برگرفته از تریبون زمانه *  

عوام فریبان جهان راه حل های ساده و دستی قوی ارائه می دهند. پیروزی ترامپ در سال ۲۰۱۶ یادآور این بود.

در پی سقوط دیوار برلین، حدود ۲۷  سال پیش، با فروپاشی رژیم های استبدادی در سراسر بلوک  اتحاد جماهیر شوروی سابق، ساموئل هانتینگتون، دانشمند علوم سیاسی، کتاب قابل توجهی را که البته بسیار فراموش شده بود، با عنوان “موج سوم” منتشر کرد. استدلال هانتینگتون این بود که دنیای مدرن لحظاتی از آزادسازی و دموکراتیزه شدن را دیده است. به دنبال یک “موج اول” در قرن ۱۹ “طولانی” (۱۷۸۹-۱۹۱۴) ، که منجر به ظهور نهادهای دموکراتیک در بیش از ۳۰ کشور شد، و “موج دوم” ، که پیروزی متفقین در جنگ جهانی دوم را به دنبال داشت، “موج سوم” با سقوط رژیم های استبدادی از اواسط دهه ۱۹۷۰ آغاز شده بود و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و ماهواره های آن به نفع نیروی جدیدی شد.

موج جهانی پوپولیسم ضد لیبرال نشان می دهد که این “موج سوم” امکان دارد متوقف شود و حتی ممکن است معکوس شود. این یک لحظه عوام فریبی است که با ظهور رجب طیب اردوغان در ترکیه، ویکتور اوربان در مجارستان، جاروسلاو کاچینسکی در لهستان، پرایوت چان و چا در تایلند – و اکنون دونالد ترامپ در ایالات متحده مشخص شده است. وجه  مشترک این جنبش‌های عبارتند از: مرکزیت یک فرد قوی، ملی گرایی، بیگانه ستیزی و نفرت از مهاجران و اقلیت‌ها، ضد روشنفکری، تحقیر مطبوعات آزاد، انزوای اقتصادی و خصومت با نظم جهانی لیبرال و سازمان های بین المللی.

در طول تاریخ معاصر، دولت های ضد لیبرال یک قاعده بوده اند، و نه یک استثنا. عمیق ترین لحظه اقتدارگرایانه در تاریخ مدرن جهانی بحران لیبرالیسم در سالهای بین جنگ بود که باعث به وجود آمدن افرادی چون آتاتورک، فرانکو، سالازار، موسولینی، چیانگ کای شک، هیتلر و استالین شد. با این حال، این پیروزی اقتدارگرایی، همانطور که مارک مازوور مورخ نشان داده است، پس از جنگ جهانی اول اجتناب ناپذیر نبود. در واقع، برخی از ناظران در سالهای اولیه بین جنگ معتقد بودند که لیبرالیسم غلبه کرده است. در سال ۱۹۲۱ روشنفکری مثل جیمز برایس اعلام کرد که  “پذیرش جهانی دموکراسی  و دولت های بر خاسته از آن به عنوان شکل طبیعی به ثمر رسیده است ”. اما خیلی زود اشتباه او ثابت شد.

همزمان با بحران های جامعه های دموکراتیک لیبرال ، کشورها یکی پس از دیگری به سمت استبداد گرایش پیدا کردند. به نظر بسیاری حتی در جوامع لیبرال باقی مانده – در انگلیس ، فرانسه یا ایالات متحده – الگوهای اقتدارگرایانه برای بسیاری نمایانگر آینده بود. وینستون چرچیل به قدرت رسیدن موسولینی را به  او تبریک گفت (اگرچه فکر می کرد فاشیسم برای مردم انگلیس نامناسب است).  در سال ۱۹۲۷ گفت ” اگر من ایتالیایی بودم”،  “من مطمئن هستم که در مبارزه پیروزمندانه شما با صمیم قلب از ابتدا تا انتها با تمام وجودم با شما بودم.”   جورج کنان، یک دیپلمات جوان و کوشا، در بین جنگ ها مستقر در اروپای شرقی، نوشت:  “استبداد خیرخواهانه” نسبت به دموکراسی لیبرال “امکانات خوب و خیر خواهانه ای” دارد. وی توصیه کرد که ایالات متحده باید ” این جاده را که از طریق تغییر قانون اساسی به کشور استبدادی منتهی می شود, طی کند.” در پایان، لحظه اقتدارگرایانه بین جنگ، که برای بسیاری به عنوان نیروی پایداری امیدوار کننده به نظر می رسید، منجر به بزرگترین فاجعه تاریخ بشر شد.

جنگ جهانی دوم و با پایان یافتن حاکمیت استبدادی در کشورهایی مانند آلمان غربی، ایتالیا، اتریش و ژاپن، دوره ای از آزادسازی جهانی را به دنبال داشت. اما دوران پس از جنگ به هیچ وجه عصر آزادی بی چون و چرا نبود. بسیاری از مناطق جهان تحت کنترل قدرتمندان مستبد باقی مانده اند – نه تنها در بلوک اتحاد جماهیر شوروی بلکه در “جهان آزاد” ضد کمونیستی، از ایران پهلوی تا شیلی پینوشه.

موج دیگری از اقتدارگرایی، هرچند کوچکتر از بحران بزرگ سالهای بین جنگ، در دهه ۱۹۶۰ جهان را لرزاند. این دهه کودتاهای نظامی بود، با نظامیان غیر لیبرال در مناطقی از هم دور از کره جنوبی، اندونزی، یونان گرفته تا  نیجریه. آمریکای لاتین به ویژه آسیب پذیر بود و در آنجا کشورهای استبدادی از جمله کشورهایی با سابقه دموکراتیک طولانی با خطربیشتری مواجع  شدند. بسیاری از ناظران به طور کلی نسبت به مدل لیبرال بدبین شدند. و مانند گذشته، این لحظه بسیاری از ناظران معاصر را غافلگیر کرد. یک نقطه عطف در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ اتفاق افتاد، زمانی که کمتر از ۳۰ رژیم استبدادی در سراسر جنوب اروپا – پرتغال ، اسپانیا ، یونان – آمریکای لاتین و آسیا سقوط کردند. جوامع بازتر شدند. این همان زمانی بود که هانتینگتون موج سوم را نوشت.

هنگامی که، در پایان جنگ سرد، رژیم کمونیستی یکی پس از دیگری سقوط کرد، به نظر می رسید که مدل مستبد تضعیف شده ,غیرقابل بازگشت است. بسیاری از ناظران متقاعد شده اند که بلوک باقیمانده رژیم های خودکامه، مانند رژیم های مسکو، پکن و ریاض، توسط بلوک قوی تری از دموکراسی های لیبرال مهار شده است. حتی برخی، مانند فرانسیس فوکویاما (مشابه جیمز برایس در اوایل دهه ۱۹۲۰)،  به این باور بودند که در دراز مدت این کشورهای اقتدارگرا به آرامی آزاد می شوند. اکنون می بینیم که ممکن است برعکس باشد. نه تنها رژیم های استبدادی باقیمانده سقوط نکرده اند، بلکه اکنون حتی جوامع لیبرال خود ما نیز توسط جنبش های ضد لیبرال از درون به چالش کشیده شده اند. تاریخ یک مسیر راه مستقیم (غایت شناختی) را دنبال نمی کند. هیچ راهی مستقیم به سمت آزادی وجود ندارد. خیلی اوقات، ناظران، از برایس تا فوکویاما، پیروزی لیبرالیسم را اعلام کرده اند و بارها و بارها اشتباه آنها ثابت شده است. تهدید اقتدارگرایی همچنان پابرجا مانده و اکنون دوباره در حال افزایش است.

 مطمئناً ، اشکال ضد لیبرالیسم اقتدارگرا که در گذشته و امروز ظهور کرده است، می تواند تفاوتهای چشمگیری داشته باشد. برخلاف بسیاری از پیشینیان آنها، بسیاری از عوام فریبان امروزی از شعارهای دموکراسی استفاده می کنند و به دلیل حمایت گسترده  به خود می بالند. با این حال آنها همچنین با مظاهر استبدادی قبلی مشترکات زیادی دارند. آن زمان و اکنون همه چیز دورمرکزیت  رهبران کاریزماتیک است. آنها در آن زمان و اکنون، ملی گرایی را بر انترناسیونالیسم، امنیت را بر آزادی، احساسات را بر عقل ترویج می دهند. آنها اکنون و مثل گذشته نه تنها دشمنان بیرونی بلکه دشمنان داخلی را نیز هدف قرار می دهند. اقلیت ها – ضعیف ترین افراد جامعه – را مسئول مشکلات خود می دانند. در آن زمان و اکنون، پس از به قدرت رسیدن، آنها در تضعیف آزادی سیاسی و آزادی های مدنی کشورهای خود لحظه ای را از دست نمی دهند. آنها رسانه ها را سانسور می کنند تا افکار عمومی را دستکاری کنند، روابط جاسوسی را برای کنترل بخشهای وسیع جامعه و سرکوب دشمنان سیاسی آنها برقرار می کنند. در آن زمان و اکنون، پیروزی آنها برای بسیاری تعجب آور و شگفت انگیز است.

دلایل تجدید حیات فعلی پوپولیسم ضد لیبرال متنوع است. در سراسر جهان، سیاستمداران رادیکال از بی ثباتی اجتماعی و سیاسی بهره مند می شوند. نابرابری اجتماعی، بحران اقتصادی، نگرانی در مورد تغییرات اجتماعی، تغییرات جمعیتی و فرهنگی و نگرانی از پیچیدگی دنیای مدرن است که مردم را به سمت راه حل های ضد لیبرال سوق می دهد. عوام فریبان جهان با ترس های نهفته شان  بازی می کنند، راه حل های ساده، مقصر دانستن دیگران ، معمولن اقلیت ها و دستی قوی ارائه می دهند. پیروزی ترامپ آخرین یادآوری این موضوع بوده است.

تاریخ نشان داده است که ما هرگز نباید نظم اجتماعی و سیاسی لیبرال خود را حق مسلم ما فرض کنیم و بدانیم. ما همیشه باید به یاد داشته باشیم که جوامع باز ما چقدر شکننده هستند. ما در حال مبارزه دائمی برای دفاع از آنها ( جوامع بازو دموکراتی) هستیم.

پانویس:

دیوید معتدل، نویسنده این مقاله، تاریخدان ایرانی‌تبار در دانشگاه اقتصاد و علوم سیاسی لندن در رشته‌ی تاریخ بین‌الملل است. او در دانشگاه‌های فرایبورگ، بازل و کمبریج تحصیل کرده است. «اسلام و امپراتوری‌های اروپا»، «اسلام و جنگ آلمان نازی» و «در راه پیامبر و پیشوا: جهان اسلام و رایش سوم» و ” گلوبال بورژوازی” از آثار مطرح او هستند. از دیوید معتدل کتاب “دنیای اسلام و جنگ آلمان نازی” با ترجمه ایرج معتدل توسط انتشارات ثالث منتشر شده است. این کتاب با بررسی اسناد بیش از سی آرشیو، روابط آلمان نازی با مسلمانان را در دوران جنگ جهانی دوم بررسی می‌کند.

*این مقاله در  History Today / مجله تاریخ  ۱۰. Nov. 2016 منتشر شد و بخاطر تحولات اخیر  آمریکا و ترامپ به فارسی ترجمه شده.

لینک این مطلب در تریبون زمانه

منبع اصلی:

Waves of Authoritarianism | History Today

از همین نویسنده: