رمان بلند و تاریخی «ژان»، نوشته پیمان یاریان به تازگی توسط انتشارات روناک در هلند منتشر شده است. این رمان تاریخی به وقایع اوایل انقلاب اسلامی در شهر سنندج و به صورت مشخص مقاومت ۲۴ روزه مردم این شهر در برابر نیروهایی که روحالله خمینی به کردستان گسیل داشت، میپردازد.
نویسنده درباره این رُمان مینویسد:
«درد را باید به تصویر کشید. به میانهی درد باید رفت و آن را با لایههای پیدا و پنهانش دید. در رمان “ژان” که از نامش پیداست از درد مردمی میگوید که در صد سال اخیر درد کشیدند و زخم برداشتند. رمان “ژان” از تاریخ شهر سنندج حرف به میان میآورد. در این بین درد و زخمهای که پس از انقلاب ۵۷ بر تن این شهر نشست و با قیام ۲۴ روزهی مردم به اوج رسید از بیدادگاهی میگوید که مردم هنوز دادخواه آن هستند.»
زمانه با پیمان یاریان، درباره رُمان «ژان» گفتوگو کرده است.
◼️زمانه: انگیزه و خاستگاه نوشتن رمان «ژان» از کجا آمد؟ «ژان» به چه معناست و چرا این اسم را برای این رمان انتخاب کردید؟
پیمان یاریان: نویسنده اغلب وقتیکه شروع به نوشتن میکند، شاید نداند از چه چیزی دارد مینویسد و داستان چگونه شکل میگیرد. اما برای من در این اثر هر دو اینها بودند؛ هم میدانستم از چه چیزی دارم مینویسم، هم نه. ولی نکته مهم برای من این بود که بنا به دلائلی واقف بر تلخیهای رفته بر مردم کردستان بودم و رفتهرفته در عمق نوشتن این رمان متوجه شدم که دارم از دردی مستمر و تاریخی مینویسم. در آنجا بود که به ذهنام رسید اسم این رمان را “ژان” بگذارم. ژان کلمهای کُردی و به معنی درد است. بنابراین خاستگاه این رمان از درد ممتدی است که بهطور ویژه مردم این خطه (کردستان) از ایران کشیدهاند و بیگمان در جایجای ایران نیز دردها و زخمهای مشابه زیادی وجود دارد که هنوز التیام نبخشیدهاند.
وقتیکه نُه سال داشتم شاهد مقاومت ۲۴ روزه مردم شهر سنندج در برابر قوای ارتش و سپاه بودم که به فرمان خمینی برای قتلعام و سرکوب گسترده آمده بودند. این قوای تا دندان مسلح، دور تا دور شهر را محاصره کرده بودند. این نیروها از یکسو گرسنگی بر مردم تحمیل کردند و از سوی دیگر هر روز پنج بار محلههای شهر را توپباران میکردند تا مقاومت را بشکنند. گذشت هر لحظه از آن دوران، مصادف با درد بود. درد از بیمهری، بیعدالتی و ریختن خونِ مردمی که فقط آزادی و برابری را فریاد میزدند.
◼️شما در دوران مقاومت ۲۴ روزه سنندج کودکی ۹ ساله بودید، اما رمان بلندی را با محوریت این واقعه تاریخی نوشتهاید. از آن دوران چه به یاد دارید و اتفاقات روایت شده در رمان تا چه اندازه برگرفته از واقعیت است؟
_: خیلی از حوادث آن دوران که خودم بمانند یک کودک نُه ساله شاهدش بودم را خوب به یاد دارم. این یادها به خودی خود برای نوشتن این رمان من را برانگیختند، اما کافی نبودند. سالها بود که قصد نوشتن این رمان را در ذهن میپروراندم و در طول این سالها مرتب یادداشت برمیداشتم. ولی خیلی زود متوجه شدم که برای نوشتن از آن دوران نیاز مبرم به آگاهی بیشتر و نیز شواهد بسیار دارم. از اینرو با بیش از چهل نفر که در آن دوران یا عضو احزاب و یا فعال مردمی بودند مصاحبه کردم. از قبل یکسری مصاحبههای دیگر نیز داشتم و همینها باعث شد که پا به مرحله ادای دین بگذارم.
چند یاد بسیار تلخ دارم که شاید نقطه عطف نوشتن رمان ژان بود. یکی از آنها این بود که من شاهد کشته شدن همبازی و همسن و سال خودم در کوچه بودم. دقیقا در بحبوحه مقاومت ۲۴ روزه بود. او در محله ما مهمان بود. فکر کنم از محلهای به اسم چهارباغ همراه با مادرش آمده بود تا به خواهرش که تازه زایمان کرده بود سر بزنند. خانه ما و نیز جایی که در کوچه بازی میکردیم درست روبهروی باشگاه افسران مشرف بر شهر بود و پاسدارها تیرباری در آنجا مستقر کرده بودند که از طرف آنها به سوی ما بچهها رگبار بستند و دوست و همبازی ما کشته شد. هنوز شَتک زدن خونی که از سینهاش بر گردن و دستهای ما و پیراهنهایمان ریخت را به یاد دارم. این حادثه غم بزرگی توأم با ترس در دل من کاشت و هنوز این غم سنگین از دلم رخت بر نبسته است. چشمان این پسر آبی بود و انگار این چشمها برای همیشه در ذهن من حک شدهاند. حادثه دوم این بود که زن همسایه ما در یکی از آن شبهای شوم برای برداشتن پستانک بچه شش سالهاش، لامپ اتاق را برای لحظهای روشن کرد و در این هنگام از سوی همان باشگاه و همان تیربار این زن به رگبار بسته شد. از این یادهای تلخ آن دوران زیاد در کنج دلم نشسته است.
◼️جایگاه افکار سیاسی آن دوران، احزاب و گروههایی که قبل از مقاومت ۲۴ روزه شکل گرفتند در رمان «ژان» تا چه اندازه بازتاب داده شده است؟
_: احزاب و گروههای سیاسی و نیز افکار ناشی از آنها بر جامعه و مردم بیتأثیر نبود، اما این احزاب و کلیت افکارشان در حاشیه رمان ژان قرار دارند. هر چند بازتاب افکار و فعالیتهای سیاسیشان با برخی شخصیتهای اصلی رمان و نیز تِم آن تا حدودی گره خورده است و دلیل آن هم بسیار طبیعی است، زیرا وقوع حوادث آن دوران نشأت گرفته از آن افکار و احزاب بود. ولی این رمان به روند زندگیها در بطن محلات این شهر (سنندج) پرداخته است و نیز چگونگی سپری کردن زندگی در زیر انواع فشارها مِنجمله توپبارانها، بمببارانها و تیربارانهای قبل و تا حدودی بعد از مقاومت ۲۴ روزه میپردازد. رمان ژان بیم و امید و دلهرههای مردم را به تصویر کشیده است.
◼️با توجه به این که ما به مردمانی معروف هستیم که حافظه تاریخی نداریم و غالباً آن را دنبال نمیکنیم، به نظر شما یک رمان چگونه میتواند اتفاقها و دردهای تاریخی را به نسلهای پس از خود منتقل کند؟ یا بهتر است اینگونه بپرسم، جایگاه رمانهای تاریخی را چگونه میبینید؟
_: به نظر من بخشی از نبود حافظه تاریخی مردم ما به عدم مطالعه مفید و طبقهبندی شده ربط پیدا میکند. رمان تاریخی از گذشته و رویدادهای اتفاق افتاده در آن حرف به میان میآورد. پس لاجرم اغلب شخصیتها میتوانند اصلی باشند و بیگمان شخصیتهای فرعی هم جایگاهی ویژه در هر ژانر ادبی منجمله رمان ژان دارند. ما ایرانیها خود حماسه داریم و قدمت آن به بیش از هزار سال میرسد اما رمان تاریخی زاییده بطن انقلاب فرانسه است. با مطالعه رمانهای تاریخی فرانسه و نیز حتی به عنوان مثال جنگ و صلح تولستوی در روسیه، ما به نحوه زندگی، تفکر و بُنمایه برخی از افکار تأثیرگذار تاریخی پی میبریم.
رمان تاریخی پس از انقلاب فرانسه رفتهرفته شکل گرفت تا در قرن نوزدهم به اوج خود رسید و کسی مثل ویکتور هوگو را به جامعه بشری تحویل داد که با مطالعه آثار او به لایههای پیدا و پنهان جامعه آن دورانها میتوان پی برد و نکته برگرفت. بیگمان رمان تاریخی جایگاهی ویژه در انتقال حتی مفاهیم سیاسی، ادبی و نیز تا پارهای فلسفی میتواند داشته باشد. ژان هم به این نحو بیعدالتی و جنون ناشی از قدرت و دین را به نسلهای بعد از خود منتقل میکند.
◼️در رمان «ژان» شما گریزهایی نیز به گذشتههای دورتر زدهاید و گویی با ذرهبین آن دوران را برای خواننده موشکافی میکنید. از قحطی، گرسنگی، جنگ و گریز و نیز از یهودیهای آن دوران حرف به میان آوردهاید، ضرورت آن در قالب یک رمان چه بود؟
_: این من نیستم که در رمان ژان به گذشتههای دور گریز میزنم، این شخصیتهای رمان هستند که دست من نویسنده را میگیرند و به دورانهایی میبرند که از سر گذراندهاند. در بطن رمان ژان ما میخوانیم که این مردم سالخورده یادهای تلخشان را از توبره ذهنهایشان بیرون میآورند. انگار با وقوع انقلاب ۵۷ و رویدادهای تلخ و جانکاه در کردستان، یادِ دردهایی میافتند که دیر زمانی نیست از آن فاصله گرفتهاند. اینجاست که مطالعه تاریخ و سرگذشت مردمان کوچه و بازار اهمیت پیدا میکنند. هر کدام از شخصیتها به فراخور تلخیهایی که پشت سر گذاشتهاند از رویدادهای صد سال اخیرِ سنندج حرف به میان میآورند. از قحطیها و گرسنگیهایی که مردم از بینانی به زمین میافتادند و میمردند، از جنگها که همواره سرنوشتها را به کوچه زشتی میبرد که در خور شأن هیچ انسانی نیست.
ضرورت سرک کشیدن این آدمها به گذشته این است که در این مرز و بوم همواره درد و رنج وجود داشته است. بیعدالتی و نبود دموکراسی و عدم دولت برآمده از قانون رنج و مرگ را بر مردم هموار کرده است. یهودیهای شهر سنندج یکی از جمعیتی بودند که بنای این شهر را همچون مردم عادی در محلات و پیشتر نیز در روستاهای اطراف بنیان گذاشتند. من اولین کسی هستم که در قالب رمان به سرگذشت این مردم در این خطه از ایران پرداختهام. در سنندج یهودیها آداب و رسوم خاص خودشان را پشت سر گذاشتهاند که در عین حال با سرگذشت و نوع رفتار سایرین گره خورده بوده است. پزشکی و بازار همواره در دست آنان بوده و نوع آدابِ رفتاریشان در تفاوت چشمگیری که داشته بهطور گستردهای مورد ستایش سایر مردم قرار گرفته است.
در آن دوران سیاه خیلیها در بمبارانها و تیربارانهای قبل و بعد از مقاومت ۲۴ روزه کشته شدند و خانوادههای بسیاری در این خصوص هزینه دادند. سوالی که پیش میآید این ست که سایر مردم ایران با این حجم از خشونت افسار گسیخته رژیم با مردم زخم دیده چه همدردیهایی کردند؟
_: خمینی و طرفدارانِ ذوب شده در او رادیو و تلویزیون را در اختیار داشتند اما مردم کردستان آن دوران هیچ رسانه و فریادرسی نداشتند. در این تفاوت، ظلم آشکار و بیاندازهای پیداست. پروپاگاندای رژیم در حد جنون و با دروغگوییهای سیستماتیک در سراسر ایران، علیه کردها شایعه پراکنیهای تلخی به انجام رساند. رژیم با چو انداختن تجزیه بر این بدبینی توأم با خصم و کینه افزود. با این دلیل و دلائل متعدد زیاد مردمِ سایر ایران در وسعت زیادی نسبت به تیربارانها و بمبارانهای کردستان به وِیژه شهر سنندج و با محاصره 24 روزه این شهر هیچ همدردی نکردند. حتا این بیتفاوتی نسبت به آن دوران تا به امروز ادامه دارد. به عنوان مثال اپوزیسیون و یا رسانههای خارج از کشور در مورد همه چیز مستند میسازد به جز کردستان و قتلعامی که در آنجا اتفاق افتاد. در نوروز 59 مردم از اقصی نقاط کشور به سنددج آمدند و از نزدیک با افکار و نحوهی عملکرد گرداندن شهر و روستا آشنا شدند. اما چه در طول محاصره 24 روزه سنندج و چه تیربارانهای پس از آن همان بازدید کنندهها دم فرو بستند و هیچگاه ابراز همدردی از آنها شنیده نشد. جمهوری اسلامی تنها در وقایع اخیر، انقلاب ژینا، زن و بچه را به رگبار نبسته است؛ این رژیم از همان بدو ورود بچههای کُرد را به رگبار بست و یا پدرو مادرانشان را تیرباران کرد.
◼️در آن دوران سیاه خیلیها در بمبارانها و تیربارانهای قبل و بعد از مقاومت ۲۴ روزه کشته شدند و خانوادههای بسیاری در این خصوص هزینه دادند. سوالی که پیش میآید این است که سایر مردم ایران با این حجم از خشونت افسار گسیخته رژیم با مردم زخم دیده چه همدردیهایی کردند؟
_: خمینی و طرفدارانِ ذوب شده او رادیو و تلویزیون را در اختیار داشتند، اما مردم کردستان در آن دوران هیچ رسانه و فریادرسی نداشتند. در این تفاوت، ظلم آشکار و بیاندازهای پیداست. پروپاگاندای رژیم در حد جنون و با دروغگوییهای سیستماتیک در سراسر ایران، علیه کُردها شایعه پراکنیهای تلخی به انجام رساند. رژیم با چو انداختن تجزیه بر این بدبینی توأم با خصم و کینه افزود. با این دلیل و دلائل متعدد دیگر مردمِ سایر ایران در وسعت زیادی نسبت به سرکوب و کشتار کردستان به وِیژه شهر سنندج و با محاصره ۲۴ روزه این شهر هیچ همدردی نکردند. حتی این بیتفاوتی نسبت به آن دوران تا به امروز ادامه دارد. به عنوان مثال اپوزیسیون و یا رسانههای خارج از کشور در مورد همه چیز مستند میسازند به جز کردستان و قتلعامی که در آنجا اتفاق افتاد.
در نوروز ۵۹ مردم از اقصی نقاط کشور به سنندج آمدند و از نزدیک با افکار و نحوه عملکرد گرداندن شهر و روستا آشنا شدند. اما چه در طول محاصره ۲۴ روزه سنندج و چه تیربارانهای پس از آن همان بازدید کنندهها دم فرو بستند و هیچگاه ابراز همدردی از آنها شنیده نشد. جمهوری اسلامی تنها در وقایع اخیر، انقلاب ژینا، زن و بچه را به رگبار نبسته است؛ این رژیم از همان بدو ورود بچههای کُرد را به رگبار بست و یا پدر و مادرانشان را تیرباران کرد.
◼️برشی از کتاب «ژان»، با صدای نویسنده، پیمان یاریان را بشنوید: