از قرارگاه ثارالله تا موتورسوارهای لباس‌شخصی تا دوربین‌های اتوبان‌ها، انگار جمهوری اسلامی ایران با تمام توانش تلاش می‌کند تا به درون حریم خصوصی مردم هجوم بیاورد و به تلاش‌های بی‌ثمر چهار دهه اخیرش ادامه دهد که مردمان ایران شبیه به تصویر حکومت از آنان شوند.

از اولین ماه‌های بعد از انقلاب مردمی ۱۳۵۷، روح‌الله خمینی همزمان به اینکه آدم‌کشی را از خانه موقتش در تهران شروع کرد، نخست سراغ قانون «حمایت از خانواده» رفت تا حقوق زنان ایرانی که به‌زحمت در حکومت سلطنتی کسب شده بودند از آنها بگیرد.

خمینی و پیروانش، فقط قانون را کنار نگذاشتند، آنها در این چهار دهه تمام تلاش‌شان را کردند تا جامعه ایران فراموش کند چه بر آنها گذشته است. من نبودم و ندیدم، اما پای صحبت زنانی نشستم که ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ برابر با هشت مارس، روز جهانی زن، به خیابان‌های تهران آمدند تا فریاد بزنند بر تن خودشان حق تصمیم‌گیری دارند، هرچند صدایشان ناشنیده باقی ماند.

صدای امیدوارشان تنها چیزی است که می‌خواهم همیشه در ذهنم باقی بماند. امیدواری از اینکه تکرار تاریخ متوقف شود و آینده‌ای آزاد برای ایران به حقیقت بدل شود.

هجوم خیابانی علیه زندگی

این را می‌فهمم که اگر زنان محجبه و روحانیون شیعه در خیابان‌های ایران نباشند، جمهوری اسلامی ایران تنها چیزی که نیست یک جمهوری و یک حکومت اسلامی است اما هجوم هفته‌های اخیر جمهوری اسلامی ایران در خیابان‌های کشورم علیه زندگی مردم به بهانه اجبار حجاب را نمی‌فهمم.

در ابتدای انقلاب مردمی ۱۳۵۷ که اسلام‌گرایان افراطی مانند خمینی در تلاش بودند تا جامعه را تبدیل به تصویر تاریکی کنند که در آن زندگی فدای آخرت می‌شود، ایران حداقل رفاه را برای زندگی هنوز داشت. در هفته‌های اخیر، وقتی فشارها دوباره مانند دهه شصت قانونی نمی‌شناسد، ایران چهره‌ای متفاوت دارد. 

سوءمدیریت، دزدی‌های جمهوری اسلامی ایران از مردم در کنار تحریم‌هایی که سرسختانه حاکمان نمی‌خواهند کنار برود، جیب هر خانواده‌ای خارج از دایره حکومت را خالی کرده است. در کنار آن، بی‌توجهی به گرمایش زمین و تغییرات اقلیمی، ایران را گام به گام به سمت سرزمینی نامسکون هدایت می‌کند. سرزمینی که هم‌اکنون در آن حجابی که حکومت ازش دم می‌زند، به‌معنای آسیب واقعی به زنان کشور است و می‌تواند در موج‌های گرما، آنها را به آستانه مرگ نزدیک کند.

واقعیت‌های اقتصادی و زندگانی به کنار، یکی از دست‌آوردهای خمینی و خامنه‌ای در این بوده که جامعه را دو دسته کنند. دسته‌ای که خودش را مذهبی می‌بیند، دسته‌ای که خودش را بدون مذهب می‌بیند و حکومت تمام تلاشش را می‌کند تا این دو دسته را از هم دور نگه دارد و درعین‌حال، آنها را به جان همدیگر بیندازد.

در ایرانی که آرزویش را دارم، انسانی که مذهبی است، می‌تواند به شیوه‌ای که می‌خواهد زندگی کند، لباس بپوشد، می‌خواهد عمامه به سر داشته باشد یا می‌خواهد صلیب به گردن بیاویزد، درنهایت خودش باشد. در همین ایران، یکی مثل من هم می‌تواند بدون داشتن مذهبی زندگی‌اش را داشته باشد، بدون آنکه بخواهد رودرروی انسانی مذهبی برای حقوق اولیه زندگی‌اش، لازم باشد بجنگد.

ایران تصویری نیست که دل‌مان می‌خواهد، اما معتقدم باید برای ایران آینده‌ای بهتر را آرزو کنیم، آینده‌ای که در آن بشود زندگی کرد، بدون آنکه نگران قضاوت‌ها و چشمان بیگانه‌ای باشد که از هر تار مویت تا جنس پارچه لباس تنت را بررسی می‌کنند.

گام‌های کوچک برای ایرانی که آرزویش را داریم

گزارش‌هایی هم که از اپیلیکیشن گرشاد دریافت می‌کنیم مانند توییتر، اینستاگرام و دیگر شبکه‌های اجتماعی، لبریز از شیوه تازه سرکوب آزادی‌های مردم است. گرشاد، کاری از سازمان «اتحاد برای ایران» و سازمان «اصل ۱۹»، شش سالی است نقشه‌ای از ایران جلوی چشم مردم می‌گذارد که خود مردم می‌توانند نشان بدهند که گشت‌های ارشاد به هر شکلی که هستند، کجای شهر ایستاده‌اند.

اگر مشارکت جمعی بالا باشد، بقیه مردم می‌توانند بدون برخورد با گشت‌های ارشاد، در خیابان‌ها تردد کنند. کامنت‌های اینستاگرام چنددستگی جامعه را نشانم می‌دهند. آنهایی که این راه‌حل را مفید می‌دانند و آنهایی که می‌گویند چرا از گشت ارشاد فرار می‌کنی ولی راه‌حل دیگری، عاری از خشونت، ارایه نمی‌دهند. 

عاری از خشونت، مجهولی است که امیدوارم به راه‌حل جمعی‌اش برسیم. اینکه برای کنار زدن جمهوری اسلامی ایران، برای وحدت در جامعه، برای مقابله با تغییرات اقلیمی، برای داشتن حقوق بشر لازم نیست اول با خشونت به گشت ارشاد حمله کرد.

شاید راه‌حل کمپین‌هایی مانند حجاب بی حجاب باشند که می‌گویند از ۲۱ تیر ماه، روز عفاف و حجاب، تصویر واقعی خودت را نشان بده. اگر محجبه هستی، باش. اگر نیستی، در جایی که حداقل امنیت را داری، حجابت را بردار.

فراموش نمی‌کنم گاندی پیاده راهی آن سوی هند برای گرفتن نمک شد و راه عبور از استعمار بریتانیا را بدون خشونت باز کرد. ماندلا با ماندن در زندان، توانست اولین گام‌های عبور از جامعه‌ای نژادپرست را به آفریقای جنوبی امروز باز کند.

معتقدم ایران پدر، ولی فقیه، شاه، یا شبیه به آن نمی‌خواهد و همچنین معتقدم با گام‌های کوچک اما سریع می‌توان از بن‌بست کنونی زندگی در ایران عبور کرد و به ایرانی رسید که آرزویش را داریم.

فکر می‌کنم اولین هدف امیدواری است. باید امیدوار بود و باید آرزو کرد. آرزوی ایرانی آزاد، می‌تواند به حقیقت تبدیل شود آن هم با گام‌هایی کوچک اما بی‌اندازه سرنوشت‌ساز مانند کمپین حجاب بی حجاب در مواجه با اجبار حجاب در ایران.

برای ایران چه آرزو می‌کنید؟