جان باختن بهنام محجوبی، زندانی سیاسی، در بیمارستان لقمان تهران، بار دیگر بحث وجود شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی را به فضای عمومی کشانده است. در روزهای اخیر شمار زیادی از حقوقدانان، روزنامهنگاران، چهرههای سیاسی و دیگر کاربران شبکههای اجتماعی به مسأله جانباختن محجوبی زیر شکنجه واکنش نشان دادهاند.
بر اساس کنوانسیون منع شکنجه مصوب سال ۱۹۸۴، شکنجه مشتمل بر هر عمل عامدانه است که بر اثر آن درد یا رنج شدید جسمی یا روحی به فرد وارد شود تا اطلاعات یا اقراری از او درباره خودش یا شخص دیگری گرفته شود. این رفتار میتواند جسمی باشد یا روانی.
دولت ایران هنوز به کنوانسیون جهانی منع شکنجه ملحق نشده است چرا که شکنجه در ایران تاکنون همواره به مثابه ابزاری برای ایجاد رعب و وحشت در جامعه و وادار کردن مخالفان سیاسی و عقیدتی به اعتراف اجباری علیه خود به کار گرفته شده است.
خلاءهای حقوقی موجود در قوانین داخلی ایران درباره موضوع شکنجه و خودداری سران جمهوری اسلامی از ارائه تعریف دقیق شکنجه و عدم تصویب قوانین بازدارنده برای جلوگیری از ارتکاب به آن، امری تصادفی نیست.
نهادهای امنیتی در ایران در دههها و سالهای گذشته همواره از شکنجه برای سرکوب حق آزادی بیان به عنوان بدیهیترین حق مخالفان سیاسی بهره بردهاند.
روایتهای پرشمار زندانیان عادی و سیاسی در دهههای مختلف پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی موید این مسأله است که شکنجه همواره یکی از امور جاری در زندانها و بازداشتگاههای ایران است.
برای روشنتر شدن این موضوع و بررسی تفاوت در روشهای شکنجه در طی بیش از ۴۲ سال گذشته، زمانه با نازلی پرتوی، از زندانیان سیاسی در دهه ۶۰ گفتوگو کرده است. پرتوی از آبان ۱۳۶۱ که توسط نیروهای امنیتی در تهران بازداشت شد تا اسفند ماه سال ۱۳۶۹ دوران محکومیت خود را در زندانهاى کمیته مشترک، اوین، قزل حصار و گوهردشت سپرى کرد. برادر او، محمدعلی پرتوی هم در جریان کشتار دستهجمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، اعدام شد.
زمانه: شما را به عنوان یکی از زندانیان سیاسی دهه ۶۰ میشناسند که مدتی طولانی در حبس بودهاید. شما چه تجربههایی از شکنجه در زندانهای ایران از سر گذراندهاید؟
نازلی پرتوی: من هنگام دستگیری در سال ۱۳۶۱، جوانی ۲۵ ساله، شاد، سالم و پرشور بودم که لحظهای لبخند از لبانم دور نمیشد. هشت سال و سه ماه در زندانهای کمیته مشترک (که الان موزه عبرت است)، اوین، قزل حصار و گوهردشت زندانی شدم که رویهمرفته حدود دو سالش در سلول انفرادی گذشت.
از جمله شکنجههایی که در این دوران متحمل شدم میتوانم به ضربات کابل بر بدن و به ویژه کف پاها، کتک و مشت و لگد (که در مقایسه با سایر شکنجهها آنقدر ناچیز جلوه میکردند که اسمشان را گذاشته بودیم نقلونبات)، ۲۴ ساعت سر پا نگهداشتنهای طولانی با چادر و چشم بند، محرومیت از استفاده از توالت به مدت ۲۴ تا حتی ۳۶ ساعت، نشاندن در تابوت، و سایر شکنجهها که جای بحثشان اینجا نیست.
محض اطلاعتان باید بگویم که تابوت -که قبر و قیامت نیز خوانده شده- در سال ۱۳۶۲ توسط حاج داوود رحمانی در زندان قزل حصار، به منظور توابسازی متداول شد که عبارت بود از جعبههای چوبی سر بازی به طول حدود دو متر، و عرض و ارتفاع حدود ۸۰ سانتیمتر که در کنار هم چیده شده بودند. زندانی با چادر و چشمبند بهطور شبانهروزی در هر یک از این جعبهها نشانده میشد و تنها میتوانست حدود هشت ساعتِ شب را دراز بکشد. او حق حرکت کردن، حرف زدن و حتی درآوردن کوچکترین صدایی نداشت؛ تنها باید به صدای گوشخراش قرآن، سرودهای جنگی، دعای ندبه، کمیل و ندامتهای توابین که از بلندگو پخش میشد، گوش میداد. زندانبانان دائما زندانیان را زیر نظر داشتند و هر گونه به اصطلاح خطای آنان را با کتک پاسخ میدادند. در طول شبانهروز تنها سه دفعه -هر دفعه کمتر از پنج دقیقه- زندانی را به توالت میبردند.
من به مدت شش ماه، یعنی تا زمان تعطیلشدن این نوع شکنجه، در تابوت نشانده شدم.
شکنجههای جسمی و روانی از هم جداییناپذیرند. این شکنجهها اگرچه بیشتر جنبه فیزیکی دارند اما فشار روانی آنها بسیار سنگین است. توهین، تحقیر، تهدید، فحش، بدرفتاری و بیحرمتی که با هدفِ در هم شکستن مقاومت زندانی، تهی کردن او از فردیت، مسخ هویت و شخصیت او و به منظور تبدیل او به یک موجود بیاراده، تسلیم و مطیع اِعمال میشوند، خیلی وقتها از شکنجه جسمی دردآورترند.
■ این شکنجهها حتما عوارض و تبعات ناگواری هم به دنبال داشتهاند.
– عوارض و تبعات این شکنجهها را هنوز -علیرغم گذشت نزدیک به چهار دهه- در تن و جانم احساس میکنم. تَرَکهایی که در اثر ضربات کابل بر کف پاهایم ایجاد شده بودند، ضایعات دردآوری از خود به جا گذاشتهاند که هنوز در هر قدمی که برمیدارم یاد آن دوران را در خاطرم زنده میکنند. زیر مشت و لگد -یا به قول خودمان نقل و نبات!- پنج عدد از دندانهایم شکست و بر اثر بدی تغذیه و بهداشت در زندان، تعداد زیادی از دندانهایم افتادند که هنوز با مشکلات ناشی از بیماریهای دهان و دندان دست به گریبانم.
تبعات و عوارض روانی این دوره را میتوانم به یکی از سه دسته مویی تشبیه کنم که در بافتن گیسو به کار میرود. احساس میکنم که در تمام برخوردها، تصمیمگیریها و انتخابات مهم زندگیام -که به تمثیل، همچون گیسو میبافم- دسته بزرگی از شکنجههای دوران زندان متأثر هستند؛ ردّ پایش را هنوز همه جا میبینم. به علاوه بخش دردناکی نیز هنوز در من باقی است که به سختی میتوانم به آن نزدیک شوم و به گفتار یا نوشتار درآورم. این بخش متعلق به برادرم «محمدعلی پرتوی» است که در کشتار جمعی شهریور ۱۳۶۷ به جوخه مرگ سپرده شد.
البته شکنجه یک مسأله اجتماعی است که صرفا در مورد من و اشخاص معدودی به اجرا گذاشته نشده، مخصوص ایران و رژیمهای پهلوی و اسلامی نیز نبوده و نیست بلکه قدمت تاریخی و جهانی دارد. با این حال به همت مبارزات طولانی، بیش از ۱۶۰ کشور جهان مجبور شدهاند تا کنوانسیون ممنوعیت شکنجه را امضا کنند اما حکومت اسلامی تا به حال تن به امضای این پیماننامه جهانی نداده و همچنان به اِعمال شکنجه ادامه میدهد. البته مدعی نیستم که امضاکنندگان این معاهده چنین نمیکنند اما غرضم این است که لااقل مجبور شدهاند بپذیرند و اعلام کنند که شکنجه غیرقانونی است. منتها جمهوری اسلامی ایران شمشیر را از رو بسته و با استفاده از تفاسیر شرعی -مثل تعزیر- از شکنجه دفاع میکند.
■ شما به عنوان یک زندانی سیاسی در دهه ۶۰ که تجربه زندان و شکنجه را داشته و با توجه به گزارشهایی که از بهکارگیری شکنجه در سالهای اخیر منتشر شده، آیا تغییری در عملکرد نهادهای امنیتی و دستگاه قضایی در این زمینه میبینید؟
– زندانِ سیاسی، میدان جنگی است میان زندانی سیاسی که آزادی، برابری و حقوق انسانی را مطالبه میکند و رژیمی که به منظور تداوم و تحکیم منافع طبقه حاکم، همه دم و دستگاه سرکوبگرش را به میدان آوردهاست. این جنگ نابرابر در یک خلاء صورت نمیگیرد بلکه برخاسته و در عین حال متأثر از نبرد طبقاتی در بیرون زندان است. بسته به اینکه کفه توازن قوای طبقاتی به نفع کدام یک از طرفین این نبرد سنگینی کند، نحوه برخورد با زندانی سیاسی نیز فرق خواهد کرد. رژیمی که موجودیتش را در خطر میبیند و از خیزش تودهای به هراس میافتد، از شکنجههای وحشیانهتری برای ایجاد رعب و وحشت بهره میگیرد.
در دهه ۶۰، جمهوری اسلامی درصدد ثبات سیاسی خود به دستگیری، شکنجه و اعدام وابستگان به گروهها و سازمانهای متشکل سیاسیِ مخالف خود پرداخت. کاری که با افزودن چند زندان به زندانهای باقیمانده از دوره پهلوی مقدور شد. اما در دهههای ۸۰ و ۹۰ سیل تودههای میلیونی مخالف و گرسنهای به خیابانها آمدند تا خشم و نارضایتی خود را نشان دهند. در این موقع سردمداران رژیم برای بقای خود دستور به کشتار و شکنجه وحشیانه چه در درون و چه در بیرون زندانها دادند.
من بعد از خلاصی از زندان، شخصا و مستقیماً شاهد شکنجههایی نبودهام که در مورد زندانیان سیاسی در دهههای اخیر رفته و میرود تا بتوانم یک مقایسه کمی و کیفی به دست دهم و همانطور که توضیح دادم، اِعمال شکنجه علیه زندانی سیاسی تابع یک فاکتور -و آن هم زمان نیست- تا از یک منحنی خطی پایینرونده یا بالارونده متابعت کند، بلکه تابع توازن قوای طبقاتی است که در بطن جامعه جریان دارد. یعنی شکل منحنی آن، سینوسی یا به عبارتی بالا و پایین رونده است. از سوی دیگر نه رژیم در موقعیت دهه ۶۰ قرار دارد و نه جنبش اعتراضی تودهها.
در گذشته رژیم جمهوری اسلامی برای تثبیت پایههای حاکمیتش میکُشت و شکنجه میکرد اما امروز برای بقایش بیرحمانه شمشیر میزند. آن موقع با خیل عظیم سیاسیونی روبهرو بود که در سازمانهای متنوع سیاسی، به طور متشکل علیهاش میجنگیدند، حال آنکه امروز با تودههای میلیونی مواجه است که در سطح کشور، با شعار نان، آزادی و برابری به میدان میآیند. آن روز شکنجه به منظور اعترافگیری و شناسایی همقطاران سازمانی انجام میشد تا شبکههای ارتباطاتی تشکیلات سیاسی را هرچه سریعتر در هم بشکنند، امروز شکنجه کارکرد دیگری دارد. مضاف بر اینها، شرایط و معادلات منطقهای و جهانی دیروز و امروز بسیار فرق کردهاند. این عوامل (که به اشاره آورده شدند) مسلما تاثیرات خود را در شکل، درجه، شیوه، نحوه و ابعاد شکنجه زندانی سیاسی به جا گذاشتهاند.
■ اگر شما روزی با شکنجهگران و زندانبانان خود مواجه شوید، چه واکنشی نشان خواهید داد؟
– اولا باید بگویم که من هر روز با شکنجهگران واقعیام -در فضای مجازی و رسانههای جمعی- مواجه هستم. همان سردمداران رژیم که شکنجهگاهها را برپا داشتند، قوانینی به منظور اِعمال شکنجه تنظیم، تصویب و جاری کردند و احکام شکنجه، زندان و اعدام را صادر کرده و میکنند. رودرویی مستقیم با این جانیان، هرگز در شرایط بیرون از زندان برایم رُخ نداده ولی امیدم این است که اینان دستگیر شوند و در یک دادگاه تودهای، به جرم جنایت علیه بشریت محکوم گردند.
در رابطه با زندانبانان، شکنجهگران و حتی تیرِ خلاصزنان دوران زندان هم باید بگویم که اینها تحتانیترین گروه در سلسله مراتب حاکمیت هستند. به همین خاطر وقتی در اینجا و آنجای کره خاکی، تودههای ناراضی به خیابان میآیند علیه سرباز، پاسبان یا پاسدار سر کوچهشان شعار نمیدهند بلکه رأس حکومت و سردمداران قدرت را نشانه میگیرند. به این معنا به نظر من نه باید بیش از حد روی نقش شکنجهگران زندان تمرکز کرد نه اینکه آنها را «مأمور و معذور» دانست چرا که آنها هم در ارتکاب این جنایات سهیماند.
اخیرا یکی از زندانبانان من که از جملهه توابین زندان بود کتاب خاطراتش را انتشار داد و عملا با نماینده این گروه نیز به طور مجازی رو در رو شدم و مطلبی هم در پاسخ به ادعاهایش نوشتم.
در همین زمینه:
دوست گرامی که با برادرشان همکلاس و هم بند بودم بسیار دقیق شرایط شکنجه در رژیم اسلامی را توصیف کرده اند. نابودی این رژیم کثیف دور نیست. زنده باد انقلاب
ِداود ایگنه ای / 03 March 2021