بسام حداد − بعد از حدود پنج دهه، اکنون که مخالفت عمومی با دیکتاتوری در سوریه عیان شده، این مخالفت منطقی و شایسته به نظر می‌رسد.

حتی می‌توان گفت این مخالفت برای هر کسی که برای مردم و مبارزه‌شان برای ایجاد یک ساختار سیاسی آزاد و عاری از ستم اهمیت قائل است، واجب است.

پس مسئله چیست؟

 
 
 
چرا نبرد با دیکتاتوری قابل درک است؟
 

مخالفت صریح با حکومت دیکتاتوری سوریه موضوعی منطقی، ساده و قابل پذیرش است. منطقی است که ما با کشتار مخالفان مستقل مخالف باشیم. اما طرفداران رژیم و برخی گروه‌های ضدامپریالیستی همچنان می‌گویند که برخی از این مخالفان، عاملان نیروهای افراطی و گروه‌های مسلح‌اند.

 
هرچند ممکن است رگه‌هایی از واقعیت در این ادعا وجود داشته باشد، اما این ادعا، توخالی است. در حقیقت این ادعا توهین به ناظران آگاه مسائل سوریه است و دهه‌ها ستم، بازداشت، زندانی شدن، سکوت، طرد و شکنجه‌ را که رژیم با هرگونه مخالفتی اعمال می‌کرد، زیر سوال می‌برد. این رژیمی است که می‌تواند ۵۰ سال دیگر دوام بیاورد.
 
بسام حداد:
«نوشتن این مقاله در بیروت، جایی که تضاد عمیقی بین آنها که به خاطر رژیم سوریه می‌میرند و آنها که تنها خواهان سرنگونی این رژیم هستند وجود دارد، کار درستی است. اینجا، کسانی که از هیچ‌کدام از این دو گروه حمایت نمی‌کنند، از سوی هر دو طرف فرصت‌طلب تلقی می‌شوند؛ همچنان که هواداران عربستان سعودی چنین دیدگاهی درباره‌شان دارند. خارج از محیط عرب، مفسران هوادار اسرائیل، موقعیت حساس اینجا را دوست ندارند چرا که اسرائیل و آمریکا را در وضعیت نامناسبی قرار می‌دهد. نویسنده اعتقاد ندارد که این بهترین تفسیر از یک موقعیت حساس است؛ بلکه این نوشته را می‌توان تنها یک تفسیر از وضعیت فعلی دانست.»
در واقع تاکنون تنها استبداد بی‌امان صدام حسین در عراق از سرکوب بی‌امان رژیم سوریه پیشی گرفته است. این موضوع یک راز نیست، یک توصیف جنجال‌برانگیز هم نیست. با وجود ثبات نسبی سوریه تا مارس ۲۰۱۱، این موضوع حقیقت دارد. تا آن زمان، نهادهای سوریه با وجود فقر، کارا بودند و شهرهای سوریه امنیت داشتند اما بعد از سال‌های ۱۹۸۰، مراکز شهری آن به نحو فزاینده‌ای شلوغ و فعال شدند. رژیم اما این ویژگی‌ها را نشانه نوعی “صلح اجتماعی” می‌دانست.
 
تهدید به تلافی سنگین و شکل‌گیری یک طبقه فاسد اقتصادی و همکاری دولت با آن، مسائلی دردناک بودند که به این صلح اجتماعی آسیب زدند. این حقیقت مهم را باید در نظر داشت که دولت سوریه تا سال‌های ۱۹۹۰ تنها قادر بود رفاه اندکی برای شهروندان سوری فراهم کند؛ بنابراین حاشیه‌های شهر کاملا نادیده گرفته شده بودند. در نهایت، رابطه بین دولت و رده‌های بالای تجار بعد از اواسط دهه ۸۰، باعث تشدید قطبی شدن سوریه از لحاظ اجتماعی و منطقه‌ای شد.
 
بعد از سال ۲۰۰۰، با جانشینی بشار اسد و گروهش موسوم به “آزادی‌خواهان”، حزب بعث سوریه در نهایت در سال ۲۰۰۵ آنچه را که “اقتصاد بازار اجتماعی” می‌نامید ارائه کرد. این مدل باید به نیاز گروه‌های مختلف – ‌نه فقط اقلیتی از مردم سوریه – پاسخ می‌داد. با وجود قانون سوسیالیستی در درون نظام جمهوری، اعلام این خبر یک ضربه رسمی به بقایای اقتصاد دولت‌محور بود.
 
سیاست‌های پنهان نئولیبرالی، نابرابری‌های ساختاری و نارضایتی اجتماعی را در میان کسانی که کمتر امتیازی کسب کرده بودند تشدید کرد. افزایش استفاده از یارانه و رفاه دولتی، جایگزینی تدریجی بازار ضعیف با نهادهای فاسد اما کارآمد دولتی، همراه با سوء‌مدیریت اقتصادی، باعث ناآرامی‌های اجتماعی شد.
 
علاوه بر این‌ها، بارش اندک باران در دهه‌های گذشته، باعث مهاجرت‌های گسترده و بیکاری در حاشیه شهرها شد و آتش ناآرامی‌ها را در سال ۲۰۱۰ شعله‌ورتر کرد. جرقه اتفاق‌های منطقه هم با خودسوزی “بوعزیزی” [در تونس] زده شد و صلح اجتماعی سوریه در معرض نابودی قرار گرفت.
 
همه این ماجراها در مارس ۲۰۱۱ آغاز شد. زیر خیابان‌های آرام و آسوده دمشق و حلب، اجساد هزاران زندانی سیاسی مدفون بود- و هنوز هم هست. زندان‌های سوریه و سلول‌های انفرادی حتی پیش از خیزش اخیر، از اسلام‌گرایان و ضد‌خدایان، لیبرال‌ها و کمونیست‌ها پر بودند. زندانیان از تمام گروه‌ها تشکیل می‌شدند و در واقع همه آنها با شعار رسمی رژیم سوریه مخالف بودند. در میان‌شان کسانی بودند که حاضر بودند جان‌شان را برای دفاع از فلسطینیان در مقابل حکومت نژادپرست اسرائیل فدا کنند. در میان‌شان کسانی بودند که سابقه درخشانی در مخالفت با سیاست‌های دوگانه و خشن آمریکا در منطقه و حمایت آن کشور از استبداد و راه انداختن جنگ‌های بی‌پایه و اساس داشتند.
 
هر نوع حرکت ضدامپریالیستی، باید ضرورتا ضد استبدادی هم باشد. حمایت از مقاومت در برابر امپریالیسم، به قیمت حقوق مسلم جامعه می‌تواند طلسم را بشکند. بگذارید بازی احمقانه و توهین‌آمیز متهم کردن مخالفان رژیم سوریه را به حمایت از امپریالیسم متوقف کنیم.
گناه این زندانیان این نبود که خیانت‌کار بودند، گناه‌شان مخالفت با رژیم بود. بازداشت و شکنجه آنها نشان می‌داد که ضدامپریالیست بودن، هرگز اولویت رژیم نبوده و نخواهد بود. اما شورای ملی سوریه در این زمینه هرگز بهتر از رژیم سوریه نخواهد بود. در حقیقت، اکنون شورای ملی سوریه در مسائل مربوط به استقلال، از بازیگران خارجی ماجرا خیلی بدتر عمل می‌کند.
 
تراژدی این است که ایجاد این بدنه پر مشکل – شورای ملی سوریه- که از درجات مختلف حمایت داخلی برخوردار است، شاهدی غیرقابل انکار از سرکوب و شکست عمیق رژیم است. ممکن است برخی بگویند جنبش‌های مختلف منطقه‌ای، بهانه‌ای برای سرکوب وحشتناک داخلی توسط رژیم است که حتی در میان طرفداران این جنبش‌ها ایجاد تنفر کرده است. بسیاری از سوری‌ها از این دورویی خسته شده‌اند. آنها علاقه‌ای به مسائل منطقه‌ای و حسابگری ندارند. بسیاری افراد در کمپ‌های مقاومت، اولویت‌بندی‌های ضدامپریالیستی یا تقاضای داخلی برای دخالت نیروی نظامی خارجی را خیانت می‌دانند. آنها خشم، نومیدی، آسیب‌پذیری و نیروی انگیزه‌بخش حفاظت از خود را در نظر نمی‌گیرند. هیچ چیز جز وجود این رژیم، این ضرورت را در حفاظت از خود ایجاد نکرده است.
 
امپریالیسم هرگز مسئله رژیم سوریه و مخالفانش نبوده است
 
تحلیل‌گران خارج از سوریه، تنها به یک دلیل با دخالت نظامی خارجی مخالف‌اند، چیزی که نگارنده به صراحت بیان می‌کند؛ تمام کسانی که در سوریه و در چنین شرایطی، چنین چیزی را می‌خواهند بخشی از یک توطئه هستند.
 
وحشی‌گری رژیم سوریه از مارس ۲۰۱۱ و قبل از آن باعث افزایش آن دسته از مخالفانی شده است که خواستار دخالت خارجی برای توقف کشتار هستند. مطمئنا ممکن است برخی، انگیزه‌های نهانی یا طرح‌های دیگری برای حمایت از مداخله خارجی داشته باشند اما اکثریت کسانی که خواستار این موضوع هستند، به اجبار به این موضوع کشیده شده‌اند. آنها مدافع یا مخالف امپریالیسم نیستند.
 
بیایید با هم سناریوی خشنی را تصور کنیم که به موجب آن، ایالات متحده قتل عام فلسطینیان غزه توسط اسرائیلی‌ها را در ژانویه ۲۰۰۹ متوقف کرد. آیا غزه زیر بمباران و گلوله می‌توانست با امپریالیسم آمریکا مخالفت کند؟ آیا مردم غزه می‌توانستند به این دلیل که نسبت به پتانسل آمریکا برای اجرای طرح‌های دیگری پس از مداخله مظنون بودند، با آن مخالفت کنند؟ ممکن است خیلی از کسانی که خارج سوریه هستند و برخی از داخلی‌ها چنین فکر کنند اما حقیقت این است که مردم غزه در حالی که مرگ از آسمان بر سرشان می‌بارید، درگیر ایدئولوژی و مسائل ژئواستراتژیک نبودند. علاوه بر این، حتی اگر در این سناریو، پذیرش دخالت نیروهای خارجی از سوی مردم غزه کوته‌بینانه به نظر برسد، ‌مضحک است که ادعا کنیم آنها بخشی از توطئه امپریالیسم بوده‌اند.
 
امپریالیسم مسئله همه نیست. فراموش کردن این نکته باعث شکست در مقابل امپریالیسم می‌شود. به نظر می‌رسد کمپ مقاومت می‌خواهد یا از آن انتظار می‌رود که افراد یا خانواده‌ها را در خیابان‌های سوریه بگیرد یا بکشد تا شعارهای ضدامپریالیستی برای حفظ خود و نبرد برای آزادی و رهایی از استبداد تحقق یابند. این حقیقت که برخی در داخل سوریه از درخواست حمایت خارجی سوءاستفاده می‌کنند -‌چیزی که دشمنان منطقه‌ای و بین‌المللی رژیم سوریه مدتی است خواب آن را می‌بینند- این نبرد را خنثی نمی‌کند.
 
نفهمیدن عواقب و اثرات دخالت نظامی خارجی در سوریه در این مقطع، از همه نظر کوته‌بینانه است. بدترین‌ پیش‌بینی‌ها درباره سیاست خارجی غرب و شرق هنگام آشوب‌های منطقه‌ای و اتفاقات ناگوار سیاسی، حالا چند دهه قدمت دارد (بسیار طولانی‌تر از سابقه حکومت سوریه در ستم به شهروندان خود) و نیازمند توجه جدی است. به عبارت دیگر، سوریه توسط قدرت‌های مختلف مانند آمریکا، عربستان سعودی و متحدان‌شان به عنوان موقعیتی برای رسیدن به اهداف شخصی و جمعی‌ در منطقه مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد.
اگر افراد مقاوم در کمپ مقاومت، ازاین خواسته احساس خشم و آشفتگی می‌کنند، باید تاریخ دوران جدید سوریه را مورد بازنگری قرار دهند. در واقع، این کمپ ضدامپریالیستی مقاومت است که باید در این مرحله کارهایی را انجام دهد. هر نوع حرکت ضدامپریالیستی، باید ضرورتا ضد استبدادی هم باشد.
 
حمایت از مقاومت در برابر امپریالیسم، به قیمت حقوق مسلم جامعه می‌تواند طلسم را بشکند. بگذارید بازی احمقانه و توهین‌آمیز متهم کردن مخالفان رژیم سوریه را به حمایت از امپریالیسم متوقف کنیم.
 
در نهایت همچنان که حامیان رژیم سوریه، افراد، ناظران و مخالفان خوب می‌دانند، اولویت رژیم بیش از هر چیز بقای خود است. رژیم سوریه از دیدگاه خود، اگر مقاومت در برابر امپریالیسم را فعال کند یا در آن مشارکت کند- که مطمئنا بیش از هر کار دیگری این اواخر انجام داده است- برایش بهتر است. اگر نه زنده ماندن برای حکومت سوریه کافی است. حتی اگر لازم باشد با آمریکا و کشورهای عرب برخورد می‌کند. این تصویر شبیه تصویری است که آمریکا از خود به عنوان حامی دموکراسی در سراسر دنیا ارائه می‌کند؛ اگر بتواند دموکراسی را تبلیغ کند، عالی است؛ اگر نه تشویق دیکتاتوری‌ها به اینکه منافع خود را حفظ کنند (چنان‌که در دنیای عرب می‌بینیم) برایش کافی است، چون هدف آمریکا هرگز ایجاد حکومت‌های دموکرات نبوده است، مگر این‌که با او سازگار و همراه باشند.
 
سرانجام آنچه اهمیتی حیاتی دارد، رها کردن انتقاد از رژیم سوریه است. آیا این نقدها با منافع سوریه سازگار است؟ آیا انتقاد از منافع ایالات متحده یا سیاست خارجی اسرائیل و متحدانش ادامه می‌یابد؟ اهمیت همه بازیگران این ماجرا مانند عربستان سعودی و عواملش، کشورهای مختلف اروپایی و بازماندگان جنبش ۱۴ مارس لبنان، لازم به ذکر نیست.
 
همان‌طور که گفته شد، خواست سقوط دیکتاری منطقی است اما اگر امثال “الیوت آبراهامز” پشت خواست دموکراسی باشند، باید ضرورتا از آن بیزار باشیم.
 
چرا دخالت خارجی منفور است؟
 
حمایت و دفاع از دیکتاتوری به دلایل سیاسی که حکومت آن را به عنوان ابزار مقاومت در برابر دخالت خارجی به‌کار می‌گیرد، از نظر طرفداران مقاومت، کوته‌بینانه تلقی می‌شود. در همین راستا نفهمیدن عواقب و اثرات دخالت نظامی خارجی در سوریه در این مقطع، از همه نظر کوته‌بینانه است. بدترین‌ پیش‌بینی‌ها درباره سیاست خارجی غرب و شرق هنگام آشوب‌های منطقه‌ای و اتفاقات ناگوار سیاسی، حالا چند دهه قدمت دارد (بسیار طولانی‌تر از سابقه حکومت سوریه در ستم به شهروندان خود) و نیازمند توجه جدی است. به عبارت دیگر، سوریه توسط قدرت‌های مختلف مانند آمریکا، عربستان سعودی و متحدان‌شان به عنوان موقعیتی برای رسیدن به اهداف شخصی و جمعی‌ در منطقه مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد.
 
نقش سوریه در گذشته و ظرفیت احتمالی آن برای ایفای نقش در منطقه، نباید بهانه‌ای برای حمایت از بقای حکومت آن باشد. در مقابل، حمایت از انتقال حکومت در سوریه به هر شکل، به خصوص با دخالت نظامی خارجی به شدت غیرمسئولانه است، به خصوص اگر هدف نجات جان مردم سوریه یا ایجاد امکان تشکیل یک حکومت دموکراتیک باشد.
از نظر بسیاری از مردم منطقه، بی‌تردید هدف این حکومت‌ها استبدادی است چرا که عملکرد آنها در دهه‌های قبل این موضوع را تصدیق می‌کند و حتی از نظر برخی منتقدان، اعتراضات جاری در منطقه از نتایج چنان اهدافی بوده است. این بدان معنا نیست که ما باید مخالفت خود را کنار بگذاریم و نبرد علیه دیکتاتوری را در سوریه متوقف کنیم. این موضوع تنها به ما یادآوری می‌کند که از چه راه‌هایی نباید برویم.
 
وضعیت سوریه، چیزی فراتر از صرف وضعیت این کشور است. پیش از نیمه قرن بیستم، زمانی که اروپایی‌ها برای کنترل و اثرگذاری بر کشورها یا سیاست‌های خاورمیانه، برنامه‌هایی مانند پیمان بغداد را برنامه‌ریزی می‌کردند، سوریه به‌خصوص به‌خاطر برخوردهای منفعلانه‌اش یک غنیمت مهم بود. بعد از این‌که حافظ اسد در جنبش موسوم به اصلاحی سال‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۷۱ به قدرت رسید، سوریه یک بازیگر مهم منطقه‌ای شد که تنها سیاست‌های داخلی خود را مشخص نمی‌کرد، بلکه در مواقعی سیاست کشورهای دیگر را هم تعیین می‌کرد.
 
سوریه تبدیل به عضو مهمی از “جبهه مخالفان” شد؛ جبهه‌ای که خواهان مقابله با اسرائیل بدون از بین بردن برنامه‌های دوجانبه صلح بود و در درگیری‌های میان اسرائیل و فلسطین تنها خواهان اسکان فلسطینیان نبود. غیر از رویارویی مشخص بین سوریه و اسرائیل در ۱۹۸۲-‌زمانی که اسرائیل چندین جت جنگی سوریه را در یک رویارویی شدید میان نیروهای هوایی ساقط کرد- این اعتقاد رایج بود که با وجود تصرف بلندی‌های جولان، مرز اسرائیل و سوریه امن‌ترین جای جهان است. با نمایندگی از طرف بازیگران غیر‌حکومتی چون حزب‌الله و حماس، سوریه به آخرین و تنها حکومت کنترل‌کننده اسرائیل تبدیل شد و حکومت سوریه در منطقه به عنوان پهلوان شهرت پیدا کرد. نه به‌خاطر این‌که با رفتارهای فراقانونی اسرائیل و نژاد پرستی می‌جنگید، بلکه به این دلیل که تمام کشورهای عربی ترسو بودند (گرچه برخی می‌گویند آنها منطقی بودند و ما بررسی این ادعا را برای فرصت دیگری می‌گذاریم).
 
در ۱۹۹۳، وضعیت سوریه به عنوان تنها حکومت رو‌در‌رو با اسرائیل، مستحکم‌تر شد. این موضوع از یک سو به دلیل ضعف و بی‌اعتباری نیروی نظامی عراق بود و از سوی دیگر، موضوع صلح با اسرائیل هم از چند سو گسترش پیدا کرده بود؛ پیمان اسلو، پیمان صلح اسرائیل- اردن و لابی‌های اسرائیل با کشورهای عرب به خصوص قطر و مراکش.
 
زمانی که “قذافی” با آمریکا و انگلستان تسویه حساب کرد و بی‌درنگ به جامعه جهانی پیوست، هیچ‌کس مانند “جورج دبلیو بوش” در بی‌عقلی به قذافی شباهت نداشت. اواسط سال ۲۰۰۰ حکومت سوریه تنها کشور عرب بود که برای آمریکا چاپلوسی نمی‌کرد.
 
هر‌گونه حمله نظامی خارجی پشتیبانی شده، سوریه را نابود خواهد کرد چرا که عواقب خواسته و ناخواسته فراوانی خواهد داشت. هر‌گونه حمله، بی‌تردید تلفات جانی فراوانی در بر خواهد داشت بدون این‌که نتیجه محسوس و قطعی‌ای داشته باشد. به علاوه، عوامل خارجی باعث درگیری‌های دیگر داخلی و منطقه‌ای خواهند شد، در حالی که اگر در داخل کشور حکومت استبدادی سرنگون شود، زمینه برای تحولات دموکراتیک بیشتر فراهم خواهد بود.
حکومت سوریه حتی از این هم پیشتر رفت. در ادامه سیاست مقابله با اسرائیل و حمایت از حزب‌الله، از حماس و جهاد اسلامی (که هر دو در دمشق دفتر داشتند) هم حمایت می‌کرد. سوریه با حمله به عراق مخالفت کرد، کاری که هیچ‌کدام از کشورهای عربی نکردند. سوریه تنها کشور سکولار ضدامپریالیستی در منطقه باقی ماند.
 
اما از نظر آمریکا، برخی کشورهای اروپایی، عربستان سعودی و متحدانش در لبنان و خلیج فارس، مثلث سوریه – حزب‌الله – ایران، چالش‌های اساسی در منطقه ایجاد می‌کنند. از بین بردن حکومت سوریه حزب‌الله را ضعیف و ایران را منزوی می‌کند و این دستاورد کمی نیست. با خارج کردن سوریه از میدان، حزب‌الله دالان حمل سلاح خود را از دست خواهد داد و نخواهد توانست به حمله علیه ایران پاسخ بدهد.
 
حمله به ایران، ترکیه را نیز با وضع دشواری مواجه خواهد کرد. جدا از موضع‌گیری دوگانه در مقابل سوریه و این‌‌که ترکیه همچنان کردها را سرکوب می‌کند، این کشور باید بین دو خواسته تعادل ایجاد کند. از یک سو ترکیه امیدوار است چشم‌انداز خود را از هژمونی منطقه‌ای با رضایت و تحسین اعراب به دست بیاورد اما خواسته آمریکا و عربستان را برای انزوای سوریه رد می‌کند.
 
در هر صورت، بازیگرانی که از سقوط سوریه سود می‌برند، خود کمتر از رژیم سوریه دچار مشکل نیستند. این کشورها برای مردم خود و منطقه، خشن‌تر، مستبد‌تر و غیردموکراتیک‌‌تر از سوریه هستند. در اتحاد، قدرت وجود دارد. چه کسی از رژیم سوریه حمایت کند چه کسی نکند، سقوط حکومت سوریه، نتایجی بیش از سقوط صرف یک حکومت دارد.
 
این به آن معنا نیست که رژیم سوریه نباید سقوط کند یا نیروهای داخلی نباید آن را سرنگون کنند. نقش سوریه در گذشته و ظرفیت احتمالی آن برای ایفای نقش در منطقه، نباید بهانه‌ای برای حمایت از بقای حکومت آن باشد. در مقابل، حمایت از انتقال حکومت در سوریه به هر شکل، به خصوص با دخالت نظامی خارجی به شدت غیرمسئولانه است، به خصوص اگر هدف نجات جان مردم سوریه یا ایجاد امکان تشکیل یک حکومت دموکراتیک باشد.
 
ممکن است نجات فوری جان مردم سوریه ضروری به نظر برسد اما اگر این هدف ضروری است و اگر قرار است نتیجه این درگیری‌ها خودمختاری مردم سوریه باشد، به سادگی می‌توان خطرات مداخله نظامی خارجی را دید که بی‌تردید کشتار را بیشتر می‌کند. از نظر ایدئولوژیک، پیچیده‌تر شدن درگیری‌ها می‌تواند ایران، حزب‌الله و بخش‌های زیادی از مردم سوریه را درگیر کند. مخالفت داخلی و منطقه‌ای با دخالت خارجی در سوریه می‌تواند مانع حمله قریب‌الوقوع شود مگر این‌که خشونت رژیم در صورت عدم مداخله بیشتر شود.
هر‌گونه حمله نظامی خارجی پشتیبانی شده، سوریه را نابود خواهد کرد چرا که عواقب خواسته و ناخواسته فراوانی خواهد داشت. هر‌گونه حمله، بی‌تردید تلفات جانی فراوانی در بر خواهد داشت بدون این‌که نتیجه محسوس و قطعی‌ای داشته باشد. به علاوه، عوامل خارجی باعث درگیری‌های دیگر داخلی و منطقه‌ای خواهند شد، در حالی که اگر در داخل کشور حکومت استبدادی سرنگون شود، زمینه برای تحولات دموکراتیک بیشتر فراهم خواهد بود.
 
ممکن است نجات فوری جان مردم سوریه ضروری به نظر برسد اما اگر این هدف ضروری است و اگر قرار است نتیجه این درگیری‌ها خودمختاری مردم سوریه باشد، به سادگی می‌توان خطرات مداخله نظامی خارجی را دید که بی‌تردید کشتار را بیشتر می‌کند. از نظر ایدئولوژیک، پیچیده‌تر شدن درگیری‌ها می‌تواند ایران، حزب‌الله و بخش‌های زیادی از مردم سوریه را درگیر کند. مخالفت داخلی و منطقه‌ای با دخالت خارجی در سوریه می‌تواند مانع حمله قریب‌الوقوع شود مگر این‌که خشونت رژیم در صورت عدم مداخله بیشتر شود.
 
طرح ایجاد منطقه پرواز ممنوع نیز که از سوی عده‌ای مطرح می‌شود به یک شوخی شبیه است. من به‌عنوان کسی که کاملا با مداخله نظامی خارجی مخالف است، فکر می‌کنم این موضوع مثل این است که پسران جوان به دوست دخترشان قول بدهند که با آنها سکس نداشته باشند! منطقه پرواز ممنوع واقعا غیرواقعی است و در پایان نتایج مطلوبی نخواهد داشت.
 
خلاصه: هر دو وضعیت، همزمان شدنی هستند: مخالفت با رژیم و مخالفت با دخالت نظامی خارجی.
 
مشکل حل نشده در این مقاله
 
نمی‌توان این مقاله را به پایان برد اما به خلأیی که در آن وجود دارد اشاره نکرد و پیش‌بینی محتاطانه‌ای ارائه نداد. نخست این که موضع این نوشته فاقد حمایت از سوی یک سازمان مشخص است (مثلا یک موسسه، حزب یا جنبش) که آن را به یک روش واقعی و عملی تبدیل کند. دولت انتقالی بی‌تردید پاسخ این مشکل نیست اما طرح این پرسش هم هدف بحثی که این‌جا مطرح شد نیست. از این رو این مقاله‌ تلاشی ناامیدانه است برای ایجاد بحث درباره این موضوع.
 
هر دو وضعیت، همزمان شدنی هستند: مخالفت با رژیم و مخالفت با دخالت نظامی خارجی.
برخی از مخالفان مانند رئیس کمیته ملی هماهنگی از مواضعی مشابه با تفاوت جزیی حمایت می‌کنند اما به شکل عجیبی در مخالفت شدت می‌ورزند. با وجود مخالفان و برنامه‌ریزان مستقل در داخل سوریه، فضا برای رشد مخالفان موثر و دموکراتیکی وجود دارد که با شورای ملی مقاومت ارتباطی ندارند. هر دو طرف ممکن است برای هدف امروزشان از وجود یکدیگر سود ببرند. با این حال، این نگرانی فزاینده در میان فعالان داخل سوریه وجود دارد که شورای مقاومت ملی کجاست، چطور اداره می‌شود و در بلند مدت چطور خواهد بود. این تنش که بین گروه‌های کوچک مخالفان خارج از سوریه و شورای ملی مقاومت وجود دارد، تاکنون با صراحت مطرح نشده است. شاید روشن‌ترین جواب، گزارش‌هایی است که نشان می‌دهند گروه زیادی از مخالفان در داخل سوریه، از کسی در خارج خط نمی‌گیرند، هرچند برخی ظواهر در داخل سوریه، خلاف این موضوع را نشان می‌دهند. در هر حال، شاید تنها گروه‌های بومی بتوانند مشکل رهبری را در سوریه حل کنند.
 
پیش‌بینی‌ای که من می‌توانم بکنم این است که هیچ‌کس جز شورای ملی مقاومت و برخی از معترضان داخلی، خواهان مداخله نظامی خارجی نیست. دلیل این وضعیت، نداشتن خواسته‌های مشخص نیست. علاوه بر استدلالی که پیش‌تر مطرح شد، اکنون عدم آمادگی برای مداخله نظامی خارجی چند برابر شده است. دلیل اصلی این موضوع کم‌هزینه بودن، وجود برخی عوامل بازدارنده و انتقاد کسانی است که در کمپ ضد سوری حضور دارند.
 
دلیل نخست این‌که سوریه، عراق یا لیبی نیست. سوریه منابع طبیعی زیادی ندارد که برای آینده به کار بیاید (غرب باید بی‌خیال آزاد کردن مردم شود! ).
 
دوم این‌که نا‌آرامی در سوریه ممکن است در رقابت‌ برای ایجاد دموکراسی به داخل و اطراف شبه‌جزیره عربستان گسترش یابد (لازم نیست به لبنان و عواقب بی‌ثباتی در این کشور به امان خدا رها شده اشاره کنیم).
 
سوم این‌که رژیم فعلی سوریه چند دهه مرزهای خود را در مقابل اسرائیل حفظ کرده است و حتی بلندی‌های جولان را به زعم خود در کنترل دارد. این موضوع برای اسرائیل که چند دهه از قوانین بین‌المللی عدول کرده، بد نیست.
 
چهارم این‌که سوریه دوستان بزرگ و کوچک زیادی دارد که هنوز اقدامی نکرده‌اند و برخی از آنها مانند روسیه، در سواحل شمالی سوریه ناوگان دارند. سرانجام این‌که، چنان‌که “کسینجر” در سال‌های ۱۹۸۰ می‌گفت: “بگذارید ایرانی‌ها و عراقی‌ها خود را در ضعف بکشند. بعد از آن همه چیز برای آمریکا فراهم می‌شود.”
 
به‌همین دلیل برخی دوست دارند قبل از هر نوع مداخله‌ای، مردم سوریه مدتی دیگر به کشتن یکدیگر ادامه دهند. آنها دوست دارند نهادها و زیرساخت‌های سوریه ضعیف‌تر از این شود و وقتی بخش‌های مختلف اجتماعی و سیاسی به اندازه کافی تضعیف شد، امکان اقدام جمعی بیشتر خواهد شد. مسیر طولانی مدت سوریه بعد از سقوط بعثی‌ها نامشخص است، چه، کسی مسائل مربوط به مقاومت، ضد امپریالیسم بودن یا مبارزه برای بازگرداندن بلندی‌های جولان را در نظر بگیرد یا نه. بنابراین با در نظر گرفتن موافقان کسینجر، چرا صبر نکنیم تا سوریه و مردمش به جای این‌که یک راه حل فوری در پیش بگیرند، خودشان را بیشتر تضعیف کنند؟ چه چیزی بهتر از کشتاری طولانی مدت در سوریه؟
 
بنابراین، در این زمان دخالت نظامی خارجی به‌طور جدی روی میز نیست، اما درگیری‌های استدلالی در مورد این موضوع همچنان ادامه خواهد داشت.
 
این بود راهنمایی‌هایی شیرفهم‌کننده!