محیط زیست هیچ مرزی ندارد. مسائل زیستمحیطی، تقریباً همه، مسائلی فراملی و جهانی هستند. مرزهای سیاسی همان مرزهای زیستمحیطی نیستند چراکه آب و خاک و هوا مرز نمیشناسد بلکه در همه جا به هم پیوسته اند. از همین رو سیاستگذاری برای پاسداری از محیط زیست نیز بهناگزیر باید جهانی و فراملی باشد؛ «سیاستِ سبز» کاری از پیش نمیبرد مگر آنکه بخشی از سیاستِ جهانی باشد. [«سیاستِ سبز» یا «بومسیاست» گونهای مرام یا ایدئولوژیِ سیاسی است که بر پاسداری از محیط زیست تأکید دارد. این مرام سیاسی در دههی ۱۹۷۰ در باخترزمین پدید آمد. از آن زمان بود که احزاب سبز پا گرفتند و کمکم خود را تثبیت کردند.] پس عجیب نیست که بیانیههای احزاب سبز در سراسر جهان معمولاً گونهای رویکرد بینالمللیگرایی را بازتاب میدهند.
سیاستِ سبز
اما سیاستِ سبز دقیقاً چگونه باید به سیاستِ جهانی راه یابد و چه جایگاهی باید در سیاستِ جهانی داشته باشد؟ کتابِ سیاستِ جهانیِ سبز که در انتشارات کمبریج منتشر شده به پرسشهایی از این دست میپردازد. نویسنده در این کتاب میخواهد خوانشی بومشناسانه از سیاستِ جهانی ارائه کند. او دیدگاههای زیستمحیطی و اندیشههای سبز را به کار میگیرد و سیاست جهانی در دوران معاصر را از دریچهی این دیدگاهها و اندیشهها مینگرد تا نشان دهد که جهانی جایگزین چگونه جهانی خواهد بود. با این روی اما بحثهایی که نویسنده در این کتاب طرح میکند صرفاً مربوط به سیاست خارجیِ سبز یا اقتصادِ سیاسیِ سبز در مقیاس جهانی نیستند.
همچنین در این اثر نویسنده نمیخواهد یک نظریهی روابط بینالملل ارائه کند بلکه با رهیافتی بنیادیتر میخواهد چارچوبی سبز برای سیاستِ جهانی تعریف کند. توجه به تفاوتهایی که میان رشتهی سیاستِ جهانی در یک سو و دانش روابط بینالملل در دیگرسو هست برای سیاستِ سبز نیز روشنگر است. گرچه این دو حوزه همپوشانیهایی با هم دارند اما هریک بر پهنهای جداگانه متمرکز است. برخلاف دانش روابط بینالملل که میخواهد روابط میان حکومتها را بررسی و تبیین کند، موضوع اصلی در رشتهی سیاستِ جهانی روابط میان حکومتها یا دولتها نیست بلکه اساساً در این شاخه از دانش رویکرد به مسائل از دریچهی نظم بینالمللیِ معاصر نیست که بر ساختار دولت-ملت استوار است. رشتهی سیاستِ جهانی از وقتی پا گرفت که در اواخر سدهی نوزدهم کمکم کسانی پیدا شدند که قلمروهای سیاسی و جوامع سیاسی را فراتر از دولت-ملتها تعریف کردند. موضوع اصلی در این کتاب نیز سیاستِ سبز در سیاستِ جهانی است و نه در روابط بینالملل.
با این روی اما نگرشی که نویسنده در این کتاب ارائه میدهد دیدگاههای رایج در روابط بینالملل را به چالش میگیرد. او معتقد است که در روابط بینالملل تاکنون از سیاست سبز غفلت شده است، غفلتی که به نظر او به کمبودها و کاستیهایی در سرشت و بنیانهای این دانش برمیگردد. برای اینکه این کمبودِ سرشتین یا سیستمی را نشان دهیم خوب است اشاره کنیم که در دانش روابط بینالملل مرسوم است که «سیاستِ مِهین» و «سیاستِ کِهین» (سیاست اعلی و ادنی نیز گفتهاند) را از هم سوا کنند. سیاست مِهین به مسائلی که تصور میشود حیاتی و جدی هستند — برای مثال، امنیت ملی و بینالمللی — میپردازد و زینرو گفته میشود پژوهشگران و تحلیلگران باید در وهلهی نخست بر این مسائل متمرکز شوند. در مقابل اما سیاستِ کِهین به مسائلی میپردازد که تصور میشود چندان جدی و حیاتی نیستند — برای مثال، مسائل فرهنگی و اجتماعی — و زینرو گفته میشود که پژوهشگران و تحلیلگران در حوزهی روابط بینالملل نباید این مسائل را در کانون توجه بگذارند. گرچه چنین دوگانهای در همهی رهیافتها در دانش روابط بینالملل رایج نیست، اما واقعگرایان در روابط بینالملل بر این تقسیمبندی بسیار تأکید میکنند. در نظر آنان، مسائل زیستمحیطی نیز جزو سیاستِ کِهین است. در نظر نویسنده چنین دیدگاهی به غفلت از مسائل زیستمحیطی در سیاست جهانی دامن زده است.
التبه به نظر نویسنده غفلت و فروگذاری در این زمینه دوسویه بوده است یعنی بومشناسان و زیستمحیطگرایان و اندیشمندان در حوزهی محیط زیست نیز توجه درخوری به سیاستِ جهانی نشان ندادهاند. نویسنده بهدرستی متذکر میشود که ادبیاتی که در زمینهی پاسداری از محیط زیست و طبیعت در دوران معاصر تولید شده چنان است که گویی نویسندگانشان یک نظام سیاسی کوچک و جمعوجور را در نظر داشتهاند. کتابِ «سیاستِ جهانیِ سبز» به این هدف نوشته شده که این غفلت و فروگذاری را جبران کند. این اثر بر دانش و تجربهای استوار است که در طیِ بیش از دو دههی گذشته در زمینهی سیاست زیستمحیطی و نیز اقتصاد سیاسیِ محیط زیست حاصل آمده است. افزون بر این اما نویسنده در بسیاری از جاها در این اثر از کارهایی که در زمینهی نظریهی سیاسیِ سبز و فلسفهی سیاسیِ سبز انجام شده نیز کمک گرفته است. ساختار کتاب به این صورت است که نویسنده درمورد هر موضوع در چارچوبی انتقادی ایرادها و کمبودهایی را که سیاست جهانی در وضع کنونیاش دارد طرح و برجسته میکند، سپس چشماندازی ترسیم میکند تا روشن شود که وضع جایگزین چگونه خواهد بود، و در پایان راهبردهایی نشان میدهد برای رفتن از وضعِ موجود به وضعِ جایگزین. با این اوصاف، طیف گستردهای از پژوهشگران که در زمینهی سیاست سبز و یا سیاست جهانی و یا روابط بینالملل کار میکنند این اثر را خواندنی و آموزنده و بینشافزا خواهند یافت.