از ملک ادب حکمگزاران همه رفتند رو بار سفر بند که یاران همه رفتند
دریافت خبر بیماری و سپس درگذشت دوست دیرین و همکار سالها بانوی فرهیخته، خانم اعظم طالقانی، بسی موجب تأثر و تألم گردید. ای دریغ که باید دور از وطن بود و رفتن یکایک برخی اعضای خانواده و دوستان و یاران را از دور نظاره کرد و حتی دریغ از یک فاتحهخوانی بر مزار و یا تسلیت به بازماندگان. با قضا کارزار نتوان کرد. ظاهرا حکم ازلی این است.
با شخصیت اعظم خانم در سال ۱۳۵۵ آشنا شدم. دهه ماه صفر بود که در مسجد آقای شاهچراغی در سمنان سخنرانی می کردم. یک بار آقای شاهچراغی امام مسجد و میزبان من، مرا با مردی در مسجد آشنا کرد و گفت ایشان داماد آیتالله طالقانی است. با توضحیات ایشان دریافتم که این فرد نامش دکتر اقتصاد است و رئیس وقت اداره دارایی سمنان. گفته شد همسر ایشان (دختر آیتالله طالقانی) در زندان است. چند بار دیگر آقای اقتصاد (که هم نامش اقتصاد بود و هم در این رشته درس خوانده بود و چند سال قبل درگذشت) به مسجد آمد. پسر کوچکش را هم همراه خودش به مسجد می آورد. این فرزند که دچار معلولیت جسمی و مغزی بود (صادق- که بعدها دیدم و بیشتر شناختمش -) اولین فرزند این زوج بود. خانم طالقانی تا آخرین روزهای زندگی با جهاد اکبر و با توان شگفتانگیز یک مادر شرقی –ایرانی و مسلمانان این پسر را تیمارداری کرد. بگویم که در آن دیدارها نامی از همسر زندانی اقتصاد برده نشد. بعدها در دوران انقلاب دانستم که نامش اعظم طالقانی است.
اندکی پیش از انقلاب و بیشتر پس از آن، از طریق مطبوعات و اخبار روزانه، با نام و شخصیت اعظم طالقانی بیشتر آشنا شدم و در نهایت در مجلس اول با هم همکار شدیم. ایشان نماینده مردم تهران بود و من نماینده مردم تنکابن و رامسر. نمیدانم آشنایی نزدیک و مستقیم ما کی و به چه مناسبتی بود ولی نخستین خاطره را به یاد می آورم. وقتی اعتبارنامه اعظم خانم مطرح شد و دکتر سحابی (رئیس سنی مجلس) اعلام کرد اگر کسی اعتراض دارد اعلام کند، لحظاتی به سکوت گذشت و در نهایت صدای رسای اعظم خانم در فضا پیچید که: من اعتراض دارم! همه شگفت زده شدند. مگر ممکن است که کسی به اعتبارنامه خود اعتراض کند؟! وقتی رئیس پرسید به چه اعتراض دارید؟ ایشان گفت اعتراض من از این بابت است که می خواهم پرونده برای اطمینان بیشتر به کمیسیون تحقیق برود و بررسی بشود تا هیچ شبههای باقی نماند. روشن بود که اعتراضی چنین نه مقبول بود و نه معقول.
به زودی با خانم طالقانی آشنا شدم. آنچه در آغاز موجب این آشنایی شد، یکی سابقه آن در دوران پیش از انقلاب از طریق همسرش در سمنان بود و دیگر انتسابش به شخصیت روحانی محبوبی چون آیتالله طالقانی (روحانی مجاهد والامقامی که در دهه چهل و پنجاه الگوی من و مانند من در حوزه قم بود) و البته آشنایی فکری و سیاسی محدودی که در مقطع انقلاب و اندکی پس از آن غیر مستقیم از ایشان حاصل شده بود. از همه مهمتر، پس از آشکار شدن خط و خطوط فکری و سیاسی افراد و یا جریانهای فعال در سالهای نخستین انقلاب و از همه مهمتر در مجلس اول، روشن شد که با خانم اعظم طالقانی قرابت فکری بیشتری دارم تا بسیاری از افراد و یا فراکسیونهای مجلس. البته از آغاز کار مجلس، گروهی شده بودیم دوازده نفره که در امور مجلس و به طور کلی در امور سیاسی جاری انقلاب و کشور همفکری داشتیم. این جمع اقلیت ما در جدال جناحهای سیاسی آن روز به ویژه در مجلس، با هر دو جناح منازعه (جناح خط امامی حزب جمهوری اسلامی و جناح بنیصدر) مرزبندی داشت؛ هرچند به جناح بنیصدر (حداقل تا بهار ۶۰) نزدیکی بیشتری داشت. با جناح نهضت آزادی نزدیک و در غالب مواضع همسو و همراه بود ولی در عین حال با بزرگان این جریان در مجلس نیز مرزبندی رقیقی داشت. در هرحال گروه ما (که میشد با تسامح آن را «سوسیال – دموکرات» نامید) کاملا مستقل بود و تا پایان کار مجلس اول نیز این استقلال را حفظ کرد. بگویم بعد از خرداد ۶۰ و تحولات بعدی، هرچه بیشتر از جناح خط امامی حاکم فاصله گرفت. در سال آخر مجلس، شخصیتهای منفردی چون مهندس عزت الله سحابی، دکتر محمدمهدی جعفری و خانم اعظم طالقانی به فراکسیون ما پیوستند.
از ماجراهای مجلس میگذرم و فقط اشاره کنم که از همان اوایل مجلس، خانم طالقانی از من دعوت به همکاری در فعالیتهای «جامعه زنان انقلاب اسلامی» کرد؛ نهادی که خود تأسیس کرده و خود در رهبری آن قرار داشت. در نیمه نخست دهه ۶۰ من، هم در شورای سردبیری نشریه «پیام هاجر» (همراه با آقایان محمدمهدی جعفری و محمد بستهنگار) فعالیت میکردم و از نویسندگان ثابت این نشریه بودم و هم کلاسهای آموزشی در جامعه زنان تشکیل داده و برخی موضوعات دینی و اجتماعی را به بحث و گفتگو میگذاشتم. تا آنجا که به یاد دارم دو موضوع به صورت سلسله مقالات از من در پیام هاجر چاپ شد. یکی مقالاتی در باره ولایت فقیه (البته عمدتا در دفاع از آن اما با رویکرد انتقادی) و دیگر انتشار خاطرات سفر حج من با عنوان «سنگ نشان». در آن سالها بیشترین فعالیتهای فرهنگی اعظم خانم در همان جامعه زنان بود. حتی بعدها تا زمان توقیف نشریه در بهار ۱۳۷۹، پیام هاجر در مجموع یکی از نشریات مفید و روشنگر و مترقی البته در چهارچوب فضای حاکم بر مناسبات جمهوری اسلامی شمرده می شد.
در دهه شصت و هفتاد جلساتی داشتیم (فکر میکنم دو هفته یک بار) که خانم طالقانی نیز عضو آن بود؛ هرچند غالبا غایب بود و یا در لحظات آخر جلسات میآمد. دلیل اصلی این غیبتها نیز فعالیتهای گسترده و متنوع ایشان بود. هرچند پس از دهه شصت من عملا از نهاد جامعه زنان و فعالیتهای آن فاصله گرفته بودم و از این رو مستقیما در جریان فعالیتهای روزمره اعظم خانم نبودم ولی کم وبیش از فعالیتهای ایشان با خبر بودهام. ایشان همزمان چندین کار را انجام میداد. من با این نوع فعالیت مخالف بوده و بارها به وی تأکید کرده بودم که محدود کردن فعالیتها، هم بازده کارها را بیشتر میکند و هم به نفع خودش و سلامتش و از جمله رسیدگی به امور شخصی و خانوادگی هم هست. یکی از کارهای مستمر ایشان عیادت از مجروحان جنگ در دهه شصت بوده است. جالب است که گاه ساعت ۱۲ شب به عیادت مجروحان در بیمارستانها میرفت.
در اینجا مجالی برای برشماری تمام ابعاد کارنامه اعظم طالقانی از آغاز زندگی تا پایان نیست. شاید بتوان او را «زنی برای تمام فصول» نامید. گرچه این عنوان مستعمل است و کلیشهای ولی از شما چه پنهان که در حال حاضر عنوانی جامعتر از این به ذهنم نمیرسد.
اعظم خانم، در آغاز فرزند خلف پدر بوده و در مبارزات سیاسی شرکت کرد و به زندان افتاد و به حبس ابد محکوم شد و در مقطع انقلاب آزاد شد و شاید در سالهای ۵۷ تا ۶۰ کمتر شهری در ایران بود که او سفر نکرده باشد. از یک سو یک فعال سیاسی و تشکیلاتی بود و از سوی دیگر مدتی نماینده مجلس. هم جامعه زنان را اداره میکرد و شعبههای آن را در بسیاری از شهرها تشکیل داد و هم فعالیت رسانهای و مطبوعاتی میکرد. همزمان کلاسهای آموزشی داشت و به تغذیه فکری دختران و زنان جوان اهتمام میورزید. در عین حال تلاش میکرد زنی خانهدار هم باشد و به خانه و فرزندانش نیز برسد. در جلسات و جمعیتهای مختلف حضور داشت (هرچند نه چندان فعال). اصولا اعظم طالقانی بیشتر «زنِ عمل» بود و نه نظر. پیگیریهای او واقعا مثال زدنی و شنیدنی است. من در این سالها در جمع دوستان و یاران دو تن را در فعالیتهای مستمر و جدی نمونه و پیشتاز دیده ام. یکی مهندس لطفالله میثمی است و دیگر خانم اعظم طالقانی. این دو در جدیت و خستگیناپذیری نمونهاند.
اعظم خانم چندان نظریهپرداز نبود و در اندیشههای دینی و قرآنی عمدتا شارح و بازگوکننده آرای پدرش بود ولی در عین حال به خط نواندیشی تعلق خاطر داشت. او بیشتر روشنفکر مصرفکننده بوده تا تولیدکننده. با این حال بدون اشارتی به فعالیتهای مدنی و فرهنگی و سیاسی اعظم طالقانی در قلمرو زنان و جنسیت، سخن ناتمام است. او در چهارچوب تفاسیر رسمی دینی در باب جنسیت، به خوانش برابری طلبانهتر از حقوق زنان اعتقاد داشت و یک عمر در پای این اندیشه و تلاش ایستاد. چند بار کاندیدای ریاستجمهوری شد تا شورای نگهبان و در واقع سیاست مذهبی نظام حاکم را به چالش بکشد و نشان دهد که تعبیر «رجل» در قانون اساسی به معنای مذکر نیست. هرچند تلاش ایشان به جایی نرسید ولی اکنون که او از این جهان رخت بربسته و نقطه پایانی بر یک عمر تلاش و مبارزه او نهاده شده است، بیگمان نام او در سلسله مبارزات مدنی زنان ایران (به ویژه زنان مسلمان) به عنوان نماد برابریخواهی جنسیتی به یادگار خواهد ماند. افزون بر این نوع فعالیتهای اعظم خانم، او در توانمندسازی عملی بخشهایی از زنان ایران پساجمهوری اسلامی نقش مهمی داشته است.
گفتی است که خانم طالقانی یکی از پیگیرترین زنان و مردان ایرانزمین بوده که در این چهل سال همواره از حقوق ستمدیگان دفاع کرده و در حد توان از هر طریق ممکن به ستم و تبعیض بر شهروندان ایرانی اعتراض کرده است.
زنده یاد اعظم طالقانی در عرصه سیاست نیز از نامداران است. او در شمار نیروهای «ملی – مذهبی» است ولی در عین حال به یک معنا استقلال داشت و به راه خودش می رفت. همانگونه که من و دیگر چهرههای شناختهشده این جریان نه چندان منسجم نیز همین گونه بودهایم و هستیم.
در اینجا مجالی برای برشماری تمام ابعاد کارنامه اعظم طالقانی از آغاز زندگی تا پایان نیست اما با توجه به این ملاحظات اعظم طالقانی را «زنی برای تمام فصول» و یک «رجل سیاسی» میدانم حتی اگر مستعمل و کلیشهای باشد. او از معدود زنانی است که از جامعیت قابل توجهی برخوردار بوده و در عرصههای مختلف طبع آزمایی کرده است. گزاف نیست که او را الگویی مناسب و الهام بخش برای زن مسلمان در ایران معاصر بدانیم.
خدایش رحمت کند. درگذشت بانو اعظم علایی طالقانی را به فرزندان (مخصوصا عباس آقا و آقا کاظم) و برادران و خواهران (به ویژه طاهره خانم – بسته نگار) و عموم بستگان سببی و نسبی و همکارانش در مؤسسه اسلامی زنان و نشریه پیام ابراهیم صمیمانه تسلیت و تعزیت می گویم. برای آن زنده یاد رحمت و غفران الهی و برای بازماندگان شکیبایی و پاداش صابران مسئلت مینمایم.
زنی که با شرکت در شورش ایدئولوژیک خمینی و همراهی با ان خود و دیگر زنان را بدل به عضو درجه دوم جامعه کرد که نصف یک مرد است .سپس چهل سال بعد کوشید به همان حقوق قبل از شورش ۵۷ دست یابد .او می توانست با کوشش برای بهبود حقوق سیاسی و حقوق زنان در حکومت شاه بسیار زودتر به رجل سیاسی شدن دست یابد تا با پیوستن به شورشی که زنان را به عضوی از جامعه کرد که حتی در باره لباسشان هم زیر سرکوب پلیسی هستند
شاهد / 01 November 2019
ببین ما چه بدبخت شدیم بجای خانم نسرین ستوده
از چادر چاق چوی اعظم طالقانی و آدم منفعلی که کاری
از دستش ساخته نبود جز دعای توصل و دعای اهل بیت
ستایش میکنیم ، غفران الهی ؟؟؟ تکلیف غفران مردم چی شد؟
Reza / 01 November 2019
جناب شاهد
شما چنان در مورد “حکومت شاه ” پند و اندرز می دهید که انگاری از یاد برده اید که با چه “شخصیت” پست فطرتِ, پلشتِ, دزدِ, جنایتکاری طرف بودیم .
انگاری نه ساواکی بود و نه حزب رستاخیز, نه عضویت اجباری برای تمامی شهروندان ایران در حزب رستاخیز و نه راه انداختن انجمن حجتیه توسط ساواک.
همه چیز گل و بلبل بود.
آیا خود شما از این همه فراموش کاری کودکانه و ساده لوحانه خنده تان نمی گیرد.
یا شاید هم باید گریه کرد بر این همه بی دقتی.
****.”
مشهود / 02 November 2019