اکبر گنجی − تحلیل‌های ایدئولوژیک با سیاه-سفید سازی‌های مطلق‌ گرایانه مانع درک سرشت رژیم‌های استبدادی و روابط آنها با مردم شان می‌شوند. به عنوان مثال ادعا می‌شود که زمامداران مستبد همه‌ی سرمایه‌های ملی را غارت می‌کنند. آنها دزدانی هستند که همه چیز را به یغما می‌برند. این مدعیات تماماً کاذب نیستند، یعنی بهره‌ای از حقیقت می‌برند. اما تحلیل علمی متکی بر شواهد و قرائن است، در اینجا آمارها سخن می‌گویند.

به عنوان نمونه، برای درک میزان فساد رژیم‌های سیاسی- خصوصاً نظام‌های استبدادی- می‌توان و باید به رتبه بندی‌های سازمان شفافیت جهانی که همه ساله منتشر می‌شود، استناد کرد (ایران در سال ۲۰۱۱ در میان ۱۸۳ کشور جهان در رتبه‌ی ۱۲۰ قرار گرفت). برای طرح ادعایی درباره‌ی نابرابری‌ها باید به ضریب جینی استناد کرد.
 
کل واقعیت‌های نظام استبدادی
 
هیچ نظام دیکتاتوری‌ای فاقد طرفدارانی در میان مردم کشورش نیست. رژیم سیاسی هر قدر هم که استبدادی و فاسد باشد
اولاً: یک اقلیت به طور سیستماتیک از آن منتفع می‌شود.
ثانیاً: درآمدهای کشور را به طور نابرابر میان مردم توزیع می‌کند.
ثالثاً: دیکتاتورها حتی اگر معتقد به توسعه‌ی اقتصادی کشورشان نباشند، عظمت طلبی آنان را به سوی پروژه‌های اقتصادی بزرگ می‌راند.”تمدن بزرگ” شاه یک نمونه‌ی این امر بود. عظمت طلبی اتمی علی خامنه‌ای نیز یک نمونه‌ی دیگر است.
 
در زمان رژیم شاه، مخالفان آن رژیم نه تنها این واقعیت‌ها را نمی‌دیدند، بلکه آگاهانه با تحلیل‌های ایدئولوژیک همگان را از دیدن آنها محروم می‌ساختند. امروزه عده‌ی زیادی از پیشرفت‌های اقتصادی دوران رضا شاه و محمد رضا شاه پهلوی سخن می‌گویند. چرا آن واقعیت‌ها در آن دوران دیده نمی‌شد و اینک دیده می‌شود؟
 
ایدئولوژی، عشق و نفرت
 
ایدئولوژی- به تعبیر ریمون آرون- آدمی را افسون می‌کند. فرد و گروه آن چنان فریفته‌ی ایدئولوژی می‌شود که دیگر واقعیت- خصوصاً واقعیت‌های معارض با ایدئولوژی- را نمی‌بیند. ایدئولوگ به جای آن که با دیدن واقعیت‌های معارض و مبطل ایده‌های کاذب خود را تغییر دهد، می‌کوشد تا به زور واقعیت را تغییر دهد و لباس ایدئولوژی را بر تن آن کند.
 
عشق و نفرت نیز آدمی را به کور چشمی مبتلا می‌سازد. عاشق نمی‌تواند معایب معشوق را ببیند. در داستان لیلی و مجنون، وقتی پادشاه لیلی را فرا خواند و به او گفت که تو چندان زیبا نیستی، پس چگونه مجنون تو را زیبا می‌بیند؟ لیلی در پاسخ گفت:”خاموش چون تو مجنون نیستی”:
 
دیده‌ی مجنون اگر بودی تو را
هر دو عالم بی خبر بودی تو را
با خودی تو، لیک مجنون بی خود است
در طریق عشق هوشیاری بد است
 
نفرت هم بلا را بر سر آدمی می‌آورد. اجازه نمی‌دهد تا آن چه خوش نداریم، ببینیم. نفرت آدمی را به سیاه سازی متعلق نفرت و نابودی آن سوق می‌دهد. گذشت زمان و فاصله گرفتن از پدیده، موجب زوال رابطه‌ی شدید احساسی – در اینجا نفرت- می‌شود. نفرت از شاه که زایل شد، توانایی دیدن واقعیت‌های دوران زمامداری او پدید آمد.
 
ایدئولوژی و نفرت یکسان زمامدار خودکامه و مخالفانش را در چنبره‌ی خود اسیر می‌کند. آیت الله خمینی و آیت الله خامنه‌ای نمونه‌های خوبی برای تثبیت این مدعا هستند. آنان اسلام رابه یک ایدئولوژی تبدیل کرده‌اند. این ایدئولوژی اگرچه موجه ساز خودکامگی و ابزار سلطه است، اما خنثی نیست، دنیا را به گونه‌ی دیگری به آنها می‌نمایاند و نمایانده است. این ایدئولوژی به آنها می‌آموزاند که دشمنان عامل همه‌ی مسائل و مشکلات کشورند. همه چیز معلول توطئه‌های بی شمار آنان است. جمهوری اسلامی و رهبری خردمند آن هیچ نقشی در آفرینش مسائل و مشکلات نداشته‌اند.
 
عشق به خود (توهم شکوه) و نفرت از مخالفان و منتقدان به علی خامنه‌ای اجازه نمی‌دهد تا واقعیات تلخ کشور را ببیند. همه‌ی منتقدان و مخالفان عوامل دشمن هستند. جمهوری اسلامی و رهبری اش جز خدمت به مردم و پیشرفت کشور کاری انجام نداده‌اند. به همین دلیل مخالفت با نظام و رهبری چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ شاه در اوج دوران انقلاب بارها پرسیده بود:”مگر من با آنها چه کرده ام؟ “. یعنی او استبداد و خودکامگی و سرکوب را نمی‌دید. حداقل شاه از دموکراسی دم نمی‌زد. اما خامنه‌ای استبداد و نقض سیستماتیک حقوق بشر را مردم سالاری دینی قلمداد می‌کند.
 
ایران: سیاهی مطلق؟
 
گروهی از مخالفان جمهوری اسلامی نیز از موضع ایدئولوژیک و نفرت شدید نمی‌توانند واقعیت‌ها را آن گونه که هست، ببینند. گویی جز “سیاهی مطلق” چیزی وجود ندارد. به عنوان نمونه به تولید خودرو در ایران بنگرید. سازمان بین المللی سازندگان وسایل نقلیه‌ی موتوری در گزارش خود آمار تولید خودروی کشورهای جهان در سال ۲۰۱۱ را اعلام کرده است. چین با تولید ۱۸.۴ میلیون دستگاه بزرگترین خودروساز جهان در سال ۲۰۱۱ شناخته شده و آمریکا با ۸.۶ میلیون دستگاه و ژاپن با ۸.۴ میلیون دستگاه به ترتیب در رتبه‌های دوم و سوم از این نظر قرار گرفته‌اند. روسیه با تولید ۱.۹۸۸ میلیون دستگاه در رتبه‌ی ۱۲ و ایران با تولید ۶۴۸/۱ میلیون خودرو در رتبه‌ی ۱۳ قرار گرفته است. انگلیس نیز با تولید ۱.۴۶۳ میلیون دستگاه در رتبه‌ی ۱۵ قرار گرفت. چرا این واقعیت دیده نمی‌شود؟ برای این که با “سیاه سازی مطلق” نمی‌خواند.
 
جمعیت ایران از سرنگونی رژیم شاه تاکنون کمی بیش از دو برابر شده است. اما:
تعداد دانشجویان از ۱۷۶ هزار تن در سال ۱۳۵۷ به چهار و نیم میلیون تن رسیده است. یعنی شاهد افزایش ۲۷ برابری هستیم.
 
در آستانه‌ی انقلاب، زنان سی و یک و نیم درصد دانشجویان را تشکیل می‌دادند، اما در سال تحصیلی ۸۱- ۱۳۸۰ این میزان به شصت و یک و هفت دهم درصد افزایش یافت. در عین حال مطابق گزارش شاخص توسعه‌ی انسانی سازمان ملل در سال ۲۰۱۱، از نظر نابرابری جنسیتی در میان ۱۸۷ کشور جهان، ایران در رتبه‌ی ۹۲ – سوئد اول، هلند دوم، دانمارک سوم، سوئیس چهارم، فنلاند پنجم، نروژ ششم ، آلمان هفتم، آمریکا ۴۷ ، ترکیه ۷۷ – قرار دارد.
 
در سال ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶، هر سال ۹۰۰ عنوان کتاب در ایران منتشر شد. سال ۱۳۵۷- به علت شرایط انقلابی و بحرانی- تنها ۲۷۴ عنوان کتاب منتشر شد. در سال ۱۳۸۹، ۶۴۹۲۶ عنوان کتاب و در سال ۱۳۹۰، ۶۸ هزار عنوان کتاب در ایران منتشر شد، که ۱۴۰۹۱ عنوان ترجمه و ۵۴۷۲۸ عنوان کتاب تالیفی هستند.
 
مطابق گزارش سازمان ملل در ارزیابی شاخص توسعه‌ی انسانی (بر اساس معیارهایی چون امید به زندگی، کیفیت نظام آموزشی، درآمد واقعی و درآمد سرانه ملی)، ایران در سال ۲۰۱۰ در جایگاه ۸۷ و در سال ۲۰۱۱ در رتبه‌ی ۸۸ قرار گرفته و همچنان در میان “کشورهای با توسعه‌ی انسانی بالا” قرار دارد. مطابق همین گزارش، شکاف درآمدی میان طبقات، ایران با ضریب جینی ۳۸۳/۰ وضع بهتری نسبت به آمريكا (با ضريب جينی ۴۰۸/۰)، قطر (با ضريب جينی ۴۱۱/۰) و تركيه (با ضريب جينی ۳۹۷/۰) دارد.
 
در زمان شاه صدای زندانیان سیاسی به گوش هیچ کس نمی‌رسید، چه رسد به آن که از درون زندان‌ها نامه‌های سرگشاده علیه شاه بنویسند، اما اینک زندانیان سیاسی از درون زندان‌ها علیه علی خامنه‌ای نامه‌های تند سرگشاده انتشار می‌دهند. این وضعیت در هیچ یک از کشورهای منطقه نظیر ندارد.
 
دیدن این نوع واقعیت‌ها و اذعان به آنها هیچ مشکلی ایجاد نخواهد کرد. برای این که جمهوری اسلامی در هر صورت یک رژیم استبدادی است که به طور سیستماتیک حقوق بشر را نقض می‌کند. رژیم استبدادی حتی اگر توسعه یافته‌ترین رژیم‌های موجود جهان باشد، باز هم محکوم و ناپذیرفتنی است. برای محکوم کردن جمهوری اسلامی ومبارزه‌ی با آن نیازی به کتمان حقیقت نیست. نباید خود را به اسارت ایدئولوژی و نفرت در آورد.
 
موقعیت تاریخی خطرناک
 
رژیم سیاسی باید مخلوق مردم و مورد رضایت آنها باشد. مردم هرگاه زمامداران را نپسندیدند و نخواستند، بتوانند آنها را از طریق صندوق‌های رأی برکنار ساخته و افراد مقبول دیگری را جانشین آنها سازند. آزادی در سنت جمهوری‌خواهی به معنای عدم سلطه است. زمامدار سیاسی اگر حق داشته باشد که به طور خودسرانه در زندگی شهروندان دخالت کند، حتی اگر از این حق استفاده نکند، باز هم با نظامی سلطه گر روبرو هستیم. جمهوری اسلامی چنین نظامی است. ولی فقیه دارای این حق است و از این حق استفاده هم کرده است.
 
به جمهوری اسلامی از منظرهای گوناگون می‌توان نگریست. یک منظر مقایسه‌ی آن با رژیم شاه است. اما منظر دیگر مقایسه‌ی آن با کشور همجوار ترکیه است. در زمان انقلاب ترکیه و ایران در چه وضعتی قرار داشتند؟ اینک این دو کشور در چه وضعیتی قرار دارند؟ در آن زمان ایران جلوتر از ترکیه بود. اما واقعیت تلخ این است که طی سه دهه‌ی گذشته ترکیه خیزهای بزرگی برداشته و ایران را در بسیاری زمینه‌ها پشت سر نهاده است.
 
ایران اینک در یکی از خطرناکترین موقعیت‌های تاریخی خود قرار دارد. تحریم‌ها به شدت افزایش یافته، فقرا فقیرتر شده و طبقه‌ی متوسط نیز به طبقه‌ی فقرا خواهند پیوست. مگر می‌شود تورم افزایش یابد و زندگی مردم بدتر نشود؟ مگر می‌شود کارخانه‌ها تعطیل شوند و کارگران بیکار نشوند؟ مگر می‌شود درآمدهای ارزی کشور کاهش یابد و میزان واردات به قرار سابق باشد؟ مگر می‌شود قیمت ارز بالا رود و اجناس وارداتی گران نشوند؟
 
قطاری که به راه افتاده- اگر توافقی میان ایران و دولت‌های غربی صورت نگیرد- ممکن است به جنگی ویران گر منتهی شود. اگر جنگی درگیرد، نه تنها صدها هزار کشته و زخمی و آواره بر جای خواهد نهاد، بلکه احتمال تجزیه‌ی ایران هم وجود خواهد داشت.
 
نیاز به عقلانیت انتقادی
 
مشکل دیکتاتورها این است که خود را از مردم محروم می‌سازند. اگر نظامی دموکراتیک وملتزم به حقوق بشر در ایران مستقر بود ، این مسائل و مشکلات پدیدار نمی‌شد. اگر همین نظام جمهوری اسلامی شرایطی مشابه دوران اصلاحات فراهم می‌آورد، بازهم شاهد این وضعیت بسیار بحرانی نبودیم. کما این که با انتخاب سید محمد خاتمی در خرداد ۱۳۷۶ روابط ایران و دولت‌های غربی دچار تحول شد.
 

افسون ایدئولوژی ، نفرت از منتقدان، تکبر و عدم تحمل زمامدارانی که اندکی استقلال از خود نشان می‌دهند از سوی علی خامنه‌ای ، ایران را دچار این وضعیت کرده است. نباید گمان کرد که فقط زمامداران خودکامه در چنین موقعیتی قرار می‌گیرند. ایدئولوژی و نفرت ما را به بی راهه می‌کشانند. ما به شدت محتاج عقلانیت انتقادی هستیم. آزادی از جمهوری اسلامی و ولایت فقیه نباید به معنای شیفتگی به قدرت‌های بزرگ تر جهانی باشد. برای ما که همیشه اسیر استبداد بوده ایم، عقل و نقد رهایی بخش است، نه ایدئولوژی و نفرت.