به نظرِ ما دو مطلب از رادیو زمانه منتشر شده که به شدت نیازمندِ نقد و بازنگری است. اول، بیانیه جمعی از فمینیستهای ایرانی که نقدی درونی بر شیوه روایتگری جنبش میتوی ایران توصیف شد، و دوم ترجمهی متنِ آدام شاتز با عنوانِ بیماریِ انتقامجویی.
قوانین دولتملتها به گونهای طراحی شده که تجاوز جنسی را محدود به دخول آلت مردانه تعریف میکنند. اما در زبان روزمره فارسی تجاوز بهدرستی طیف وسیعتری از تعدی و تعرض را هم شامل میشود. ما معتقدیم تجاوز امری در نهایت سیاسی است و میتواند محلِ تلاقی مساله زنان و جنگ باشد، بیجهت نیست که جنگ همیشه با تجاوز همراه بوده. و لطفا در نظر داشته باشید که در این متن پیشرو منظور از تجاوز میتواند «غیرجنسی» هم باشد، بالاخص آن جا که به مساله فلسطین میپردازیم.
مشکلِ اول بیانیه جمعی از فمینیستهای ایرانی این است که با ذکر مقامِ امضاکنندهها به عنوانِ پژوهشگران و کنشگران فمینیست شروع میشود. این یک فنِ آموزشی است که انجام میشود تا مخاطب را قانعکند با متنی روبهروست که از منظری سرشار از دانایی و اعتبار نوشته شده. متنی که خود مدعی است قرار است فضای گفتگویی را بگشاید تا جنبش از «انحصارگرایی و تمرکزگرایی» در امان بماند، با اشاره کردن به نخبگی نویسندگانش آغاز میشود. این نخبهگرایی متاسفانه در میان رسانهها بسیار باب است و رادیو زمانه نیز از آن مبرا نیست.
رادیو زمانه در برخورد با تحلیلِ مساله فلسطین هم دچار نخبهگرایی است، چرا که تنها به بازنشرِ متونِ چند سفیدپوست پرامتیاز بسنده میکند که هر چند تا حدی اشغال را محکوم میکنند، همچنان راه حل مشکل را در تغییر رفتار حماس و فلسطینیان تحت اشغال جستجو می کند. سوال اصلی ما این است: با توجه به این گفته معروف که «موضعات را در قبال فلسطین بگو تا موضعات را در قبال سیاست بدانم»، چرا از شروعِ نسلکشی از هیچ عرب یا فلسطینیای درباره فلسطین مطلبی چاپ نشده؟ در حالی که صدای هم سرنوشتان ما در فلسطین در این لحظه تاریخی همچنان در فضای فارسی زبان به شدت غایب است، چرا دوباره باید به روشنفکرهایی که از قبل تریبونهای معتبر جهان را در اختیار دارند امتیاز بدهید؟
با این حال، ما از پرونده ای که رادیو زمانه پیش از این درباره آرمان فلسطین منتشر کرده است آگاهیم. پروندهای که در آن مطالبی از سه فلسطینی، دو اسراییلی، و چهار ایرانی منتشر شده است.
اما برگردیم به بیانیه آنجایی که بین سریالی بودن و نبودنِ تجاوز فرق میگذارد. میتوان چنین برداشت کرد که اگر تجاوز یک بار اتفاق افتاده، اشکالی ندارد. وقتی تجاوز به توان چند برسد_ که باید بر سر چندتایی اثباتپذیر آن توافق کنیم _ میتوانیم در خلوت و با حفظ احترامِ متجاوز و یواشکی او را محکوم کنیم. سریالی بودنِ خشونت، قتل و تجاوز واقعهای مدرن است. اگر منطق بیانیه را پیش بگیریم، میتوانیم بگوییم که اسرائیل متجاوزی سریالی است. مساله مهمتر این است: رنجِ قربانی هم سریالی است و از ویژگیهای تروما درست همین سریالیبودنِ آن است.
اما بیایید این منطقِ سریالی و غیرسریالی این بیانیه را به کشتارِ حماس بسط بدهیم و ببینیم به چه نتیجهای میرسیم. در معنای فارسی این کلمه حماس متجاوز است. حماس «یک بار» و «یکدفعه و یک دفعه» تجاوز کرد. علتِ قیاس ما این منطق است که تن بدونِ نامدهی حتی اگر این نام یک شماره و یک عدد باشد، یک تن نمیشود، یعنی یک واحد قابلِ شمارش نمیشود. چون معلوم نیست واقعا تن از کجا شروع و در کجا تمام میشود. هستند تنهایی که از این کیسهِ پوستی که گوشت لخم را یکجا نگه داشته بزرگتر یا کوچکتر هستند. مثلا پارهای از تنِ ما میتواند از ما جدا باشد. یا مثلا فردی را میشناسیم که تصور میکند سرش بزرگتر از آن اندازهای است که دیده میشود، پس هر بار که از در وارد میشود از ترس اصابت سرش به درگاه کمی سرش را خم میکند. پس حماس را هم یک تن متجاوز میپنداریم که طی یک حمله هر عضوِ آن مثلا یکبار تجاوز کرده است. اگر به زعمِ بیانیه میتوان از تکتجاوزِ فردی گذشت، چرا نباید از تکتجاوز حماس بگذریم؟ یا این که، اگر اسرائیل به عنوانِ قربانی تجاوزِ حماس حق دفاع از خود را دارد، چرا این حق را به فردِ قربانی تجاوز ندهیم؟ مثلا میتوان بر اساس این منطق به این نتیجه برسیم که قربانی تجاوز کیوان اماموردی که متجاوزی سریالی است مجاز به کشتنِ ایشان بعد از آزادی از زندان جمهوری اسلامی است، چون قربانیِ تجاوز مانند اسرائیل همان طور که در مقالههای منتشر شده در رادیو زمانه عنوان شده، حق دفاع از خود را دارد.
دنیای مدرن دنیایی سریالی است. و روانِ انسانی محکوم است به جبرِ تکرار. از این روست که گاهی درمان شاید حتی ناممکن باشد، مخصوصا اگر روان فردی طعمِ اعمال خشونت و لذت تحقیر و شکنجه دادن را چشیده باشد
در نهایت چند نکته دربارهی متن ترجمه شده قبل از پایان بخشیدن به این متن:
اول این که، آدام شاتز در این مقاله، نسلکشی را به یک جنگِ شخصی که نتانیاهو راه انداخته کاهش میدهد. او حتی نمیتواند مستقیما از نسلکشی حرف بزند و صرفا با احتیاط حولِ این واژه میگردد و میگوید: «دیگر اغراق نیست بگوییم نسلکشی است». نویسنده همچنین خطِ پررنگی میانِ اسراییلیها و سرانِ این کشور میکشد، گویی نتانیاهو طرفدار کم دارد. در آخرین انتخابات در سال ۲۰۲۲، بلوک راست افراطی به رهبری نتانیاهو ۶۴ کرسی از ۱۲۰ کرسی کنست را به دست آورد. اگر نویسنده جایی هم مردم اسرائیل را نقد میکند، از «تکبر و نفرت برآمده از نژادپرستی» میگوید. هرگز به خشونت و میل به انتقام آنها اشارهای نمیکند. سوال این است چرا پیروِ ارجاعهای قبلی خود، نویسنده دوباره فانون را دخیل نمیکند و نمیگوید که شاید اسراییلیها هم دارند (در مقام آزاردیده) انتقام میگیرند؟ چون شاید نمیتواند از پس درکِ این پیچیدگی انتقامورزی برآید که غالبا انتقامجو انتقامِ خود را از کسی جز آزارگر میگیرد، کسی که در از نظرِ روابطِ قدرت ضعیفتر است.
دوم، مشکلِ بسیار مهم دیگر این که در ترجمه بخشِ خیلی مهمی حذف شده: درست آنجایی که نویسنده صراحتا اسرائیل را بهعنوانِ نیروی استعمارگر محکوم میکند. نویسنده پی اشاره به ادعای بیاساس آنتونی بلیکن به تاریخ یازده اکتبر مبنی بر احترامِ به قانون بینالملل به عنوانِ وجه تمایزِ غربیها از حماس میگوید: «در همین روز، اسرائیل مشغولِ ارج نهادن به قانونِ بینالملل بود و سکونتگاه ها را با خاک یکسان میکرد و خانواده ها را یک جا باهم میکشت» و بعد نقل قولی از امه سزار میآورد که مترجم متاسفانه آن را اشتباه ترجمه کرده: «استعمار، استعمارگر را از تمدن خالی و او را حیوان میکند.» حیوانیت یا سبعیت یعنی جانوری با صفتِ اخلاقی«بیرحمی» که مترجم انتخاب کرده، قابلِ قیاس نیست. این اشتباههای ترجمهای و حذفها شاید آگاهانه نباشد، اما حتما وجودِ ناخودآگاه را میتوان در آنها دید، ناخودآگاهی که نمیتواند اسرائیل را از جایی به بعد نقد کند. خلاصه آن که، این ترجمه گزینشی در نهایت مثلِ بیانیه به نفعِ آزارگر تمام میشود. و بیماری و مجرمیت را به قربانی نسبت میدهد، درست مثلِ نتیجهی دادگاه برلین دربارهی زن آزاردیده.
مشکل متن اصلی به این چند مورد ختم نمیشود. در جایی از این متن که ترجمه هم شده، نویسنده «نازیسازی» را یک «استراتژی» معرفی میکند و در توضیحِ نحوه خشونت اسراییلی از واژگانی استفاده میکند، مثلِ «استراتژی»، «استفادهی ابزاری»، و «بدنامی»، واژگانی که کاملا لذتِ خشونتِ آزارگر را مخفی میکنند. اما شاتز، «سادیسم» ــ که فانون آن را برای توصیفِ تجربه استعمارگر بهکار میگیرد ــ و «انحراف» را تنها به حماس نسبت میدهد. این در حالی است که در شبکههای اجتماعی ما شاهدِ تمسخر و تحقیر قربانیهای فلسطینی نسلکشی از سوی مردم و سربازانِ اسرائیلی و کیفورشدنِ آنان پس از فرو آمدن هر بمب بر سر مردم غزه بودهایم.
سرآخر، نویسنده حتی قادر به توضیحِ درستِ سیاستِ نفرتپراکنی نیست. برخلافِ آنچه نویسنده با توسل به فانون ادعا میکند، نفرت سوء کارکرد یا به زعمِ مترجم بیماری نیست، بلکه امری است کاملا سیاسی. همان طور که در دنیای مدرن، خوشبختی پروژهای سیاسی است، عشق و نفرت و نادانی هم سیاسی است و به روابط قدرت گره خورده.
نویسنده متن را با این نتیجهگیری تمام میکند که عربها یا باید «بیماریِ[۱] انتقامجویی» خود را درمان کنند و به همزیستی تندهند یا این که نکبهی دیگری را باید به جان بخرند. افتضاحتر این که کمی بالاتر در این متن نویسنده ادعا میکند «تکرارِ هولوکاست یک توهم تروماتیک است.» چرا نویسنده سعی دارد هولوکاست را در جایگاهی استثنایی و مقدس که تنها مخصوصِ یهودیان بوده حفظ کند؟
اما برگردیم به سوال اصلی این متن: چرا نویسنده و مترجم و امضاکنندگانِ بیانیه تمامِ بارِ اخلاقی را بر دوشِ قربانی میگذارند؟ و چرا از قربانی خشونت و تجاوز انتظار صبر و توجه و درستکاری دارند؟ و چرا او را بیمار میپندارند و به دنبال آن از قربانی توقع دارند خود را درمان کند؟ خشونت و تجاوز میتواند گاهی قربانی را به خودکشی وا دارد یا به جنون. و معمولا قربانی حتی فرصت یا امتیاز آن را پیدا نمیکند که به انتقام فکر کند. درمان هم امری سیاسی است و وابسته به روابطِ قدرت و امتیاز. این که قربانی حتی بتواند به این فکر کند که قربانی است و میتواند درمان بجوید خود مستلزم داشتنِ امتیازهای فراوان اجتماعی و اقتصادی است. این نقل قول باز از فانون که «انسان مستعمره انسانی آزاردیده است، انسانی که رویای “آزارگر” شدن را در سر دارد.» بازنمایی محدودی است از تجربه چنین انسانی، انسانی که تلاشش در جهت تحقق سیاستی رهاییبخش و برابریخواه بهواسطه برجستهکردن چنین بازنماییهایی ناچیز میشود. و در نهایت چنان که ادوارد سعید میگوید «از کی تا به حال مسئولیت ایجاد صلح بر دوش مردمانی تحت اشغال نظامی بوده است[۲]؟»
یادداشتها:
[۱] ترجمه کامران متین
[۲] ترجمه از آزاده ثبوت