اکبر گنجی -تحولات خاورمیانه و آفریقا دارای بازیگران/عاملان و حاملانی است. در تحلیل وقایع این مناطق باید نقش همه ی بازیگران و میزان تأثیر آنها را در نظر گرفت، در غیر این صورت، با تبیین مواجه نخواهیم بود، بلکه با رویکردی ایدئولوژیک رویارو خواهیم شد.
بهار عرب خیزش مردمی برای گذار از نظامهای فاسد، دیکتاتوریهای مادامالعمر، جنایتکار و …بود. به تعبیر دیگر، مردم عاملان اصلی این جنبش بودند. این خیزش مردمی که از تونس آغاز شد، به سمت مصر، بحرین، یمن، لیبی، اردن، سوریه ، الجزایر، و… پیش رفت و نظامهای جبار و منحط خلیج فارس را هم در بر میگرفت.
بدیهی است که این خیزش مردمی با منافع رژیمهای عقب ماندهای چون عربستان سعودی و قطر و امارات متحده تعارض بنیادین داشت و دارد. چرا که آن نظامهای سیاسی بسیار عقبمانده را هم فرومیپاشاند. بن علی از تونس به عربستان سعودی گریخت(دادگاه تونس وی را به ۲۰ سال زندان به جرم صدور فرمان قتل و غارت مردم تونس محکوم کرده است). کار که بر حاکم جنایتکار یمن- علی عبدالله صالح- سخت شد، او هم به عربستان سعودی گریخت. عربستان سعودی تمام کوشش خود را کرد تا مانع سقوط حسنی مبارک شود، اما نتوانست. عربستان سعودی ارتش خود را به بحرین گسیل داشت تا با سرکوب مردم آن کشور، بهار عرب را در آن سرزمین نابود سازد. زمامداران جنایتکار کشورهای عرب به سرعت دست به کار شدند تا نه تنها بهار عرب را به انحراف بکشانند، بلکه آن را تحت کنترل تمامعیار خود درآورند. هدف آنها سلطهی کامل بر خیزشهای مردمی منطقه در جهت منافع خویش است.
سیاست اسرائیل
این چنین بود که منافع آنها با منافع دولت آمریکا و دولت اسرائیل تلاقی کرد. دولت اسرائیل به عنوان دولتی که نه تنها سرزمینهای فلسطینیان را اشغال کرده، بلکه میلیونها تن از آنها را از حقوق اساسیشان محروم کرده است، نمیخواهد به هیچوجه نگاهها معطوف به مسألهی فلسطین و ظلمی که بر آنها میرود باشد. طبعاً ستمگر در اینجا همان دولت اسرائیل است که به هیچوجه زیر بار طرح چهارجانبهی دولت آمریکا، روسیه، اتحادیهی اروپا و سازمان ملل- مبنی بر تشکیل دولت مستقل فلسطینی در کنار دولت اسرائیل- نمیرود. شورای حقوق بشر سازمان ملل تأیید کرده که دولت اسرائیل مرتکب “جنایات جنگی” شده است. اگر دولتهای منطقه درگیر نزاعهای دائمی درونی و بیرونی باشند، دیگر هیچکس فرصت نخواهد کرد مسئولیتهای حقوقی و اخلاقی دولت اسرائیل را یادآور شود. سیاست دولت اسرائیل همیشه این بوده است که با طرح مسائلی دیگر و تبدیل آن مسائل به مسألهی اصلی، نگاه را برگرداند.
دولت اسرائیل دو هدف دیگر هم در بهار عرب داشت:
اول- دولتهای مخالف سیاست هایش در منطقه جای خود را به دولتهای دیگری بسپارند که نسبت به اسرائیل مواضع خصمانهای نداشته باشند. دوم- تحولات در کشورهایی چون مصر و اردن و تونس و عربستان و… به گونهای نباشد که مخالفان سیاستهای اسرائیل جایگزین رژیمهای کنونی شوند.
شائول موفاز- معاون نخستوزیر اسرائیل- در ۲۱ خرداد ۹۱ خواستار تهاجم نظامی- مانند لیبی– به سوریه و سرنگونی رژیم آن کشور شد. سفیر پیشین اسرائیل در ترکیه نیز تأیید کرده است که یک سوریهی بیثبات و گرفتار “درگیریهای داخلی” به سود اسرائیل است چرا که نمیتواند “بلندیهای اشغالشده جولان را در آینده از اسرائیل پس بگیرد”. بخش دیگری از مسأله نیز به روابط ایران و سوریه باز میگردد. او میافزاید:
“اگر بشار اسد قدرت را حفظ کند حاکم واقعی سوریه ایران خواهد بود نه او. اسد به خاطر انزوای شدید بینالمللی نخواهد توانست بدون واگذاری سوریه به ایران، به حکومت ادامه دهد. اسرائیل متوجه است که حضور ایران در بلندیهای جولان وضع بسیار بدی خواهد بود. به همین خاطر است که دولت اسرائیل به این نتیجه رسیده است که بشار اسد باید کنار گذاشته شود.”
تبدیل مسألهی هستهای ایران به مهمترین مسألهی منطقه- شاید هم جهان- یکی از این ترفندها بود. دولت اسرائیل دارای ۳۰۰-۲۰۰ بمب اتمی است. این دولت عضو “ان پی تی” نیست و اجازهی هیچگونه بازرسی از تأسیسات اتمی خود را به آژانس و هیچ نهاد بینالمللی نمیدهد. ایران عضو آژانس بینالمللی انرژی هستهای است، تحت نظارت شدید آژانس قرار دارد، به گفتهی دولت آمریکا و اسرائیل،ایران فاقد بمب اتمی است و سالها با ساختن بمب اتمی فاصله دارد، اما دولت اسرائیل میگوید که ایران حق ندارد که دست به غنیسازی اورانیوم در هیچ سطحی- حتی پنج درصد- بزند. اگر چنین کند، این خطری برای صلح و امنیت جهانی خواهد بود. دولت اسرائیل در تبدیل مسألهی هستهای ایران به مسألهی مهم منطقهای و جهانی بسیار موفق بوده است.
سیاست عربستان سعودی
همین نکات بهخوبی نشان میدهد که چگونه منافع اسرائیل و عربستان سعودی تلاقی کرده است. دولت عربستان سعودی برای آن که گرفتار بهار عرب نشود، در گام اول کوشید که به نزاع شیعه و سنی دامن زده و آن را به مسألهی اصلی بهار عرب مبدل سازد. این چنین بود که صدها میلیون دلار هزینه کرد تا حکومت اکثریت شیعی عراق را براندازد. پروژهی عراق با پروژهی سوریه تکمیل میشود که در آنجا نیز باید اقلیت علوی حاکم را سرنگون کرد. بدین ترتیب به گروههای شیعهی لبنان نیز- خصوصاً گروه حزبالله و عمل- ضربهای اساسی وارد خواهد شد. اینها که تضعیف شوند، ایران هم به شدت تضعیف خواهد شد و راه برای زدن ایران آماده خواهد شد. این اهداف، با “منافع” دولتهای آمریکا و اروپا و اسرائیل کاملاً تلاقی دارد. دولت عربستان سعودی به هیچوجه زیر بار این نمیرود که اکثریت شیعی در عراق بر سر کار باشد. کما اینکه نه تنها با تغییر ترکیب جمعیت، بلکه با اعزام ارتش خود مانع این عمل در بحرین شد. عراق هر روز شاهد انفجار و جنایت است. در آخرین مورد در ۲۴ خرداد ۹۰ طی یک رشته بمبگذاری در چهار شهر این کشور حداقل ۸۰ شیعه کشته و بیش از ۳۰۰ شیعه زخمی شدهاند. در یمن نیز عربستان سعودی در سرکوب شیعیان نقش مؤثری داشته و دارد. عربستان معاون دیکتاتور یمن را جانشین او کرد و کل رژیم را بدون هیچگونه تغییری نگاه داشت.
عربستان سعودی مطلقاً به دنبال دموکراتیزه کردن کشورهای منطقه نیست. سهل است این رژیم غیر دموکراتترین نظام سیاسی منطقه است. چگونه رژیمی به شدت استبدادی و ناقض حقوق بشر می تواند صدها میلیون دلار- ۳۰۰میلیون دلار رقم رسمی اهدایی به اپوزیسیون سوریه- را صرف گذار کشورهای منطقه به دموکراسی کند؟
سیاست ترکیه
دولت ترکیه هم در این زمینه دارای “منافع” خاص خویش است. ترکیه که خود با مشکل طولانی مدت کردها دست به گریبان است، در درجهی اول نمیخواهد که تحولات سوریه به گونهای رقم بخورد که بر سرنوشت کردستان ترکیه تأثیرگذار باشد. از سوی دیگر، ترکیه نیز خواهان این است که به عنوان قدرتمندترین کشور منطقه در سرنوشت سوریه ایفای نقش کند. تاکنون ۲۹ هزار تن از مردم سوریه به ترکیه گریختهاند. ترکیه اپوزیسیون سوریه را به رسمیت شناخته و خواهان سرنگونی رژیم آن کشور است. اسلامگرایان حاکم ترکیه به دنبال تجدید عظمت دوران عثمانی هستند.
استارت کنترل تمامعیار بهار عرب
سودای کنترل جهانی/منطقهای بهار عرب با جنگ لیبی کلید خورد. رژیمهای جبار عربی بهشدت فعال شده و خواهان تهاجم نظامی به لیبی تحت سیطرهی سرهنگ قذافی جنایتکار شدند. آیا آنها نگران نقض حقوق بشر و استبداد بودند؟ پاسخ منفی است. همهی آنها به شدت قذافی مردم خود را سرکوب و از حقوق اساسیشان محروم کردهاند. اما بمباران لیبی توسط ناتو آغاز به انحراف کشاندن بهار عرب بود. به تعبیر دیگر، دخالت دولت ها- آن هم دخالت نظامی و جنگ- جای خیزش مردمی را گرفت. آنها مردم را به خانه هایشان راندند تا اهداف خود را از طریق نیروهایی که خود آنها را مسلح و از نظر مالی تأمین میکردند، پیش برند.
مورد سوریه
بعد نوبت به سوریه رسید. در اینجا هم باید گام دیگری از انحراف برداشته میشد. همهی دولتها در این ماجرا “منافع”ی داشته و دارند. ژنرال جیمز ماتیس- سرفرماندهی نیروهای آمریکا در خاورمیانه- در گزارش خود به کنگره این کشور در ماه مارس گفت که سقوط رژیم بشار اسد “بزرگترین شکست استراتژیک ایران طی ۲۵ سال اخیر خواهد بود”. زدن سوریه، زدن جمهوری اسلامی و حزبالله لبنان و حماس است. جکسون دیل- سردبیر بخش بینالملل روزنامهی “واشینگتن پست”، در همین زمینه نوشته است:
“از یک منظر ارتباط بین مشکلات آمریکا در مورد سوریه و ایران بسیار ساده و سرراست است. حکومت بشار اسد نزدیکترین متحد ایران و خط ارتباطی آن با کشورهای عربی است. سوریه پل زمینی ارسال تسلیحات و کمکهای ایران به حزبالله و نوار غزه است. بدون سوریه بلندپروازیهای منطقهای ایران و تواناییهای این کشور برای به چالش کشیدن اسرائیل فلج خواهد شد.”
این دولتها نمی خواهند طرح کوفی عنان موفق از کار درآید. سوریه را به سوی جنگ داخلی به پیش راندند. احتمال حملهی نظامی به سوریه نیز وجود دارد. لاوروف- وزیر امورخارجهی روسیه- در ۲۴ خرداد ۹۱ گفت،برخی کشورها تلاش میکنند سناریوی لیبی را در سوریه اجرا کنند. او دربارهی انتقاد دولت آمریکا مبنی بر فروش سلاح به سوریه گفت این انتقاد در حالی مطرح میشود که آمریکا نیز خود به کشورهای مختلف از جمله کشورهای منطقه اسلحه میفروشد: “ما به سوریه یا کشورهای دیگر اسلحهای تحویل نمیدهیم که بتوان در مقابلهی با تظاهرات مسالمتآمیز غیرنظامیان به کار برد.” از سوی دیگر، در ۲۴ خرداد ۹۱ هروه لادسوس- رئیس بخش عملیات حفاظت از صلح سازمان ملل متحد- اعلام کرد که سوریه وارد جنگ داخلی شده است.
سیاست ایران و روسیه و چین
ایران و روسیه همپیمان رژیم جنایتکار بعثی سوریهاند. سرنگونی این رژیم معادلات منطقه را به زیان روسیه، ایران و چین تغییر خواهد داد. از سوی دیگر زمامداران جمهوری اسلامی بهخوبی آگاهند که زدن رژیم سوریه، کار تهاجم نظامی به ایران را سادهتر خواهد کرد. به همین دلیل رژیم حاکم بر ایران از رژیم حاکم بر سوریه حمایت به عمل میآورد. چین و روسیه فاقد رژیمهای دموکراتیکاند. روسیه توسط باند مافیایی پوتین اداره میشود. پوتین نیز به دنبال عظمت روسها و تجدید قدرت بینالمللی روسیه است. چین نیز منافع خاص خود را دارد و میکوشد تا سال ۲۰۲۰ به قدرت اول اقتصادی جهان تبدیل شود.بدون تردید روسها و چینیها در مناطقی چون سوریه “منافع ملی” کشور خود را دنبال میکنند. اما مگر آمریکا و اسرائیل چنین نمیکنند؟ تفاوت آنها در این است که روسیه و چین فاقد نظام دموکراتیک هستند، اما آمریکا دارای نظام دموکراتیک تثبیت شده است. منتها همین نظام دموکراتیک، در سطح روابط بینالملل دائماً به جنگ توسل میجوید(سه جنگ افغانستان و عراق و لیبی در قرن بیست و یکم) و کشورهای دیگر را به وسیلهی هواپیماهای بدون سرنشین دائماً با موشک میزند.(پاکستان، یمن، سومالی و…)
داستان انقلاب مصر
در مصر ارتش بهشدت قدرتمند است. ارتش نه تنها در سیاست قدرتمند است، بلکه تمامی شریانهای اقتصادی را در دست دارد. ارتش مصر- به کمک دولتهای خارجی- میکوشد انقلاب مصر را به کنترل در آورده و به انحراف بکشاند. اینک نیز به دنبال آن است تا نخست وزیر حسنی مبارک- یعنی ژنرال شفیق- را که حافظ منافع آنهاست، به ریاست جمهوری برساند. در یکسو نیروهای اخوانالمسلمین و سلفیها قرار گرفته و در سوی دیگر ارتش و حامیان رژیم حسنی مبارک. کدام طرف به دنبال دموکراسی و حقوق بشر است؟ آمریکا و اسرائیل از کدام طرف حمایت به عمل میآورند؟ عربستان سعودی و کشورهای خلیج فارس از کدام طرف حمایت میکنند؟
گذار به دموکراسی یا سلطهی دولتها
رژیمهای خودکامهی مادامالعمر جنایتکار باید جایشان را به رژیمهای دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر بسپارند. بهار عرب به دنبال حقوق مدنی بود. بهار عرب ضد خودکامگان مادامالعمر بود. اما این فرایند به زیان منافع دولتها بود. به همین دلیل پروژهی انحراف بهار عرب کلید خورد.
موضوع روشن است. منطقه توسط این دولتها وارد فرایند طولانی بیثباتی، فقدان امنیت،خشونت و جنگ شده است. به لیبی و سوریه و یمن بنگرید. هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا دائماً اماکنی از پاکستان و یمن را که مظنون به حضور نیروهای القاعده است موشکباران میکنند. در آخرین مورد در ۲۴ خرداد ۹۱ شلیک موشک توسط آمریکا موجب کشته شدن حداقل ۳۰ تن و تعداد زیادی زخمی شد.(مطابق جدیدترین نظرسنجی “مؤسسهی تحقیقاتی پیو” محبوبیت اوباما در سطح جهانی از زمان ورود به کاخ سفید تاکنون به شدت سقوط کرده و اعتبار خود را از دست داده است. ” از نکات بارز این نظرسنجی مخالفت اکثر شرکتکنندگان با سیاست باراک اوباما در استفاده از حملات هوایی هواپیماهای بدون سرنشین علیه کسانی است که کاخ سفید آنها را “رهبران تروریسم” و “تهدیدکنندگان جان شهروندان آمریکا” مینامد”). این پروژه معطوف به ایران نیز بوده و به آن سمت خواهد رفت. این دولتها ساختن یک اپوزیسیون شبیه اپوزیسیون لیبی و سوریه برای ایران را هم در دستور کار قرار داده و در حال مطرح ساختن افراد مقبول خویشاند.
این یعنی وداع با دموکراسی و حقوق بشر و آزادی. مسألهی کشورهای منطقه، مسألهی گذار از نظام های جبار به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است، نه آشوب کشاندن کل منطقه. جنایتکارانی چون بشار اسد و آل سعود باید جای خود را به رژیمی دموکراتیک بسپارند. قطبی کردن منطقه بر اساس نزاع شیعه و سنی کاملاً انحرافی است. برساختن حکومتهای اسلامی شیعی و سنی نیز انحراف از مسیر دموکراسی است. دموکراسی نیازمند امنیت و ثبات است. جایی که ناامنی و خشونت فراگیر شود، از دموکراسی خبری نخواهد بود.
هیچ جبری بر تاریخ حاکم نیست. تاریخ باز و گشوده است. “خواستن” و “توانستن” دو چیز متفاوت هستند. نه مردم هرکاری خواستند میتوانند انجام دهند، نه دولتها قادر به انجام هر خواستی هستند. به طور طبیعی دولتها منافع خود را دنبال میکنند. اما شاید خیزش های مردمی مومی نباشند که دولتها بتواند به هر شکلی درآورند. شاید مردم موفق شوند که برخلاف خواست سلطهگرایانهی دولتها گذار به دموکراسی را ممکن سازند.
بسیار میتن و منطقی نوشته شده بد. ممنون از آقای گنجی بخاطر این تحلیل عمیق و صحیح از شرایط خاور میانه
کاربر مهمان / 14 June 2012
براستی امیدوارم روزی این مردم موفق شوند! هر جا که هستند. فعلاً که همه مردم دنیا را به نوعی سخت مشغول کرده اند برخی را با بازیهای فوتبال و برخی بدنبال نان…. شعار قدیمی رومیان یادمان باشد : نان و بازی!
کاربر مهمان / 14 June 2012
یکی از ایرادات “روشنفکران قلمرو عمومی” اینستکه در دنیای تخصص و تبحر، به هر موضوع و حادثهایی چنگ انداخته، تفسیر، توجیه و نتیجهگیری کرده و تزهای پوپولیستی (عوامگرایانه) در نسخه پیچیده و تاثیرات مخرب،گیجکننده و نادرست به مخاطبان خود داده و در وقت جوابگوئی به نقد اشتباهات گذشته خود،از جایگاه روشنفکر سخن گفته و از زیر بار مسئولیت سیاسی شانه خالی میکنند. سیاست، علم روابط بین المللی،امنیت داخلی،اقتصاد ملی،دفاع از کشور و روانشناسی اجتماعی است. این مهم را حتا ج.ا. پس از سالها حکومت خشونتآمیز مذهبی بشکل کج و معوج فهمیده و رعایت میکند. بهار عربی (=اصلاحات سیاسی )بدون حمایت ضمنی آمریکاییها و سیاست هایزری (در زمان شاه با سران ارتش گفتگو کرد)با خونریزی بیشتری توام میشد و شاید حتی به ثمر نمیرسید،آمریکاییها، بدلیل کنترل بازارهای نفتی از جانب عربستان در اوپک، سرمایه شیخهای نفتی در شرکتهای غربی، منافع اقتصادی در کشورهای ثروتمند عرب و امنیت اسرائیل در منطقه،امتیازهایی بیش از حد کوپن آنها به سعودیها میدهند و این بدلیل اینستکه پیوند تاریخی بین یهودیت جهانی بعنوان یکی از کانونهای پرقدرت در آمریکا و اسلام اشرافی که با بیش از یک میلیارد مسلمان، دایه ختنه کردن تمام مردم دنیا را دارد (=رها ساختن مردم از جهل و کفر، و در آغوش گرم اسلام بودن و مسلمان شدن ) از گذشتههای دور همکاری و منافع مشترک داشتهاند. پدیده القاعده، مسیحیت تندرو و صهیونیست غربی را هم به کارزار جنگ مذهبی کشانده و آنها هم آتش بیاران معرکه شدهاند. سعودیها در میان توده مردم کشورهای دیگر عرب، خوشنام و مقبول نیستند و به همین خاطر اخوانالمسلمین یکی از کانونهای قدرتی است که از بالا و از طریق عربستان و آمریکا هدایت خواهد شد تا افکار سیاسی امثال القاعده در جوامع اسلامی مهار شود. بدلیل نبودن زیرساختهای دمکراتیک و آموزههای مذهبی در جوامع اسلامی از جمله ایران، صورت مسئلههایی چون سلطنت شاه به ولایت فقیه خمینی و خامنهایی یا انورسادات و مبارک به نماینده نظامیان یا اخوان المسلمین تبدیل خواهد شد و مردم عادی در این کشورها بار دیگر بازنده دین و سیاست خودی و ناخودی خواهند بود.
ایراندوست / 14 June 2012
جناب گنجی عزیز مطلب شما را مثل همیشه با علاقه خواندم و با کلیات آن موافقم. اما سوالم این است که در این فرایند منافع مردم ایران کجاست. بله زدن رژیم سوریه به نفع جمهوری اسلامی نیست اما به طور منافع مردم ایران منطبق با منافع رژیم نیست. متاسفانه تجربه نشان داده است که جمهوری اسلامی تنها در زمانی رفتار عقلای از خود نشان میدهد که تحت فشار باشد. ایت اله خمینی تنها زمانی حاضر شد دست از جنگ خانمان سوزی که ار روز و هر لحظه از جوانان ایران قربانی میگرفت و خسارتهای بی حدی را به اقتصاد کور وارد میکرد که فشار وارد امده بر بقایش را حس کرد. متاسفانه دولتمردان جمهوری اسلامی همه چیز را با عینک سیاسی میبینند یعنی فراهم اوردن شغل و بهبود وضعیت اقتصادی مردم تنها به طور غیر مستیقیم برای شخص رهبر اهمیت دارد یعنی زمانی که امری به بقای او کمک کند و یا بقایش را به خطر اندازد.
ایا منافع مردم ایران در دشمنی با اسرائیل و غرب است؟ مشکل فلسطین برای مردم ایران یک مسئله انسانی است که اهمیتش بعد از مسایل خود مردم است نه اینکه بقای مردم ایران به مسئله فلسطین گره بخورد. ایا فشار بر شخص خامنه ای موجب نمیشود تا کمی عاقلانه تر رفتار کند؟ از میان رفتم حکومت اسد در سوریه موجب میشود تا دست رژیم از خرابکاری و جنگ در لبنان و فلسطین کوتاه شود و شاید به یاد بیاورد که در ایران هم ادمهایی هستند که حق زندگی دارند. حتی رابطه بد با کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس هم منتج از رفتار تنش زای تیم احمدی نژاد- خامنه ای است. ایا چون رژیم سعودی یک دیکتاتوری عقب مانده است باید تا ابد با آن دشمن بود؟ باز هم در اینجا اولویت با منافع مردم ایران است نه تغییر رژیم سعودی یا دیگری. در زمان ریاست جمهوری خاتمی تنش میان ایران و کشورهای خلیج فارس به حداقل رسید و به تبع این کشورها هم از دخالت بیشتر در ایران و تجهیز گروههای تروریستی مانند جنداله پرهیز میکنند. خلاصه سخنم این است میابل را با عینک منافع مردم ایران تحلیل کنیم تا منافع رژیم جمهوری اسلامی.
کاربر مهمان / 14 June 2012
سلام دوست عزیز. من از منظر دموکراسی و حقوق بشر به تحلیل مسائل می پردازم. مسأله ی من، گذار به دموکراسی کل منطقه است. دولت های قدرتمند در سطح جهانی، منطقه ای و تک تک کشورها نقش مخربی در این فرایند بازی کرده و می کنند. این نقش مخرب را باید نشان داد. تا حدی که من می فهمم، مسأله ی کل منطقه، مسأله ی گذار از رژیم های دیکتاتوری موجود به نظام دموکراتیک ملتزم به ازادی و حقوق بشر است. گذار از جمهوری اسلامی به نظام دموکراتیک نیز یکی از مصادیق این حکم کلی است. تا حدی که من می فهمم، دموکراتیز شدن کشورهای منطقه با منافع دولت اسرائیل سازگار نیست. امنیت و ثبات یکی از پیش شرط های دموکراسی است. وقتی فضا امنیتی و جنگی شد، دموکراسی خواهی به حاشیه رانده خواهد شد. در رابطه ی با اسرائیل نیز در گذشته بارها و بارها از برقراری رابطه ایران با آن کشور دفاع کرده ام. همچنین از برقراری روابط ایران و آمریکا. نزاع و روابط خصمانه به زیان فرایند گذار به دموکراسی است.
کاربر مهمان اکبر گنجی / 15 June 2012