دیدگاه

دهه‌ها چشم بستن جامعه‌ی بین‌المللی بر سرکوب و محروم‌سازی و حبس دسته‌جمعی و کشتار فلسطینی‌ها به دست دولتِ آپارتاید در اسرائیل به چرخه‌ای از خشونت راه برده است که حالا شاید سرتاسر منطقه‌ را در آتش‌اش بسوزاند.

حمله‌ی غافلگیرکننده‌ی هفتم اکتبر گروه حماس به اسرائیل با خشونتی توجیه‌ناپذیر علیه غیرنظامیان همراه بود. هرچند می‌توان بستر و ماهیتِ خشونت آن حمله را فهمید، اما فهم خشونت حماس در آن روز را نباید به معنای توجیه‌اش به کار برد.

به همین ترتیب، می‌توان بستر و ماهیت خشونتِ سبعانه‌ی حکومت اسرائیل در پاسخ‌اش به حمله حماس را هم فهمید ــ بالاخره، چه انتظار دیگری از دولتِ آپارتاید به رهبری بی‌بی‌ در برابر کشتار غیرنظامیان‌اش می‌شد داشت؟ ــ اما فهم آن هرگز نباید برای توجیه جنایت‌های جنگی و نسل‌کشی و پاکسازی قومی‌ای به کار رود که اکنون در غزه و کرانه‌ی باختری در جریان است.

علیه حمله به ایران

فهمیدن تمایز بین فهم و توجیه یک کارکرد دیگر هم دارد: فاصله‌ی بین تمام ما، «ناظرانِ» فعلیِ جنگ را با آنچه در جریان است، موکدتر می‌کند و امکانِ آرام‌کردن کله‌های داغ‌شده از احساس و نفرت را فراهم‌تر. شاید حقیقت‌ از دل چنین چیزی بیرون نیاید، اما فضایی برای حرف‌زدن از ضرورتِ متوقف کردن ماشین جنگی اسرائیل در وهله‌ی نخست (اعلام آتش‌بس فوری) و سپس ماشین‌های جنگی دیگر را می‌گشاید. چرا که اکنون فضایی برای حرف‌زدن وجود ندارد؛ چرا که اکنون تصویر‌هایی که انباشته شدن خرابه بر خرابه در غزه، پیکرهای له‌شده زیر آوار، رنج زندگان در نبودِ غذا و برق و آب و سرپناه را به نمایش می‌گذارند، بسیاری را متأثر نمی‌کنند و گاه حتی مایه‌ی پایکوبی و شادمانی آنها می‌شوند.

عقلانیتِ حرف زدن، در فقدانِ عاطفه‌های همدلانه اساساً به وجود نمی‌آید. عاطفه‌های نفرت و کینه‌ ــ که به زبان اسپینوزا، کاهنده‌ی قدرت و بنیان «اندیشه‌ی ضعیف» هستند ــ یکه‌تازی می‌کنند و فضاهای عمومی را تحت سلطه درآورده اند. اپوزیسیون راست افراطی ایران هدف دیگری برای یورش گله‌ای پیدا کرده، و توجیه دیگری برای رسیدن به فانتزی دیرینه‌اش ــ برای تحقق کابوسِ «حمله به ایران» که به شکل معوجی برای حامیان این جریان سیاسی خودش را «رویا» نمایانده‌است.

با وجود این، نفرت از فلسطینی‌ها و یا دست کم ناممکن بودن اعلام همبستگی با آنها، از موضع ضدیت با جمهوری اسلامی، بسیار فراگیرتر از جریان راست افراطی است و در لایه‌های مختلف اجتماعی نفوذ کرده. شگفت‌انگیز نیست. انسان‌زدایی از فلسطینی‌ها گفتار جریان غالب دولت‌ها و رسانه‌های غربی است و بسیاری از ما خواسته یا ناخواسته در معرض و تحت تاثیر این گفتار جریان غالب هستیم.

دهه‌ها انسان‌زدایی از فلسطینی‌ها در رژیم آپارتاید باعث شده که در گفتار غالب، حتی عاملیت حمله‌ی هفتم اکتبر را هم به گروهی فلسطینی نسبت ندهند و بگویند: «سر مار در تهران است». آنها نمی‌توانند عامل باشند، وقتی به قول وزیر دفاع اسرائیل، «حیوان‌های انسان‌نما» هستند.

Ad placeholder

همین بهانه‌ای شده برای فریادها و فراخوان‌های مستقیم یا تلویحی به حمله به ایران ــ حتی از سوی ایرانی‌ها. پیچ‌ای جادویی باعث شده که همدردی با دولت آپارتاید اسرائیل و نفرت از دولت آپارتاید جنسیتی جمهوری اسلامی، با میل حمله ویرانگر به جغرافیای ایران و کشتار غیرنظامیان ایرانی آن گره بخورد. من تخصص روانکاوانه برای بازکردن و تفسیر این عقده‌ی روان‌شناختی جمعی ندارم اما دیدن تناقض‌ها و بی‌معنابودنِ آشکارش نیازی به تخصص ندارد.

مجموعه‌ای از بدیهیات: حمله به ایران، دیکتاتوری تئوکاپیتالیستی کنونی را منسجم‌تر و فضای همین حالا بسته‌ی داخلی را خفه‌کننده‌تر خواهد کرد. برنامه‌ی تسلیحاتی هسته‌ای شدت خواهد گرفت. سرکوب شدید در خفا و به بهانه‌ی جنگ، امکان جنبش‌های اعتراضی انقلابی را کم‌رنگ‌تر می‌کند. جنگ‌های داخلی دور از ذهن نخواهند بود. محیط زیست رو به تخریب، هرچه بیشتر و بیشتر تخریب می‌شود. و از همه مهم‌تر، بسیاری کشته خواهند شد؛ بی‌دلیل، بی‌معنا، کشته خواهند شد.

و اصلاً کدام تجربه‌ی تاریخی در این منطقه در این دو دهه به ایرانی‌های حامی جنگ و تبلیغات‌چی‌های «سر مار در تهران است» قوت قلب می‌دهد که به ایران حمله کنند؟ تجربه‌ی افغانستان و بازگشت طالبان و حضور داعش؟ تجربه‌ی لیبی و بازشدن بازارهای برده‌فروشی در آن؟ تجربه‌ی عراق و جنگ‌های داخلی پی‌درپی تا ظهور داعش؟

هیچ اندیشه‌ی ضعیف‌ای این‌چنین کابوس‌های تاریخی را به رویاهای آینده‌اش بدل نمی‌کند که اپوزیسیون راست سلطنت‌طلب ایرانی.

 ما در ایران تاریخ ضعیف و تقریباً ناموجودی از جنبش‌های اعتراضی ضدجنگ داریم. حالا، پس از قیام ژینا، بالقوگی اکنون خاموش‌شده بدنه‌ی اجتماعی باید بتواند علیه ورود جمهوری اسلامی به جنگ موضع بگیرد، و مبارزه‌اش علیه هر گونه ستم را در کنار مبارزه علیه جنگ پی بگیرد. ما در شرایطی هستیم که باید در داخل ایران برای صلح بجنگیم.

علیه ورود ایران به جنگ

رابطه‌ی جمهوری اسلامی با فلسطین ــ مثل رابطه‌ی بسیاری از دولت‌ها با بسیاری از ملت‌ها‌ یا دولت‌های دیگر ــ همواره رابطه‌ای ابزاری بوده است. جمهوری اسلامی اساساً در منطقه‌ «ابزارسازی» می‌کند و از گروه‌هایی در کشورهای مختلف حمایت‌های مالی یا معنوی یا تسلیحاتی می‌کند تا بتواند در موقع‌های تاریخی مورد نیاز، روی آنها حساب باز کند. این گروه‌ها صرفاً ابزار دست جمهوری اسلامی نیستند، اما جمهوری اسلامی به آنها به عنوان ابزارهای بالقوه‌ برای نفوذ قدرت‌اش می‌نگرد و با حمایت‌اش، به ابزارسازی جزئیِ آنها می‌پردازد. عقلانیت «رابطه‌ی بین‌الملل» عقلانیت ابزاری است و بستر نگه‌دارنده‌ی این عقلانیت هم شبکه‌ای از مناسبات نابرابر قدرت در سطح جهانی.

همین حالا هم وقتی می‌خواهند احتمال ورود جمهوری اسلامی به جنگ را بسنجند، سنجش را بر اساس محاسبه‌های جمهوری اسلامی درباره اهمیت این گروه شبه‌نظامی در برابر آن گروه شبه‌نظامی تحت حمایتش، فشار این گروه‌های شبه‌نظامی بر تهران و میل مقام‌ها برای حفظ و توسعه‌ی رابطه با این گروه‌های «محور مقاومت»، و الی آخر انجام می‌دهند.

دولت جمهوری اسلامی و همبستگی با آرمان فلسطین؟ طوفان خنده‌ها! هر گونه ورود احتمالی جمهوری اسلامی به جنگ برای تثبیت قدرت خودش صورت می‌گیرد. همانقدر که جنگ عراق برای تثبیت قدرت دولت تازه‌تاسیس جمهوری اسلامی مفید بود، جنگ جدید به کار تثبیت قدرت به‌لرزه‌افتاده‌ی جمهوری اسلامی پس از قیام ژینا و در شرایط جانشینی رهبرش خواهد آمد. هیچ چیز بیش از فضای جنگی در سرکوب مبارزه‌ها و اعتصاب‌های کارگری و معلمان و بازنشستگان و ادامه مبارزه‌ی زنان موثر نخواهد افتاد.

در سوی دیگر گفتار انسان‌زدایی جریان غالب از فلسطینی‌ها در غرب هم البته اردوگاه‌گرایان ظاهراً چپ‌گرای ایرانی، موسوم به جبهه‌ی مقاومت قرار دارند. آنها با اینکه دعوی ضدغرب بودن و ضدامپریالیست بودن دارند، غرق در همین گفتار انسان‌زدایانه و عاملیت‌زدایانه غربی اند و با نگاه به حمله‌ی یک گروه فلسطینی، با نادیده گرفتن عاملیت‌اش، از پیروزی جمهوری اسلامی دم می‌زنند؛ و خوشحال خواهند شد اگر این ارباب‌پنداشته، برای دفاع از “طفل صغیرش” در فلسطین وارد جنگ شود.

 ما در ایران تاریخ ضعیف و تقریباً ناموجودی از جنبش‌های اعتراضی ضدجنگ داریم. حالا، پس از قیام ژینا، بالقوگی اکنون خاموش‌شده بدنه‌ی اجتماعی باید بتواند علیه ورود جمهوری اسلامی به جنگ موضع بگیرد، و مبارزه‌اش علیه هر گونه ستم را در کنار مبارزه علیه جنگ پی بگیرد. ما در شرایطی هستیم که باید در داخل ایران برای صلح بجنگیم.

Ad placeholder