پارک سپیدار از معدود پارکهایی در سنندج است که در قلب و مرکز شهر قرار دارد. این پارک در کنار یکی از عمارتهای قدیمی این شهر به نام «عمارت وکیل» واقع شده است. سالیان نهچندان دور، فضای خاص حاکم بر این پارک باعث شده بود که به پاتوق شماری از شاعران، نویسندگان، هنرمندان و فعالان فرهنگی شهر بدل شود. در آن دوران، درست در قلب شهر و در میانه نویز دائمی ترافیک شهری، آدمیانی در این پارک کوچک سرگرم بحث، ایراد نظر، گفتوگو و مواجهات نظری، فکری و فرهنگی بودند.
در همین فضا مراسمهای مختلف روز جهانی زن، کارگر و کودک نیز برگزار میشد. اما در اواخر دهه هشتاد شمسی بهتدریج فضای مزبور برچیده شد. کمکم جمعها از هم پاشید یا آنکه به فضاهای خصوصیتری مانند خانهها یا محل کار خلاصه شد. فعالان و حلقههای بحث و گفتوگوی فعال در سپیدار نیز یا بالکل بار مهاجرت بستند یا به پستوی خانهها عقب نشستند و کمکم پارک خالی از هر گونه حیات اجتماعی سابق شد.
مجدداً چند سالی است که آن تکاپو و فعالیت به فضای پارک برگشته است. اما این بار در نه قامت فعالیت فرهنگی و هنری، بلکه در تلاشهای دستهجاتی از انواع و اقسام طردشدگان اجتماعی برای یافتن خلوتی جهت هرچه بیشتر فرو رفتن در تنهایی و طردشدگی خویش. بدین ترتیب، پارک به پاتوق معتادها و فروشندگان موادمخدر، کارتن خوابها، سارقان و جیببرها و… بدل شده است.
باید توجه داشت اعتیاد یک معضل اجتماعی در دنیای مدرن است که جوامع بشری با آن دست به گریبانند. معضل اعتیاد باید به وسیله دولت و نهادهای حامی عدالت اجتماعی علتیابی و مورد بررسی قرار بگیرد و راهکاری برای آن در نظر گرفته شود. لذا هدف از این نوشتار نه مخالفت با ورود معتادها و یا ممانعت از دسترسی آنها به مکانهایی عمومی مانند پارک است، بلکه صرفا بیان شرایط و تغییر ماهیت کاربری یک فضا است که چگونه سیاستهای غلط حکمرانی چهره آن مکان و آدمهایش را دچار دگرگونی میکند.
اگر در ساعتهای خلوتتر، برای مثال بین یک تا سه ظهر یا از هشت شب به بعد، در پارک قدم بزنید میتوانید بهراحتی شاهد مصرف مواد با چشمان خودتان باشید یا حتی هر موادی را بخواهید به آسانی تهیه کنید (کاری که صدالبته هرگز توصیه نمیکنم). دختران و پسرانی در گروههای سنی پانزده سال تا چهل سال در چنین شرایطی در حال مصرف مواد مخدر، سرقت، نزاع و نوعی حیات شبهطبیعی خاص خودشان هستند. پارک سپیدار، پاتوق روشنفکران این شهر، نمادی از وضع مدنی، در حال حاضر به پارک طردشدگانی تبدیل شده که درست در قلب شهر نوعی از وضع طبیعی و پیشامدنی را بازتولید کردهاند.
در جریان گفتوگو با یکی از فعالان در حوزهی ترک اعتیاد و همچنین یکی از دختران این پارک متوجه شدم که پلیس و نهادهای رسمی تا حد زیادی از سرنوشت شوم این فضا اطلاع دارند. هرچند وقت یکبار با شکایت و پیگیری یکی از والدین این طردشدگان یا یکی از همسایهها، پلیس خودی نشان میدهد و بدون ایجاد تغییری اساسی پی کار خود میرود، و اوضاع بیهیچ تغییری از فردا از سر گرفته میشود. چهبسا گاهی با پیگیریهای زیاد شاکیان، شاید یکی دو نفر بازداشت شوند اما پس از اندکی از سپری شدن دوران بازداشت و حبس، مجرمان دوباره به آنجا بازمیگردند.
به باور یکی از فعالان این حوزه، میتوان با پیگیری جدی از جانب پلیس یا به صورت ریشهایتر، با اجرای طرحهایی از طرف شهرداری و بهزیستی، برای مثال با برپا کردن غرفههای اشتغال و برگزاری برنامههای فرهنگی، ضمن پاکسازی ریشهای سپیدار، به آن معنای مثبت و جایگاهی سازنده در حیات شهر بخشید. یکی از دختران این پارک طی مصاحبه از این میگوید که اغلب فروشندههای مواد در پارک پسر هستند و مصرفکنندگان دختر برای تأمین نیازهای دارویی خود بهناچار تن به روابطی صمیمانه میدهند که آنها را در ادامه در معرض انواع سوءاستفادههای جنسی و آسیبهای روحی و جسمی دیگر قرار میدهد. حتی گاهی با تهدید کشتن خود دختر یا یکی از اعضای خانوادهاش و به زور اسلحه گرم و سرد مجبوراست به رابط تن بدهد.
در حالی که سنندج در گذشته از جمله شهرهایی بود که کمترین آمار اعتیاد را داشت، در سالهای اخیر آمار اعتیاد بسیار بالا رفته و این پدیدهی شوم به بخشی عادی از صحنههایی تبدیل شده که هر شهروند در فضاهای عمومی شهر میتواند ببیند. علاوه بر پارک سپیدار، فضاهای دیگری همچون پارک فرح، بخشی از پارک دیدگاه، پارک جلو عمارت خسرو آباد، آرامگاه تایله (با سابقهای دیرین در این رابطه)، آرامگاه شیخ محمد باقر و… نیز به چنین سرنوشتی مبتلا شدهاند.
مکانهایی که هر کدام در نقطهای از شهر قرار دارند و همچون یک شبکهی گسترده دسترسی به مواد را آسان و به تهدیدی دائمی برای زندگی شهری بدل کردهاند.
اما یکی از سویههای کمتر مشهود حیات کنونی پارک سپیدار دیوارنویسیها و شعارهایی است که بر کالبد این فضا عمومی نقش بسته است. سخنانی که گویی زیر پوست فرسوده و در حال تباهی زندگی را التماس میکند. آنجا که در کنار پیامهای معطوف به تباهی و مصرف مواد مخدر، شاهد شعارهایی در رثای زن، زندگی، آزادی هستیم. دقیقاً همان امور محوری و مهمی که چهبسا این طردشدگان بیش از همه فقدان آنها را درک و احساس میکند.
و آنچه این آرمانهای جنبش بازستانی زندگی را لگدمال کرده دقیقاً هدف همان چیزهایی است که این طردشدگان هر لحظه با آنها دست به گریباناند: فقر، بیکاری، تبعیض، نابرابری، بندگی و در نتیجه طردشدگی.
هرچند اعتیاد معضلی جهانی است، ولی در همین جهان کنونی کشورهای بسیاری، از سوئد، فنلاند و نروژ تا ترکمنستان، عربستان و حتی عراق، توانستهاند مصرف و خرید و فروش مواد مخدر را تا حد زیادی کنترل کنند. این در حالیست که افغانستان رتبه یک، ایران رتبه دوم و روسیه رتبه سوم در صدر جدول مصرف مواد مخدر در دنیا را به خود اختصاص دادهاند؛ واقعیتی که بهراحتی میتوان بر حسبش نسبتی نزدیک را میان فقر، بیکاری، تبعیض، افسردگی، ناامیدی و رواج و مصرف مواد مخدر در این کشورها پیدا کرد.
اما همچنانکه مصطفی دیکچ در کتاب «شورش طردشدگان» تذکر میدهد این دست مسائل را نه از دیدگاهی آسیبشناختی، بلکه از منظری سیاسی باید نگریست. اینکه تمامی چیزهایی که بهاصطلاح «آسیبهای اجتماعی» میخوانیم ارتباط مستقیمی با سیاستهای کلی، برنامههای اقتصادی و طرحهای اجتماعی دولتها دارد. الگوها، نیروها و ساختارهای طرد و سرکوب، عادیسازی، فوران مصیبتهای تلنبارشده، محرومیتها و عیوب عیان شهری همه و همه مسائلی بهتمامی «سیاسی» هستند. یعنی دقیقاً همان کاری که فعالان فرهنگی و مدنی سالها با دلسوزی انجام دادهاند، اما به عوض جدی گرفتن دغدغههایشان متهم به سیاهنمایی و قربانی انواع مکانیزمهای طرد و حذف رسمی یا غیررسمی شدهاند. یا، در بهترین حالت، این ایدهها با حذف سویههای انتقادی و سیاسیاش، دستمایه برگزاری سمینارها و جلسات آسیبشناسی مسائل اجتماعی شده و در عمل خود به مانعی بر سر راه بازخوانی نقادانه و سیاسی پدیدهی طرد اجتماعی شده است.
روندی که نه در قالب اتهامات کلیشهای و نخنما، بلکه در عمل و بر رخسارهی عین شهر، به سیاهنمایی از سپیدترین فضاها منجر شده و اینچنین سپیدارِ زندهترین و پویاترین بدنهای کنشگر را به تاریکستان بدنهای کژدیسه و طرحشده تبدیل کرده است.