درآمد
ژن، ژیان، ئازادی را میتوان شروع یک دوره تازه در تاریخ ایران دانست؛ شورش علیه ارتجاع و تبعیض جنسیتی و نابرابری که سختترین هسته جمهوری اسلامی- حجاب اسلامی- را نشانه گرفته است. کمتر نقطهای در جغرافیای ایران در سه هفته اخیر سراغ داریم که صحنه خیزش علیه حجاب نبوده باشد. زنان و دختران روسریهایشان را به هوا پرتاب میکنند، یکصدا میگویند نه روسری، نه تو سری، آزادی و برابری، زن، زندگی، آزادی و خواستار رفتن جمهوری اسلامی هستند. تصاویر این روزهای ایران یک گذشته نه چندان دور را به یاد میآورد: اسفند ۱۳۵۷، به فاصله کوتاهی پس از پیروزی انقلاب،خمینی در مقام«رهبر» نظام پسا انقلاب فرمان حجاب را صادر کرد و در واکنش به آن زنان شش روز در تهران تحصن کردند. در کردستان نیز راهپیمایی بزرگ شکل گرفت.
هایده درآگاهی مدرس دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۷ از حاضران در تظاهرات هشت مارس ۱۹۷۹ تهران که کوتاه پیش از اوج گرفتن روندی که به انقلاب ۱۳۵۷ انجامید به ایران بازگشت، در گفتوگو با زمانه از تجربه خود در روزهای پیش و پس از انقلاب ۵۷ و سیاست سرکوبگرانه حکومتی که انقلاب ۵۷ را به سرقت برد، و همینطور خیزش ژن، ژیان، ئازادی که خیابانهای ایران را تسخیر کرده است، میگوید. او خیزش جاری در ایران را بیسابقه و یکی از بزرگترین خیزش های زنان در سراسر جهان میداند و معتقد است با پیروزی این خیزش، در خاورمیانه و شمال آفریقا تحولاتی شگرف روی خواهد داد و نیروهای مذهبی سرکوبگر را عقب خواهد راند. به باور او آنچه که در شرایط فعلی اهمیت دارد بیان روشن مطالباتی است که حقوق زنان و همه گروههای به حاشیه رانده شده را تأمین کند. درآگاهی در هشتم مارس ۱۹۷۹/ ۱۳۵۷ در دانشگاه تهران به عنوان استادیار مشغول به کار بود و در حال سازماندهی و برگزاری مراسمی به مناسبت روز جهانی زن در دانشگاه. از تجربه آن روز میگوید:
۲۵ روز بعد از آمدن خمینی به تهران مصادف شد با هشت مارس ۱۹۷۷ و ما که فمینیستهای چپ ایرانی بودیم، یعنی هم سوسیالیست، مارکسیست بودیم و هم به جنبش زنان بها میدادیم دست به کار جشن گرفتن این روز شدیم. به روایت او هنگامی که جشن روز جهانی زن در سالن بزرگ فردوسی دانشگاه تهران در جریان بود گروهی از زنان به سالن وارد شدند و گفتند: شما اینجا نشسته اید، بیاید ببیند در خیابان چه خبر است، در خیابان حزب اللهیها به زنان حمله کرده بودند. روایت او از آن روزها و تحلیلش در باره امروز را در ادامه بخوانید.
به عنوان اولین سؤال شما در هشت مارس ۱۳۵۷ در تهران بودید و در تظاهرات شش روزه شرکت داشتید. آن روزها چه اتفاقی افتاد و نقطه آغاز کجا بود؟
همزمان با هشت مارس یک فراخوان برای راهپیمایی بزرگ داده شد. من هم در دانشگاه با همکاری جمعیت زنان مبارز که به گروه وحدت کمونیستی نزدیک بود، یک مراسم تدارک دیده بودیم. یک شب قبل از برگزاری مراسم در خبرها آمد که آقای خمینی گفتهاند زنها نباید لخت سر کار بروند. طبعا منظورشان حجاب بود چون کسی که لخت سر کار نمی رفت. ما در سالن فرودسی دانشگاه تهران مشغول برگزاری مرسم بودیم که یکباره درهای سالن باز شد و یک تعداد زیادی زنان با لباسهای خیس، چون آن روز برف می آمد، به شدت عصبی داخل آمدند و گفتند شما اینجا نشستهاید، بیاید ببینید در خیابان با ما چه میکنند. آنطور که مشخص بود حزباللهیها که آن زمان هنوز سازمان نیافته بودند، با چوب و چماق حمله کرده بودند به زنان، آنها راهل داده بودند به داخل جویهای آب. یک عدهای از زنان گفتند ما را تا ته کوچه بنبست راندند و در آنجا زیپ شلوارهایشان را باز کردند و به ما گفتند آزادی میخواهید بیاید آزادی….
ما از سالن بیرون رفتیم، بعداً هم رفتیم و اعتراض کردیم. گفتیم که این است آزادی که ما برایش مبارزه کردیم. همان موقع بحثهای زیادی بود داخل دانشگاه. یک عدهای از چپ نگران بودند که این از طرف راست و طرفداران سلطنت باشد. اما ما همان زمان هم یک پلاکارد داشتیم که نوشته بودیم «نه شرقی، نه غربی، آزادی جهانی» و «آزادی زن، آزادی جامعه است». آن تظاهرات بزرگترین تظاهرات در تاریخ فمینیسم جهان است. زنها با شعارهای دستنویس در خیابان بودند. شعار میدادند «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم» یا اینکه «زیر شکنجه گفتم، لحظه به لحظه گفتم یا مرگ یا آزادی».
همان روز یک گروه از زنان یک قطعنامهای نوشتند و گروهی از وکلا هم رفته بودند دادگستری تا اعتراضشان را ثبت کنند. شب قطبزاده که مسئول رادیو و تلویزیون بود در تلویزیون چند زن را با پوشش شیک نشان داد، میخواست بگوید که این تظاهرات را زنان روسپی و طبقه مرفه راه انداختهاند. اما این دروغ بود در فیلمهایی که از آن تظاهرات هست و من خودم در خیابان دیدم، پرستاران یکی از بیمارستانها که در مسیر تظاهرات بودند، با ما شعار میدادند. چند زن محجبه هم آمده بودند به تظاهرات. یکی از آنها میگفت من سالها در خانهها کار کردم تا دختران ناچار نباشند این حجاب را داشته باشند. یکی دیگر که خودش حجاب داشت، می گفت: اگر بخواهند زنان را تحدید کنید من از مذهب هم دست میکشم.
حجاب معنایی بسیار تحقیرکننده و مخوف دارد. آن معنا را خیلیها سعی میکنند با تقلیل حجاب به حجاب اجباری فراموش کنند
اسلامیها خوابش را نمیدیدند که اولین ضربه را از زنها بخورند. حمله به زنها قبل از کردستان شروع شده بود. برای اینکه فضا را آرام کنند آخوندهایی که کمی محبوبیت داشتند، مثل طالقانی را فرستاند تا بگوید که در اسلام اجبار نیست و غیره.. اما ما میدانستیم چه خبر است.
همان زمان قانون حمایت از خانواده را که حق طلاق را به زن میداد، تغییر دادند. یک تظاهرات هم در اعتراض به این تغییر بود. یادم هست که حزباللهیها در خیابان میگفتند زنی که شوهر ندارد، حق طلاق نمیخواهد. این برای این بود که مثلاً ما را تحقیر کنند.
بعد از آن هم حمله به دفتر گروههای سیاسی در دانشگاه بود. با حمله خونبار دانشگاه را تعطیل کردند و چند وقت بعد عبدالکریم سروش، جلالالدین فارسی و شریعتمداری تعهد کرده بودند که دانشگاه را اسلامی کنند. یک جلسهای بود که ما برای اعتراض رفتیم. ما بیحجاب به آنجا رفتیم و سه روز بعد از آن حکم اخراج من آمد.
سوال: چهار دهه از آن روزها گذشته و حالا نسل دیگری از زنان مقابل جمهوری اسلامی ایستادهاند در اعتراض به همین تحمیل حجاب. این مبارزه علیه حجاب و نابرابری چه سیری را طی کرده است؟
مبارزه فمینیستی در ایران از دوران طاهره قرهالعین شروع شد. او اولین زنی است که حجاب از سر برداشت. پیش از اینکه او را بکشند گفته بود شما هر وقت بخواهید میتوانید من را بکشید اما جلوی رهایی زن را نمیتوانید بگیرد. این را میخواهم بگویم که اولین مبارزه زنان به طور صد درصد و کامل به مساله مخالفت با حجاب گره خورده است. حجاب معنایی بسیار تحقیرکننده و مخوف دارد. آن معنا را خیلیها سعی میکنند با تقلیل حجاب به حجاب اجباری فراموش کنند. ولی یادمان نرود که بعد از قرهالعین، تاجالسلطنه دختر ناصرالدین شاه حجاب را تشبیه میکند به یک کفن سیاه و میگوید زنها با کفن سفید میروند خانه شوهر، کفن سیاه را تحمل میکنند و با کفن سفید بیرون میآیند. صدیقه دولتآبادی که سومین مدرسه دخترانه را به اسم امالمدارس تاسیس کرد و به همین خاطر زندان رفت، وصیت کرده که مایل نیست هیچ زن با حجابی از قبرش دیدار کند. او بعد از اینکه در کنگره زنان اروپایی شرکت میکند، با حجاب اروپایی بر میگردد.
حجاب به عنوان یک سمبل و ابزار سرکوب پیام ویژهای دارد. شما وقتی زن باحجاب هستید، هویت و شخصیت را از شما میگیرند. در تظاهراتهای حکومت میبینید فقط یک توده سیاه حرکت میکند. چهره هیچ کدام را نمیبینید. با تحمیل حجاب میخواهند این پیام را بدهند که میتوانند زنها را به عنوان به شیء جنسی کامل تثبت کنند.
جمهوری اسلامی این این سمبل را به پرچم خودش تبدیل کرد، یعنی جمهوری اسلامی حجاب را سیاسی کرد. در این دوره حجاب تبدیل شد به یک یونیفورم سیاسی. کسی نمیخواست حجاب مصادف شود با سرنگونی جمهوری اسلامی، اما آنها این را تبدیل کردند به هویت خودشان. جلالالدین فارسی اگر فقط یک حرف راست زده باشد همین جمله است که در دانشگاه گفته بود «اینها مشکلشان یک تکه پارچه نیست اینها جمهوری اسلامی را نمیخواهند». جمهوری اسلامی در این سالها این را فهمیده بود. کاملاً فهمیده بود آن شعاری را که ما نوشته بودیم آزادی زن، آزادی جامعه است یعنی چه. برای همین هم بر تحمیل حجاب پافشاری کرد.
این بار هم دو موضوع مهم است: یکی زن بودن مهسا و دیگری کُرد بودن او. یادمان باشد جمهوری اسلامی بعد از سرکوب زنان به کردستان حمله کرد. این دو موضوع به هم گرده خوردهاند: ستم ملیتی و ستم جنسیتی. آنچه که ما دیدیدم این است که در جامعه ایرانی مساله ملی هم باید در دستور کار باشد. من نمیدانم آینده چگونه خواهد بود اما آنچه که روشن است بعد از این جمهوری اسلامی نمیتواند حجاب را بر زنان تحمیل کند و پیوند ستم جنسیتی و ملیتی جامعه ایران را در شرف یک انقلاب قرار داده است.
سوال: یک صدای بلند از آغاز خیزش در ایران شنیده میشود: این یک انقلاب فمینیستی است. شما هم بر این باورید که در ایران یک انقلاب فمینیستی در حال وقوع است؟
این اولین حرکت تاریخی در آنجا است که زنان پرچمدار هستند. در انقلاب فرانسه هم زنان به شدت سهیم بودند، همینطور در زمانی که الجزایریها میخواستند فرانسویها را بیرون کنند، زنان نقش زیادی داشتند، اما این اولین بار است که حضور زنان به عنوان صف اول مشهود است و موضوع آن هم یک امر زنانه است. جامعه ایران در تمام این سالها بارها بارها جلوی رژیم ایستاده اما این بار عامل تعیین کننده این ایستادگی و جرقه آن تجاوز به حقوق زنان است. در این شعاری که میدهند: زن، زندگی، آزادی، در همین شعار زندگی به این معناست که جمهوری اسلامی زندگی را از آن جامعه گرفته است.
به صورت روشن هر جامعهای که بخواهد تعلیماتش را از ۱۴۰۰ سال پیش تاریخ بشر بگیرد، این جامعه عقیم است و به کودکی میماند که مرده به دنیا آمده است. در این جامعه حکومت برای به کرسی نشاندن سیاستش فقط باید بکشد و با خشونت پیش برود.
من میتوانم بگویم آنچه که در ایران رخ داده یکی از قابل احترامترین و با افتحارترین حرکتها در این ایام تاریک است که ما دوباره شاهد جان گرفتن راست افراطی هستیم. چنین حرکتی با این درجه از شجاعت قابل افتخار است و ما حق داریم به آن مفتخر باشیم.
سوال: تأثیر خیزش زن زندگی آزادی بر منطقه چه خواهد بود. آیا میتوان گفت که پیروزی این خیزش، سرنوشت خاورمیانه را تغییر میدهد؟
برای جواب بگذارید این را بگویم: یک ویديوی کوتاه از یک دختر افغانستانی دیدم که افغانستانیهای مقیم ایران را مخاطب قرار میدهد و میگوید بروند در این اعتراضات شرکت کنند. راسیسم ایرانی علیه افغانستانی ها قابل اغماض نیست اما او میگوید بروید و سهیم شوید. چرا؟ چون میداند در ایران اتفاقی بیفتد حتماً به دیگر کشورها هم سرایت میکند.
فراموش نکنید در خیلی از کشورهای شمال آفریقا، به ویژه در تونس یک جنبش قوی زنان وجود دارد. در ایران اگر تغییری رخ بدهد، نه فقط در حوزه حقوق زنان، بلکه به لحاظ ساختار سیاسی بر منطقه تأثیر می گذارد. تمام جنبشهای اسلامی بعد از جمهوری اسلامی و سرکوب انقلاب ایران قدرت گرفتند. جنبشهای اسلامی منطقه دست ساخت سازمان جاسوسی آمریکا هستند. ما قبل از انقلاب نشست گوادلوپ را داریم و قبل از آن هم در سال ۱۹۳۰ اخوان المسلمین را تربیت کردند و به آنها امکانات دادند تا در برابر گرایش چپ و سوسیالیستی بایستد. همه این جریانهای اسلامی در کشورهایشان، در برابر جامعهای که سرکوب میکنند، الگویشان جمهوری اسلامی است. حجاب را از جمهوری اسلامی گرفتند.
برای همین میشود گفت اگر این خیزش در ایران پیروز شود تأثیر زیادی بر خاورمیانه خواهد داشت. من میگویم اگر در ایران مردم پیروز شوند، در خاورمیانه سنگ روی سنگ بند نخواهد شد. تنها در این وضعیت باید هوشیار بود و مطالبات و خواستهها را ریز به ریز و کاملاً روشن مشخص کرد. مثلاً لغو آموزش مذهبی، تلاش برای نشان دادن ابعاد حجاب در صورتی که زنانی باشند بخواهند با حجاب باشند. ما چیزی را نمیتوانیم منع کنیم، اما باید در باره ابعاد آن حرف بزنیم.
برگردیم به سال ۱۳۵۷ و تجربه سازمانیابی در آن دوره. فکر میکنید آن تجربه چه کمکی به مبارزه امروز میتواند بکند؟
در مقطع انقلاب ۵۷ یک شعار از طرف گروههای چپ داده شد و عملی شد: تشکیل شوراها و تشکیلات تودهای از پایین. این شعار و برنامه تقریباً در همه جا عملی شد. مردم خودشان را سازمان دادند، در محلات، کارخانهها، دانشگاهها. در دانشگاه تهران شورای دانشگاه تشکیل شد اما به صورت خونباری سرکوب شد. تیربار گذاشتند در دانشگاه و روز بعد بنیصدر به عنوان رئیس جمهوری مانند فاتح جنگی آمد دانشگاه، خونها را شستند و دانشگاه را تبدیل کردند به محل برگزاری نمازجمعه. در بسیاری دیگر از جاها شوراها را با خشونت از بین بردند و به جای آن شوراهای اسلامی دست ساخته خودشان را آوردند. الان هم مهم به نظرم این است که چهرههای خیلی مهمی در داخل ایران هستند که میتوانند هدایتگر باشند و افرادی که در داخل ایران در مبارزه سهیماند، بهتر از ما میدانند که باید چه کار کنند.
یک نکته خیلی مهم این است که مطالبات فرموله شود و در سطح جامعه جا بیفتد. ما در آن دوره فقط میگفتیم شاه برود. به دلیل سرکوب دوره شاه هیچگاه تشکیلات تودهای شکل نگرفته بود و ما میگفتیم شاه برود، اما هر کسی جایش بیاید. این تجربه میگوید جنبش اجتماعی اگر برنامه نداشته باشد، شکست خواهد خورد.
سوال: شما گفتید از یک جریان چپ میآید و زنان سوسیالیست در تظاهرات شش روزه علیه حجاب نقش پررنگی داشتند. امروز آیا چپ میتواند نقش تعیین کننده داشته باشد در این مبارزه؟
جواب: غیر از نیروی چپ کدام نیرو وجود دارد که وفادار باشد به این برنامه و مطالبات؟ آزادی و برابری خواست و برنامه چپ بوده و هست. این جنبش تمام مطالباتی که از مقطع انقلاب مطرح بوده را میخواهد و خیلی هم مشخص مطالباتش را بیان میکند. من میتوانم بگویم ادامه انقلابی است که به سرقت رفت. تنها گروهی که از این مطالبه دفاع میکند، نیروی چپ است. شما میبینید تا همین جا هم این حرکت ناسیونالیسمی را که جریان پهلوی خواه برجسته میکرد [از بین] برده است.
در این وضعیت بله جریانی که پایگاه اجتماعی دارد، به اعتبار مطالباتی که در خیابان مطرح است، جریان برابری طلب است که میتواند و باید مطالبات بیان نشده مثل ازدواج همجنسگرایان، مساله ملی، لغو اعدام، کار کودکان را مطرح کند. کدام گروه به غیر از چپ این مطالبات و حقوق مردم را به رسمیت میشناسد؟