در ۱۸ ماه مه ۲۰۱۳، به همت انجمن «نه ما، نه سینما»، فیلم «گرترود» به کارگردانی کارل تئودور درایر، به نمایش گذاشته شد. پس از نمایش این فیلم، رامین جهانبگلو، پژوهشگر علوم سیاسی در دانشگاه یورک، پیرامون این فیلم سخنرانی کرد.
فیلم گرترود آخرین ساخته درایر در سال ۱۹۶۴ به روی پرده سینما آمد. در این فیلم گرترود به عشق آرمانیاش آنقدر اعتماد دارد که تمام زندگیاش و هر آنچه برای او به عنوان یک زن ارزش و اعتبار دارد (ثروت، همسرش را که وزیر است، مرد فرهیخته دیگری و یا حتا شاعری که عاشق اوست) کنار میگذارد. او هیچ چیز را به عشق ایدهآلاش ترجیح نمیدهد و حتا در پیری تنها و منزوی شده کماکان به باورهایش وفادار میماند.
جهانبگلو در ابتدای سخنانش به این نکته اشاره کرد که کارل تئودور در طول حیات حرفهایاش تنها ۱۴ فیلم ساخت. مصائب ژاندارک که نمونهای از سینمای صامت است یکی از مهمترین آثار اوست که منبع الهام برای سینماگران بوده است. فیلمهای درایر از نظر موضوع تنوع زیادی دارند و فیلمهای تاریخی مثل ژاندارک تا فیلمهای کمدی مثل ارباب خانه و حتا ژانر وحشت مثل خونآشام را در برمیگیرد.
دکتر جهانبگلو با اشاره به کارهای سینمایی اضافه کرد که از نظر کارگردانی فیلمهای درایر ریتم کندی دارد و گرترود پُرکلامترین فیلم اوست: از ۹ صحنهٔ فیلم، ۸ صحنه دارای مکا لمه است. او همچنین با اشاره به اینکه گرترود آخرین فیلم درایر است این فیلم را به مانند وصیتنامه کارگردان دانست که با دل و جان ساخته شده است. برای درایر، سینما هنری است که دریافتی از زندگی دارد و کاملا ذهنی است؛ به همین دلیل فیلم از نقطهنظر دیدگان بیننده مهم است. سینمای درایر سینمایی پرجزئیات است که در آن تصویر در مرتبه اول است و کلمات در مرتبه دوم قرار دارند. در این دید حرکت دوربین و استفاده از لنزها تم تئاتری دارند. شاید به همین دلیل است که سبک سینمایی او یک هنر تکاملیافته و دارای ساختار معمارانه است؛ یعنی کارگردان میخواهد که بیننده به جزییات و نه به کلیات توجه داشته باشد.
جهانبگلو معتقد است که ایمان درایری، ایمان متعالی و اگزیستانسیالیستی است. همچنین از لحاظ فرمی گرترود تمام هنجارها و معیارهای ارزشی سینمای روایی را میشکند. جهانبگلو با اشاره به کارهای کارگردان، نقد خود از نورپردازی، زیبایی و نقش کلام در آثار درایر را نیز ارائه داد. او همچنین باور دارد که درایر در مجموعه کارهایش با فناتیسم برخورد داشته است و با به چالش کشیدن فناتیسم دینی، جنسی و دیداری میخواهد عادت بیننده را از بعضی تصاویر بگیرد و به نوعی سعی دارد که بیننده را فراسوی تجربیات حسی ببرد. برای درایر سینما دری ست به سوی ناگفتنیها، و بنابراین او در کارهایش یک رابطه دیالکتیکی بین درون و بیرون برقرار میکند و میخواهد بیننده خود را در آن تصویر قرار دهد. عنصر تکرار در کارهای درایر زیاد است و او آگاهانه قصد دارد با عنصر تکرار تعادل برقرار کند. در فیلم گرترود شخصیتها بیننده را مخاطب قرار میدهند، گویی که صحنه مثل فضای اُپرا ست و بازیگر قصد دارد با تماشاچی ارتباط نزدیک برقرار کند.