عدم تفض بندهای توافق، چین تعهدی به هر یک از دو کشور داده است؟ به همین ترتیب، این پرسش وجود دارد که توافق چه پیامدی بر مذاکرات هستهای خواهد داشت؟ آیا توافق منجر به گفتگوهای مستقیم بین عربستان و سایر بازیگران غیردولتی طرفدار ایران، مانند حزب الله لبنان، نیز خواهد شد؟ سرنوشت حوثیها چه خواهد شد؟ آیا سرگیری روابط دیپلماتیک تهران و ریاض به تسهیل انتخاب رئیس جمهور مورد ایران در لبنان کمک خواهد کرد یا سناریوی دیگری رقم خواهد خورد؟ و نهایتا آیا در پی این توافق، سوریه به نشست آتی اتحادیه عرب در ریاض دعوت می شود و عملاً انزوای منطقهای این کشور پایان خواهد یافت یا نه؟
پاسخ برخی از این پرسشها نه فقط برای ناظران که احتمالا برای حاکمان عربستان و ایران نیز روشن نیست. جنگ ظاهرا میان ایران و عربستان پایان یافته است، اما «مه جنگ» همچنان گسترده است.
«مه جنگ» مفهومی است که کارل فون کلاوزویتس، فیلسوف جنگ، آن را برای توضیح عدم قطعیت در آگاهی موقعیتی طرفین درگیر در جنگ استفاده میکند. پس از توافق، ایران و عربستان هنوز قطعیتی در مورد توانایی خود و نیت و توانایی دیگری ندارند. جنگ قلمرو عدم قطعیت است، اما این در مورد صلحی نیز که مقدمات آن به تمامی و در جزئیات مهیا نشده باشد، صدق میکند.
وانگهی، صلح حقیقی باید بنیاد مردمی داشته و پایه آن بر روابط اجتماع غیر-دولتی گذاشته شده باشد، به ویژه وقتی پای استبدادهای غیر مردمیای همچون جمهوری اسلامی و پادشاهی سعودی در میان است.