دیدگاه

در این نوشته یک‌بار دیگر به قدرت سالبه مردمی نگاه می‌کنیم با عنایت به رابطه درون-وابسته‌ی ارباب و برده که قرار است به خودآگاهی مردمی و میزان وابستگی حاکمیت به آنها منجر شود. برای امثال من که تجربه انتخابات ۸۴ را از سرگذارنده، بازی دیو و دلبر آشناست. در ۸۴ رای ندادم؛ به دو دلیل عمده رای ندادم: کشمکش اصولگرا- اصلاح‌طلبی یک نتیجه داشت و آن هم قربانی شدن روشنفکران، روزنامه‌نگاران و فعالان اجتماعی به‌عنوان مرغ عزا و عروسی و فرسایش جامعه؛ یکدست شدن حاکمیت این سودمندی را داشت که تاحدی از تمامیّت قدرت خود ارضاء شود تا زمانی‌که تناقضات درونی آن فوران کند. هر سیستمی به محض کامل شدن تمامیّتش، در سراشیب مرگ خود قرار می‌گیرد از طریق بیرون زدن تناقضات درونی‌اش. فی‌الواقع یکپارچگی سرریز شدن تناقضات است. اگر اصلاح‌طلبان حکومتی در حکم روزنه‌گشا، حاکمیت را رها می‌کردند، فروپاشی نظام اصول‌گرا تسریع می‌شد. این وضع امروز هم صادق است و نباید از خود-فروپاشی نظام هراس داشت، موضوعی که اصلاح‌طلبان حکومتی بدان دامن می‌زنند. آنچه مسلم است نظام چه جلیلی رئیس‌جمهور شود، چه پزشکیان برای هر دو بازی خود را دارد؛ باتوجه با تجربه‌ای که از خاتمی-روحانی و احمدی‌نژاد-رئیسی دارد و متناسب با آن خواستار مشارکت مردم در این بازی است. سوال این است که آیا مردم در دور دوم انتخابات همچنان از قدرت سالبه‌ی خود برای پیشرد و تعمیق رفراندوم بهره خواهند برد یا خیر؟

***

علی خامنه‌ای پیشتر گفته بود که عمل رای دادن فی‌نفسه دلالت به «صحت و صدق» نظام جمهوری اسلامی دارد. چنانچه رای مسعود پزشکیان، نامزد به اصطلاح اصلاح‌طلب را در خورجین نظام حساب کنیم، مردم ایران- ۶۰ درصد از واجدین شرایط – با رای ندادن عملا در یک رفراندوم شرکت کردند که معنا و پیامد آن «نه» به جمهوری اسلامی است.

این سوال در پیش است که آیا سران اصلاح‌طلب توان و جرات تماما دل کندن و جرات تداوم منطقیِ قدرت سالبه مردمی (امرمنفی در هر حاکمیتی) را دارند و با کنار کشیدن می‌توانند در مرحله دوم انتخابات بانیِ «نه»ی بزرگتری به نظام شوند؟ پُر واضح است که پاسخ منفی است و آنها همه توان خود را در برکشیدن خود به کار می‌گیرند. بخشی از جامعه هم یکبار دیگر به دوگانه کاذب، در پی مرحله اول انتخابات تن خواهند داد که نتیجه آن، بالا رفتن میزان مشارکت خواهد بود.

Ad placeholder

لولو خورخوره آمد

برای آنها که انتخابات سال ۸۴ را آزموده‌اند، وضعیت کنونی تجربه‌ای آشناست. دوگانه کاذب هاشمی-احمدی‌نژاد این بار به‌صورت پزشکیان-جلیلی ظاهر شده است. دوگانه‌ای که در بازی جمهوری اسلامی غالبا پیش‌بینی شده است.

عکس ترکیبی: سمت راست مسعود پزشکیان و سمت چپ سعید جلیلی - هر دو لبخند زده‌اند
تصویر ترکیبی از مسعود پزشکیان، کاندیدای اصلاح‌طلبان و سعید جلیلی، کاندیدای اصولگرایان که به دور دوم انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ راه پیدا کردند. عکس از عطا کناره/خبرگزاری فرانسه

شاید گمان سران نظام بر این میزان عدم شرکت نبوده است و در بهترین حالت، ایده‌آل برای آن، میزان مشارکت ۵۶ درصد تا ۶۲-۶۰ درصد بود. اما با دو مرحله‌ای شدن انتخابات، نظام همچنان توان بازی دیگری دارد. بازی لولو خورخوره آمد پس به پزشکیان رای دهید. باتوجه به سابقه تجمیع آراء درجمهوری اسلامی- (اعتراض مهدی کروبی، هاشمی رفسنجانی در انتخابات ۸۴ و سپس اعتراضات کروبی و میرحسین موسوی به ۸۸) حتی اگر اندکی پزشکیان رای بیشتری آورد، احتمال نازل شدن «دست خدا» به نفع جلیلی وجود دارد. اما اگر فرض بر این باشد که پزشکیان رئیس‌جمهوری بعدی شود، باز هم نظام تجربه بازی را دارد. پس در این حالت هم ضرری متوجه نظام نیست بلکه با قدری میزان مشارکت بیشتر پز خواهد داد. رفع و مسدود کردن عملکرد دولت پزشکیان از آب خوردن برای نظام آسان‌تر است.

اما اگر فرض کنیم که جلیلی گزینه اصلی نظام است که به هر رقم باید رئیس‌جمهور شود، چه با میزان مشارکت بیشتر مردم از ترس لولو خورخوره، چه با وضعیت فعلی. ترس قشری از مردم از انسداد بیشتر حوزه‌های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است و گفت‌وگو ندارد که بیشتر اعمال فشار حاکمیت بر زنان و جوانان خواهد بود. آیا فرض انسداد بیشتر صحت دارد یا تصوری است که نظام بیشتر دوست دارد بزرگنمایی کند؟

Ad placeholder

از اینجا آغاز کنیم: دولت رئیسی، دولتی بوده که در مجموع کفه تیره‌ترین بخش نظام یعنی جبهه پایداری در آن حضور بیشتری داشته؛ برخی می‌گویند -که نقلی با خطای کم است- جلیلی برای دولت رئیسی، دولت سایه بوده است. نزاع جبهه پایداری با دیگر بخش‌های اصولگرا ازجمله جناج قالیباف بر سر گرفتن کرسی‌ها در دولت و مجلس و ردگیری جلیلی در پشت پرده آن، تصدیق این نقل است. حال که جلیلی رئیس‌جمهور شود، وضعیت تا چه حد ترسناک و وخیم‌تر از الان خواهد شد؟ از یادمان نرود که خامنه‌ای گفته بود برخی تصمیمات ورای دولت گرفته می‌شود. جلیلی هر چه باشد، نمی‌تواند متمردتر از احمدی‌نژاد باشد. همچنین یادمان نرود که تنها چند هفته پیش خبر مذاکره ایران و آمریکا در عمان درز کرد، یعنی همین الان که مردم مشغول ترسانده شدن از جلیلی هستند، هرم نظام در حال مذاکره بر سر مواردی با «استبکار جهانی» است. حسن روحانی زمانی که رئیس‌جمهور شده بود، گفته بود که از مذاکرات ایران و آمریکا پیش از انتخابات خبر نداشته است.

نتیجه:

جلیلی نمی‌تواند ماشین خودسر نظام باشد، اگر هم خودسرانه عمل کند، ترمزش را می‌کشند چرا که عقل ابزاری نظام قوی‌تر از آن است که ماشه‌ی خودکشی را بر پیشانی خود بفشارد. ولی اگر هم از دستش در رفت، در نهایت به نفع مردم است.

اما بیایید فرض دیگر کنیم؛ فرض کنیم که جلیلی با همراهی راس نظام از عهده‌نامه منع تولید سلاح هسته‌ای خارج شود، همه نهادهای بین‌المللی را کنار بگذارد، اولین آزمایش هسته‌ای را انجام دهد و جا پای کره‌شمالی بگذارد. آیا این چیزیست که نظام می‌خواهد؟ بعید است. چون این هم نوعی خودکشی است البته همراه با دیگرکشی که مردم باشند. این سیاه‌ترین سناریوست که جمهوری اسلامی در مسیری برود که ایران با حمله خارجی به‌اصطلاح کلنگی شود و البته خواست هیچ ایرانی نیست؛ پرواضح است که در این صورت، نظام پیشاپیش در گور خود خفته است. بعید است این مسیری باشد که برود. ضمن اینکه بزرگترین فرق با کره‌شمالی این است که کره‌شمالی، حیاط خلوت چین است، از حمایت‌های آن برخوردار است. روسیه اما کشور امینی برای حمایت از ایران نیست و نظام هم این را خوب می‌داند. بنابراین نه روسیه و نه چین نمی‌توانند از ایران به‌عنوان حیات خلوت خود محافظت بکنند. وانگهی در کره‌شمالی نسبت به ایران تنوع قومی کمتر است با جمعیتی بسیار کمتر و بنابراین کنترل بر آنها راحت‌تر و بیشتر است.

نظام از همه طرف تحت تهدید است:

  1. نه قادر است وارد بازی جهانی شود، چون توهم بدیل و آلترناتیو شدن دارد، یحتمل چشم به سهمی از کیک امپریالیستی دارد (تکرار مرتب عمق راهبردی و میدان چیزی جز این نیست) و به فروپاشی قریب‌الوقوع غرب دلبسته است، که البته استراتژیست‌های نظام به‌خوبی می‌دانند دروغیست که دوست دارند به خودشان بگویند، به‌عبارتی سیاست خارجی با محوریّت اسرائیل-آمریکا.
  2. نه قادر است که مردم -خاصه نسل جدید- را تماما به امت یا میش‌های رام بدل کند، بنابراین زبان نظام، زبان قلدری است تا جایی که وضعیت مرگ و حیات را پیش چشم ببیند؛ و این نقطه‌ی شکننده‌ای است که می‌تواند در چارچوب خدایگان-بنده هگل بحث شود.

Ad placeholder

دیالکتیک ارباب و بنده در هگل، به نوعی به خودآگاهی طرفین و بازشناسایی آنها هدف‌گذاری شده است. برده پی می‌برد که تحت استیلا و سرکوب ارباب است و از این موضوع در رنج است و اما در عین حال ارباب هم در رنج است زیرا حیات و ممات او وابسته به کار برده است. در یک تحلیل چپ‌گرا و مارکسیستی از هگل، سرانجام برده به چنان خودآگاهی می‌رسد که مسیر آزادیش گشوده خواهد شد. اما نکته مهم در این رابطه، درهم تنیدگی و درون‌وابستگی طرفین است.

این سخن کاملا درست است که نظام جمهوری اسلامی، به‌شکل فراشیطانی همه چیز ازجمله خود دین و ایمان را وسیله‌ای برای حفظ و پیشبرد اهدافش فدا می‌کند و مردم جز گوسفندان در بند چیز دیگری نیستند. اما دست‌کم وقایع چند سال پیش و انتخابات اخیر نشان داد که نظام هم از مردم در رنج است، حتی سرکوب و کشتار مردم نمی‌تواند رنجی به‌اندازه «قدرت سالبه»‌ای  که مردم از خود بروز می‌دهند، بر پیکر نظام وارد کند. آنچه مهم است رسیدن مردم به نوعی خودآگاهی‌است که در قدم اول بدانند، نظام هم به آنها وابسته است. روز هشتم تیر ماه ۱۴۰۳ نباید فراموش شود زیرا مردم در رفراندومی به دست خود نظام شرکت کردند و به آن «نه» گفتند. باید دید آیا مردم می‌توانند در برابر بازی دیو و دلبر مقاومت کنند؟