کمتر مسافری به کیش اسم محله صفین را شنیده است و از وجود چنین فضایی در «نگین خلیجفارس» خبر دارد. محله و مردمان بومی کیش که زرق و برق پاساژها و هتلها آنها مخفی کرده و پسرانده.
چراغانی است و صدای بزم و سور میآید. هرجایی که پا میگذاری انگار وارد جشن شدهای. صدای هیاهو و خنده و تفریح و تفریح. پاساژهایی که راهروهای برقی آنها را به یکدیگر وصل میکنند و راهروهای پیچ در پیچشان معماری مدرن را به رخ میکشند. میتوانی ساعتها از تمیزی، زیبایی و تنوع مثالزدنی موجود در جزیره کیش برای تفریح و شادیکردن حرف بزنی، خاطرات تجملی بسازی و غرق در امکانات توریستی آن خوش بگذرانی. هتلهای سفید و رویایی که در خطهای ممتد در تمامی خیابانهای جزیره ردیف شدهاند و هرکدام شبیه یک باغ است؛ با گلهای سرخ آویزانشده از شاخهها روی سنگهای سفید مرمر. صدای مردم بومی را از خاک زیر یکی از همین هتلها میتوانیم بشنویم؛ اولین هتل کیش. هتلی که سال ۵۴ در زمینی به مساحت ۵۵هزارمترمربع افتتاح شد و حالا یکی از بهترین نقطههای جزیره به حساب میآید. برای ساخت این هتل و محوطههای اطراف آن زمینهای بومیان را میخرند و در مقابل خانههای ۴۰ تا ۵۰ متری برای آنها میسازند؛ خانههایی که اکنون محله صفین کیش را شکل داده و به قول خود بومیان منطقه محل تبعید آنهاست. در این محله صاحبان اصلی جزیره کیش یعنی بومیان آن زندگی میکنند و کارگران مهاجر همنشین آنها هستند. کمتر مسافری به کیش اسم این محله به گوشش میخورد و حتی اصلا نمیداند که چنین فضایی در «نگین خلیجفارس» وجود دارد. محله و مردمانی که بزرگی، زیبایی و عظمت مدرن پاساژها و هتلها مخفیشان کرده است.
کوچ اجباری بومیان
راننده تاکسی که ما را به صفین میبرد، از تاریخ کوچ اجباری مردم بومی به این محله میگوید. پیش از تاسیس سازمان عمران کیش، بیشتر مردم جزیره در چهار آبادی ماشه، دیهو، باغو و صفین ساکن بودند که با شروع پروژه عمرانی کیش در سال ۱۳۵۲، سازمان عمران تمام ساکنان ماشه را که بزرگترین و اصلیترین آبادی این جزیره بود، از محل زندگیشان به شهرک جدید صفین کوچ دادند تا هم توریستها و مهمانان خارجی تماسی با این افراد نداشته باشند و هم ساختوسازهای جدید در جغرافیایی متمرکز پیش برود. سازمان مرغوبترین زمینها، مغازهها و باغات ساکنان و تقریبا سه چهارم جزیره را تصاحب میکند. حمایت همه جانبه دربار بهعنوان سرمایهگذار اصلی پروژه هم نمیگذارد، صدای اعتراض مردم به جایی برسد و اولین هتل و معروفترین ساختمانهای کیش روی همین خاک بنا میشود. پروژه عمران کیش در سال ۱۳۵۲ به نامگذاری آن بهعنوان منطقه آزاد در سال ۱۳۷۲ پیوند میخورد؛ منطقه آزادی که قرار بود، ایستگاه صادرات و رونق مردم منطقه شود، محلی برای تجارت مالسازان و هتلسازان، سکوی واردات و بهحصارکشیدن آزادی و دفن تاریخ بومیان کیش شد. حالا از جمعیت ۳۹هزارنفری کیش، ۸۲درصد آن مهاجر هستند؛ مهاجران پردرآمد ساکن مرکز جزیره هستند و محله صفین سرپناه بومیان و مهاجران کارگر است.
وارد صفین میشویم. از جزیرهای که «عروس جزایر» نامش را گذاشتهاند، خیلی دور شدهایم. اینجا هیچ شباهتی به جایی که از آن آمدیم ندارد.
روی یک مبل زواردررفته جلوی خانهای با دیوارهای سیمانی نشسته است. پیرمرد ۸۰ ساله دشداشه بر تن دارد و با مرد دیگری درحال صحبت است. پیرمرد از بومیهای کیش است و مرد دیگر اهل بلوچستان. پیرمرد تعریف میکند که صیاد بوده و چند سالی است دیگر روی دریا نمیرود. مرد بلوچ هم میگوید، کارگر خدمات شهری است. ۵۵سال دارد و ۳۰سال است همین کار را انجام میدهد. «پیروش» به دوچرخه و جارویش اشاره میکند و میگوید از دار دنیا من همین را دارم، اگر بمیرم کفن ندارم، من را گور کنند. از گرانی بنزین میگوید و اینکه پیمانکارش دستمزد آنها را بهبهانه گرانی بنزین و اینکه برای او نمیصرفد با این قیمتها بخواهد بیشتر حقوق بدهد، بالا نمیبرد. توی همین محله زندگی میکند، یک خانه ۴۰متری با اجاره یکمیلیون و دویستتومان. «شهرداری کار را داده دست پیمانکار. او هم هر موقع دلش بخواهد پول بیمه ما را میریزد و هر موقع نخواهد هم نمیریزد و صدایش را درنمیآورد. ۳۰ساله دارم کار میکنم ولی چند ساله پیمانکار به همین شکل پول بیمه را ریخته یا پیمانکار عوض شده مدتی بیمه رد نکرده. همین هم است که کل سابقه بیمه من شده ۲۳سال. اگر یک روز مریض شویم، برایمان غیبت رد میکند. آخر سال هم که اگر یک ماه مرخصی داشته باشیم، از کل سال کم میکند و سنوات و عیدی به ما نمیدهد. البته بستگی به پیمانکارش هم دارد. پیمانکار قبلی سنوات و عیدی را نمیداد اما پیمانکار فعلی درسته از اول و آخرش میزند ولی پرداخت میکند.»
محمد ۱۷ساله هم کارگر خدمات شهری است، اهل بندرعباس است. ۱۵سال پیش پدرش برای کار به اینجا آمده و محمد و مادر و برادرهاش هم ۵سالی است که آمدهاند پیش او. همگی در یک اتاق زندگی میکنند، در خانهای که همراه یک خانواده دیگر اجاره کردهاند. برای همان اتاق ماهیانه ۷۰۰هزارتومان اجاره میدهند. محمد تا کلاس پنجم درس خوانده و میگوید، بندر کاری پیدا نمیکردیم. آمدیم اینجا خودم و برادرم توی خدمات شهری سوپور شدیم. ماهی یکمیلیون تومان بهمان حقوق میدهند و بیمه هم نیستیم.
در صفین در میان صحبت با بیشتر کارگران مهاجر به این موضوع برمیخوریم که آنها از بیمه و قراردادکار برخواردار نیستند. اکثر آنها کارگران بیثبات به شمار میآیند که هر دورهای در یک خیابان و محله جارو میکشند، خانهدار یک هتل هستند و بار یک باربری را بر دوش میکشند. این کارگران که در کیش بهعنوان منطقه آزاد کار میکنند، از شمول قانون کار خارج هستند و تحت پوشش مقررات جداگانهای به عنوان «مقررات اشتغال نیروی انسانی در مناطق آزاد» فعالیت میکنند که این قانون خاص، فاقد حمایتهای قانونی قانون کار مصوب ۱۳۶۹ است. در این مقررات نفع کارفرما اولویت دارد و کارگر از حق تشکلیابی محروم است. دادگاههای تشخیص و حل اختلاف برای احقاق حق کارگر وجود ندارد و درصورتی که کارگر اخراج شود، دستش به هیچجا بند نیست. تعداد روزهای مرخصی سالانه کارگران در مناطق مختلف کشور ۲۶ روز است اما تعداد روزهای مرخصی در مناطق آزاد و ویژه ۲۰ روز است؛ در حالی که با توجه به فاصله زیاد این مناطق با محل سکونت خانوادههای کارگران و حضور آنها در محل کار دور از خانواده، باید تعداد روزهای مرخصی کارگران این مناطق بیشتر باشد.
به گفته ناصر آقاجری، سخنگوی اتحادیه کارگران پروژهای ایران اگر کارگران مناطق آزاد دست به اعتراض و تجمع صنفی بزنند؛ کارفرما آنها را در لیست سیاه و یا همان «بلکلیست» وارد میکند. کارگر قرارداد موقت بعد از پایان مدت قرارداد، دیگر نه پیمانکار قبلی و نه هیچ پیمانکار دیگری که در مجموعه مشغول به کار است، به کارگر معترض که حالا اسمش در لیست سیاه وارد شده، کار نمیدهد. این یعنی کارگرانی که به سختی در کمپهای مجتمع با بدترین شرایط رفاهی مشغول به کار هستند و از حق مرخصی هم بیبهرهاند، نمیتوانند کوچکترین اعتراضی به شرایط داشته باشند. هرچند طبق مفاد «مقررات اشتغال نیروی انسانی در مناطق آزاد» اجرای مقاولهنامهها و توصیهنامههای سازمان بینالمللی کار در مناطق آزاد الزامی است اما مقاوله نامههای ۸۷ و ۹۸ سازمان جهانی کار در خصوص حق آزادی تشکلها و حق اعتراضات و اعتصابات صنفی در این مناطق اجرا نمیشود. درحالیکه کارگران تحت پوشش قانون کار، این حق را دارند که یکی از سه تشکل رسمی (شوراها، انجمن صنفی و یا نمایندگان کارگر) را داشته باشند؛ این حق ابتدایی از کارگران مناطق آزاد دریغ شده است.
در جستوجوی سرپناه از دسترفته
اجاره خانههای سنگین جزیره کیش، مهاجران را به سمت صفین پسمیزند اما اینجا هم پرداخت اجارهخانه بیشترین درآمد آنها را میبلعد، برای خانههایی که به سختی از امکانات اولیه رفاهی برخوردار هستند. کوچههای صفین آسفالت شده اما حیاط خانههایی که مهاجران در آن ساکن هستند، اکثرا از خاک است. چند روز ممتد باران آمده و حالا کف حیاط خانهها آب گلآلودی جمع شده است. وارد خانهای میشویم که دو طرف آن چند اتاق است، ته حیاط هم سینک ظرفشویی و آشپزخانه کوچکی که فقط یک اجاق گاز رومیزی روی آن گذاشته شده است. ۳خانواده با هم در این خانه زندگی میکنند. هر کدام با ۴فرزند. شهلا زن ۴۰ساله اهل بندرعباس به همراه شوهر و فرزندانش ساکن این خانه است. شوهرش خانهدار هتلهای کیش است و ماهی ۲میلیونتومان حقوق میگیرد. یکمیلیون تومان حقوقش را بابت اجارهخانه میپردازد و با بقیه آن روزگار میگذرانند. شهلا میگوید، از زندگی در کیش راضی نیستم اما چارهای نداریم. بندرعباس شوهرم بیکار بود و برای کار ۱۵سال است، به اینجا آمدهایم. با دست به منظره حیات و اتاقشان اشاره میکند و میگوید:« این زندگی ماست. هر سال در یکی از همین خانهها که تنها شباهتشون در داشتن سقف است، میگذرانیم. خانه قبلی ۴۰متر بود اما یک هال و یک اتاق خواب داشت. اجاره را برای امسال گرانتر کرد، ما هم از پس آن برنمیآمدیم. این شد که این اتاق را اجاره کردیم. ۶نفر آدم کوچک و بزرگ توی همین اتاق غذا میخوریم، مینشینیم و میخوابیم.
سیهسر، مرد بلوچ دیگری است که ساکن همین خانه است. او کارگر باربری است. با شانههایی خمیده و گردنی کشیده. ۲۰سالی است که به کیش آمده و میگوید بعد از ۲۰سال کار کردن در اینجا هیچ ندارم جز احساس گرسنگی. چمدان سبک مسافرها را در فرودگاه از دستشان گرفتهام و در ماشینها گذاشتهام و چمدانهای سنگینشان را از هتل به فرودگاه بردهام. چمدانهایشان بعد از هر چند روزی که اینجا میمانند، خیلی سنگین است و فشار میآورد. بیمه هم ندارم که خرج این کمر به جا مانده کنم. او از گرانی بنزین میگوید. اینکه الان نرخ همه چیز را بنزین تعیین میکند به جز نرخ دستمزد ما را. « الان چند سال است، هر سالی را که در کیش میگذرانم، زندگیام سختتر شده، شکم بچههایام گشنهتر و خانهمان داغانتر. اما همین را هم در بلوچستان ندارم، اونجا کار نیست. اینجا کار هست و دستمزدی هم فقط درحدی که زنده بمانیم، میگیریم.» به اتاقشان دعوتمان میکند و میگوید: « ببینید. این ۱۲متر کل جایی است که سهم من و خانوادهام از زندگی است که تازه این هم به ما تعلق ندارد و نمیدانیم سال دیگر میتوانیم اجارهش را بدهیم یا نه. دولت کجاست؟ سواره کی خبر دارد از حال پیاده. ما پیادهایم و فقط خوشیهای سوارهها را میبینیم و میدانیم میتوان جور دیگری غیر از این زندگی که ما داریم، هم زندگی کرد».
او باز هم از گرانی بنزین میگوید:« جاهای دیگه میتوانند بگویند این چه بلایی است سر ما آوردهاید، ما حتی همین را هم نمیتوانیم، صدایمان به جایی بیرون از صفین نمیرود و نمیرسد. گفتند بنزین را گران میکنیم و به جایش بهتان یارانه میدهیم. کو؟ ۱۵هزارتومان گذاشتند روی چندرغاز قبلی. این کدوم یک از صدتا درد ما را دوا میکند؟». از او، خانوادهاش و خرگوشی که در حیاط خانه برگ کاهویی میان زبالهها پیدا کرده و گاز میزد، خداحافظی میکنیم و نگاه نافذ سیهسر در ما میخکوب میشود.
کارگران فصلی، دورماندگان از خانه
ویس، ۶۰سالی سن دارد و روی پله یک خانه زیر آفتاب نشسته است. همزمانی که با ما صحبت میکند، لابهلایش چرت میزند. باربر است و تنهایی به کیش آمده و خانوادهاش در سیستان هستند. به همراه ۵کارگر دیگر یک خانه اجاره کردهاند و دونگ او از اجاره ۵۰۰هزارتومان است. میگوید: « کار ما ثابت نمیشود. یک موقعی هست و یک موقعی نیست. الان یک هفته است خونه خوابیدهام، کار نیست. اگر کار بهم بخورد، برای هر بار که به دوش میکشم، ۵۰تومان به من میدهند. سالی یکبار بیشتر نمیتوانم پیش خانوادهام بروم، رفت و آمد گرونه. ندارم. اما هر دفعه بهم کار بخورد، جمع میکنم برایشان میفرستم؛ ۴۰۰، ۵۰۰هزارتومان. هرچی بشود.»
احمد هم به همراه ۵هم ولایتی خود از افغانستان برای کار به کیش آمدند. ۲سالی در شیراز به صورت «قاچاقی و غیرقانونی» بوده و کار میکردند. بعد آنها را ردمرز کرده و به کمپ میفرستند. بعد از آن توانستند پاسپورت بگیرند. حالا به عنوان کارگران افغانستانی با پاسپورت در کیش کار میکنند. میگویند هر ۶ماه یکبار باید ۲ونیم میلیون تومان بابت دفترچه کار و اقامت پرداخت کنند. با هم یک خانه در صفین اجاره کردهاند، ماهی ۲میلیون تومان. بوی بدی در حیاط خانه به مشام میخورد و میگویند به خاطر لجنهای کف زمین است که در حیاط بعد از بارندگی جمع شده است. این خانه و دهها خانه اطرافش آب شیرین ندارند. بیشتر اوقات بچهها در اثر مصرف آب این منابع اسهال میشوند و بیماریهای عفونی در اینجا بسیار به چشم میخورد. میگویند، ما کارهایی را انجام میدهیم که ایرانی انجام نمیدهد. در کانالهای برق و کانالهای فاضلاب کار میکنیم. احمد با خنده میگوید، من اینجا نمیمونم. بالاخره یک روزی آنقدری پول جمع کردهام که بتوانم به کابل بازگردم.
جلوی در هر اتاق دهها لنگه کفش جا گذاشتهاند. آمدهاند که ١٠دقیقهای بین روز چرت بزنند و دوباره سرکار بروند. همهشان میگویند، مهاجران «کار» هستند و برای یک لقمه نان بیشتر به جزیره آمدهاند. «لباسهایمان را در دریا میشوییم، تا پول آب کمتری بدهیم.»
عبدالله کارگر مهاجر افغانستانی دیگری است که در محله صفین زندگی میکند. او میگوید ما حدود ۵۰خانوار هستیم که اینجا زندگی میکنیم و با هم ارتباط داریم. افغانستانی در کیش زیاد است اما فقط همینها را میشناسیم. یک خانه ۴۰متری به همراه همسرش و دو فرزندش اجاره کرده و ماهیانه یک میلیون و ۵۰۰تومان هم اجاره میپردازد و ۲۰۰هزارتومان هم پول آب و برق میدهد. حقوق ثابت ندارد و با چک کار میکند. میانگین دستمزدش هم که باز به فصلش بستگی دارد، اگر کار ساختمان بهش بخورد، ۳میلیون تومان برایش درآمد دارد. عبدالله میگوید: « من پاسپورت دارم اما بیمه حوادث هستم و از این بیمه خانوادهام نمیتوانند برخوردار باشند. فقط اگر حین کار برایم اتفاقی بیفتد، بیمه هزینه درمان را پرداخت میکند. آن هم خیلی از موارد پیش آمده که کسی حادثهای برایش پیش آمده اما کارفرما پولش را نپرداخته و بیمه هم جوابش را نداده است.»
اغلب ساکنان کیش از تعرفههای بالای آببها شکایت دارند. میگویند، یک خانواده ۵-۴نفره در یک دوره ۴۵روزه بین ۳۰۰ تا ۴۰۰هزار تومان بابت آببهای شهری پول میدهد. شرکت آب و برق کیش خصوصی است و تعرفهها را هیأتمدیره تعیین میکند. هزینه تأمین آب آشامیدنی در کیش گران تمام میشود و شرکت آب منطقه، آب شور دریا را شیرین میکند که هزینه سنگینی دربردارد. به جز این، آب لولهکشی در کیش زیاد قطع میشود و اهالی میگویند، تقریبا بیشتر عصرها چند ساعتی دسترسی به آب لولهکشی غیرممکن میشود. کارگرها میگویند، وقتی خسته از کار روزانه به خانه میآیند، آب قطع است و مجبورند برای رفع تشنگی و گرما هر غروب به دریا بزنند.
اهالی کیش به طور کلی از آب لولهکشی شهری بهعنوان آب آشامیدنی استفاده نمیکنند و مصرف شربشان را با آب بستهبندی تأمین میکنند. اما کارگران ساکن صفین توان پرداخت هزینه خرید آب آشامیدنی را ندارند. آنها از همان آب لولهکشی برای آشامیدن استفاده میکنند و برای تشنهنماندن در ساعاتی که آب قطع است، آب را در ظرفهای پلاستیکی ذخیره میکنند. تانکرهای سیار فروش آب هم در شهر و در صفین میچرخد. هر مترمکعب آب با قیمت ۲۰ تا ۳۰هزار تومان به فروش میرسد.
صیادانی که با گرانی بنزین بیکار شدند
بومیان صفین صیاد هستند و از دریا و ماهی معاش میگذرانند و البته پول خانههایی که اجاره میدهند. آنها از افزایش قیمت بنزین شکایت میکنند و اینکه گرانی بنزین چه بلایی سرشان میآورد.
عدنان توضیح میدهد:« هر یک بار و یکروزی که قایق روی آب میرود برای ماهیگیری، ۱۰۰لیتر بنزین باید بزند. بیشتر صیادها ۳، ۴روزه میروند و توی قایق میخوابند و روز و شب را میگذرانند. برای آنها نمیصرفد هر روز بروند و شب بازگردند. هر دور ۴روز روی آب هستند و هر سری باید ۴۰۰لیتر بنزین بزنند. الان سهم بنزین را هنوز درست مشخص نکردند و خیلی از صیادها با گرانی بنزین نمیدانند چطور به کار خود ادامه بدهند. بعضیها هم فعلا روی دریا نمیروند، چون توان پرداخت پول بنزین را ندارند.»
محمد ماهیفروش هم، مغازهای را با ماهی سهمیلیونتومان اجاره کردهاند و تنها ماهیفروشی محله صفین را میچرخانند. درصدی کار میکنند؛ هر قیمتی که ماهی را از صیاد بخرند، اضافهتر میفروشند، سهمی برای خود برمیدارند و سهم دیگر را هم به سرپرست مغازه میدهند. او از روزهای کسادی حرف میزند که بهدلیل گرانی بنزین صیادان کمتری به دریا میروند و ماهی بهدست آنها برای فروش نمیرسد، هرچند اگر هم ماهی فروشی داشته باشند، مشتری چندانی با آن قیمت تمامشده گیر نمیآورند.
آنطور که خبرها حکایت میکنند، برای هر قایق صیادی ۴۰۰ لیتر بنزین سهمیهای در نظر گرفته شده، یعنی دقیقا میزانی که صیاد فقط برای یک نوبت روی دریا رفتن نیاز دارد. یعقوب دوجی، رئیس اتحادیه صیادی کل کشور نیز این سهمیه را بسیار کم میداند. به گزارش ایلنا در حال حاضر حدود ۱۲ هزار فروند شناور مجاز در ایران فعالیت دارند که از این تعداد نزدیک به ۸هزار فروند بنزین میسوزانند. در یک ماه اخیر که از گرانی بنزین میگذرد، اتحادیههای صیادی پیگیر دریافت بنزین سهمیهایبودهاند. عبدالکریم گراوند استاندار بوشهر اعلام کرده که به هر قایق صیادی ۴۰۰ لیتر بنزین سهمیهای اختصاص یافته است. یعقوب دوجی رئیس اتحادیه صیادی کل کشور در واکنش به این خبر با بیان اینکه هنوز به صورت قطعی چیزی مشخص نشده، گفته: «یک قایق صیادی به صورت میانگین ماهانه دو هزار لیتر بنزین مصرف میکند و سهمیه ۴۰۰ لیتری در واقع تامین کننده یک پنجم نیاز صیادانی است که از شناورهای بنزینی استفاده میکنند. ما قطعا به چنین سهمیهای اعتراض داریم، چون این میزان بنزین عملا منجر به کاهش هزینههای صیادی که با گران شدن بنزین بالا رفته است، نمیشود. دوجی با بیان اینکه بسیاری از صیادان در مناطق محروم هستند و با مشکلات معیشتی دست و پنجه نرم میکنند، عنوان کرده: «انتظار داریم به وضعیت صیادان توجه شده و با در نظر گرفتن سهمیه مناسب بنزین، هزینه صیادی را کاهش دهند. در غیر این صورت شاهد گرانی ماهی و متضرر شدن صیادان و مردم خواهیم بود.»
حالا برای بومیان صفین، کار روی دریا و صیادی سختتر از قبل شده و برای امرار معاش میشود حدس زد که در ادامه به منبع دوم درآمد خود یعنی دریافت اجارهخانه رو بیاورند و تنها منبع درآمدیشان بشود. همین موضوع منجر به افزایش اجاره خانهها بیشتر از قبل خواهد شد.
روی دیوارها نوشتیم
کوچههای صفین همه باریک هستند و به اندازه عرض بدن دو نفر بیشتر جا ندارند. جوانترها روی دیوارها تنگ هم و روبه روی هم شعارنویسی کردهاند و برای عشقهایشان از آرزوهایشان نوشتهاند. هانیه دختر بلوچ که در همین محله بهدنیا آمده، ۱۶سالش است. خوش خنده و شاد. در هنرستان گردشگری میخواند و دوست دارد به دانشگاه برود ولی میگوید پدرومادرش نمیگذارند. مادرش میگوید «من خودم ۱۵سالگی ازدواج کردم. از خدامه دخترم زندگی مثل من نداشته باشد. همین الان برای هنرستان رفتن کلی هرروز باید پول به مدرسه بدهیم. به هربهانهای برایمان خرجی میتراشند. اینکه مدرسه است، دیگه حساب دانشگاه را بکن که چقدر خرج داره.».
۳مدرسه در این محله هست و هر کلاس آن بین ۳۰ تا ۴۰ دانشآموز. کسی هزینه فرستادن فرزند خود برای مدرسه به مرکز کیش را ندارد اما همه از کیفیت پایین آموزش و هزینههای بالایی که مدارس طی سال دریافت میکنند، شکایت دارند. معصومه مادر ۵بچه است و میگوید هر روز دستم تنگتر از قبل است و از پس هزینههای مدرسه بچهها برنمیآییم. پسرم تا پنجم دبستان بیشتر درس نخوند و الان با پدرش که کارگر ساختمان است، کار میکند.
«ولی» از این میگوید که صفین برایشان حکم وطن را دارد و میخواهند آن را حفظ کنند. « روزی همه جزیره را از آن خود میدانستیم ولی اکنون سهم ما از جزیره همین صفین است. هرچقدر هتل و پاساژهای بیشتری میآیند و میسازند، سهم ما از جزیره کمتر میشود. اندکشمار میبینید بومی که در مرکز جزیره کار کند، اکثرا از تهران و شهرهای دیگر هستند. کار ما روی دریاست.»
تنها چیزی که از آنها و تاریخشان باقی مانده، دریاست و زندگی که اکنون در جزیره «آزاد»شده کیش تجربه میکنند. خانههایی که اجازه بازسازیشان را هم به آنها نمیدهند تا به قول بومیها با خرابههایشان به توریستها نشان دهند، اندک شمار انسانهایی قبل از این هیاهوهای پاساژ و هتلها در این خانهها زندگی میکردهاند و از همین منظره هم پولی دربیاورند.
دریا و نخلهایی که بادی از سمت دریا شاخ و برگهایشان را تکان میدهد، به قول یکی از بومیها تنها شباهت عینی کیش «آنها» و کیش «ما»ست. «تمام داشته ما همین است. میخواهیم برایمان باقی بماند و از دستش ندهیم.». منطقه آزاد کیش اگر برای خیلیها سکوی رسیدن به سود و سرمایه بوده برای مطرودان کیش چیزی جز فقر مطلق و محرومیت به همراه نداشته است؛ برای آنهایی که زبانهایشان رنگارنگ است و کیش سرنوشت آنها را به یکدیگر گره زده و دریا و نخلها خوشیهایشان را.