سید حسن تقیزاده (۱۲۵۷-۱۳۴۸) یکی از نمایندگان فکری عصر انقلاب مشروطیت و از چهرههای ماندگار آن است. او جهاندیده و فکور بود و در مورد علل عقبماندگی ایران و راه برونرفت از انحطاط بسیار اندیشیده بود. ایده او در مورد مدرن شدن ایران، ضرورت این کار و شیوه آن را بایستی به عنوان یکی از اندیشههای مشروطیت و نه پنداشتی فردی بازخواند. بسیار دیده میشود که به نظر او در این مورد اشارهای میشود تحریفآمیز، از سر تحقیر یا انتقاد به موردی خیالی و افراطی، بیآنکه توجه شود به این که موقعیت طرح ایده چه بوده است، این که نظری صرفا فردی نبوده است و سرانجام این که این ایده خود تاریخی دارد، چیزی بوده و چیزی شده است. در نوشته زیر به این جنبه اخیر توجه ویژهای میشود. اصل نوشته به آلمانی است. صفحاتی است از کتاب زیر که موضوع آن بررسی دیدگاههای ناسیونالمدرنیستهای ایرانی در دوره میان سقوط قاجار و قوام یافتن رضاشاه است.
Keivandokht Ghahari: Nationalismus und Modernismus in Iran in der Periode zwischen dem Zerfall der Qagaren-Dynastie und der Machtergreifung Reza Schahs. Eine Untersuchung über die intellektuellen Kreise um die Zeitschriften Kaveh, Iranshahr und Ayandeh. Berlin 2001.
سید حسن تقیزاده تعریف جدیدی از مفهوم وطنپرستی ارائه کرد که در کانون آن تلاش برای رسیدن به تجدّد و ترقّی نشسته بود. اما شیوهای که تقیزاده با آن درک خود را از وطنپرستی تقریر کرد، موجب شد که تا پایان عمرش و چه بسا تا همامروز از وی انتقاد کنند. به او اتهام زدند که “از خود بیخود” شده و در برابر غربیان “خود” را باخته است. تقیزاده در سرمقالهٴ نخستین شمارهٴ دورهٴ جدید روزنامهٴ کاوه وطنپرستان ایرانی را فراخوانده بود تا برای رسیدن به سه چیز بکوشند:
«”نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلا شرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کل اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا (جز از زبان) و کنار گذاشتن هر نوع خودپسندی و ایرادات بیمعنی که از معنی غلط وطنپرستی ناشی میشود و آنرا “وطنپرستی کاذب” توان خواند. دوم اهتمام بلیغ در حفظ زبان و ادبیات فارسی و ترقی و توسعه و تعمیم آن، سوم نشر علوم فرنگ و اقبال عمومی بتأسیس مدارس و تعمیم تعلیم و صرف تمام منابع قوای مادی و معنوی از اوقاف و ثلث و وصیت تا مال امام و احسان و خیرات از یک طرف و تشویق واعظین و علما و سیاسیون و جراید و انجمنها و غیره و غیره از طرف دیگر در این خط […]» [۱]
تقیزاده در همان مقاله این هدفها را در جملهای خلاصه میکند و میگوید که تکیهٴ او بر تجربههای علمی و سیاسی خود و آنانی است که میخواهند به ایران خدمت کنند. او مینویسد: «ایران باید ظاهرا و باطنا، جسما و روحا فرنگیمآب شود و بس.» [۲] این جملهٴ کاوه را اغلب نقل و از آن انتقاد کردهاند. سرمقالهٴ نخستین دورهٴ جدید کاوه پس از انتشار در برلین در روزنامهٴ صدای تهران در تهران بازچاپ شد [۳] و بدین ترتیب انعکاس بیشتری یافت. رودولف زومر، شارژدافر آلمان در تهران، در گزارش خود برای وزارت امور خارجه آلمان مینویسد که مقالهٴ تقیزاده غوغا بهپا کرده است. [۴] تقیزاده در این مقاله از مجلس شورای ملی و انجمن اتحادیه تجار تهران نام برده و از آنها خواسته بود که به جای پول خرج کردن برای روضهخوانی و تقویت اسلام و شرع از تأسیس مدارس ملی حمایت کنند. مخالفان سیاسی قدیم تقیزاده از این مقاله بر ضد او استفاده میکردند. این نخستین بار بود که تقیزاده در کاوه اظهار نظری دربارهٴ رسوم مذهبی در ایران میکرد و آنها را به طور غیرمستقیم رد مینمود، آن هم در جایی که مردم را به پذیرش رسوم اروپایی فرامیخواند. نویسندگان کاوه از واکنش افکار عمومی در ایران از طریق سفارت آلمان در تهران آگاه میشدند. تقیزاده در شمارهٴ هفتم دورهٴ جدید کاوه این واکنشها را خلاصه کرده، مینویسد که نظر او در این باره که تمدن اروپا بایست در ایران رواج یابد برای سیاستمداران ایران بیگانه است و از این روست که مخالفت با تدین و وطنپرستی را از این نظر برداشت میکنند. تقیزاده اما این برداشت را نتیجهٴ خودخواهی و تصور نادرست سیاستمداران ایرانی از مفهوم وطنپرستی میداند. [۵] به گزارش کاوه نویسندگان این نشریه متهم شده بودند به اینکه میخواهند مردم را تشویق به بیدینی کنند. [۶] حدود چهل سال پس از آن تقیزاده در سخنرانیای از تاثیر این مقاله یاد کرد. او گفت که «چنانکه اغلب میدانند اولین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی را در چهل سال قبل بیپروا انداختم». [۷]
در تاریخ مدرن ایران ایدهٴ “اخذ بیقید و شرط تمدن اروپایی” به نام تقیزاده ثبت شده است. اما حتی در همان نشریهٴ کاوه برای نخستین بار این محمدعلی جمالزاده بود که این عقیده را بیان کرد. جمالزاده در مقاله خود برای معرفی کتاب راه نو به قلم حسین کاظمزاده ایرانشهر کوششهایی را که صورت میگرفتند تا الفبای عربی را اصلاح و در نتیجه آموزش خط فارسی را آسانتر کنند، بیحاصل خواند. وی معتقد بود که فارسی را باید با حروف لاتین نوشت. وی عقیده داشت که ایرانیان تنها با پذیرش بیقید و شرط تمدن اروپایی میتوانند با دانش بینالمللی و انسانهای دیگر در جهان پیوند بیابند. به نظر او اقدامات اصلاحی تنها نشانهٴ عزم ناجزم بوده و محکوم به شکستاند. [۸] به احتمال زیاد شمارهٴ ۱۸ نوامبر ۱۹۱۸ کاوه که در آن این مقالهٴ جمالزاده انتشار یافته بود، به خاطر پیامدهای بیواسطهٴ جنگ جهانی اول بسیار بد پخش شده بود. [۹] در برابر، شمارهٴ دربرگیرندهٴ مقالهٴ تقیزاده (ژانویه ۱۹۲۰) بهتر به دست خوانندگان رسیده بود. اما دلایل دیگری وجود دارد که بسیاری تقیزاده را به عنوان نخستین بیانکنندهٴ این نظر میدانند. شهرت تقیزاده در ایران به عنوان نمایندهای منتقد در دورهٴ بنیانگذاری مجلس شورای ملی موجب میشد که خوانندگان کاوه به مقالههای او توجهی خاص نشان دهند. از جمله این خوانندگان سیاستمداران ایرانی بودند، یعنی همرزمان یا رقیبان تقیزاده. درگیریهای تقیزاده با روحانیان محافظهکار در دورهٴ دوم مجلس موجب شده بود که اندیشهٴ سیاسی او را به صفت “فاسد” متصف کنند. در عرصهٴ سیاست و مذهب به آنچه او مینوشت با حساسیت واکنش نشان میدادند. [۱۰]
تنها سیاستمداران و اهل روحانیت نبودند که در طول انتشار کاوه در برلین به موضع تقیزاده در برابر اروپا انتقاد میکردند. تاریخدان جوان عباس اقبال آشتیانی در نامهای به تقیزاده نوشت که این ایده را مفید نمیداند که آداب و تمدن و معلومات غربیان در ایران انتشار داده شود. به عقیدهٴ او با این کار پایههای آداب شرقی به شدت متزلزل میشود و در پی آن ایران را باید دیگر نه ایران، بلکه بدل فرنگ نامید. [۱۱] تقیزاده در پاسخ به انتقاد اقبال آشتیانی اظهار تعجب میکند و معتقد است که شاید به قدر کافی و به روشنی نظر خود را بیان نکرده باشد. به نظر او واضح است که اخذ تمدن غرب دربرگیرندهٴ دو جنبه است: نخست جنبهٴ “مادّی” آن است: در غرب زندگی راحتتر است، چون با بیماریها مبارزه و مشکلات طبیعت را حل کردهاند. دوم جنبهٴ معنوی این تمدن است که خود دربرگیرندهٴ دو عرصهٴ “اخلاق” و “عادات و آداب” است. در این خصوص اخذ تمدن غرب به معنای آن است که کمتر دروغ بگوییم، از دسیسهبازی، دزدی و آزار یکدیگر بپرهیزیم و برای نظافت، صداقت و وقتشناسی ارزش قایل شویم. تقیزاده تعجب میکند از اینکه چگونه کسی میتواند با این فضیلتها مخالفت کند. [۱۲] اما نادیده نمیتوان گرفت که تقیزاده انتظار انتقاد وطنپرستان ایرانی به خود را داشت. چون او کسانی را که “ایرادات بیمعنی” میگیرند و هر گونه انتقاد به آداب و رسوم ایرانیان را به منزله توهین به مردم و کشور در ایران درک میکنند، “وطنپرست کاذب” خوانده بود. [۱۳]
اگر موقعیت تاریخیای را بررسی کنیم که در آن تقیزاده نخستین سرمقالهٴ دورهٴ جدید کاوه را منتشر کرد، میتوانیم “افراطگرایی” او را راحتتر توضیح دهیم. شکست آلمان در جنگ جهانی اول، تلاشهای انگلیس برای آنکه با قرارداد سال ۱۹۱۹ بر امور مالی و نظامی ایران نظارت کند و بیتوجهی به هیأت نمایندگی ایران در کنفرانس بینالمللی صلح در پاریس میتوانند مهمترین دلایل برای منش تقیزاده باشند، که نشانگر تلخکامی و ناامیدی است. [۱۴] حدود چهل سال پس از آن تقیزاده عقاید آن دورهاش را “افراطی” خواند و تلاش کرد زمینههای شکلگیری دیدگاه پیشین خود را توضیح دهد. تقیزاده خواستِ بیحدّ و مرز برای قبول تمدن غرب را پیامد آن تمایلی میدید که در آغاز “بیداری و نهضت ملل مشرق” در میان برخی از متجدّدان جوان رواج داشت. این تمایل پس از آن به وجود آمده بود که آن متجدّدان مردم خود را با مردم کشورهای غرب مقایسه کرده بودند. آنان معتقد بودند که مردم کشورهای شرق در تمدن و دانش عقب ماندهاند و برعکس غرب “کانون تمدن جدید” است. آنان میخواستند فاصلهای را که میان مردمشان و مردم کشورهای غربی میدیدند، با یک جهش پشت سر بگذارند، بیآنکه دربارهٴ شرایط رسیدن به چنین تمدن عالیای اندیشیده باشند. گمان میکردند با پذیرش هر چیزی که غربی باشد میتوانند به هدفشان برسند. شوق ایشان را در گفتههایی میتوان یافت که به ترک عادتها و آداب و رسوم و سنّتهای خود و قبول شیوهٴ زندگی و آداب و رسوم غربی فرامیخوانند. [۱۵] به گفتهٴ تقیزاده از جملهٴ این تندروان سیاستمدار و نویسندهٴ ترک عبدالله جودت بود که تقیزاده با او آشنایی داشت. [۱۶]
عبدالله جودت کُرد بود. جودت، توفیق فکرت و سلیمان نظیف از چهرههای معروف گروه موسوم به گربچیلار (غربگرایان) بودند، که یکی از گروههای مهم سیاسی و روشنفکری در امپراتوری عثمانی در فاصلهٴ سالهای ۱۹۰۸ و ۱۹۱۸ به شمار میآمد. این گروه خواستار مدرنیزه شدن دستگاه دولت، دین، خانواده، آموزش و پرورش و اقتصاد بر پایهٴ الگوی غرب بود، به شرط آنکه مدرنیزاسیون هماهنگ با فرهنگ موجود کشور پیش برود. [۱۷] جودت یکی از پایهگذاران گروه وطنپرست انقلابی “ترقّی و اتّحاد” در سال ۱۸۸۹ بود. اما جالب است که تقیزاده در خاطرات خود نامی از جودت نمیبرد. به جای جودت نام عثمانی دیگری را میآورد، نام احمدرضا را، که با نوشتههایش بر تقیزادهٴ جوان تأثیر فکری نهاده بود. احمدرضا یکی از مهمترین فعالان سیاسیای بود که در دورهٴ سلطان عبدالحمید عثمانی در تبعید میزیستند. احمدرضا متخصص تعلیم و تربیت، نویسنده، سیاستمدار و وابسته به جناح میانهروی جریان “ترکهای جوان” بود. او عضو هیأت نویسندگان نشریهٴ مشورت بود که از سال ۱۸۹۵ در پاریس منتشر میشد. احمدرضا در مقالههایش این اندیشه را بیان میداشت که مردم کشورهای مشرقزمین بایست دستاوردهای علمی غربیان را اخذ کنند، اما تمدن شرق را نیز نبایست از دست بدهند. او طرفدار تحول اصلاحی در امپراتوری عثمانی بود و نه انقلاب در آن. احمدرضا از سال ۱۹۰۲ با سلانیکی ناظم، که بعدها ایدئولوگ اصلی “ترکهای جوان” شد، روزنامهٴ شورای امّت را در پاریس منتشر میکرد. [۱۸] تقیزاده در سالهای جوانی نمونههایی از این روزنامه را، که به گفته او روزنامهای بسیار مؤثر بود، به طور پنهانی دریافت کرده و خوانده بود. [۱۹] در سال ۱۹۰۸، هنگامی که در استانبول در تبعید به سر میبرد، با احمدرضا دیدار کرد و از شخصیت «این بهترین و پاکترین و پرشورترین آزادیطلبان عثمانی» تأثیر پذیرفت. [۲۰]
این موضوع را که تقیزاده در خاطرات خود از احمدرضای میانهرو یاد میکند و جودت تندرو را نادیده میگیرد، میتوان اتفاقی دانست، اما اتفاقی که نشأت گرفته از تغییر عقیدهٴ تقیزاده در سنین سالمندی اوست. تقیزاده در نوشتهای که حدود ۶ سال پس از متوقف کردن چاپ کاوه در تهران منتشر میکند، نظرش را دربارهٴ تمدن غرب شرح میدهد. مفهومهایی که تقیزاده به کار میبرد، از مفهومهای متداول زمانهٴ او هستند. او به نظریههای سوسیال داروینیستی استناد میکند و عقیده دارد که در سراسر جهان تنازع بقا در جریان است و اینکه اصلی وجود دارد ثابت شده در پژوهشهای جامعهشناختی که طبق آن تنها قویترین ملل جهاناند که میتوانند زنده از چنین نبردی بیرون آیند. بدین دلیل مللی که نیروهای ذاتی بدنی و روحی آنها از یک سوی و نیروهای بهدست آمده علمی، اخلاقی، اقتصادی و مدنی آنها از سوی دیگر نشاندهنده کمال، سلامتی و قدرت آن ملل است، بر ملل دیگری پیروز میشوند، که از این نیروها تنها به طور ناقص یا ضعیف بهرهمندند. [۲۱]
در این دوره “تمدن” برای تقیزاده یک پدیده است که سطوح و مراحل گوناگون را دربرمیگیرد. ملل جهان در مراحل متفاوت رشد تمدن قرار دارند. [۲۲] آنچه ملل غرب را، که تقیزاده آنها را “متمدن” میخواند، از دیگر ملل جهان متمایز میسازد، توانایی علمی آنهاست. ملل غرب در بالاترین مرحلهٴ تمدن قرار گرفتهاند. این ملل در همه حوزهها پیش رفتهاند، در علم، اقتصاد، صنعت و امور اجتماعی و اخلاقی. [۲۳] ملل مشرق، و در آن میان ملت ایران هم، در مرحله قرون وسطایی تمدن ماندهاند. از آنجا که نابرابریها در مراحل تمدن به طور طبیعی منجر به سرکوب ملل عقبمانده بوسیله ملل پیشرفته میشوند، اخذ تمدن غرب شرط زنده ماندن ملت ایران است. [۲۴] و این تنها هنگامی ممکن است که همهٴ اصول و اجزای تمدن غرب اخذ شود. اما ایرانیان لازم نیست همه قدمهایی را که ملل غرب برداشتهاند در همان مدت زمان و به همان شیوه بردارند. ایرانیان بایست با یک جهش به بالاترین مرحلهٴ تمدن برسند. [۲۵] بدین ترتیب تقیزاده الگویی ساده در مورد چگونگی رشد جامعههای گوناگون به دست میدهد.
تقیزاده در همان نوشته توضیح میدهد که به چه دلیل نه تنها برخی از جنبههای تمدن غرب، بلکه همه آنها را بایست پذیرفت. او استدلال میکند که رشد آداب و اخلاق یک ملت به موازات رشد علم و صنعت آن است، به گونهای که ملتی که در عرصه علم و صنعت پیشرفتهترین ملتهاست، دارای بهترین آداب و اخلاق نیز هست:
«حقیقت مطلب آنستکه جسم و روح انسانی و تمام آثار آنها و همه ملکات عقلی و علمی و ذوقی و غیره کلا از هر قبیل و هر رشته و هر زمینه و هر نوع و تمام شؤون بشری از هر آنچه بوجود زنده تعلق میگیرد و باو مربوط است جمله در یک صف مستقیم و بیک آهنگ و بیک نسق و بیک سرعت و باصطلاح عوام پابپا پیش میروند و نسبت بهمدیگر پس و پیش نمیافتند. […] اگر این قاعده و اصل کلی را قبول کنیم خواهیم دید که ادعای برتری یکی از شؤون و فنون و آداب و سلیقههای یک ملت کمتمدن که در حال قرون وسطایی مانده بنظیر آن در یک ملت متمدن این عصر مضحک است و اگر ملل مغرب زمین در راه ترقی و تمدن و علم مسافت قیاسناپذیری از ما جلو افتادهاند پس جای تردید نیست که در هر آنچیزی که علم و تمدن در آن دخالت دارد آنها برتر از ما هستند.» [۲۶]
از آنجا که تقیزاده به تمدن به عنوان مجموعهای تجزیهناپذیر از علم، صنعت، آداب و اخلاق مینگرد، این شیوهٴ تفکر را رد میکند که تنها خواستار اخذ صنعت و علم است و فکر میکند که با این کار میتواند جلوی هژمونی غرب را در ایران بگیرد. چون او بر این باور است که ملت متمدن میتواند بوسیله بقیه بخشهای تمدن برتر خود بر ملت ایران حاکم شود. [۲۷]
در طول سالیان مشکلهای عینی اقتصادی و اجتماعی در ایران باعث میشود که تقیزاده عقیدهٴ خود را اعتدال ببخشد. همچنین رشد آگاهی ملی، ثبات نسبی در وضعیت مالی و سیاسی ایران و به رسمیت شناخته شدن ایران در محافل بینالمللی در دورهٴ حکومت پهلوی میتوانند دلایل خوبی برای تغییر عقیده تقیزاده بوده باشند. او به جمالزاده میپیوندد که موافق آن بود که برخی از آداب و رسومی حفظ شوند که خللی به تمدن جدید وارد نمیآورند و اساس ملیت ایرانیاناند، برای نمونه عادت در تابستان روی پشت بام خوابیدن یا نوروز را جشن گرفتن. [۲۸] تقیزاده در مواجهه با واقعیت مشکلهای اقتصادی در ایران مینویسد که پذیرش برخی آداب و رسوم غربی چون بنای خیابانهای زیبا را نمیتوان به طور مستقیم در ایران متحقق کرد و این که اینها اصلاحات حاشیهای و با درجهٴ دوم اهمیت هستند. اما رسوم و عاداتی هستند که باید تغییر کنند و برای مبارزه با آنها نیازی هم به پول زیاد نیست، برای نمونه خشونت علیه زنان، سنتهای در ارتباط با ازدواج، مجازاتهای وحشیانه، نبود تساهل در برابر اقلیتهای مذهبی و دگراندیشان و غیره. [۲۹] سرمقالههای کاوه هم به این مسائل میپرداختند. بدین ترتیب تقیزاده به مرور به فرهنگ ایران با نگاهی نسبیگرایانه مینگرد. نفی مطلق خود و قبول مطلق دیگری که برخاسته از حس سردرگمی و عدم اعتماد بنفس بود به تدریج از میان میرود.
در شیوهای که تقیزاده حین انتشار کاوه در برلین به انتقاد عباس اقبال آشتیانی به برخی پژوهشهای خاورشناسان اروپایی پاسخ میگوید، میتوان نگرش تمامیّتگرای آغازین او به شرق و غرب را دریافت. گاه معیار او برای تشخیص درستی یک پژوهش این نیست که پژوهشگر چه میگوید، بلکه اینکه اهل کجاست:
«در موضوع لغات و اشتقاقات آنها که جنابعالی خواستهاید بر علمای بزرگ اروپا ایراد گرفته و بیک جرأت بعید از اهل فضل تحقیقات آنانرا اشتباه نامیدهاید باید صریحا و بدون مقدمه عرض کنم که در این باب نگارنده سطور متأثر و دلتنگ شدم که محض همین یک فقره اصلا خیال نداشتم جواب بمرقومه عالی بنویسم. […] به یک کلمه تأثیر خود را بیان میکنم. فرض کنید کتاب شما در خصوص ادبیات ایران چاپ شود و یک نفر از تازهچرخان کمسواد و بیمایه و بیاطلاع […] بر کتاب شما که فاضل محقق هستید ایرادات بیمعنی بگیرد. […] آیا دل شما واقعا بدرد نمیآید؟ […] اگر استاد شما یا اعلم علمای ادبیات و لغت و تاریخ در ایران و ادیب نمره اول شما فقط دو ساعت در محضر نولدکه یا مارکوارت مینشست و دریای فضل بیکران او را میدید و تماشای این اقیانوس زنده علم را میکرد در همین مدت قلیل طوری پشهوار در زیر پای فیل یا لوکوموتیف بزرگ محو و “له” و پامال (écra és) میشد که دیگر تمام دفتر دانش خود را میشست و تا عمر داشت حرف نمیزد.» [۳۰]
این که تقیزاده در سال ۱۳۳۸ در سخنرانیای در برابر گروهی از فرهنگیان در باشگاه مهرگان ایرانیان را فرامیخواند که آداب ایرانی بیضرر را تحقیر نکنند،[۳۱] میتواند به عنوان اقرار او تعبیر شود به اینکه خود پیش از آن این آداب را حقیر میشمرده است. در این دوره وضعیت ایران و جهان در مقایسه با آغاز قرن بیستم بسیار تغییر کرده بود. به شمار بسیار زیادی از ملل به زودی استقلال داده شد، بیآنکه استعمارگران این ملتها را به قدر کافی آماده نقش جدیدشان کرده باشند. انگلیس دیگر قدرتی چیرهناپذیر به نظر نمیرسید. پس از تجربهٴ فاشیسم و دو جنگ جهانی، ایدئولوژیهایی چون نژادپرستی و سوسیال داروینیسم از اعتبار افتاده بودند. به نظر میرسید که حکومت محمدرضا شاه پهلوی در ایران از ثباتی نسبی برخوردار است. آگاهی ملی در این میان بسیار رشد کرده بود. اکنون تقیزاده تأکید میکرد بر این که باید به آداب ملی بیضرر افتخار کرد، چون این آداب متضمن حیثیت ملی هستند. در این مرحله تقیزاده دیگر از بسیاری از نظریات پیشین خود دربارهٴ اخذ همه جنبههای تمدن غرب فاصله گرفته است. او استدلال گذشته خود را نقد میکند که میگفت تمدن پدیدهای تجزیهناپذیر است:
«گاهی در مقابل نکوهش برای تقلید کورکورانه از فرنگیها و اخذ همه اصول و ظواهر و عوارض تمدن آنها و فرق نگذاشتن بین اصول ضروری و عوارض غیرضروری و بلکه گاهی نامطلوب و مضر گفته شده که تمدن تجزیهناپذیر است و اگر آنرا اخذ کردید همه متعلقات آن بالضروره پایبند شما میشود و نمیتوانید یک قسمت را قبول و قسمت دیگر را رد کنید. این حرف که شاید منطقی بنظر بیاید اساس صحیحی ندارد و اختیار امور معقول و تمیز آن از نامعقول بسته به قوت نفس و قدرت اخلاقی و حیثیت و عزت نفس و شرافت افراد و ملل و ذوق سلیم آنها است و آنها که حس حقارت نفس ملی ندارند به آسانی میتوانند به عوارض آداب اجتماعی اقوام دیگر بیاعتنا باشند.» [۳۲]
این گفتهها از زبان تقیزاده سالمند هستند که با تجربهٴ سیاسی فراوان و درکی عمیقتر دربارهٴ انسانها، اقوام و فرهنگها میاندیشد. او اکنون از تاریخ تمدن بشری سخن میگوید که در طول آن نخست یونانیان، سپس مسلمانان و پس از آن اروپاییان پیشرو عرصههای علم و صنعت شدند. کشورهای اسلامی بسیاری چیزها را از یونانیان آموختند و علوم را در قرون دهم تا سیزدهم میلادی به اوج خود رساندند. ترقی اروپا در صنعت و علم بدون اخذ علوم از مسلمانان ممکن نمیشد. بدین ترتیب تقیزاده تبادل دانش و فرهنگ میان مردمان مختلف را به عنوان پدیده تاریخی طبیعیای مفید برای همه مردم میبیند که تکرار شده و میتواند باز هم تکرار شود. دیگر عادات، نوع لباس یا رفتار اقتصادی و فرهنگ یک کشور را معیار متمدن بودن نمیداند. درجهٴ پیشرفت روح تساهل در میان یک ملت است که میگوید آن ملت تا چه حد متمدن است. جامعهای متمدن است که انسانها با تفاهم و صلح در آن در کنار هم زندگی کنند، که از تعصب به دور باشند و همهنگام وطنپرستان خوبی باشند و شجاعت مدنی، شجاعت دفاع از عقاید خود را داشته باشند. [۳۳]
پینوشتها:
۱ “دورهٴ جدید”. کاوه. دوره جدید. سال پنجم. شماره ۱ (۲۲ ژانویه ۱۹۲۰). ص ۲. در نقل قولها به شیوهٴ کتابت و نقطهگذاری متن اصلی وفادار میمانیم. روزنامه کاوه در برلین به ابتکار گروهی از فعالان سیاسی ایرانی تاسیس شد که در “کمیته ملیون ایرانی Persisches Komitee” گرد آمده بودند. هدف از انتشار کاوه این بود که در طول جنگ جهانی اول از سویی در میان افکار عمومی در ایران به سود آلمانیها تبلیغ کند، از سوی دیگر فرصتی به وطنپرستان ایرانی بدهد تا مقالههای اجتماعی، سیاسی و تاریخی خود را منتشر کنند. ۶۰ شماره از کاوه در فاصله ۲۴ ژانویه ۱۹۱۶ و ۳۰ مارس ۱۹۲۲ انتشار یافت. از ۱۹۱۶ تا چند ماهی از ۱۹۲۱ گذشته دولت آلمان هزینه انتشار این روزنامه را بر عهده داشت. سپس کمکهای مالی خصوصی ایرانیان و آنچه از راه آبونمان به دست میآمد به انتشار این روزنامه یاری رساندند. ر.ک. کتاب یاد شده در متن از صاحب این قلم. صص ۵۲-۵۹.
۲ همانجا.
۳ اسناد وزارت امور خارجه آلمان، R 78177، نامهٴ زومر به وزارت امور خارجه (به تاریخ ۵ آوریل ۱۹۲۰). صدای تهران دو بار در هفته با تیراژ ۱۰۰۰ نسخه چاپ میشد. (ر.ک. همانجا. نامهٴ زومر به تاریخ ۱۰ فوریه ۱۹۲۰) سردبیر این روزنامه سید محمد تدین، نماینده مجلس در آن هنگام و رییس مجلس به هنگام انتقال قدرت به رضا خان بود.
۴ همانجا. نامهٴ زومر به وزارت امور خارجه آلمان (۵ آوریل ۱۹۲۰).
۵ “استمداد”. کاوه. دوره جدید. سال پنجم. شماره ۷ (۱۷ ژوییه ۱۹۲۰). ص ۱۰.
۶ محمدعلی جمالزاده: “جواب مسئله دوی شطرنج”. کاوه. دوره جدید. سال دوم. شماره ۱۰ (۳ اکتبر ۱۹۲۱). ص ۱۰.
۷ “اخذ تمدن خارجی. آزادی، وطن، ملت، تساهل”. در مقالات تقیزاده. به کوشش ایرج افشار. جلد چهارم. تهران ۱۳۵۳. ص ۱۸۵.
۸ محمدعلی جمالزاده: “راه نو”. کاوه. سال سوم. شماره ۳۳. (۱۵ نوامبر ۱۹۱۸). ص ۱۰.
۹ شماره ۳۳ دورهٴ قدیم کاوه هنگامی منتشر شد که جنگ جهانی اول به پایان خود نزدیک میشد. در آن موقع اعتمادی به رسیدن نامهها و مطبوعات وجود نداشت. ر.ک. محمدعلی جمالزاده: “وقایع جنگ فرنگستان”. کاوه. سال سوم. شماره ۳۳ (۱۵ نوامبر ۱۹۱۸). ص ۷. همچنین ر.ک. همان نویسنده: “نظر اجمالی به اوضاع ایران”. کاوه. سال سوم. شماره ۳۳ (۱۵ نوامبر ۱۹۱۸). ص ۵.
۱۰ ایرج افشار: اوراق تازهیاب مشروطیت. تهران ۱۳۵۹. صص ۲۰۷-۲۱۷.
۱۱ “انتقاد بعضی از مندرجات کاوه به قلم عباس اقبال”. در مقالات تقیزاده. به کوشش ایرج افشار. جلد چهارم. تهران ۱۳۵۳. ص ۳۶۶.
۱۲ “جواب به انتقاد عباس اقبال آشتیانی”. در مقالات تقیزاده. به کوشش ایرج افشار. جلد چهارم. تهران ۱۳۵۳. ص ۲۸۲.
۱۳ “دوره جدید”. کاوه. دوره جدید. سال پنجم. شماره ۱ (۲۲ ژانویه ۱۹۲۰). ص ۲.
۱۴ در همان شمارهای که مقالهٴ مشهور تقیزاده منتشر شد، خبر عقد قرارداد ایران و انگلیس و متن قرارداد و نیز خبر راه نیافتن هیأت ایرانی به کنفرانس صلح پاریس آمده است. ر.ک. “اوضاع ایران”. کاوه. دوره جدید. سال پنجم. شماره ۱ (۲۲ ژانویه ۱۹۲۰) ص ۹ و بعد.
۱۵ “اخذ تمدن خارجی. آزادی، وطن، ملت، تساهل”. در مقالات تقیزاده. به کوشش ایرج افشار. جلد چهارم. تهران ۱۳۵۳. ص ۱۸۵.
۱۶ همانجا. ص ۱۸۶.
۱۷ در مورد عقاید غربگرایان در دوره امپراتوری عثمانی ر.ک.
Kamal H. Karpat: Turkey’s Politics. The Transition to a Multi-Party System. Princeton, 1959. p. 21 ff.
۱۸ همانجا. ص ۱۲ به بعد. همچنین نگاه کنید به
Ernest Edmondson Ramsaur: The Young Turks. Prelude to the Revolution of 1908. Princeton 1957. P. 4 ff; Niyazi Berkes: The Development of Secularism in Turkey. Montreal, 1964. p. 304 ff.
۱۹ سید حسن تقیزاده: زندگی طوفانی. به کوشش ایرج افشار. تهران ۱۳۷۲. ص ۱۵۹.
۲۰ همانجا. ص ۱۰۷.
۲۱ “مقدمه تعلیم عمومی یا یکی از سرفصلهای تمدن”. در مقالات تقیزاده. به کوشش ایرج افشار. جلد سوم. تهران ۱۳۵۱. ص ۲۴.
۲۲ همانجا. ص ۲۷. ۲۳ همانجا. ص ۲۴. ۲۴ همانجا. ص ۲۷ به بعد.
۲۵ همانجا. ص ۷۳. ۲۶ همانجا. ص ۲۶. ۲۷ همانجا. ص ۲۹.
۲۸ محمدعلی جمالزاده: “راه نو”. کاوه. سال سوم. شماره ۳۳. (۱۵ نوامبر ۱۹۱۸). ص ۱۰.
۲۹ “مقدمه تعلیم عمومی یا یکی از سرفصلهای تمدن”. در مقالات تقیزاده. به کوشش ایرج افشار. جلد سوم. تهران ۱۳۵۱. ص ۳۰.
۳۰ “جواب به انتقاد عباس اقبال آشتیانی”. در مقالات تقیزاده. به کوشش ایرج افشار. جلد چهارم. تهران ۱۳۵۳. ص ۲۸۴.
۳۱ “اخذ تمدن خارجی. آزادی، وطن، ملت، تساهل”. در مقالات تقیزاده. به کوشش ایرج افشار. جلد چهارم. تهران ۱۳۵۳. ص ۱۸۳-۲۱۷.
۳۲ همانجا. ص ۱۹۷ به بعد.
۳۳ همانجا. ص ۱۹۵.
——————————
منبع اصلی: این مقاله نخستین بار در نشریه نگاه نو، شماره ۷۰، سال ۱۳۸۵ منتشر شده است.
نویسنده ی گرامی، ترجمه ی فارسی بخشی از کتاب شما به خوبی فراز و فرودهای اندیشه ی اجتماعی آقای تقی زاده را نشان می دهد. ایشان از چهره های مطرح طیف گرایش فکری مدرنیزاسیون تقلیدی غیر گزینشی برای غلبه بر عقب ماندگی جامعه ی ایرانی است. مخالفان، این گرایش اندیشه ای را غربگرا، فکلی مآب و یا غربزده می دانند. طیف گرایش فکری دیگر که خود را بومی اندیش یا بومی گرا می داند پیرو گرایش فکری مدرنیزاسیون تقلیدی گزینشی است که مخالفان، این گرایش را سنتی و مخالف مدرنیت تلقی می کنند. از چهره های مطرح در این گرایش، میرزای نایینی، آخوند خراسانی، بهبهانی، طباطبایی و حتا شیخ فضل الله نوری است که مشروطه ی مشروعه را مطرح می کند. در واقع دوگانه ی مدرن و سنتی در جامعه ی ما حول این دو گرایش به وجود آمده است در حالی که مبنای هر دو گرایش، مدرنیزاسیون تقلیدی برای غلبه بر عقب ماندگی است. سپاسگزار خواهم بود که نظرتان را درمورد این دو گرایش اندیشه ای مطرح کنید. منتظر ترجمه ی کامل کتاب شما هم هستم.
Nima Azadi / 17 October 2021