امید مهرداد ـ تهران خشن و نازیباست. بارها به این واقعیت از زوایای مختلف پرداخته شده است؛ با اشاره به مواردی چون معماری تهران و بیهویتی و زشتی آن یا شلوغی و جمعیتی روزافزون و آلودگی هوایی و صوتی آن.
در برابر انتقادهای یادشده اما راهحلهای اندکی برای رفع و حل مشکلات این شهر ارائه شده است. شاید راه حلهای زیادی هم وجود نداشته باشد. تهران با همه بزرگی و هیبتش در برابر ماست و شاید کاری هم نتوان کرد. با این حال اما دست کم میتوانیم تاحدی درباره رویکردمان به مسئله بیاندیشیم. معمولاً گفته میشود تهران قدیم نابود شده یا در شرف نابودی است. معماری سنتی و روابط اجتماعی مبتنی بر آن نیز که سازنده تهران قدیم بود دیگر وجود ندارد.
زوال تهران قدیم
خانهسازی پیشمدرن با هنر آمیخته بود. همانطور که صنعت با هنر آمیخته بود. این آمیختگی در دوره مدرن از بین رفته است. در غرب اگرچه سرمایهداری و زندگی جدید الزامهای خود را به معماری تحمیل میکند، اما معماری جنبه هنری خود را حفظ کرده است. در ایران اما با از دست رفتن زیباییشناسی سنتی، زیباییشناسی مدرن نمیتواند به شکل موثری جای خود را باز کند. بنابراین ساختمانسازی تبدیل میشود به فعالیتی صرفاً اقتصادی بدون هیچگونه نگاه زیباییشناسانه. میتوان گفت زوال تهران قدیم در نظر اول زیباییشناسانه است.
همبستگیهای سنتی از بین رفته است، روابط چهره به چهره و صمیمانه کمتر شده و جای آن را روابط حساب شده و عقلانیتر گرفته است. یکی از پیامدهای این فرایند، زوال «محله» است. محله در فرهنگ شهری سنتی محدوده جغرافیاییای است که افراد ساکن در آن رابطه به نسبت نزدیک و صمیمانهای با یکدیگر دارند.
این اما همه واقعیت نیست. تغییر عمیقتری که رخ داده است اجتماعی است. همبستگیهای سنتی از بین رفته است، روابط چهره به چهره و صمیمانه کمتر شده و جای آن را روابط حساب شده و عقلانیتر گرفته است. یکی از پیامدهای این فرایند، زوال «محله» است. محله در فرهنگ شهری سنتی محدوده جغرافیاییای است که افراد ساکن در آن رابطه به نسبت نزدیک و صمیمانهای با یکدیگر دارند. آنها احساس تعلق به محلهشان دارند و این حس تعلق مرز محلهها را از یکدیگر مشخص میکند. بنابراین محله مفهومی صرفاً جغرافیایی نیست، افراد ساکن هستند که به محدودهای جغرافیایی معنا میدهند.
این معنادهی ـ یعنی نامیدن مکانی در شهر به عنوان محله ـ ریشه در فرهنگی سنتی دارد که در آن افراد نخست با حس تعلقشان به خانواده، محله و شهرشان تعریف میشوند. در جامعه، این حس تعلق تا حدود زیادی ضعیف یا انتزاعی میشود. مثلاً کسی میگوید من ایرانی هستم. مفهوم ایران به نسبت مفهوم محله، انتزاعیتر است. محله را میتوان با چشم دید و افرادش را شناخت ولی ایران بسیار بزرگتر و ناشناختهتر است. یا کسی میتواند بگوید من انسان هستم. مفهوم انسانیت هم بسیار انتزاعیتر از محله، روستا و یا شهر است.
یک ویژگی مهم شهرهای جدید ازجمله تهران حس غریبی در فرد است. در شهرهای سنتی که به محلههای کوچک تقسیم شده است، معمولاً ساکنان محله همدیگر را میشناسند، اما در شهرهای بزرگ هنگامی که در شهر راه میرویم همواره با چهرههای غریبه روبهرو هستیم. ما خود نیز غریبه هستیم. این غریبه بودن، کمی حس آزادی هم به ما میدهد. هر رفتاری از ما سر بزند مهم نیست، چون کسی ما را نمیشناسد. درعین حال حس گمگشتگی و عدم تعلق به یک جمع هم در میان هست. زوال تهران قدیم، هم محصول از بین رفتن این فرهنگ شهری سنتی است و هم محصول فروپاشی ارزشهای معماری سنتی. اما آنچه تهران فعلی را میسازد چیست؟
تهران فعلی ـ تهران آینده
در غرب اگرچه سرمایهداری و زندگی جدید الزامهای خود را به معماری تحمیل میکند، اما معماری جنبه هنری خود را حفظ کرده است. در ایران اما با از دست رفتن زیباییشناسی سنتی، زیباییشناسی مدرن نمیتواند به شکل موثری جای خود را باز کند. بنابراین ساختمانسازی تبدیل میشود به فعالیتی صرفاً اقتصادی بدون هیچگونه نگاه زیباییشناسانه.
تهران فعلی محصول زوال تهران قدیم و عدم جایگزینی الگوی جدید شهری است. ما در زمانی که داشتیم با ارزشهای سنتی خداحافظی میکردیم باید ارزشهای جدیدی خلق میکردیم و الگوی نوینی برای شهرسازی طرح میکردیم. چنین اما نشده است. تهران فعلی ترکیبی است از خرابههای تهران قدیم و شکلهایی از زندگی شهری که هنوز کاملاً جدید نیست.
بسیاری نگران از دست رفتن تهران قدیم هستند. مرتضی احمدی، بازیگر سرشناس به خبرگزاری مهر میگوید: «به خدا در تهران قدیم همسایگی یعنی همسایه بودن. طرف برای عروسی پسر همسایه حاضر میشد تیغه حیاطش را خراب کند. آن زمان وقتی بوی غذا در خانه می پیچید حتماً یک بشقاب آن به خانه همسایه میرفت. آن زمان همه چیز رنگ جوانمردی و عشق و صفا داشت، ولی آیا در این دوره زمانه می توان دوباره این فرهنگهای ناب قدیمی را احیا کرد؟»
مرتضی احمدی نگران از دست رفتن مفهوم محله و تمام روابط صمیمانه و عاطفی درون آن است. بدیهی است که آشفتگی تهران فعلی چنین حسرتی را نسبت به تهران قدیم برمیانگیزاند، اما آیا راه حل بازگشت به تهران قدیم است؟ مرتضی احمدی با اشاره به طرح انتقال پایتخت میگوید: «انتقال تهران یعنی اینکه بازهم تهران دیگری درست کنیم و این کار مشکلات زیادی دارد. بازهم شلوغی و ترافیک ولی میشود همین تهران را نو و با فرهنگسازی صحیح مستحکم ترش کرد و به میراث قدیمیاش هم پایبند بود.»
به عبارت دیگر ما باید رویکردمان را تغییر دهیم. مسئله این یا آن شهر نیست. ما باید از تقابل میان تهران قدیم و تهران فعلی بیرون بیایم. راه حل خلق تهرانی جدید است با ارزشها و هویت معماری جدید. منظور از رویکرد نوع نگاه ما به مسئلههاست. شیوهای که مسئله را برای خود طرح میکنیم باید تغییر کند. مسئله تقابل تهران قدیم و فعلی نیست. آیا باید به تهران قدیم بازگردیم؟ مسئله این نیست. چون ما دیگر در تهران قدیم زندگی نمیکنیم و نمیتوانیم به آن بازگردیم حتی اگر بخواهیم. مسئله این است: چگونه باید تهرانی جدید بسازیم؟ چگونه باید ارزشهای جدید اجتماعی خلق کنیم؟ «شیوه درست مسئلهسازی» این آن چیزی است که به آن نیازمندیم.
ارزشهای زنانه
در شرایط امروز، اگرچه برخی از روابط و ارزشهای سنتی از بین میروند، اما ارزشها و روابط جدیدی تولید میشود که با تقویت برخی از آنها میتوان نازیبایی و خشونت شهر را کاهش داد. منظور اما چیست وقتی میگوییم خلق ارزشها و روابط جدید؟ با آوردن مثالی این بحث را خاتمه میدهیم: خلق ارزشهای زنانه.
احمد مسجد جامعی، عضو شورای اسلامی شهر تهران در پاسخ به این سئوال که چرا فضای شهر تهران اینقدر خشک و سخت است، به خبرگزاری مهر میگوید: «این شهر یک نگاه زنانه هم میخواهد. شهر ما خیلی مردانه است؛ در حالی که در وضعیت امروزی شعار شهر ما خانه ما، زن نقش اصلی دارد. نام مادر، شما را به یاد همراهی، همدلی، حمایت، قهر و آشتی و… میاندازد.»
دو گونه میتوانیم ارزشهای زنانه را تعریف کنیم: نخست حضور بیشتر زناندر محیطهای شهری وگشوده شدن میدانی فراختر و آزادتر برای عمل و حرکت آنان. زنان در تهران به خصوص هرچه به مرکز شهر نزدیک میشویم حضور و تاثیر کمتری در فضاهای شهری دارند. محیطهای شهری در مرکز شهر معمولا به شدت مردانه هستند. زنان اگر هم حضور داشته باشند معمولا در سایه و حاشیه هستند. آنها باید بتوانند با آرامش و جلوه بیشتری وارد فضاهای شهری شوند. دوم توجه به ارزشهای زنانگی، یعنی مادرانگی، شکیبایی، ظرافت و صلحطلبی. البته ممکن است جامعهشناسان بلافاصله بگویند اینها ارزشهایی هستند که جامعه به زنان تحمیل میکنند و زنانگی ذاتاً فاقد هر محتوایی است و هویت جنسی چیزی است که در بستر اجتماعی ساخته میشود. درست است، همه پدیدههای انسانی برساختههایی اجتماعیاند، اما به هر حال زنان بیشتر از مردان حامل چنین ارزشهایی هستند و چه اشکالی دارد که مردان هم این ارزشهای زنانه را بیاموزند؟
شاید در نظر اول تهران در مقایسه با شهرهای مهم اروپایی علاوه بر زشتی معماریاش، شهر بسیار مردانهای باشد. زنان یا حضور ندارند و یا وقتی حضور دارند معمولاً در سایه مردان قرار دارند. گسترش نگاه و حضور زنانه در شهر میتواند تمام روابط شهری را تغییر دهد. بدیهی است ارزشهای زنانه کلید حل همه مشکلات نیست. ما در حوزههای مختلف نیاز به نگاههای جدید داریم. خلق ارزشهای زنانه تنها مثالی است برای روشن کردن نکتهای که در ابتدای این نوشته ذکر شد. مسئله فقط این نیست که معماری شهر تهران را تغییر دهیم یا با اصول شهرسازی مدرن دوباره بسازیم. این چیزی است که شاید امکانش بعید به نظر برسد. تهران قدیم برای همیشه از دسترس ما خارج شده است، اما ما محکوم به تحمل تهران فعلی هم نیستیم به شرط اینکه نگاه جدیدی به روابط انسانی در شهر بیافکنیم و ارزشهای جدیدی بیافرینیم.
آقای امید مهرداد، نوشته ی جالبی بود. من فکر می کنم یکی از مشکلاتی که ما داریم ، درک بسیار غلط مردم ما از مدرن و مدرنیسم است . فکر می کنیم که زندگی در آسمان خراش ها یا خراب کردن خانه های به اصطلاح کلنگی یا قدیمی و ساختمان ساختمان های جدید، آسمان خراش ها، نشانی از با فرهنگ بودن ما یا امروزی بودن ما می باشد. اما این نگاه کاملا غلط و اتفاقا نشان از بی فرهنگی و کم فرهنگی ما است. در اروپا ، مکه ی به اصطلاح مدرنیست های ایرانی یا اقشار متوسط و بالای جامعه، بسیاری از بنا های قدیمی و محله های قدیمی تعمییر و مرمت می شوند، هم از سوی دولت و هم از سوی کانون ها و نهاد هایی که مردم خود ایجاد کرده اند یا به اصطلاح از سوی نهاد های غیر دولتی. از دولت و حکومت که بگذریم ، ما نزد مردم حتی نزد به اصطلاح درس خوانده گان مان چنین حساسیت ، چنین سطحی از شعور فرهنگی _تاریخی را نمی توانیم بیابیم. فرهنگ مرمت و تعمییر یا بهبودی سازی برای ایرانیان نا آشنا است ، اما بجای آن تا بخواهی میل به خراب کردن و بنجل سازی.
آقای مهردا د عزیز برای شما آزروی موفقیت می کنم، باز هم در باره ی شهر زادگاه من بنویسید که من بیش از بیست و پنج سال از آن دورم.
با درود
س.ح.
س. ح. / 08 June 2012