برگرفته از تریبون زمانه *  

مانیفست جنبش مستقل زنان افغانستان[۱]

«انسان، محکوم به آزادی‌ست»[۲]

ژان پل سارتر

درآمد

این متن چکیده‌ای از ایده‌ها و اندیشه‌ها‌ی مبارزات مستقلانه‌ی زنان افغانستان در یک سده‌ی گذشته برای تحقق برابری، آزادی و عدالت جنسیتی است. آنچه در پی می‌خوانید مانیفست[۳] جنبش مستقل زنان افغانستان در آغاز سده‌ی ۱۴۰۰ هجری خورشیدی است. رهیافتی که می‌تواند نقشه‌ی ‌راه ما در رهیدن از یوغ سنت، خشونت و سرکوب باشد. این متن، مجالی چند برای اندیشیدن و شناختن خاستگاه انسانیِ زنانی ست که در راه آزاد‌ی و برابری، متعهدانه و آگاهانه عصیان کردند؛ زنانی که با چشم‌های باز و سر و دست‌های شوریده و سبز، چشم در برابر بنیان‌های ستم دوخته و ایستاده‌ اند؛ زنانی که هر چند ردی از اندیشه و اعمال آنان در تاریخ رسمی نیست اما همواره الهام‌بخش دیگر زنان بودند؛ آنانی که در قلمرو جبر، بذر اختیار و اراده را کاشتند؛ و مومنانه و آگاهانه برای تحقق جهانی بهتر و روشن‌تر تا پای جان ایستادند.

نخستین مانیفست سیاسی- فمنیستی از آدرس جنبش مستقل زنان تقدیم می‌شود به تمام زنان افغانستان؛ و تمام فراموش‌شدگان تاریخ جهان!

دهه‌هاست زنان افغانستان در زندان سنت، مذهب و پدر ـ مردسالاری گرفتار اند. در تاریخ معاصر این عاملیت[۴] زنان بوده‌ است که همواره در حوزه‌های خصوصی و عمومی به صورت قهرآمیز سلب شده و آنان را در هیئت «دیگران» آسیب‌دیدگان، قربانیان، غارت‌شدگان، مطرودان و حذف‌شدگان تقلیل داده است. زنان سال‌هاست عامدانه به پستوهای تاریخ رانده شده‌اند و به گونه‌ای ساختاری و نظام‌مند از پیش‌فرض‌های بنیانِ زندگی طبیعی و انسانی‌: کرامت بشری، آزادی، برابری و برخورداری از حق آموزش، کار، مشارکت معنادار، عادلانه و پایدار محروم مانده‌اند. با این حال، مسلم است که ریشه‌های این بحرانِ انسانی و فراگیر را نباید محدود به عناصر بومی و مرزهای جغرافیای سیاسی افغانستان دانست. چنین درکی از وضعیت موجود، محدود و کوته‌‌فکرانه است. ما ــ زنان افغانستان که در متن منطقه و جهانی بحران‌زده به مثابه‌ی یک کل به سر می‌بریم – می‌دانیم که بخش عمده‌ای از ریشه‌‌ی خشونت‌ها، جنگ‌افروزی‌ها، بحران‌های اقلیمی، اقتصادی، نظامی و سیاسی بومی و جهانی موجود از جمله افزایش گازهای گل‌خانه‌ای و تخریب‌های محیط ‌زیستی، تکثیر بیماری‌های مسری به شمول قدرت گرفتن گروه‌های تروریستی و بنیادگرایی چون طالبان و داعش [و …] اقتضاء نظام اقتصادی نوین جهانی است.

ما به روشنی واقفیم که در این عصر بیش از هر زمان دیگری در کانون بحران‌های منطقه‌ای و پیامدهای ناگوار سرمایه‌داریِ جهانی‌شده زندگی می‌کنیم. تصادفی نیست که تداوم بی‌ثباتی‌ها، جنگ‌ها و خشونت‌ها در این‌سوی جهان، کوچ‌های بزرگ و میلیونی گروه‌های انسانی را به سوی دیگر جهان در پی دارد. تصادفی نیست که نظام‌های پیچیده‌ی مالی – اقتصادی – صنعتی بزرگ با جذب و استثمار مهاجران و زنان و دیگر نیروهای کارِ ارزان و مزدی به حیات و بقای خود ادامه می‌دهد. تصادفی نیست که آلودگی‌های شیمیایی و محیطیِ فعالیت کمپنی‌های چند ملیتی تولید اسلحه و سوخت، سرزمین‌های حاصل‌خیز را در بخش‌هایی از جهان به زمین‌های بایر و خشک بدل می‌کند و جابجایی‌های انبوه و بزرگ انسانی را می‌آفریند.

 با این حال و با وجود تمام بن‌بست‌ها و پیچیدگی‌های [بومی و جهانی]، آن‌چه غیرقابل انکار بوده، ضرورت، ظرفیت و ذهنیت مقاومت مستقلانه‌ی[۵] زنان [هرچند پراکنده، متزلزل و ناپایدار] در برابر نظام و اشکال سرکوب و ستم است. یافته‌ها و مستندات تاریخی می‌گویند، زنان افغانستان از دیرباز  و در بحرانی‌ترین و سیاه‌ترین مقاطع تاریخ سیاسی معاصر [چون جنگ‌های داخلی و پس از آن طی حاکمیت نظام‌های مستبد بنیادگر‌ایی چون مجاهدان و طالبان] با وجود انواع چالش‌ها، تهدیدها و ناامنی‌های جانی و روانی همواره به شیوه‌هایی مستقل، بومی و مبتکرانه‌ مقاومت کرده‌اند؛ زنان بی‌شماری طی یک سده‌ی گذشته از مرزهای ذهنی و عینی مسلط فراتر رفته و ماهیتِ گفتمان حذف را بر نتابیده و بر نمی‌تا‌بند. مصداق خونین این مقاومت، اقدام مکرر به اِعمال خشونت و حذف معنوی و فیزیکی فعالان [زن] در سراسر تاریخ مبارزه‌ی ‌‌شان در افغانستان‌ است. به کار بستن شیوه‌های خشونت‌آمیزی چون قتل، شکنجه و کشتار هدفمند زنان، نه دالِ بر انفعال و ضعف زنان که دلالتی بر قدرت و مقاومت آنان و زبونی و ترس نیروهای ایدئولوژیک از تسری آگاهی در میان زنان است.

فلسفه‌‌ی جنبش

اکنون و دوباره در معرکه‌ی مواجهه‌ با یکی از مهم‌ترین مقاطع تاریخ معاصر افغانستان قرار داریم. زمانی‌ست که در سر دو راهی «انفعال» یا «عمل» ایستاده‌ایم. انفعالْ ما را به زمین‌ سوخته‌ای می‌رساند که اگر زنده ماندن در آن میسر باشد با فقر، فلاکت و فشار ممکن خواهد بود. راه دیگر «عمل» است که امکان ترسیم و تجسم جهان و بودنی دیگر را میسر می‌کند. تزِ[۶] جنبش مستقل زنان افغانستان بر گزینه و راه دوم استوار است. ما می‌دانیم که بخش عمده‌ای از مبارزات اجتماعی و تلاش‌های انفرادی در سال‌های پسین، برای حصول اصلاحاتی اندک ، همه چیز را به خطرِ بدل‌شدن به نبردهای تن‌ به‌ تن برای بقا فرو کاسته است. ما می‌دانیم که در چنین شرایطی زنان، مانند همگان، باید موضعی قاطع بگیرند؛ و در برابر این پرسش: در زمانی که زندگی‌هامان روزانه در معرض از دست رفتن است؛ هست و بودمان در حال غارت شدن است و خانه و زمین‌هامان در حال سوختن است، چه باید کرد؟ پاسخی عملی و جامع بدهند.

ما با وقوف بر تمام این پیچیدگی‌ها بر آن شدیم تا «عدالت جنسیتی» در شکلی ضد سرمایه‌دارانه را متصور ‌شویم. رویکردی که ما را به جایی در فراسویِ این فاجعه‌ی روزمره و قتل‌عام انسانی، به افقی سراسر روشن و بدیع هدایت می‌کند. فلسفه‌ی ما استوار بر مجموعه‌ای پویا و متکثر از دانش، انگیزه، تلاش و عمل مستقلانه و داوطلبانه‌ی تمام زنان افغانستان برای تحقق برابری‌ ست. جریانی خودجوش و خود بسنده از شیوه‌های متفاوت کنش و فعالیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی [و …] که در تسلط و مالکیت هیچ دولت، فرد، حلقه، حزب یا سازمانی نمی‌گنجد. ایده‌ی ایجاد این جنبش‌ برآمده از اندیشه و عمل تک تک کسانی ‌ست که از نابرابری و نظام حذف و سرکوب در افغانستان به ستوه آمده‌اند. زنان و جنبش مستقل آنان با نقد دیالکتیک سرکوب و رونمایی از ارکانِ فلسفی و عملی گفتمان تفکیک، تبعیض و ستم، در صدد دفاع از مبانی و حقوقی‌ست که به سختی و از دل مقاومت و مبارزه‌ی فراگیر تمامِ اقشار زنان میراث مانده است.

مبنای نظری-عملی جریانی که [ ترسیم‌اش می‌کنیم و انتظارش را داریم] اصل کار متعهدانه و داوطلبانه است. جنبشی که با اتکا بر آگاهی، همبستگی و هم‌فکری جمعی با بن‌بست‌ها مواجه می‌شود و به چالش‌ها چنگ می‌اندازد: اجماعی که نخست مسئله می‌آفریند و سپس به دنبال پاسخی برای آن‌ است. جنبشی که مصمم است تا با دوری از حاشیه‌ها و اقداماتِ نابسنده و نابجا، از خواسته‌ها و حقوق [اقشار و گروه‌های] متعدد و بسیاری دفاع کند: جریانی که می‌خواهد از هویت و مطالبه‌ی همگان و زنان بگوید. از حقوقِ زنان کارگر، کشاورز، روستایی، سرپرست، معلول، فقیر، تراجنسیتی[۷] و کوئیر[۸] [و …] تمام زنانی که در دو دهه‌ی گذشته کم‌ترین نشانی‌ای از نیاز و هویت آنان در ویترین‌های مجلل و پر زرق و برق جریان اصلی «دادخواهی حوزه‌ی زنان» نبوده است. جنبش زنان افغانستان، بازتاب دهنده‌ی فلسفه‌ی فمنیستی‌ای ‌ست که برخلاف خوانش‌های متعارف و سنتی، خود را به «مسائل زنان» با رویکرد محقانه‌ی به «صرف زن بودن» محدود نمی‌داند. جنبشْ خود را مکلف به حمایت و نمایندگی از تمام کسانی می‌داند که در ساختار سلسله ‌مراتبی مناسبات قدرت زیر یا در معرض استثمار اند. جنبش باورمند به فلسفه‌ی فمنیستی‌ای ست که مسئله‌ی موقعیت نابرابر زنان را در بطن و متن روابط قدرت و در نسبتِ روشن با کارکرد تمام نیروهای مادی تاریخِ سلطهْ شناسایی و تحلیل می‌‌کند؛ این جریان به فکتور درآمیختگی و در هم‌‌تندیدگی[۹] ماهیت و اشکال تبعیض جنسیتی واقف است و مصمم است تا برای اکثریت سرکوب‌شدگان و نیازها‌شان در افغانستان ره‌گشا و امیدبخش باشد.

به این منظور و در پرتو این اصول جنبش مستقل زنان افغانستان پی‌جوی تحقق اهداف و دورنمای مبارزات اش خواهد بود.

اصول ما

ــ اصل آگاهی و کنش‌گری

ما باور داریم که «نجات دهنده در گور خفته است». و تحمل و مدارا در برابر حتا یک مورد خشونت‌های جنسی و جنسیتی را نکوهیده می‌دانیم. اما مادامی که زنان خود در برابر اشکال و ریشه‌های انقیاد و فرودستی در زیست‌بوم خویش آگاه نشوند و مقاومت نکنند، هیچ نیروی بیرونی‌ای خالق یا ضامن تغییر و بهبود زندگی آنان نخواهد بود. ازین‌رو و به باور فعالان جنبش، آگاهی و خودآگاهی [صنفی] تنها ابزار مشروع مبارزه برای تغییر ا‌ست. آگاهی یگانه امکانِ تجسم جهان‌بینی و جهانی دیگر است و دانشِ رهایی‌بخشْ معبرِ گذار از نابرابری به سوی مناسباتی انسانی‌ست‌. بر این اساس ما به روشن‌گری و تشریح مستمر اهداف جنبش که همانا نقد و دعوت به بازبینی مکرر در تمامِ امور یقینی، ارزشی و اخلاقی ست می‌پردازیم؛ در این راه از مبارزات و شیوه‌های کنش‌گری بومی در برابر تمام اشکال تبعیض و ستم بر زنان و دیگر گروه‌ها و اقشار فرودست اجتماعی‌ پشتیبانی می‌کنیم. به باور ما زنان می‌توانند در صورت بیداریِ سیاسی/ طبقاتی و خودآگاهیِ صنفی با قرار گرفتن در کنار دیگر اقشار و گروه‌های اجتماعی مورد استثمار [کارگران، دانش‌جوبان و اقلیت‌های مذهبی، فکری، جنسی و جنسیتی ] ظرفیتِ خودسازمان‌دهی و کنش‌گریِ پایدار و سازنده در جامعه را نهادینه کنند. زیرا تبعیض جنسیتی نیز با تار و پود ساختار جوامع پدر ـ مرد سالار[۱۰] سنتی و طبقاتی آمیخته است و برای تغییر، نخست به منابع آگاهی و دانش نقد ساختاری نیاز است.

ــ اصل مشارکت از رهگذر عدالت

جنبش به اصل مشارکت از رهگذر عدالت برای تمامی اقشار [زنان] در مناسبات قدرت اجتماعی – سیاسی – اقتصادی باورمند و پایبند است. ما تأکید می‌کنیم تا زمانی که گفتمان ستم و سرکوب در تمام بنیان‌ها و مصداق‌های آن شناسایی و نقد نشودْ نمی‌توان به تعریف و درک روشنی از «کرامت»، «مشارکت» و «عدالت اجتماعی» و در نتیجه «برابری جنسیتی» رسید. ن‍ظم موجود استوار به نیازها، الگوها، متغیرها، برساخته‌ها و نقش‌ها و انتظارات نابرابر و جنسیتی دوگانه‌ی زن/ مرد است. اصلِ تقسیم جنسیتی کار، مالکیت، کنترلِ سکسوالیته و کارکرد مراجع و کانون‌های از پیش موجودِ توزیع قدرت و اخلاق جنسی، انکار و سلبِ عاملیت و اختیار از زن را به مثابه‌ی هنجاری طبیعی تجسم و تحکیم می‌بخشد. جنبش مصمم است تا با اتکا به این واقعیت بر ابداعات و شیوه‌های مبتکرانه و بومی‌ زنان در دور زدن و سرپیچی از این الگوها و نقد هنجارها و نقش‌های جنسیتی مکث کند و به جریان مستقلانه‌ی مقاومت و مبارزه‌ی بومی زنان جان تازه‌ای ببخشد.

ــ اصل باز‌اندیشی

جنبش برآمده از دلِ تجربه‌ی زیسته و الهام‌ گرفته از نوعی بازاندیشیِ نظری – فمنیستی است. ازین رو احیای پیوندهای تاریخی، ارزشی و سیاسی میان زنان و پیشینه‌ی مبارزه‌‌ در زیست‌بوم، منطقه و جهان از اصول فعالیت جنبش ا‌ست. از این جهت جنبش محل و مجال تمرینِ اعتماد و خودباوری به تمام ظرفیت‌های بالقوه و بالفعل بومی و جهانی در روند عدالت‌جویی و پیگیری دادخواهی برای بهبود وضعیت زنان در افغانستان خواهد بود. مبنای ن‍ظ‍ری – فلسفی عمل در جنبش، فمینیسم نوظهوری ست که بر‍آمده از نوعی بازاندیشیِ تاریخی-اجتماعی است. ما به مدد دهه‌ها سال مقاومت و مبارزه‌ی خاموش زنان و دیگر اقشار فرودست حالا می‌دانیم که برابری زنان در فقدان برابری برای «همگان» میسر نیست. ما تأکید می‌کنیم که بر مبنای این بازاندیشی‌های تاریخی – فمنیستی، زنان تنها یک راه برای رسیدن به حقوق بنیادین خویش دارند: ایجاد دگردیسی و دگرگونی در فهم و کارکرد نظام اجتماعیِ جان‌سختی که حقوقِ اساسیِ انسان‌ها را مصادره، منحرف و محدود می‌کند.

ــ اصل استقلال و فراگیری

ما به‌ مثابه‌ی فعالان جنبش مستقل زنان افغانستان، ضمن تأکید بر اصل کثرت و فراگیری، رویکرد تمرکزگرا، طبقاتی و سفارشی مسلط در طرح و بسط مطالبات زنان را نقد و رد می‌کنیم. جنبش با شناسایی و پرداختن به مسائل و نیازهای تمامی اقشار، طبقات و گروه‌های متکثر زنان مصمم است تا ضمن حفظ استقلال نظری و عملی، خود را جدا از دیگر جنبش‌های مقاومت و اعتراضِ ضدِ نظامِ سرمایه‌داری بومی و منطقه‌ای ندانسته و منفک عمل نکند. زیرا ما خود را بخشی از جبهه و جریان مبارزه‌ی جهانی برای پایان بخشیدن به نظام پدر ـ مردسالاری و سرکوب جنسی و جنسیتی می‌دانیم. به این سبب، برای ما تنها یک فلسفه‌ی مبارزه موضوعیت و اولویت دارد: فلسفه‌ی فمینیستی‌ای که باید به دیگر نیروها و جنبش‌های ضد سرمایه‌داری[۱۱] – از جمله به محیط‌زیست‌گرایان، ضد نژاد پرستان، ضد استعمار گرایان[۱۲]، جنبش‌های دفاع از دگرباشان جنسی[۱۳] و اتحادیه‌های کارگری منطقه‌ای و جهانی – بپیوندد.

ــ اصل قاطعیت و پاسخ‌گویی

جنبش مستقل زنان افغانستان مجموعه‌ای متشکل از تمام جریان‌ها، افراد، فعالان و کشن‌گران مستقل مدنی، آکادمیک، اجتماعی، سیاسی [و…] در داخل و بیرون مرزهای سیاسی افغانستان است. حرکتی قاطع و منسجم برای گفتگو گردانی، همبستگی، آدرس‌بخشی و پیگیری مطالبات جمعی و برحق زنان که بر ظرفیت‌های فکری و تجربی مبارزات تاریخی – فمینستی ما استوار است. به باور ما، جنبش‌های مستقلانه و خودجوش بهترین فرصت برای تمرین قابلیت آموختن و آموزاندنِ مبانی و آموزه‌های دموکراتیک راستین است. آن‌جا که اولویت‌ها و دغدغه‌های جمعی با مکانیزم‌های دموکراتیک از سوی جمع و برای جمع پیگیری شود و تمام امکانات و مجراها سازمان‌دهی و سامان‌دهی می‌شوند. این امکان می‌تواند پیش‌فرض‌ها و فهم پیشین ما از موقعیت و مختصات قدرت خودمان در نسبت با دیگر واقعیت‌ها و نیروهای دیگر اجتماعی را تکامل و تعدیل بخشد و نگاهِ ما نسبت به انسان و جهان را تغییر دهد. مبارزه‌ی جمعی می‌تواند درک ما را از منابع و اشکال سرکوب‌ – چیستی، چرایی و چگونگی پدیده‌ها را- عمق ببخشد. تجربه‌ی کارآمد جنبش‌ها ثابت کرده‌اند که این فرصت می‌تواند محرکی باشد که ما را برای بازتعریف، بازتفسیر و بازانگاری مفاهیم‌ و ایده‌های‌ چون قدرت جمعی و رهایی بخشی و وسعت بخشیدنِ درک‌مان از پدیده‌ها یاری رساند.

اهداف و چشمانداز ما

ــ نقدِ پیش‌کاری در حوزه‌ی زنان و رویکرد نئولیبرال

 در دو دهه‌ی گذشته و در امتدادِ روی کار آمدنِ نظام نئولیبرال ناکارآمد، متمرکز، فاسد و مصادره‌جو، شکلی از رویکرد «نئولیبرالی»[۱۴] در حوزه‌ی مسایل زنان روی کار آمد و عمومیت یافت که مجال معرفی و بالندگیِ فمینیسمِ فراگیر، مستقل و مبارزه‌ طلب و امکان تفکیکِ آن از فعالیت‌های شرکتی/ پروژه‌ای را به امری ــ اگر نه ناممکن ــ دشوار بدل کرده است. با باور ما، صعود تبلیغاتی زنان طبقه‌ی مسلط و نخبه به مناصب عالی قدرت هیچ تأثیر و پیوندی با بهبود و تغییر زندگی اکثریت زنان در افغانستان ندارد و نداشته است. با این حال این شکل از پیش‌خدمتی از سوی مناسبات قدرتِ مسلط و رسانه‌های جریان اصلی نیز مشروعیت یافته و همه جا حمایت و تبلیغ می‌شوند. نتیجه‌ی این وضع، بی‌اعتمادی عمومی [خاصه در میان زنان] به مقوله‌‌ی فمنیسم[۱۵]، افزایش شکاف‌ها و فشارهای طبقاتی، فرصت‌سوزی، پراکندگی و سردرگمی نظری و عملی و از همه مهم‌تر سرخوردگی در حوزه‌ی زنان بوده است.

به باور ما رویکرد «نئولیبرال» در قبال چالش‌های موجود خودْ به بخشی از چالشِ وضعیت زنان افغانستان، منطقه و جهان بدل شده است. زیرا این روبکرد با تمرکز و اتکا بر مسایل زنانِ قشر متخصص و اغلب شهرنشین، بر ایده‌های «شراکتی» «رقابتی» و «شکستن سقف شیشه‌ای» در ساختار کنونیِ قدرت متمرکز است نه  براندازی آن. این [طمع شراکت در قدرت] حتا در این مقطع  و درگیر و دار روندِ صلح و جنگ نیز خود را وقف آن کرده است که اقلیتی از زنانِ برخوردار از امکانات و امتیازات [ویژه] را قادر سازد تا ــ به هر قیمت ممکن ــ از نردبان سلسه‌مراتبیِ قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامیِ پدر- مردسالار بالا روند و در رأس امور قرار گیرند. این پدیده‌ی پیش‌کار[۱۶] بر سنخی از ایده‌ی برابریِ بازار-محورانه‌ای [عرضه و تقاضا] صحه می‌گذارد که با «سیاست‌های» پدر- مرد سالارانه، سرمایه‌دارانه و طبقاتیِ موجودْ منطبق و هم‌خوان است. به باور ما، فمنیسم و فمنیستی که مسئله و مخالفتی با بنیان‌های فلسفی-تاریخی-مادی- تقسیم نابرابر قدرت، فرصت و منابع ندارد؛ ریشه‌های سرکوب و نابرابری [جنسیتی] را نمی‌شناسد و مبلغ الگویِ معیشت و به تبع آن الگوی اندیشه و عملِ جنسیت‌زده می‌شود، مردود است. ازین‌رو، هدف نخست ما نقدِ پیش‌خدمتی‌ زنان در تمام اشکال آن و اعلام و اثبات ورشکستگی و بی‌اعتباری آن در افغانستان، منطقه و جهان است. ما برآنیم تا با معرفی فلسفه‌ی «فمنیسم برای ۹۹ درصدی‌ها»[۱۷]، ایده‌ی رهایی و برابری را برای تمام زنان و همگان جان ببخشیم.

ــ بیداری سیاسی و کنش‌گری جمعی

تجربه‌ی مبارزه‌ی مستقلانه می‌تواند ما را وادارد تا درک‌‌مان از واقعیت‌ها و اولویت‌های مبارزه را در هر دوره اصلاح کنیم. مبارزه‌ی داوطلبانه و متعهدانه می‌تواند دایره‌ی اعتبار، اعتلا، انسجام و همبستگی را میان تمام اقشار سرکوب‌ و حذف‌شده بسط دهد و اراده و انگیزه‌ی مشترک آنان در مواجهه با مراجع سرکوب را تقویت و تشدید کند. ما در سایه‌ی تسریِ بیداری و آگاهی طبقاتی می‌توانیم چشم‌اندازی روشن و فراخ‌تر را برای گذار به سوی جهانی برابر و جهان‌بینی دیگر ترسیم کنیم. جهانی که افراد جامعه در آن برابرانه، داوطلبانه، متعهدانه و مسئولانه رفتار می‌کنند. جهانبینی‌ای که از تنگنای تفاسیرِ متعارف و دو گانه‌ها برهد؛ تفاوت و تکثر را برسیمت بشناسد؛ ولی نه تقدیس ‌کند و نه بزداید. دانشی که فراگیر و فراخواننده باشد و برخلافِ جریان اصلیِ «تکثرگرایی» و «دادخواهی»، جنس و دامنه‌ی خشونت‌ها و سرکوب‌های متنوعی که ما از آن‌ها رنج می‌بریم را هم‌سان و هم‌پوشان نداند. زیرا هر یک از این ستم‌ها شکل و ویژگی‌های خود را دارند؛ گرچه همه‌ی آن‌ها در یک نظام سیاسی-اجتماعیِ مشترک ریشه دارند و از آن تغذیه می‌کنند. به باور ما، شناخت و نشانه‌گذاری آدرس و آبشخورِ اصلی این مناسبات «پدر ـ مرد ـ پدرسالاری» «سود باوری» و «سرمایه‌داری» و اتحاد برای مبارزه بر ضد آن است که می‌تواند همه‌ی ما سرکوب شدگان را کنار هم و در یک صفْ منسجم کند. ما [در جنبش] می‌دانیم تنها در این صورت است که می‌توانیم بر دسته‌بندی‌ها و جداسری‌های کاذب میان‌ اقشارِ موردِ سرکوب غلبه کنیم. تقسیم، تفکیک و تقلیل ما ــ به هویت‌های مذهبی، فرهنگی، تباری، زبانی، قومیتی، جنسی و جنسیتی صرف – شیوه‌ و شگردِ آشنایِ نظارت و مدیریت نظام‌های پدر ـ مرد ـ سالارانه و سرمایه‌دارانه در برابر عبور به سوی بیداری و کنش‌گری جمعی‌ست. بنابراین همه چیز بسته به این است که چقدر بتوانیم این رهنمود مشرح، الهام‌بخش و رهایی‌بخش را در حوزه‌ی نظر و عمل بپرورانیم.

ــ تاریخ‌آفرینی و فرصت‌سازی

به باور ما و در خلأء کنونی و تاریخی به میان آمده [ناشی از ناکارآمدی گفتمانِ مسلط نئولیبرال]، ما به مثابه‌ی نیروهای منتقد و مستقل می‌توانیم با معرفی نسخه‌ی گفتمانِ بدیل از سدِ کرختی و سرخوردگی عمومی بگذریم. در این مجال جنبش مستقل زنان افغانستان با اتخاذِ موضع‌گیری و جهت‌گیری‌های فلسفی – سیاسیِ متفاوت می‌تواند معرفِ ارزش، اخلاق و بینشِ فمنیستی تازه باشد. ما می‌توانیم سلسله‌ی منقطع و تاریخیِ گفتمان‌های عدالت‌خواهیِ ملی را در پرتو ارزش‌های انسانی و جهانی از سر بگیریم. می‌توانیم تعاریف و کاربست واژه‌ها و مقوله‌های کلیدی‌ای چون «فمنیسم» را در متن تاریخی و بومی‌ مان بازتعریف کنیم. در این فرصت می‌توانیم شرح دهیم که فلسفه و ماهیت مسئله‌ی فمینیستی چیست؟ به این منظور جنبش هموارگرِ راهی خواهد بود که روزی برای رسیدن به جامعه‌ای برابر باید از آن عبور کنیم. می‌خواهیم در نظر و عمل شرح دهیم که چرا باید الزام کنش سیاسی- طبقاتی را به جنبشی فمینیستی گره زد؟ در این راه، چرا باید هم‌راه و هم‌گام دیگر جنبش‌های برابری طلب و ضدسرمایه‌داری در منطقه و جهان بود؟ در مرحله‌ی نخست، کار را با تحلیل هوشمندانه‌ی ابعاد بحران کنونی ، صدور مواضع ، اعلام فراخوان‌های مردمی و انتشار مطالبات و خواسته‌های مستقلانه‌ی مردم از آدرس جنبش مستقل زنان افغانستان آغاز کرده‌ایم. تولید و تکثیرِ متنِ مانیفست فمنیستی بی‌گمان گام محکمی در آغاز این راه است اما تمامِ آن نیست. زیرا جنبش مکلف است تا در بلند مدتْ انزوا و انقطاعِ تاریخیِ‌ رگه‌های بومی مبارزه‌ی بومی زنان در افغانستان را به بدنه‌ی منطقه‌ای و جهانی آن پیوند بزند.

جنبش مستقل زنان افغانستان

۱۱ حمل سال ۱۴۰۰ هجری شمسی

لینک این مطلب در تریبون زمانه

منبع: فیسبوک جنبش مستقل زنان افغانستان

[۱] توضیح ضروری: کلیدواژه‌های این متن در بخش پایانی هر صفحه آمده است.

[۲] فیلسوف و نویسنده‌ی فرانسوی قرن بیست (۱۹۰۵-۱۹۸۰) ا‌ست. ژان پل سارتر را مبدع مکتب ”اگزیستانسیالیسم” یا اصالت وجود می‌دانند. سارتر مولف آثاری چون «اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر» است که در آن آزادی را مفهومی گریزناپذیر، مرکزی و اصلی در زندگی بشر بر می‌شمرد.

[۳] دو کلمه‌ی manifest و manifesto از ریشه‌ی کلمه‌ی لاتین manifestus گرفته شده است. بر اساس تعریف قاموس‌های فارسی و انگلیسی، مانیفست در تلقیِ متعارفْ متنی است که جریان، گروه یا اشخاصی آن را نوشته باشند و حاوی فلسفه، اصول، ایده‌ها و آرمان‌های آن گروه باشد.

[۴] این مفهوم به اصلِ اساسی و اجتناب‌ناپذیر آزادی اراده و عمل انسان [فارغ از جنسیت، تبار، طبقه] اشاره دارد.

[۵] در یک سده‌ی گذشته در تاریخ رسمی عامدانه از ثبت تلاش‌های مستمر زنان در فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی چشم‌پوشی شده است. با این حال، نویسندگان و پژوهش‌گران چون ماگه رحمانی (۱۹۲۴) در نخستین اثر تحقیقی به زبان فارسی در حوزه‌ی زنان «پرده‌نشینان سخن‌گوی» ۱۳۲۸-۱۹۴۹ این حضور را دست کم در حوزه‌ی ادبیات تثبیت و مکتوب کرده است. بر اساس مستندات، زنان افغانستان در دوره‌های مختلف توانسته‌اند ساختارهای سرکوب‌گرانه، جنسیت‌زده و نابرابرانه‌ی سلسه‌مراتبی قدرت را منطبق بر خواسته‌ها و نیازهای وقت‌‌شان منعطف نمایند. از آن جمله می‌توان به فعالیت‌های زنان در دوره‌ی امانی و دهه‌ی دموکراسی و دو دهه‌ی معاصر اشاره کرد. زنان خاصه از جنبش مشروطه بدین‌سو، با انتشار نشریات، ایجاد مکاتب، سازمان‌های زنان، برگزاری محافل صنفی، آکادمیک و ادبی، مکاتب خودگردان و…. تصویر و تصور رایج از هویت زن افغانستان را به چالش کشیده‌اند. خاصه در دودهه‌ی گذشته که امکان انتقال و تبادل سریع و گسترده‌ی اطلاعات، دانش و تجربه موازی با تسهیل ارتباطات افزایش یافته، نسل نو زنان افغانستان فرای محدودیت‌ها و مرزهای‌ طبقاتی، عرفی و تاریخی‌ به اشکال مبتکرانه و مختلفی در روندهای دادخواهی و کنش‌گری اجتماعی و سیاسی فعال بوده‌اند. در تازه‌ترین و عصیان‌گرانه‌ترین مورد، زنان پیکر فرخنده را تشییع کردند و جریان عدالت‌خواهی برای او را براه انداختند. فرخنده ملک‌زاده زن جوان ساکن کابل بود که در نوروز ۱۳۹۳ در ملاء عام از سوی عابران و ره‌گذران در کابل به اتهام سوزاندن قرآن به شکل فجیعی شکنجه و سپس سوزانده شد.

[۶] بر بنیاد منطق فلاسفه‌ی باستان و از دوران ارسطو به این سو، قاعده‌ در فلسفه، منطقی اندیشیدن و به عبارتی‌ صحه گذاشتن بر دیالکتیک است. بر این اساس، منطق در جوهر و ذاتِ خودْ استوار بر روابط دال و مدلولی است و پدیده‌ها دایم در حال حرکت و به عبارتی در حال شدن اند. بنابراین هر امر/ تز/ و برنهادی در نفس خودْ نفیِ خود یا «آنتی‌تز» را نیز می‌پروراند. در نتیجه‌ی این تضارب و تعاملِ مدام، امر دیگری «سنتز» پدید می‌آید که در عین حال که رگه‌ای از تز و آنتی تز را داراست هیچ کدام این دو نیست.

[۷] به گروه‌هایی که سکسوالیته‌ی‌ شان را در قالب گرایش‌ها و رفتارهای جنسی متعارف و الزامن دگرجنس‌گرا تعریف نمی‌کنند.

[۸] به مفهوم چتریِ هویتِ اقشار متکثری که پیرو سکسوالیته‌ی دگرجنس‌گرا نیستند دلالت دارد.

[۹] درهم‌تندیگی تبعیض یا تبعیض متقاطع در جامعه‌شناسی، مفعومی متأخر است که بر ویژگی‌های جایگاه و مختصات ابژه یا گروه تحت سرکوب در سلسله‌مراتب قدرت اجتماعی مکث می‌کند. بر اساس این نظریه، فکتورهایی چون جنسیت، طبقه، تبار، رنگ پوست، مذهب، جغرافیا و… بر ماهیت، کیفیت و کمیت تبعیض تأثیرگذار و تعیین کننده است.

[۱۰] پدر- مرد- سالاری به ایدئولوژی و سازوکارِ هژمونیکِ سلطه و حاکمیتِ نمادین پدر ـ مرد دلالت دارد. در علوم اجتماعی این مفهوم، استعاره‌ای برای درک و اشاره به مراحل تکوین تفکرِ قیمومیت و ریاستِ جنس مرد در جوامع بشری‌ست.

[۱۱] این مفهوم در اواخر قرن ۱۹ میلادی توسط کارل مارکس متفکر و فیلسوف آلمانی وارد جامعه‌شناسی معاصر شد. بر مبنای نظریه‌ی ‌مارکس، سرمایه‌داری مرحله و مجموعه‌ای از نظام روابط دیالکتیک اجتماعی و اقتصادی است که پس از انقلاب صنعتی و بر خاستگاه بهره‌کشی طبقاتی روی کار آمده است. مفهوم سرمایه‌داری به استثمار و بهره‌کشی اکثریت کارگر توسط اقلیت صاحب ابزار تولید دلالت دارد.

[۱۲] این مفهوم به اشکال متکثر تصرف نظامی، مداخله، سطله‌جویی و بهره‌کشی از منابع انسانی، اقلیمی، مادی و معنوی [در شرق] توسط قدرت‌های بزرگ جهان [در غرب] اشاره دارد. جنبش‌های بومی و جهانی مقاومت ضد استعماری عمدتن از قرن ۱۷ تا ۱۹ میلادی با هدف استرداد استقلال کشورهای تحت استعمار خاصه در بخش‌هایی از قاره‌ی آفریقا و آسیا نقش عمده‌ای در شکل‌گیری و سازمان‌دهی جریان‌ مقاومت‌های بومی در این مناطق داشته‌اند.

[۱۳] جریان‌ها و جنبش‌های دفاع از حقوق اساسی گروه‌هایی که هویت جنسی و جنسیت‌شان در قالب دگرجنس‌گرایی نمی‌گنجد.

[۱۴] به چهارچوب ن‍ظامِ فکری و سیاسی‌ای دلالت دارد که پس از سال ۱۹۳۰ میلادی و با بهره‌گیری از اتاق‌های فکر و تبادلات دانشگاهی در غرب و پس از جنگ جهانی اول آغاز شد. سپس از دهۀ ۱۹۷۰ به این سو جایگاهی مستحکم در دولت‌ها و نهادها یافت. هرچند نئولیبرالیسم در کلیات نظری برگرفته از لیبرالیسم است اما دست کم در سه اصل اساسی: اعتقاد راسخ به دولتی متمرکز و قدرتمند، تمرکز بر بوروکراسی در دولت و کسب و کار و اصل ارزش رقابت، بازار آزاد و ارجحیت سودباوری با آن تفاوت دارد.

[۱۵] اندیشه‌ی سیاسی و فلسفی‌ای که دست کم در یک سده‌ی گذشته به نقد و تحلیل بنیان‌های مادی، معنوی و تاریخی نابرابری ساختاری جنسیتی در تمام عرصه‌ها و اشکال آن می‌پردازد.

[۱۶] خدمت‌کاری و خوش‌خدمتی. استعاره‌ای در وصف فعالیت‌های زنان در حفظ مناسبات طبقاتی و نابرابر در قدرت مسلط

[۱۷] جنبش جهانی فمنیسی‌‌ای ست که از سال ۲۰۱۶ و با برگزاری اعتراضات و اعتصابات گسترده‌ی فرامرزی، با شعار و ایده‌ی برابریْ اکنون، برای همه و در تمام اشکال علیه خشونت، تبعیض و سرکوب روی کار آمده است. این جریان به دنبال احیای اهداف و انگیزه‌های اینترناسیونال برابری‌طلبانه‌ است.