جمهوری اسلامی در حال مرگ است، اما متاسفانه مرگی بسیار کُند و بطیء، وسخت نیازمندِ کمک تا هر چه زود تر به زندگی اش پایان داده شود. بر کنار از آن که رژیم در چهل سال گذشته پیوسته با اعتراضات ِ پراکنده کارگری ، زنان، دانشجویان، قومیت ها، معلمان، بازنشسته گان و مال باختگان مواجه بوده، در دو دهه اخیر برای پنجمین بار با قیام هایی روبرو شده که طَی آن مردم ایران در ترکیب های طبقاتی مختلف، هر بار به دلیلی، بر علیه اش بر پا کرده اند. اگر قیام های پیشین عمدتا انعکاس خواسته های طبقه متوسط بود، حرکت های اخیر ترکیبی از این طبقه و طبقات محروم و «مستضعف» و حاشیه نشینان بود.
رژیم جمهوری اسلامی تاکنون برای حفظ قدرت، بر کنار از دستگاههای سرکوب و اِعمال زور، از دیگر دستگاه های حکومتی کنترل، یعنی دستگاه های اقتصادی و ایدئولوژیک، برای جلب رضایت و توافق استفاده کرده. اما دیگر چنین امکاناتی را در اختیار ندارد و امید نجات را تنها در استفاده از ابزارهای متعدد سرکوب خود می بیند. و همین امر آغازِ پایان این رژیم است.
دستگاه های اقتصادی
از نظر اقتصادی، کشورامروز بر اثر سوء مدیریت، دزدی و فساد گسترده، شکستِ دهه ها سیاست نو لیبرالی، و هزینه های سنگین مداخله سیاسی و نظامی و کمک به دسته جات مافیایی شیعه در منطقه، ورشکسته است. تحریم های اقتصادی قدرت های امپریالیستی بر اثر پافشاری رژیم در پیش بردِ برنامه های اتمی و موشکی، مسائل اقتصادی را دو چندان نموده، ودسترسی رژیم به در آمد نفت را که تا کنون از مهم ترین مواهب الهی آن بوده محدود کرده. نزدیک چهل در صد اقتصاد، بدون هیچ کنترل و پاسخگوئئ در اختیار نهاد های مذهبی و نظامی است که مالیاتی نمی پردازند. صنایع بزرگ کشور بر اثر به اصطلاح خصوصی سازی ها و واگذاری شان به اعوان و انصار ملایان و سرداران اسلامی، عملا در حال نابودی اند. میلیون ها دلار از بودجه دولت به انواع و اقسام نهادهای حقه بازی برای اشاعه فرهنگ اسلامی واگذار می شود و به هدر می رود. در غیاب منابع در آمد نفت و مالیات، حکومت متوسل به افزایش قیمت بنزین شد، و مردم به جان آمده بیکار، گرسنه، و خشمگین از گرانی ها و کمبود ها را به خیابان کشاند. تصمیمِ عجولانه دولت برای پرداخت اعانه نا چیز به ۶۰ میلیون مردمِ محروم تحت عنوانِ یارانه مسائل اقتصادی مردم را حل نخواهد کرد، به ویژه این ارقام ناچیز با توجه به تورم بیش از چهل در صد، ارزش کمتر و کمتری می یابد.
دستگاه های ایدئولوژیک
رژیم جمهوری اسلامی که زمانی ازبسیاری رژیم های فاشیستی تاریخ در به کارگیریِ مکانیسم های متعدد ایدئولوژیک، و همراه با استفاده از باورهای مذهبی مردم، توانا تر بود، امروز از هر جهت بی آبرو و بی اعتبار شده است. مردم، حتی مذهبی ترین شان، که در سخت ترین شرائط زندگی می کنند، شاهد زندگی بسیار مرفه و بریز و بپاش های ملایان و پاسدارن و وابستگان آنها هستند. اخبارِ هر روزه دزدی های میلیونی و میلیاردی و فرار دزدان به خارج، از جمله به کانادا را می شنوند، و دیگر دروغ های دولت مستضعفین را نمی خورند. صد ها نهاد طاق و جفت تبلیغات اسلامی، کم ترین اعتباری ندارند، و رسانه های حکومتی بی بیننده و بی خواننده اند. جناح های مختلف رژیم که قبلا با نام گذاری های مختلف خود را از هم تفکیک می کردند و «روشنفکران» شان که خود را تحت عنوان «چپ» و «راست» به جامعه عرضه می کردند، امروز کوچکترین حیثیتی در میان مردم ندارند، و به دشواری می توانند بخشی از مردم را بهنگام انتخابات به محل های رای گیری بکشانند.
دستگاه های سرکوب
دستگاه های سرکوب، که از روز پیدایش این رژیم به بی رحمانه ترین شکلی در کارِ ساکت کردن، منزوی کردن و کشتار غیر خودی ها بوده اند، با از دست رفتن دیگر مکانیسم های کنترل و کسبِ پشتیبانی، به تنها ابزار حفظ قدرت بدل شده اند، و رژیم ناچار است که با خشونت عریان و وحشی گری بیشتری به سرکوب معترضین به پردازند. تجارب تاریخی نشان می دهد که توسل مستمر به زور وحشیانه نشانه پایان عمر رژیم های دیکتاتوریِ است که سعی می کند تهی از هر گونه مشروعیت، حکومت کنند. هم در این فاز آخر است که دور باطل آغاز می شود و طی آن هرچه رژیم وحشی تر می شود، مقابله، مخالفت، و نفرت مردم از آن افزایش می یابد، و رژیم وحشت زده دست به سرکوب بیشتر می زند و خود را منفور تر می کند. در همین قیام اخیر این وضعیت را شاهد بودیم و دیدیم که مردم ظرف یکی دو ساعت در بیش از صد شهر بطور خود جوش به خیابان ها ریختند، و رژیم هم بلافاصله تمامی سلسله مراتب سرکوب خود را از پلیس و الواتِ بسیج گرفته تا ارتش و سپاه را با تانک و مسلسل و هلیکوپتر وارد میدان کرد، صد ها نفر را کشت، چند هزار نفر را مجروح و ده ها هزار نفر را دستگیر کرد. اگر قبلا دار و دسته های سازماندهی شده ی لات های محل و جوانان بسیجیِ بی کار، مجهز با یک تلفن همراه و یک موتور سیکلت، به محضِ ظهور ناآرامی در یک محله، و تا قبل از رسیدن نیروی پلیس، به محل اعزام می شدند، امروز «گردان های امنیتیِ امام علی» که بازوی رزمی بسیج و زیر مجموعه سپاه پاسداران هستند، مجهز به تلفن همراه، موتورسیکلت های یک رنگ، یونیفورم، ماسک، و مسلح به انواع ابزار کشتار و سرکوب، به عنوان یکی از نهاد های چند گانه ضد شورش آماده حمله به تظاهرات اند. به گفته فرمانده قبلی سپاه، حدود ۳۱ هزار نفر (حدود ۱۰۰ گُردان) در این دستگاه آموزش دیده اند. پس از قیام اخیر، خامنه ای، به وضوح وحشت زده ، دستور ایجاد مجدد کمیته های انقلاب اسلامی را که در جریان انقلاب با سازماندهی لمپن پرولتاریای محلات تشکیل شده و بعدا در دهه هفتاد شمسی در نیروی پلیس ادغام شده بودند، صادر کرد. رژیم از لمپن پرولتاریای شیعه عراقی هم استفاده کرده و خواهد کرد.
اما موفق ترین سیاست و پیش بینیِ امنیتی رژیم، و قطعا یکی از ضربه های بسیار مهم بر جنبش های مردمی، سرمایه کذاری عظیم جمهوری اسلامی در ایجاد «اینترنت ملی» بود. رژیم از تجارب قبلی درس گرفته بود که چگونه مردم از طریق رسانه های اجتماعی با هم تماس می گیرند، تظاهرات را سازماندهی می کنند، و اَعمال جنایت کارانه رژیم را در سطح جهانی افشاء می کنند. جمهوری اسلامی با صرفِ هزینه های فراوان و با جلب کمک دولت های شبیه خودش، زیرساختِ فنی را به وجود آورد تا از ِطریق آن بتواند در صورت وقوع قیامی دیگر، به رغم تمام هزینه های اقتصادی و اعتباری که برایش دارد، رابطه شبکه ملی را با شبکه جهانی موقتا قطع کند. این ضربه بزرگی برای جنبش مردم ایران است و مادام که راه حل فنی دیگری برای مقابله با آن اجرایی نشود، مانع بزرگی در مبارزه بر علیه رژیم خواهد بود.
انزوای فزاینده بین المللی، از دست رفتنِ نفوذ رژیم در مناطقی که با سرمایه گذاری های فراوان امید داشت از آن ها به عنوان یک عامل باز دارنده در برابرحملات نظامی امریکا و متحدین اش استفاده کند، به ویژه بی آبرویی تمام و عیار اش در عراق و در شهرهای شیعه نشین، موقعیت بیرونی جمهوری اسلامی را بسیار تضعیف کرده است. در مورد «نگاه به شرق» نیز خود رژیم بخوبی می داند که نه روسیه، نه چین و نه هند دوستان قابل اعتمادی برایش نیستند. همین انزوای رژیم وحشت اش را از حرکت های داخل کشور و ضرورت استفاده بی رحمانه تر از دستگاه های سرکوب اش افزایش داده و خواهد داد.
اپوزیسیون و آلترناتیو
اما بر کنار از همه این مشکلات، نقطه قدرت رژیم در نبود آلترناتیو حاضر و آماده ای است که بتواند با بسیج مردمی خود را جایگزین رژیم سازد. در غیابِ یک اپوزیسیون منسجم و متشکل جنبش های قهرمانانه مردم ایران یکی پس از دیگری سرکوب می شوند، و مرگِ کُندِ رژیم را طولانی تر و برای مردم ایران خونبار تر می کند. این نکته که در نوشته اپوزیسیون ناتوان ایران توصیف شده نیاز به تکرار ندارد. در این جا تاکید من به ویژه بر اپوزیسیون رژیم در خارج از کشور است. در داخل کشور، هر صدای معترضی یا در زندان است، یا خانه نشین شده، و یا کشته شده و یا در خطر مرگ قرار دارد. اپوزیسیون خارج اما همان اپوزیسیون دوران انقلاب با همان اختلافات و مسائل قدیمی است. تحولاتی صورت گرفته و پاره ای اتحاد عمل ها، وحدت ها و همکاری ها صورت گرفته، و به هر حال افشا گری های زیادی صورت می گیرد، که همگی مثبت اند. اما با توجه به توان بالقوه ای که انبوه ایرانیان خارج از کشور با همه امکانات وسیع فکری، فنی، و مالی دارند ، می توانستند به طور موثر تر و کار آمد تری به اپوزیسیون ایران کمک کنند و تنگناهای رژیم را بیشتر کنند. اما وضعیت کماکان فلاکت بار است. تظاهرات هایی که در چند روز گذشته در شهرهای مختلف، از جمله در تورونتو در حمایت از جنبش داخل صورت گرفت، و هر گروه با پرچم و بلند گوی خود شعارهای خود را می داد، نمونه ای از این وضع اسفناک به اصطلاح اپوزیسیون خارج از کشور است. عده ای بدنبال جلب حمایت امریکا و موجوداتی چون ترامپ و پمپئو و جولیانی اند؛ جمعی بدنبال جلب حمایت صهیونیست ها هستند؛ پاره ای از آن ها امیدوار به بازگشت سلطنت شده اند؛ گروهی دیگر در این خیال اند که نظام مذهبی ی از نوع دیگر را به مردم ارائه دهند ؛عده ای هم مسئولیت مدیریت گذاررا به خود تفویض کرده اند، در حالی که عده ای دیگر در انتظار و تدارک انقلاب بلافاصله سوسیالیستی اند. جمع عظیم تری هم عصبانی و ناراضیِ و منفعل اند.
سناریو ها
هیچ کس و هیچ جریانی نمی داند و نمی تواند پیش گویی کند که در این شرائط، مرگ رژیم چگونه و چه موقع صورت می گیرد. در این مورد سناریو های مختلفی را می توان ردیف کرد.
یک دسته از سناریو ها در رابطه با نقش عامل خارجی است که یا با تصمیم یک یا چند قدرت خارجی یا منطقه ای می تواند مطرح شود، و یا جمهوری اسلامی از روی استیصال دست به اقداماتی زند که عکس العملِ نظامی قدرت های خارجی را سبب شود. این قطعا سناریوی فاجعه باری برای ایران خواهد بود. قدرت های خارجی که از توان جنگی و دفاعی رژیم خبر دارند، و آن را با عراق و لیبی و سوریه مقایسه نمی کنند، زمانی وارد جنگ می شوند که با پیشدستیِ سریع قسمت اعظم شبکه دفاعی و موشکی، مراکز فرماندهی، فرودگاه ها، بنادر، پاره ای صنایع و زیرساخت های حساس را از طریق بمب افکن های رادار گریز و موشک های دور پرواز، از دییگو گارسیا و ناوهای هواپیما بر، تخریب کنند. هر چه مقاومت رژیم شدیدتر باشد، صدمات بیشتری به کشور وارد خواهد شد. امکان این که چنین حمله خارجی در شرایطی به کالبد در حال مرگ رژیم اکسیژنی هم برساند خارج از تصور نیست. هر چند احتمال حمله خارجی در شرائط فعلی بسیار کم است، اما نمی توان احتمالِ این سناریوی بسیار خطرناک برای ایران را کاملا کنار گذاشت.
دسته سناریو های دیگر، داخلی اند. یک سناریو می تواند ادامه وضع فلاکت بارِ موجود برای مدتی باشد، به ویژه اگر رهبر نرمش قهرمانانه دیگری کُنَد و جام زهر با دُز پائین تری را بنوشد. با آن که رفع پاره ای تحریم ها تا حدودی به رژیم کمک خواهد کرد، اما قادر نخواهد بود که اقتصاد ورشکسته و مافیایی را نجات دهد و مسائل ساختاری کشور را حل کند. در سناریوی دیگر، با خراب تر شدن اوضاع اقتصادی و سیاسی، و از آنجا که «اصلاح طلبان» کاملا بی آبرو شده اند، و رژیم دیگر نمی تواند با علم کردن شخص دیگری حمایت مردم را جلب کند، رژیم ممکن است یا مهره های بسیار خشن تر خود را برای اداره امور دولت به میدان آورد، و یا بر عکس به سراغ کسانی مانند میر حسین موسوی و اطرافیان اش برود. (البته موسوی با بیانیه بسیار قاطعانه اخیرش یا ممکن است سر به نیست شود، و یا برای روز مبادا حفظ گردد). هیچ یک از این دو راه، به ویژه دومی، بدون ایجاد تغییرات بسیار اساسی در ساختار سیاسی و اقتصادی – که رژیم نشان داده توان آن را ندارد – نمی تواند راه نجات اش باشد، و تنها مرگ آن را طولانی تر می سازد. در این میان عنصری چون احمدی نژاد نیز می تواند دو باره به طور جدی مطرح شود، با این تفاوت که دیگر در آمدهای بی کران نفت دوره های قبلی اش را ندارد که با بذل و بخشش آن ها را به هدر دهد، و فقط خواهد توانست که رژیم را در عرصه جهانی منزوی تر کند. سناریوی دیگر مربوط به ریزش احتمالی بخشی از نیروهای سرکوب در جریان شورش های بعدی و پیوستن آن ها به مردم است. با توجه به این که سلسله مراتب دستگاه های نظامی از غربال های مختلف امنیتی و ایدئولوژیک عبور کرده اند، این امر در صورتی رخ می دهد که درگیری ها و سرکوب ها با تداوم و تناوب بیشتر صورت گیرد و بخش هایی از نیروهای نظامی و پلیس در سمت مردم قرار گیرند. سناریوی دیگر مربوط به سرنوشت خودِ رهبر معظم است. خامنه ای بیش از پیش به الگوی کاملِ دیکتاتوری فردی نزدیک می شود، و رژیم را از وضعیت الیگارشی که داشته دور تر و دور تر می کند. چنانچه در مورد دیکتاتوری های بسیار قدرتمند تاریخ دیده ایم، دیکتاتور در یک جریان تمایل به مرکز حلقه اطراف خود را کوچک تر و کوچک تر می کند، و با تصمیمات خودسرانه کلِ رژیم را به مخاطره می اندازد، و او که زمانی حافظ و نگهدارنده رژیم بوده، به تدریج به مانعی برای بقای آن تبدیل می شود. این جاست که سایر دروازه بانانِ رژیم به فکر چاره می افتند، و اگر مرگ طبیعی و امکان کودتای داخلی وجود نداشته باشد، راه های دیگری را جستجو می کنند. اگرغرق شدن اتفاقی در استخر هم ممکن نباشد، امکان سکته قلبی یا مغزیِ آقا به کمک پزشکان مکتبی و مومن، و به دنبال آن یک تشییع جنازه بسیار با شکوه را نباید کاملا منتفی دانست. رفتن خامنه ای، قطعا تغییرات مهمی را با خود خواهد داشت، و می تواند پایان حیات رژیم را باز هم کند تر کند.
تنها نیرویی که در این مقطع از تحول جامعه ایران، می تواند ایران را نجات دهد، جنبش سازمان یافته ی مردم ایران، کارگران، کارمندان و سایر اقشارِ طبقه متوسط، زنان، جوانان، قومیت ها، و مبارزین محیط زیست، بی کاران و حاشیه نشینان، و اتحاد عمل تمام نیروهای سیاسی معتقد به پایان دادنِ جمهوری اسلامی و استقرار یک دموکراسی سکولار مبتنی بر عدالت اجتماعی است. هر چقدر این سناریو کند تر اجرا شود، مرگ جمهوری اسلامی کند تر و برای مردم خونبار تر و درد آور تر خواهد بود.
لینک منبع اصلی: شهروند
ممنون از آقای رهنما، تحلیل ِ روشنگر و مفیدی بود
Barry / 14 December 2019
((دموکراسی سکولار مبتنی بر عدالت اجتماعی))
لیبرال دموکراسی سکولار از دلش سرمایه داری = تبعیض خلق شده.
ما باید دنبال یه مدل جدید باشیم.
40 سال گذشته جمهوری اسلامی را با فرانسه مقایسه کنید
انقلاب ، جنگ داخلی ، 8 سال جنگ خارجی و 40 سال تحریم.
جمهوری اسلامی عملکرد درستی نداشته ولی موارد بالا باعث شده ناکارامد جلوه کند.
majid r / 14 December 2019
وقاحت و بیشرمی خاصی می طلبد که ۴۰ سال جنایت, دزدی, فحشا و اعتیاد (و انواع و اقسام آسیب شناسی های اجتماعی) و به نازل ترین سطح اخلاقی کشیدن جامعهء ایران (در تاریخ چند هزار ساله اش) را “ناکارامد” معرفی کرد.
جناب رهنما کاملا صحیح می فرمایند, جمهوری اسلامی ایران در حال مرگ است. از ۲۵ آبان به این سو ما شاهد این عذاب مرگ نظام آخوندی هستیم.
در مقابل عکس العمل مردم چیست؟
یکی از شعارهایی که این روزها در بسیاری دیوارها مشاهده میشود این است که:
“اگر یکی نشویم, یکی یکی مان را می کشند.”
شما را دعوت می کنم به ۵ دی.
به اصطلاح دیپلمات های ج.ا. نیز (به اصطلاح چونکه نصفشون آدمکش و تروریست اند) غصهء مدل جدید برای مردم ایران نباشند و به فکر شغلی جدید برای خود.
آنهایی که در نیویورک به شغل حمالی استبداد و فعله گی ستم مشغولند, شانس آورده اند که در خیابان پنجم کلی مغازه های فرش فروشی ایرانی است و می توانند پس از سرنگونی رژیم در این فرش فروشی ها کار کنند. یا به کشور برگردند و در دادگاه مردم پاسخگوی تبهکاری های خویش باشند.
بدترین نوع لیبرال دموکراسی سرمایه داری به هر گونه رژیم تئوکراتیک برتری خاصی دارد, یک مویش می ارزد به صد تا جمهوری جهنمی اسلامی.
نقد ما از سرمایه داری بر اساس ارزش ها, چشم اندازها و روش های پسین سرمایه داری است, نه بر اساس یک ضدیت بومی گرای به غایت متحجر ماقبل سرمایه داری, که شده افیون یه مشت آخوند قزمیت, تریاکی, بچه باز, و “دیپلمات” هایشان در سازمان ملل.
شمس / 15 December 2019
همای پادشاهی بر شانه همه مردم یک کشور خواهد نشست ، هنگامی که آنها به دموکراسی و مردمسالاری رسیده باشند. حکیم اُرُد بزرگ
منیژه اسدی / 15 December 2019
“همای پادشاهی” به شکل کرکس پهلوی از کودتا علیه دولت قانونی مصدق در ۱۳۳۲ تا انفجار ۱۳۵۷ بر شانهء مردم نشسته بود, اما نهایتا جمهوری اسلامی بود که از آستینش بیرون آمد.
ظل الله پسر عموی روح الله است. و در اصل قضیه چندان فاصله ای هم بین حزب رستاخیز و حزب الله وجود ندارد. حداقل در فاشیزم و انحصار طلبی.
مردم سالاری در تعرض علیه سلطنت و به مثابه چالشی در مقابل پادشاهی مطرح می شود, نه مکمل آن و بلکه نابود کننده نهاد سلطنت.
جز یک بازی کودکانه با وازگان ها, و جمله بازی های بی معنی و پرت, هیچ انسجام منطقی در ترشهات “حکیم اُرُد بزرگ” به چشم نمی خورد.
منظر معظمی / 16 December 2019