کنفرانس تغییرات اقلیمی سازمان ملل موسوم به «کاپ ۲۶» در گلاسکو مهمترین رویداد جهانی در چند هفتهی گذشته بوده است. سیر صعودی گرمایش زمین و عیان شدن تدریجی پیامدهای خطرناک آن، و ادامهی جنگلزدایی و آلودگی ناشی از گازهای گلخانهای، رهبران جهان را بر آن داشته است تا بار دیگر دور هم جمع شوند و برای کاهش آسیبها و کُند کردن آهنگ آلودگی و گرمایش زمین، تصمیماتی قاطعانه و جدیتر از پیش بگیرند. هرچند همهی رهبران جهان ارادهای یکسان نشان ندادهاند و برخی مانند چین و روسیه مشارکت در این تصمیم جهانی را به اختلافات سیاسی خود با کشورهای غربی گره زدهاند اما خبر توافق چین و آمریکا دربارهی همکاری در زمینهی تغییرات اقلیمی توجه ناظران را به خود جلب کرد. البته ابهامات موجود در این توافق و فقدان اهداف و نقشهای مشخص در آن همچنان فعالان محیط زیست را بدبین نگه داشته است.
افزون بر این، تلاش برای دستیابی به توافق نهایی و کسب رضایت کشورها بر سر پیشنویس به هیچ رو آسان نبوده است و مخالفت کشورهایی نظیر ایران، هند و آفریقای جنوبی که از نظر اقتصادی به سوختهای فسیلی وابستگی دارند، در نهایت سبب شد که متن نهایی توافق بر سر مسائل حساسی نظیر کنار گذاشتن سوختهای فسیلی و حذف یارانههای سوخت از کمال مطلوب فاصله بگیرد و الزامآور نباشد. با وجود این، این کنفرانس رویدادی مهم و نویدبخش است. حتی اگر توافق نهایی با انتظارات همخوان نباشد، اما به نظر میرسد که همهی کشورها به تدریج به ضرورت پذیرش بحران و لزوم تعامل جهانی و بازبینی سیاستها پی بردهاند. انتظار میرود که در نشست سال آینده در شرمالشیخ (کاپ ۲۷) کشورها دیگر نتوانند از زیر بارِ تعهد نسبت به اقدامهای اساسیتر و فوریتر شانه خالی کنند.
در این نوشته به این سه پرسش میاندیشیم: ارتباط جامعهی ایران با رویدادی نظیر کنفرانس گلاسکو چگونه است؟ اگر کشوری با سطح توسعه و ساختار سیاسی ایران بخواهد به توافقهای کنفرانس گلاسکو عمل کند، با چه شرایطی مواجه خواهد بود؟ و سوم، فهم این مقتضیات چه نوع رویکرد فرهنگیای را میطلبد و موضع فعلی حکومت ایران چقدر در پیشبرد یا جلوگیری از گسترش چنین رویکردی مؤثر است؟
چرا رویدادی نظیر کنفرانس تغییرات اقلیمی گلاسکو مهم است؟
این پرسش برای جامعهای که نظام سیاسیاش همواره در حال جدا کردن سیاست و سپهر عقیدتی خود از ساحت جهانی است و رویکرد دیگریستیز و توطئهآمیز، بهویژه نسبت به غرب، در آن وجود دارد، پرسشی مهم است. آیا رویدادی نظیر کاپ ۲۶ تنها جزئی از«اخبار جهان» است که به ما ربطی ندارد؟ آیا رویدادی است که تنها چند کشور غربی آن را راه انداختهاند تا منافع خود را پی بگیرند؟ آیا رویدادی است که ما در آن سهمی نداریم و چندان به ما مربوط نمیشود؟ یا رویدادی است که به شدت به وضعیت زیستی ما گره خورده است و آنچه در آن میگذرد برای آیندهی ما اهمیت بسزایی دارد؟
به نظر میرسد که اهمیت کاپ ۲۶ تنها به مسائل زیستمحیطی خلاصه نمیشود و با مسائل کلانتری، از جمله توسعه، تعامل با جهان، دموکراسی و شفافیت، تعهد و مسئولیتپذیری، و به رسمیتشناختن حقوق دیگری گره خورده است. همهی این مقولات در جامعهی امروز ایران به شدت فعالاند و فهم غالبی که از این مقولات در جامعه وجود دارد در آیندهی سیاسی ایران تعیینکننده است. رویدادی نظیر کاپ ۲۶ به ما فرصت میدهد تا پیش از هر چیز به نقش خود در ایجاد بحران فعلی بیندیشیم و خودمان را پارهای از امر جهانی در نظر بگیریم. ایران به عنوان یکی از منابع اصلی استخراج و فروش نفت و گاز از یک سو، و یکی از انتشاردهندگان گازهای گلخانهای از سوی دیگر، مسئولیت سنگینی برای کاهش روند گرمایش زمین دارد. ایران نمیتواند از یک سو با آمارها بازی کند و کشورهای توسعهیافته را عامل افزایش مصرف سوختهای فسیلی بداند (در حالی که خود نیز یکی از تولیدکنندگان است) و از سوی دیگر بحران اقلیمی را به رسمیت بشناسد، اما برای مقابله با آن همچنان در گفتمان دیگریستیز و انزواطلبانهی خود محصور بماند.
این واقعیت که آثار گرمایش زمین و تغییرات اقلیمی در ایران بیش از پیش نمایان شده است، فرصت استفاده از چنین گفتمانی را تنگ کرده و حکومت ایران به تدریج مجبور خواهد شد که تا اندازهای به تعامل با جهان توسعهیافته روی آورد. تعلل در تغییر رویکرد، خطر از بین رفتن زیستبوم و بروز بحرانهای حاد زیستمحیطی و اجتماعی را در پی خواهد داشت. این بحرانها با سرکوب و فشار و رویکرد امنیتی حل نخواهند شد بلکه راهحلی چندجانبه، تکثرگرا، با شرکت طیفهای مختلف اجتماعی، همراه با مراوده و تعامل با جهان توسعهیافته را میطلبند.
علاوه بر این، ایران نمیتواند توسعه را به اقتصاد نفتی گره بزند و فشار برای کاهش استفاده از سوختهای فسیلی را صرفاً تهدیدی برای رشد اقتصادی و توسعه قلمداد کند، توجیهی که دیگر کشورهای درحالتوسعه نظیر هند نیز از آن استفاده میکنند. نمیتوان توسعه و رشد و ارتقای سطح زندگی مردم را بیاعتنا به مسئولیت خود به عنوان عضوی از جامعهی جهانی در نظر گرفت. از سوی دیگر، مقولاتی نظیر تغییر الگوی مصرف، استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر، سرمایهگذاری در صنایع پاک و دادوستد علمی و تکنولوژیک با جهان جزئی از توسعه به شمار میرود.
نمیتوان از انحطاط غرب سخن گفت و راه نجات را در نوعی فرهنگ بومی یا دینی جست و در عین حال در نهادها و مجامع بینالمللی نقشی سازنده ایفا کرد.
آمادگی برای اجرای تصمیمات کنفرانس گلاسکو مستلزم سطح بالایی از توسعهیافتگی، بهویژه از حیث دانش و فناوری، است. بیاعتنایی به روند گرمایش زمین و پافشاری بر اقتصاد نفتی، پیش از هر چیز توسعهیافتگی و رفاه اقتصادی را به قیمت از بین رفتن جان آدمها و خسارتهای هنگفت مالی رقم میزند، و نتیجهاش نه رفاه و توسعهیافتگی بلکه ادامهی رانتخواری، فساد، فرسودگی زیرساختها، کنارگذاشتهشدن نیروهای متخصص و نهادهای مدنی و پژوهشی از فرایند تولید، سلطهی مافیای دولتی بر اقتصاد و حادتر شدن بحرانهای اقلیمی و زیستمحیطی خواهد بود. حتی فارغ از استدلالهای اخلاقی، منطق اقتصادی نیز ایجاب میکند که کشورهای وابسته به سوختهای فسیلی به فکر استفاده از انرژیهای جایگزین باشند و روند گذار از اقتصاد موادخامی را آغاز کنند، زیرا در آیندهی نزدیک تقاضا برای سوختهای فسیلی به شدت کاهش خواهد یافت و کشورهایی نظیر ایران و عربستان دیگر نمیتوانند همچون گذشته به این منابع اتکا کنند.
امر فراملی همچون امکانی برای نقد جزماندیشی، هویتگرایی و انزواطلبی
حال شاید بهتر بتوان اهمیت رویدادی مثل کاپ ۲۶ برای جامعهی ایران را ترسیم کرد. ایفای نقشی مؤثر چنین رویدادی مستلزم آن است که افق و زمانمندی و گفتمان ما با افق و زمانمندی و گفتمان جهان توسعهیافته همخوانی داشته باشد تا بتوانیم آستانهی گفتگو و تعامل با جهان توسعهیافته را حفظ کنیم. یعنی ما از یک سو مسیر پیشروی خود را مبتنی بر خیر عمومی و پایپندیِ اخلاقی به بهروزی انسان و حفظ کرهی زمین ببینیم، و از سوی دیگر بستر تاریخی چنین مسیری را نه از طریق بیاعتبار دانستن تاریخ جهان توسعهیافته و پیشکشیدن تاریخی کاملاً جدا از تاریخ جهانی بلکه در پیوند با آن ببینیم. بنابراین، برای مثال نمیتوان از انحطاط غرب سخن گفت و راه نجات را در نوعی فرهنگ بومی یا دینی جست و در عین حال در نهادها و مجامع بینالمللی نقشی سازنده ایفا کرد. همچنین نمیتوان تنها به هویت ناب و والا و یکپارچهی ناسیونالیستی یا قومی پناه برد و تاریخ را تنها براساس این هویت تکوجهی ترسیم کرد و انتظار تأثیرگذاری در رویدادهای فراملی و بینالمللی را داشت.
عمل به تعهدات زیستمحیطی و معضل وابستگی اقتصادی به سوختهای فسیلی
اکنون اجازه دهید که از دیدگاه کشورهای درحالتوسعه به ماجرا نگاه کنیم. برای مثال، موضع ایران و بولیوی در این کنفرانس یادآور نوعی ادبیات استعمارستیز دهههای پیشین بود. بولیوی در واکنش به پیشنویس توافق از عباراتی نظیر «استعمار کربنی» ((Carbon Colonialism استفاده کرد و مدعی شد که قدرت تنها در دست کشورهای غربی است زیرا قوانین کاهش کربن را خودشان تعیین میکنند، توانایی تکنولوژیک و امکانات مالی دارند و به لزوم حمایت از کشورهای فقیرتر توجه نمیکنند؛ در چنین شرایطی، کشورهای فقیر همچنان به کشورهای ثروتمند وابسته خواهند بود. از سوی دیگر، ایران نیز عمل به تعهدات کاپ ۲۶ را به تحریمها گره زد و آن را بخشی از توطئهی کشورهای غربی برای جلوگیری از توسعهی کشورهایی مثل ایران دانست. از نظر ایران، تصمیمات اخذ شده در کاپ ۲۶ مانعی برای توسعه است و با استقلال و عزت کشورهایی نظیر ایران مغایرت دارد.
استدلال ایران از بسیاری جهات قابل نقد است. حتی اگر هیچ تحریمی وجود نداشت، معلوم نیست که ایران مسیر توسعه را طی میکرد و میتوانست به تعهدات محیطزیستیاش عمل کند؛ نباید از یاد برد که بخش بزرگی از بحرانهای محیطزیستی در ایران حاصل سوءمدیریت است. گشایش اقتصادی حاصل از رفع تحریم نیز به واسطهی سلطهی دولت بر اقتصاد و وجود رانت و فساد و ساختار سیاسی غیردموکراتیک، به سختی میتواند به نوسازی و بهسازی زیرساختها و ایجاد اقتصاد مولد و مبتنی بر توسعه بینجامد. علاوه بر این، ایران توسعه را متکی بر وابستگی به نفت میداند و همچنان اقتصاد مواد خاممحور را راهحل مشکل قلمداد میکند، در حالی که اولین پیششرط پایبندی به تعهدات کاپ ۲۶ کاهش وابستگی اقتصادی به سوختهای فسیلی است.
میتوان گفت که رویکرد خصومتآمیز جمهوری اسلامی نسبت به غرب و بهرهبرداری ایدئولوژیک از آن، و همچنین امتناع از حل مشکل سیاسی با غرب، از عوامل ناتوانی ایران برای ایفای نقشی سازنده و توسعهگرا در منطقه و در جهان است. جزمیت، مطلقگرایی، انعطافناپذیری و غیاب عقلانیت پراگماتیستی در سیاست سبب شده است که ایران نه تنها فرصت مذاکره و حل و فصل اختلافات سیاسی با غرب را از دست بدهد بلکه از حیث معرفتشناختی نیز به واسطهی نگاه توطئهآمیز نسبت غرب، از درکِ منطق توسعهی رایج در دنیای امروز عاجز بماند، همان منطقی که توانسته از علم و فناوری برای مهار بحرانهای زیستمحیطی استفاده کند و رویدادهایی نظیر کاپ ۲۶ را رقم بزند. از سوی دیگر، نهادهای مستقل مدنی و آموزشی پررنگترین نقش را در عمل به تعهدات اقلیمی بر عهده دارند. این نهادها شرکتها را وادار میکنند تا از فناوریها و رویههایی غیرمخرب استفاده کنند و به دولتها فشار میآورند تا سیاستهای الزامآورانهتری را پیش بگیرند. این که در ساختار سیاسیِ فعلیِ ایران چنین نهادهایی بتوانند شکل بگیرند و با بدنهی دولت تعامل کنند، به خواب و خیال میماند، بهویژه وقتی به یاد آوریم که نهادهای فعال در حیطهی محیط زیست در ایران یکی از حوزههای «نفوذ دشمن» به شمار میروند.
اما موضع بولیوی تا حدودی قابل اعتناست و به نوعی در توافق نهایی هم لحاظ شد. واقعیت این است که به علت عدم توازن در توسعه، کشورهای درحالتوسعه نمیتوانند درست مثل کشورهای توسعهیافته به به تعهدات خود عمل کنند زیرا از فناوری و امکانات مالیِ کافی بیبهرهاند. این کشورها برای دستیابی به چنین امکاناتی نیاز به رشد اقتصادی و سرمایهگذاری دارند، که معمولاً با اتکا به اقتصاد مواد خام، از جمله نفت میتوانند به این هدف دست یابند. بنابراین، به نظر میرسد که با بنبستی مواجهاند؛ از یک سو برای عمل به تعهدات زیستمحیطی باید وابستگی اقتصادی به سوختهای فسیلی را کنار بگذارند، و از سوی دیگر برای دستیابی به حدی از توسعه برای عمل به این تعهدات راهی جز بهرهبرداری از بازار فروش سوختهای فسیلی ندارند. حمایت و کمک مالی و تکنولوژیک کشورهای غربی میتواند تا حدی کشورهای فقیر یا درحالتوسعه را از این بنبست نجات دهد. افزون بر این، گذار تدریجی از وابستگی اقتصادی به سوختهای فسیلی و استفاده از عواید اقتصادی این وابستگی برای سرمایهگذاری در انرژیهای جایگزین میتواند بخش دیگری از راهحل باشد. علاوه بر این، مبارزه با فساد داخلی و دموکراتیک کردن مناسبات کار و بیش از پیش سهیم کردن نهادهای مستقل مدنی در فرایندهای تصمیمگیری میتواند مسیر توسعه برای عمل به تعهدات اقلیمی را هموارتر کند.
نویسنده مطلب: سالور ملایری