حسین نوشآذر – هاینریش هاینه، شاعر نامدار آلمانیزبان یک شاعر انقلابی بود. او زبان گزنده و روح عاشقی داشت و در زمانهای به سر میبرد که نخستین انقلاب صنعتی در جهان روی داده بود، طبقهی کارگر در اروپا تازه پیدا شده بود و دستاوردهای انقلاب فرانسه و دوران روشنگری در گسترهی مغربزمین سیر اندیشه و فرهنگ را متحول میکرد.
روح لطیف هاینه غزلیات عاشقانهی جاودانهای آفرید که تا همین امروز از درخشانترین اشعار تغزلیست که روح باشکوه آلمانی در طول تاریخ پدید آورده است. زبان گزندهی هاینه اما در روزنامهنگاری و مقالهنویسی و پلمیک و هجو و طنز اجتماعی از او یک چهرهی جنجالی ساخت و آخر سر کار او را که یک یهودیزاده بود به تبعید کشاند. تبعید اما عشق هاینه به زبان و فرهنگ و جغرافیای زادگاهش را برجستهتر جلوه داد و با وجود آنکه هاینه بهراستی بیوطن و به یک معنا جهانوطن بود، اما اشعار ملی و میهنی او از مرغوبترین اشعار ملی آلمان بهشمار میآید. در این میان مهمترین دستاورد هاینه این بود که واژههای متعارف روزانه را وارد شعر آلمان کرد و شعر را که تا پیش از او در انحصار اشرافیت بود با زبان مردم آشتی داد.
در مجموعه برنامههای ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه که با هومر آغاز شد و با فیلیپ راث به پایان میرسد، امروز به یهودیزادهی سرگردان، هاینریش هاینه، شاعر عاشق و انقلابی و نخستین شهروند جهانوطن میپردازیم.
جواز ورود به جامعهی فرهنگی آلمان
هاینه که در دوسلدورف در کرانهی رود راین در یک خانوادهی یهودی و بزاز (پارچهفروش) متولد شده بود، پیش از آنکه در رشتهی حقوق تحصیل کند، بازرگانی آموخت. در آن زمان یهودیها که در قرن چهاردهم از اسپانیا به آلمان مهاجرت کرده بودند، دقیقاً مانند مهاجران مسلمان در روزگار ما قشری بودند که از نظر اجتماعی مورد تبعیض قرار میگرفتند. هاینه برای رهایی یافتن از تبعیض اجتماعی تغییر مذهب داد و مذهب پروتستان را برگزید. او خودش از تغییر مذهبش در جوانی بهعنوان: « جواز ورود به جامعهی فرهنگی آلمان» یاد میکند. پس از انتشار دفتر شعری به نام «کتاب سرودها» (das Buch der lieder) در سال ۱۸۲۷ به عنوان یک شاعر رمانتیک به شهرت رسید. منتقدان اعتقاد دارند که این کتاب مهمترین و موفقترین مجموعه اشعار و سرودهاییست که در طول تاریخ در ادبیات غرب پدید آمده است. در آن میان شعری به نام «لورلی» (Loreley) که «بالاد» است، شهرت بیشتری دارد.
در چشمان تیرهشان
قطره اشکی حلقه نبسته است
نشستهاند پای دستگاه ریسندگی
با دندانهای بر هم فشرده
میخوانند: آلمان کهنسال! ما کفن تو را میبافیم
و در تار و پود کفنات لعن و نفرینمان را
میبافیم و میبافیم
هاینریش هاینه، سرود بافندگان
ما در شعر فارسی معادلی برای «بالاد» به عنوان یک گونهی شعری نداریم. «بالاد» که همین شعر «لورلی» از هاینه از مرغوبترین نمونههای آن است، در واقع مانند غزل در ادبیات فارسی گونهای از شعر تغزلی اما نامنظم با سویههای روایی در غرب است و از قرن هجدهم به این سو به تدریج رواج پیدا کرده.
خوانندگان آلمانی «لورلی» را که بیاندازه لطیف، زیبا و غمانگیز است بارها به شیوههای گوناگون اجرا کردهاند و به یک معنا کاملاً سر زبان مردم افتاده است. ممکن است کسی هاینه را نشناسد، اما این سرود را از بر باشد. موضوع آن شاعریست که در کرانهی راین، در یک غروب دلگیر قدم میزند و از دور یک زن موطلایی را میبیند که بر صخرهای نشسته و در همان حال که موهایش را شانه میزند، ترانهای میخواند. این ترانه از سقوط و مرگ و تباهی در میان امواج خروشان دریا نشان دارد. پیش از آنکه با هاینه بیشتر آشنا شویم، این ترانه را با هم میشنویم. موسیقی این ترانه را «زیلشر» ساخته و در سال ۱۹۳۹ در لندن هنرمندی به نام «پرسی کان» با پیانو آن را اجرا کرده و خوانندهای به نام «ریچارد تاوبر» که پیش از جنگ از اسم و رسمی هم برخوردار بود، آن را خوانده است.
[لورلی، هاینریش هاینه، با موسیقی زیلشر و پیانو پرسی کان و صدای ریچارد تاوبر]
سالهای تبعید
در هر حال هاینریش هاینه به خاطر تضادهای اجتماعی میان اشرافیت آلمان و مردم کوچه و بازار، بیعدالتی اجتماعی در آن سالها و درگیریهای مطبوعاتیاش با اشرافیت سرانجام ناگزیر به جلای وطن شد. او به پاریس گریخت و ۲۵ سال در این شهر، در تبعید زندگی کرد و سرانجام در همین شهر هم درگذشت. گور هاینه در گورستان مونمارت در پاریس، شهری که همواره، تا همین امروز پذیرای هنرمندان و نویسندگان تبعیدی بوده و صادق هدایت و غلامحسین ساعدی، دو عزیز ما را هم در آغوش خود پذیرفته است، قرار دارد.
در پاریس اما هاینه بیکار ننشست. او در آثاری مانند «شرایط فرانسه» (۱۸۳۲)، «رابی باخاراخ» (۱۸۴۰)، «لودویگ بورنه» (۱۸۴۰) اندیشه دموکراسی و جامعهی مدنی را در اختیار هموطنان آلمانیاش قرار داد و منشأ تحولات مهمی در آلمان بود. هاینه هرچند در آلمان حضور نداشت، اما همچنان در فرهنگ سرزمینش تأثیرگذار بود.
افسانهی زمستانی و سرود بافندگان
در سال ۱۸۴۳ هاینه شعری سرود و با عنوان «اندیشههای شبانه» (Nachtgedanken) منتشر کرد. در آن زمان مادر هاینه سالخورده و بیمار بود و به تنهایی زندگی میکرد و هاینه که دلنگران او بود، دل به دریا زد و به قصد دیدار مادرش به آلمان سفر کرد. بعد از بازگشت به پاریس یکی از مهمترین و محبوبترین اشعار سیاسی و اجتماعیاش را نوشت. او در «آلمان، یک افسانهی زمستانی» از شرایط اجتماعی و سیاسی آلمان و از فقر فراگیر به شدت انتقاد کرد. این کتاب در آلمان ممنوع اعلام شد.
هاینریش هاینه اصولاً نخستین شاعری بود که در آلمان از شرایط کار و زیست کارگران به شدت انتقاد کرد. باید توجه داشت که تا آن زمان اشعار تغزلی در انحصار اشرافیت بود و بیشتر جنبهی محفلی داشت. هاینه اما موفق شد، شعر تغزلی را به یک شعر سیاسی و اجتماعی بدل کند و آن را از انحصار اشرافیت بیرون آورد و در اختیار صاحبان واقعی زبان که مردم هستند قرار دهد. «سرود بافندگان» (۱۸۴۴) چنین شعریست. هاینه در این سالها به سوسیالیستها گرایش پیدا کرده بود و به عنوان یک آزادیخواه خواهان یک انقلاب اجتماعی در گسترهی کشورهای اروپایی بود. در سال ۱۸۴۴ که اوضاع اجتماعی در فرانسه به هم ریخت و انقلاب کارگری که همه انتظار آن را میکشیدند به وقوع پیوست، هاینه اما سکتهی مغزی کرد و زمینگیر شد. او که نور چشمانش را از دست داده بود، در بستر و در فقر و نداری درگذشت. آخرین مجموعه شعرش با نام «لوتتیا» را دیکته کرد و دیگران نوشتند و بعد از مرگ او منتشر کردند.
حسین نوشآذر: مهمترین دستاورد هاینه این بود که واژههای متعارف روزانه را وارد شعر آلمان کرد و شعر را که تا پیش از او در انحصار اشرافیت بود با زبان مردم آشتی داد.
نمیدانم که آیا از هاینریش هاینه ترجمهای در دسترس هست یا خیر. اما گمان نمیکنم مهمترین و تأثیرگذارترین اشعار و مقالات او در اندیشهی روشنگری، دموکراسی و جامعهی مدنی به فارسی ترجمه شده باشد. روشنگری، دموکراسی و جامعهی مدنی از انقلاب مشروطه به اینسو همواره از مهمترین موضوعات مردم ایران بوده است و در این میان نویسندگان و شاعران تبعیدی ما نیز همچون هاینه در بردن این اندیشهها به میان مردم نقش مهمی ایفا کردهاند. زندگی و آثار هاینه به ما نشان میدهد که نویسندگان و شاعران تبعیدی چه نقش مهمی میتوانند در تبادل و تعامل فرهنگها و تمدنها ایفا کنند. ما در تاریخمان امثال هاینه را کم نداشتهایم. از میرزا آقاخان کرمانی تا هدایت و ساعدی و براهنی، از طاهره قرهالعین تا نیما و پرویز اوصیاء و اسماعیل خویی و هادی خرسندی، تاریخ ادبیات و فرهنگ ما پر از نویسندگان و شاعران شیفته و باشهامتی بوده که مانند هاینریش هاینه به مصائب اجتماعی و اختناق فرهنگی معترض بودهاند و به تبعید افتادهاند و با اینحال همواره عشق به زبان و فرهنگ سرزمینشان را در دل میپروراندند و منشأ خدمات مهمی بودهاند.
متن نوشتار اندکی مفصلتر از گفتار رادیوییست
در همین زمینه:
::مجموعه برنامه های ادبیات غرب در ده دقیقه در رادیو زمانه::
لورلی، هاینریش هاینه، با موسیقی زیلشر و پیانوپرسی کان و صدای ریچارد تاوبر
سلام ۱-هاینریش هاینه به مذهب پروتستان نگروید بلکه کاتولیک شد. ۲- شما هادی خرسندی را در حد هاینریش هاینه میدانید؟ خوش به حال ما ایرانیها.
___________________
خواننده گرامی
هاینریش هاینه یهودیزادهای بود که به مذهب پروتستان گروید. (+لینک بیوگرافی: هاینه) (لینک: +روزنامه یهودیها و مسیحیان در المان) این دو لینک، دو لینک اول گوگل است ( + لینک)، یعنی اینقدر این موضوع بدیهی و شناخته شده است که مطلقاً نیاز به جستوجو ندارد. در ضمن شاعرانی مانند هادی خرسندی و میرزاده عشقی مگر چه از هاینریش هاینه کم دارند؟ رنج تبعید را تحمل نکردهاند؟ اشعارشان سست و بیپایه است؟ برخی مصراعها و ابیاتشان سر زبان مردم نیفتاده؟ اندیشههای روشنگرانه را به میان مردم نیاوردهاند؟ به مدنیت بیاعتقاد بودهاند؟
ممنون به خاطر مشارکت و حساسیت شما
نوش آذر.
کاربر مهمان / 24 August 2011
اگر چه به هر اندیشه ای اجترام می گذارم اما در میان نخبگان هنرمندان و دانشمندان نیز افراد دارای وزنهای متفاوتند من تمایلی به مقایسه ی افراد با یکدیگر ندارم اما وزن هاینه با آقای خرسندی بسیار متفاوت است اینکه مثلا موزیک کوچه بازاری عامه پسند باشد اینکه بطور کلی موضوعات سیاسی علمی ادبی و …. صرفا دارای مشخصاتی که نامبرده در پاسخ کامنت بیان شده را داشته باشند دلیلی بر به خق یا ناحق بودن اثری نخواهد بود . مثلا ما اشعاری را در نزد شاملو می بینیم که برای زمان و مکان سروده شده است به همین دلیل خصوصیات و ویژگی هائی را درآن مشاهده می کنیم که اثر از جاودانگی اش تهی گشته اما شاملو هم از این روش دوری جسته و اشعاری را سرود که جاودانه شدند . مثلا حافظ اشعارش سرشار از جاودانگی معنا و همچنین مردم پسند و بویژه نخبه پسند است از زیاده گوئی پرهیز می کنم اما معیارهایی که مقایسه کرده اید بسیار ضعیف و پوپولیستی هستند .
کاربر مهمان فرهاد - فریاد / 24 August 2011
کلا بیگانه ها وزنشان زیاد است و شاعر اگر وطنی باشد پس امْل است و بیسواد است و تا نمیرد تعریف از او حرام است
یاسمن / 20 September 2011