اگرچه تاریخ گذشته جهان مملو از داستانهای جنگها و نبردها بین گروههای مختلف مردم از اقوام، فرهنگها، و یا مکانهای جغرافیایی مختلف است، اما جنایات قرن بیستم، کشتارهای دسته جمعی، و نسل کشیها در این دوره تاریخی بی سابقهاند. محققان متعددی در مورد مصادیق جنگهای قومی، نسل کشیها و کشتارهای دسته جمعی در رواندا، بوسنی، آنگولا، سریلانکا، چچن، کامبوج و آرژانتین نوشتهاند اما کمتر اشارهای به اعدام دسته جمعی زندانیان سیاسی ایران در تابستان سال ۱۳۶۷ شده است.
یکی از جنبههای منحصر به فرد قتل عام زندانیان سیاسی ایران در سال ۱۳۶۷ تصمیم رژیم اسلامی ایران در مخفی نگه داشتن این قتل عام و امتناع آن از دادن جسد یا قبر آنها به خانوادههای قربانیان است. با اینکه جنایات رژیم اسلامی ایران از روز اول تولد آن آغاز شد اما هرگز قبل از این رژیم از دادن آدرس قبر اعدامیان به خانوادههایشان سر باز نزده بود. این جنبه منحصر به فرد پنهان کردن محل دفن جان باختگان سال ۶۷ حق اعضای خانواده را برای عزاداری برای درگذشت عزیزانشان سلب کرده و مانع آرام گرفتن خانوادهها و التیام گرفتن زخم از دست دادن عزیزانشان شده است. نه تنها خانوادهها هرگز فرصتی برای خداحافظی پیدا نکردند، بلکه از داشتن یک فضای عمومی که بتوانند مراسم خود را انجام دهند نیز محروم شدند.
عزاداری در ایران یک ماجرا و سنت عمومی است. خانواده متوفی باید پوستر چاپ کنند؛ محلی را در نظر بگیرند تا بستگان، همسایگان، همکاران، دوستان و آشنایان بیایند و به آنها دلداری بدهند. هر جمعه خانواده و نزدیکان باید به گورستان بروند. همه این آیینها و حمایت خویشاوندان و دوستان کمک میکند تا خانواده عزادار بر غم و اندوه خود غلبه کرده و واقعیت مرگ عزیز خود را بپذیرد. اعضای خانواده قتل عام سال ۱۳۶۷ از این حق مسلم و انسانی خود محروم شدند. پروفسور هولست وارهافت استدلال میکند که «تشویق و یا وادار کردن افرادی که در عزای عزیز خود هستند به اینکه آن را به شیوهای به نمایش در آورند که هرگز انجام ندادهاند حتی ممکن است مضر باشد». آسیبی که به والدین و نزدیکان این جان باختگان وارد شده قابل توصیف نیست. آنان برای بقیه عمر خود با اضطراب، ترس، خشم، و افسردگی دست به گریبان بوده و هستند.
گورستان خاوران گورستانی بی نام و نشان است که در جنوب شرق تهران قرار دارد و از سوی رژیم ایران، «لعنت آباد» یا «سرزمین نفرین شده» نامیده میشود. این گورستان در کنار گورستان بهاییها است. رژیم اسلامی ایران از اواسط سال ۱۳۶۰ اعدامیان چپگرا را در این گورستان به خاک سپرده است، چرا که بر طبق آموزههای اسلامی «مسلمان زادهای که از پرستش الله و پیامبر سرباز بزند مرتد است و نباید گورستان مسلمانان را آلوده کند». گورها بی نام و نشان بودند و مقامات به خانوادهها اجازه نمیدادند سنگ، گل یا هیچ علامت دائمی روی خاک قرار دهند. پس از اعدام زندانیان سیاسی ایران در سال ۱۳۶۷ رژیم اسلامی ایران از خاوران به عنوان محلی برای دفن دسته جمعی کشته شدگان استفاده کرد. هیچ چیزی در این گورستان وجود ندارد، نه گل، نه درخت، نه چمن، فقط خاک و خاک. حتی پس از مرگ، رژیم اسلامی با دفن جان باختگان به صورت دسته جمعی در جایی که شبیه گورستان عادی یا آرامگاه ابدی نیست، نهایت بی عدالتی را در حق قربانیان خود انجام داده است.
حضور مستمر خانوادهها در ۳۲ سال گذشته در مکان هایی مانند خاوران بطور مستقیم سیاستهای رسمی رژیم ایران در پنهان کاری، فراموشی و انکار را به چالش میگیرد. به همین دلیل رژیم اسلامی به شدت با مراسم یادآوری و حضور خانوادههای اعدام شدگان در خاوران مخالفت میکند. دههها است که رژیم با حملات تهاجمی خود از جمله قلدری، دستگیری، بازجویی، زندان کردن و اخراج از کار تلاش میکند جلوی حضور خانوادهها در مکان هایی مانند خاوران را بگیرد، با این حال هیچ یک از این تاکتیکهای ارعاب کار نکرده است. اینبار رژیم تلاش دارد با وادار کردن بهاییها در استفاده از قسمتی که محل گورهای دسته جمعی است، سند جنایات خود را پاک کرده و خاوران این نماد حذف شدگان و عاشقان وطن را که سمبل مقاومت و ایستادگی در برابر این رژیم قرون وسطایی است را از بین ببرد.
در گذشته رژیم بارها خاک خاوران را برداشته، تمام نشانگرهای سنگی را نابود کرده، تمام گیاهان را کشته یا حذف کرده و به طور کلی تمام سازه هایی را که انسان با یک گورستان مرتبط میکرد، از بین برده. تلاشهای رژیم اسلامی ایران در پنهان کردن گور جان باختگان پدیدهای است که پروفسور هولست-وارهافت، از دانشگاه هاروارد آن را “تبدیل بقایای انسانها به اسلحهای برای سرکوب” مینامد. پروفسورهافت از اساطیر یونانی و رویدادهای تاریخی استفاده میکند تا ثابت کند که «بقایای انسان، به ویژه استخوانها، برای روند غم انگیز پذیرفتن مرگ عزیزان اهمیت جهانی دارد. یافتن و دفن سربازان کشته شده در میدان جنگ، یا بستگانی که به دور از خانه جان خود را از دست دادهاند، متناسب با آداب و رسوم عملی ضروری برای پایان دادن به غم و اندوه تلقی میشود”. پروفسورها فت نمونه هایی از ادبیات غربی از هومر تا روپرت بروک میدهد تا به این نتیجه برسد که مردم تمایل دارند «بقایای مادی مرده خود را نگه دارند و کنترل کنند. فقدان بقایا، به ویژه هنگامی که دلیل مرگ نامشخص است، غم و اندوه را تشدید و طولانی میکند».
پروفسور هافت در کتاب معروف خود “نشانه های شور: غم و اندوه و کاربردهای سیاسی آن داستان دلخراش شاه پریما را روایت می کند که برای حق دفن استخوان های پسرش هکتور ، خود را در برابر آشیل (Achilles) کوچک می کند. هکتور در حین نبرد، پاتروکلوس، دوست عزیز دوران کودکی آشیل را کشت. آشیل که از مرگ دوست خود بشدت غمگین و عصبانی شده بود در یک نبرد تن به تن هکتور را به قتل رسانده و جسد او را به پشت ارابه خود بسته و به درون اردوگاه خود می برد. حتی در آن زمان چنین بی حرمتی ای نسبت به یک فرد مرده، و حتی بدتر از آن به یک جنگجو و یک شاهزاده بزرگ، نه تنها برای قبیله تروایی ها بلکه حتی برای آخائیان تعجب آور بود. پریما ، پادشاه پیر تروا، در برابر آشیل، قاتل پسرش زانو زده، دستان او را می بوسد و زانوهای او را چنان که سنت بود لمس می کند، و سخنرانی غم انگیزی درغم و اندوه از دست دادن فرزند خود کرده و از آشیل می خواهد که جسد پسرش را به او پس بدهد. آشیل تسلیم غم و اندوه این پدر داغدار شده و در حالی که خود نیز گریه می کند موافقت می کند که جنگ را برای دوازده روز به حالت تعلیق درآورد تا تروایی ها بتوانند مراسم عزاداری خود را انجام دهند. این داستان حماسی به روشنی رنج و عذاب پدری غمگین، و تلاش قهرمانانه او برای متقاعد کردن دشمن برای بازگرداندن جسد پسر محبوبش تا او بتواند یک خاکسپاری مناسب برای او داشته باشد را توصیف می کند. این نیاز یک نیاز جهانی است و فراتر از مرزهای جغرافیایی ، اختلافات فرهنگی ، قومیت یا یک زمان خاص در تاریخ است.
پروفسور هافت ادعا میکند که در طول تاریخ گهگاه دولتها و یا نهادهای سکولار و مذهبی به دنبال کنترل آیینهای مرگ و عزاداری بودهاند زیرا از خطر بالقوه غم و اندوه شدید بر تشدید قدرت تودههای مردم و از دست دادن توانایی کنترل خشم آنان میترسیدند. نهادهای قدرت تشخیص دادهاند که کانالیزه کردن شور و ناراحتی ضایعه از دست دادن عزیزان دشوار است و به راحتی میتواند برای آنها مایه دردسر باشد و باید مهار بشود. یکی از راههای رسیدن به این هدف محدود کردن حق مسلم تشییع جنازه، عزاداری، و ممنوع کردن نمایشهای پر سر و صدای عمومی غم و پریشانی توسط عزاداران است. به گفته پروفسور هافت دولتمردان و افراد در قدرت میدانند که «برای خشمگینان، دگراندیشان، مخالفان، حاشیه نشینان، و کسانی که مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند، انرژی غم و اندوه شدید ممکن است فرصت منحصر به فردی را برای بسیج اجتماعی و اقدام سیاسی فراهم کند.» بهمین دلیل است که رژیم اسلامی ایران تلاش کرده با پنهان کردن حقیقت فاجعه ملی کشتار سال ۶۷، توده مردم و ناراحتی آنها را از کشتار هزاران جوان خود کنترل کند. رژیم با ندادن جسد عزیزانشان به خانوادهها و انکار مراسم مناسب دفن و عزاداری فکر میکند میتواند خانوادهها را مجبور به فراموشی کند که چه اتفاق مصیبت باری افتاده است. محاسبه رژیم اشتباه بوده از آنجا که به جای فراموشی، مادران و خانوادهها بسیج شدند، یک گروه منسجم ایجاد کردند و خواستار پاسخگویی و دادخواهی شدند. تلاش مادران و خانوادهها، حضور مداوم آنان در گورستان خاوران روایت دروغ رژیم در مورد جنگ طلبی و یاغی بودن جان باختگان را به چالش کشیده است.
همان طور که پروفسور هافت میگوید، استخوانها تنها بقایای بدن فانی و تنها شواهدی هستند که زندگی وجود داشته است. استخوانها و بقایای ملموس نقشی مهم در روند التیام یافتن درد فقدان عزیزان است. محروم کردن خانوادهها از استخوانهای مردگانشان سلاحی قدرتمند و موثر و وسیلهای برای فشار آوردن روی خانوادهها و جریحه دار کردن احساساتشان است. داشتن استخوان و بقایای عزیزانمان به ما کمک میکند تا یاد عزیزانمان را زنده نگه داریم. انکار کردن استخوانهای مردگان به مردمی که عادت به دفن عزیزانشان دارند، وحشتناک ترین تنبیه و ناعادلانه ترین راه مجازات است. رژیم اسلامی ایران کینه توز است و فکر میکرد با انکار کردن از دادن اجساد فرزندانشان به والدین، آنها را ادب کرده و ساکت نگه خواهد داشت. اما مادران جمع شده به جلوی دادگستری رفتند و خواستار پاسخگویی و اجرای عدالت شدند. مادران نمیخواستند فرزندانشان بیهوده بمیرند و از هر ابزاری استفاده کردند تا مطمئن شوند دنیا نام، چهره، حقیقت سرنوشت فرزندانشان، و بی دلیل بودن اعدام آنان را به یاد آورد. حضور مداوم خانوادهها در خاوران و پافشاری آنان در نشانه گذاری این زمین برهنه با سنگ ریزهها برای علامت گذاشتن گور عزیزانشان، آن را به فضایی از مشاجره و نزاع با رژیم تبدیل کرده است. نتیجه سیاستهای رژیم در خاوران یک فضای غیبت است—چشم انداز بی ثمر، خشک، خالی. فقدان درختان، و حافظه عمومی آسیب زا مرتبط با خشونتی که آن غیبتها را به وجود آورد، مانع از بسته شدن دردهای روانی و اجتماعی شده، به سودا زدگی و غم خانوادهها افزوده است. رژیم اسلامی به بهانه واهی منافق و کافر بودن جان باختگان، خانوادههای قربانیان را از آسایشی که سزاوار آن هستند محروم میکند.
بازدیدکنندگان از خاوران با وحشیگری یک رژیم انتقام جو رو در رو میشوند که حتی پس از مرگ قربانیانش، به خانواده قربانیان صدمه زده و آسیب میرساند و برای تلافی جویی و پنهان کردن ابعاد جنایتهای خود حتی از دسترسی خانوادهها به گورستان خاوران، که هیچ شباهتی به گورستانهای معمولی ندارد و یک تکه خاک برهوت است نیز جلوگیری میکند. رژیم به خانوادهها اجازه نمیدهد که هیچ درختی یا هیچ گلی در این محل بکارند. زیرا درختان نماد زندگی هستند و بازنمایی زندهای از تخریب و تجدید زندگی در چرخههای سالانه خود هستند. گورستانی پر از درختان یادبودی است که هم از دست دادن بی حساب زندگی و هم بازسازی تسلی بخش و چرخه زندگی و امید را بیان میکند. رژیم با انکار حق کاشت درختان یا گل به خانوادهها میخواهد نام و خاطرات قربانیان خود را پاک کند.
فضای وسیع خالی گورستان خاوران بازدیدکنندگان را دعوت میکند تا به یکدیگر نگاه کنند، بدقت گوش کنند، و با یکدیگر تعامل داشته باشند. حضور مادران با پشت خمیده، چهرههای غمگین، و تصاویر فرزندانشان در دستانشان، به بازدیدکنندگان و کسانی که عکسهای خاوران را میبینند این احساس را میدهد «که چیزی بزرگتر از یک انسان خفته در خاک در این فضا وجود دارد که پر هیبت، با وقار، و قابل احترام است. زمانی که مردم گورستان خاوران را میبینند، ناخودآگاه به ان با نگاهی محترمانه و پر از تحسین نگاه میکنند، و درک میکنند که جانهای شیفتهای در آن آرمیدهاند که حاضر نشدند در مقابل زور و وحشیگری رژیم اسلامی گردن خم کنند، و جانشان را در راه وطنشان و آرمانهایشان فدا کردند. و این حقیقت چیزی است که رژیم اسلامی از ان بیش از هر چیزی وحشت دارد و تلاش میکند که خاوران سمبل مقاومت دگراندیشان و ددمنشی یک رژیم ایدئولوگ اسلامی را به هر قیمتی از میان بردارد.
لادن بازرگان
۲۶ آوریل ۲۰۲۱
منابع:
1. Holst-Warhaft, G. The cue for passion: Grief and its political uses. Harvard University Press, 2000.