بهنام داراییزاده – نهاد قدرت در ایران سرکوبگر است و به ابتداییترین حقوق و آزادیهای مدنی نیز پایبند نیست. آیا ناسیونالیستهای ایرانی توانستهاند فاصله خود را با سیاستهای سرکوبگرایانه چنین نهادی حفظ کنند؟ نقش دولت مرکزی در تقویت و ترویج هیجانهای ناسیونالیستی در طول این سالهای اخیر چه بوده است؟
آیا گرایشها و نیروهای ناسیونالیست میتوانند با تکیه بر باورهای بنیادین خود، انسان ایرانی را از وضعیتی که در آن گرفتار آمده است نجات دهند؟ اساساً اندیشههای ناسیونالیستی چه نسبتی با حقوق بشر دارند؟ آیا اندیشههای ناسیونالیستی میتوانند به بهبود وضعیت عینی کار، زندگی، رفاه، صلح، آرامش و رفع تبعیض کمک کنند؟
نظام اسلامی و ناسیونالیسم
تمامی پرسشهای مطرح شده در سطرهای نخست این یادداشت معطوف به شرایط عینی حاکم در ایران است. بیش از سه دهه از عمر حاکمیت جمهوری اسلامی در ایران میگذرد. در نخستین دهه استقرار نظام اسلامی، با آنکه جمهوری اسلامی درگیر جنگی تمامعیار با همسایه «عرب» خود بود، اما کمتر حاضر شد از ظرفیتهای به اصطلاح ملی- میهنی در مسیر مشروعیتبخشی به سیاستهای خود استفاده کند.
در دهه ۱۳۶۰، جمهوری اسلامی بر پایه همان ارزشهای ذاتی و ایدئولوژیک خود، آنقدر قدرت و کاریزما داشت که نیازی به سیاستها یا راهکارهای تبلیغاتی نداشته باشد. در سالهای ۶۰، جمهوری اسلامی خود را در موضع قدرت مییافت و از بابت سرکوب مستمر نیروهای سیاسی و فشارهای خارجی نیز نگرانی کمی داشت.
در آن سالها، «اعتماد به نفس» جمهوری اسلامی امری واقعی بود. همین باعث میشد در طرح شعارها یا سیاستگذاریهای مقطعی یا بلندمدتش، کمتر پروا و احتیاطی از خود نشان دهد. اقدامها و تصمیمهایی نظیر ادامه جنگ، کشتار گسترده زندانیان سیاسی، ترورهای خارج از کشور، فتوای قتل سلمان رشدی و… را همگی میتوان در چهارچوب چنین برداشتها و ذهنیتهایی ارزیابی کرد. اینطور به نظر میرسد که نفی ملیگرایی و طرد هیجانهای ملی- میهنی نیز – به عنوان یک سیاست اصولی و برنامهریزی شده- در چهارچوب چنین اعتماد به نفسی قابل تحلیل باشد.
کمتر رژیم سیاسی حاضر است در شرایط جنگی، از دامن زدن به هیجانهای ناسیونالیستی چشمپوشی کند؛ به ویژه اگر پایبند به موازین دموکراسی نباشد و مشروعیتش را از این راه تامین نکند. اما جمهوری اسلامی تا اندازه زیادی این کار را کرد.
اینطور به نظر میرسد که در دهههای اخیر، ملیگرایی و گرایش به ارزشهای ملی- میهنی به مثابه حربهای هویتساز ظاهر شده است که قرار است در مواجهه با سیاستهای فرهنگی- اجتماعی حاکم، نوعی «پیام سیاسی» یا «سویه اعتراضی» داشته باشد.
آیتالله خمینی و پیروانش در نفی ملیگرایی در ایران تردیدی نداشتند و خود را از چنین باورهایی بینیاز میدیدند. آنها ملیگرایی را بخشی از ایدئولوژی رسمی حکومت پهلوی قلمداد میکردند که باید با آن مبارزه کرد. این روند، هرچند در سالهای بعد اندکی تعدیل یافت، اما کموبیش تا نیمههای دهه ۱۳۷۰، رگههای پررنگی از آن را – دست کم در چهارچوب نظام آموزشی و سیاستهای رسمی فرهنگی- میتوان دید.
در مواجهه با چنین سیاستهایی، ارزشها و باورهای ناسیونالیستی مامنی شدند تا در عرصه عمومی، بخشی از طبقه متوسط ایران بتواند با کمترین هزینه، «هویت متفاوت» خود را از حاکمیت اسلامی نشان دهد؛ هویتی که هرچند آسان به دست میآمد و هزینه سیاسی خاصی نیز در بر نداشت، اما برای بسیاری به منزله انجام رسالت اجتماعی بود و میتوانست مرهمی باشد بر زخمهای دهه ۶۰.
طبقه متوسط ایران، بزرگترین قربانی دهه۶۰ است؛ طبقهای بیپناه و جاخورده که ارزشها و باورهای بنیادینش از همه سو، مورد انکار حاکمیتی ارتجاعی قرار گرفت و نخبگان سیاسیاش نیز یا رفتند زیر تیغ سرکوب یا به مهاجرت و تبعید تن دادند.
ناسیونالیسم و طبقه متوسط ایران
در سالهای میانی دهه ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ اقدامهای کوچک و سادهای نظیر انتخاب نامهای ایرانی برای فرزندان یا گرایش به آموزههای دینی- اخلاقی زرتشت، چشمگیر شد. مردم به گونهای جدی به برگزاری آیینهایی نظیر چهارشنبهسوری، جشن سده، مهرگان و… پرداختند؛ آیینهایی که «ایرانی» بودند و برگزاریشان نوعی «دهن کجی» به حاکمیت محسوب میشد. گرایش به میراث تاریخی پیش از اسلام یا آنچه از آن با عنوان «شکوه امپراتوری ایران» و «دستاوردهای کوروش بزرگ» یاد میشود نیز بخش دیگری از همین رویکرد بود.
اینطور به نظر میرسد که در دهههای اخیر، ملیگرایی و گرایش به ارزشهای ملی- میهنی به مثابه حربهای هویتساز ظاهر شده که قرار است در مواجهه با سیاستهای فرهنگی- اجتماعی حاکم، نوعی «پیام سیاسی» یا «سویه اعتراضی» داشته باشد.
وجه مشخصه این رویکردها و رفتارهای جمعی این است که یا اساساً هزینه ندارد یا واجد کمترین هزینه ممکن هستند. در ساختارهای سیاسی بسته که امکان بروز آشکار مخالفت سیاسی وجود ندارد، این دست از مخالفتها یا این دست از مواجهه با نمایندگان قدرت، برجسته میشود و افراد به ارزشها یا به کارگیری نمادهایی روی میآورند که حاکمیت با آنها مشکل دارد یا به طور کلی نفیشان میکند.
البته سیاستهای حاکم، همیشه اقتضای برخورد را ندارد. جدای از اینکه هیجانها و احساسهای قومی- ناسیونالیستی نیرومند هستند و باید با آنها با احتیاط و حسابشده برخورد کرد، این هیجانها برای ساختارهای توتالیتر میتوانند کارآمد و مفید نیز باشند. این هیجانها، از آنجایی که تودههای وسیعی را درگیر خود میکند، به خوبی میتواند در چهارچوب سیاستهای پوپولیستی حاکمیتهای توتالیتر تعریف شوند.
جمهوری اسلامی در زمان دولتهای رفسنجانی و محمد خاتمی (دست کم در آن بخشهایی از قدرت که به دولت مربوط میشد)، مایل نبود فاصله آشکاری با ارزشهای ملی از خود نشان دهد. در دوره هاشمی رفسنجانی، تلاش شد تا از بعد اقتصادی، سازندگی و برنامههای عمرانی کشور بزرگنمایی شود. دولت خاتمی نیز اساساً بخشی از حیات و مشروعیت سیاسی خودش را وامدار نیروهای ملی و طرح شعارهای نظیر «ایران برای همه ایرانیان» و… میدانست.
در دوره محمود احمدینژاد اما مسئله به کلی متفاوت شد و سمت و سوهای جدیتر یافت. به نظر میرسد از هنگام آشکار شدن برنامه هستهای ایران، جمهوری اسلامی تلاش کرده است تا ضمن حفظ «اصول سیاسی» خود، به گونهای نظاممند به هیجانهای ناسیونالیستی دامن بزند. این سیاست، در دولتهای نهم و دهم و در زیر سایه درگیریهای جناحهای داخلی نظام به اوج خودش رسیده است.
پرداختن به بحثهایی نظیر «مکتب ایرانی» یا تجلیل از فردوسی و به نمایش گذاشتن استوانه کوروش و نامگذاری روزی به نام روز خلیج فارس و… همگی بخشهای کوچکی از این پروژه به ظاهر بزرگ است. پنهان نمیتوان کرد تنش کنونی با دولت امارات، پیگیری طرحهای نظیر تشکیل استان خلیج فارس با مرکزیت جزیره ابوموسی یا حتی تغییر نام عربی این جزیره و… تا همین حالا نیز بهرههای گستردهای به جهت تبلیغاتی برای مقامهای جمهوری اسلامی در بر داشته است.
تلاش برای رفع «بحران مشروعیت» حتی اگر نسبی و مقطعی نیز باشد، برای مقامهای جمهوری اسلامی امری حیاتی است. جمهوری اسلامی در جریان رویدادهای سال ۱۳۸۸ بخش قابل ملاحظهای از مشروعیت خود را- حتی در آن لایههایی که به طور سنتی رویشان حساب میکرد- از دست داده است.
به نظر میرسد از هنگام آشکار شدن برنامه هستهای ایران، جمهوری اسلامی تلاش کرده است تا ضمن حفظ «اصول سیاسی» خود، به گونهای نظاممند به هیجانهای ناسیونالیستی دامن بزند. این سیاست، در دولتهای نهم و دهم و در زیر سایه درگیریهای جناحهای داخلی نظام به اوج خودش رسیده است.
دامن زدن به هیجانهای ناسیونالیستی، آن هم در مواجهه با اعراب که به راحتی میتواند عربستیزان و نژادپرستان ایرانی را نیز همراه خود کند، فرصت و موقعیت مناسبی در اختیار سیاستگذاران جمهوری اسلامی قرار داده است تا افکار عمومی را از مرکز و کانون اصلی بحرانهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دور نگاه دارند.
روشن است که بحث بر سر منافع ملی نیست. چگونگی انعقاد قراردادهای نفتی و مصالحه بر سر تعیین رژیم حقوقی دریای خزر و … به خوبی نشانگر «حساسیت» مقامهای جمهوری اسلامی نسبت به منافع و حقوق مردم است.
به نظر میرسد خواست ایرانی بزرگ و به لحاظ نظامی قدرتمند، آنقدر در میان ناسیونالیستهای ایرانی جدی و پرقدرت است که به چگونگی نمایندگی آن و اینکه کدام مرجع قرار است آن را در سطح بینالمللی معرفی کند، اندیشه نمیکنند. برای بسیاری از ایرانیها، نفس دستیابی کشور به سلاح هستهای، رویدادی مهم و پرافتخار است که میتواند سرپوشی باشد بر کمبودهای اقتصادی، صنعتی، مدیریتی و دیپلماسی ایران دست کم در مواجهه با اعراب خلیج فارس.
ناسیونالیسم عقیم
پرسش محوری یادداشت را دوباره تکرار میکنیم: ناسیونالیسم ایرانی چه نسبتی با حقوق بشر دارد؟ آیا اندیشههای ناسیونالیستی میتوانند به تحقق مطالبات مدنی در ایران یاری کنند؟ آیا صلح، عدالت، رفاه با اتکا به اندیشههای ناسیونالیستی قابل دسترستر است؟
به نظر میرسد پاسخ به پرسشهایی از این دست تا اندازه زیادی منفی باشد. واقعیت این است که اندیشههای ناسیونالیستی کمترین نسبت را با سکولاریسم، فردیت، رفع تبعیض، مدارا، پلورالیسم فرهنگی- سیاسی، آزادی بیان و… دارند.
قرار نیست از بطن اندیشههای ناسیونالیستی، سکولاریسم بیرون بیاید؛ به ویژه اگر این ناسیونالیسم به نوعی با باورها و آموزههای مذهبی نیز عجین شده باشد. در عرصه عمومی نیز ناسیونالیسم، هویت فردی یا سبکهای متفاوت زندگی را کمتر به رسمیت میشناسد. الگوهای «اصیل و پیشینی» وجود دارد که شایسته است از آنها پیروی شود. چندفرهنگی پدیدهای مذموم به حساب میآید. تبعیضهای قومی، نژادی، زبانی، دینی و فرهنگی اگر هم به موجب قانون منع شوند، باز در لایههای زیرین جامعه میتوانند تقویت شوند.
از سویی دیگر، اندیشههای ناسیونالیستی دقیقاً در جایی قرار میگیرند که مورد بهرهبرداری حاکمیتهای توتالیتر است. حاکمیتهای توتالیتر سعی دارند «بحران» را به خارج سوق دهند، منافع ملی را در خطر نشان دهند و موقعیت را در مواجهه با «دشمن خارجی» تعریف کنند. این «دشمن» میتواند امپریالیسم، بنیادگرایی اسلامی، جهان عرب و یا در معنای کلیتر «بیگانگان» باشد؛ بیگانگانی که چشم به «منافع ملی» دارند، «تمامیت ارضی» را در خطر قرار دادهاند و سعی در خدشهدار کردن هویت ملی- تاریخی دارند.
«بحران مشروعیت» در نظام جمهوری اسلامی امری جدی و عینی است، اما به نظر میرسد این بحران، در شرایط فعلی با دامن زدن به هیجانهای ناسیونالیستی، تا اندازهای قابل ترمیم باشد. به لحاظ نظری نیز اندیشههای ناسیونالیستی کمترین نسبت را با مبانی فکری جامعهای آزاد، عادلانه و بهدور از تبعیض دارند. بنابراین دلیلی ندارد که هزینههای و نیروهای اجتماعی جامعه صرف چنین باورها و اندیشههایی شود.
به نظر میرسد اگر نخبگان طبقه متوسط در ایران، نتوانند در شرایط فعلی که هیجانهای ناسیونالیستی در جامعه دامنگیر شده است، شهروندان را از درافتادن در ورطه ناسیونالیسمی عوامفریبانه و حکومتی نهیب زنند، باید در انتظار شکست یا ضربه دیگری در جنبش آزادیخواهی و روشنفکری مستقل در ایران بود.
مقاله بسیار خوبی بود و جا دارد که در این زمینه بیشتر نوشت . بلی با شما هم عقیده هستم میهن پرستی کور و شوونیسم ، در تضاد کامل با حقوق بشر و اصول اولیه دموکراسی میباشد ، و متاسفانه جامعه ما نشان داده است که به راحتی در دام فریب حکومت می افتد ، مخصوصا ان جایی که موضوع تحقیر مردمان عرب یا ترک پیش میاید ، جامعه ایرانی و حتی روشنفکران ان ، در نفرت و نژاد پرستی چیزی کم نمیگذارند .
احترام به حقوق اقوام و اقلیتهای قومی و دینی ، ضامن حفظ تمامیت ارضی و امنیت یک کشور میباشد ، نه با زبان تحقیر و پر از اهانت و تحکم آمیز با آنان سخن گفتن .
باید تحلیل علمی و جامعه شناسانه صورت پذیرد ، که چرا مثلا اعرا ب خوزستان و یا ترکان آذربایجان ، سودای جدایی در سر دارند؟ ، چه رفتارهایی در جامعه ایرانی ، این انگیزه را در آنها تقویت میکند ؟
و گرنه ، گفتن جملاتی ، مانند این که این حکومت عرب است یا ایرانیان آذری تبار در راس حکومت ، ساده انگاری و پاک کردن صورت مساله ، به جای حل ان است .
کاربر مهمان / 05 May 2012
`….برای بسیاری از ایرانیها، نفس دستیابی کشور به سلاح هستهای، رویدادی مهم و پرافتخار است! ؟`….`
چه افتخاری ؟
دستيابی به سلاح کشتار جمعي ا فتخار است ؟
يا داشتن کشوری آباد و مترقی برمبنای اراده جمعی و حقق انسانی و داشتن دموکراسی ؟
کاربر مهمان / 05 May 2012
شعارالکی و عکس انداختن احمدی در تخت جمشيد و گفتن از گذشتگان که ناسيوناليست خواهی نيست .
اين فريب مردم است
بخشي از ناسيوناليسم احترام به مردم کشورو هرآنچه متعلق به آنها ميباشند که اينها بويي از اين نبرده اند..
دسته دسته افراد همين خاک را اعدام و زنداني ودربدر کردند و هنوزمملکت بخاطر سومديريت با خطر جنگي بزرگ دچار ميباشد
کاربر مهمان / 05 May 2012
ناسیونالیسم ایرانی از ریشه دارای مشکلات اساسی بوده و هست. از زمان رضا خان این تعابیر و کشف تاریخ گم شده از زیر خاک و القای این حس به ساکنانی که در کشور تحت نام ایران زندگی میکردند، آغاز و شدت گرفت. در اصل هدف این افکار جمع کردن تمام مردمان از هر رنگ و زبان و تبار ( در جامعه ای که ملت ها و اقوام مختلف در آن ساکنند) در زیر یک نام بود. اما غافل از این که این گونه سیاستها چیزی جز خودبرتر بینی یک گروه غالب که ممکن است حداکثری هم نباشند، بر گروههای دیگر و با مرور زمان از بین برنده ی هویت و فرهنگ آن زیر مجموعه تحت عنوان هویت خرد میشود. این رفتار در بلند مدت نتیجه ی عکس داده و باعث بحران هویت در افراد و به دنبال آن تنش های موجود در جهت مفابله با قوم غالب در راستای بدست آوردن هویت گم شده می گردد. همین وضعیتی که اکنون در ایران حاکم بوده و باعث کمرنگ شدن واژه ی ایرانیت شده است. مشکل اساسی این است که فرهنگ غاب بر جامعه ی ایران تفسیر نادرستی از ناسیونالسیم ایرانی داشته است! تعریفی که از ناسیونالیسم ایرانی میشود مترادف با ناسیونالیسم فارسی بوده و این عینیت بخشی موجب تغییر معنای اصلی و تغییر رویه در القای این حس در افراد ساکن در ایران شده است.
کاربر مهمان / 04 May 2012
در رابطه با عکس بالا)بوسه بر خاک اجداد راستین نه بر ضریح
کاربر مهمانarian / 04 May 2012
دقیقا ناسیونالیزم و ملی گرائی جهت تمامیت ارضی در رابطه با اقوام و ملیتهای گوناگوت در ایران و عدم شناسائی حق تعیین سرنوشت ملتها و همچنین تبعیض در بین ملیتها در تضاد با حقوق دموکراتیک و همچنین اعلامیه ی حقوق بشر می باشد و از همینروست دخالت دین و مذهب در امور سیاسی که باعث تبعیضات دینی شده و خواهد گشت از اینرو هم ملی و هم مذهبی قادر به تامین حقوق دموکراتیک جامعه نیست . و جریانهائی که قادر به تامین حقوق دموکراتیک جامعه یعنی حق تعیین سرنوشت نباشند قادر به تامین منافع ملی جوامع خود نیستند . تبعیض در بین ملیتها و ایجاد برتری یک ملیت بر ملتهای دیگر و عدم شناسائی حقوق برابر جامعه بوده و نقض دموکراسی ست . اتحاد ملیتها و اقوام از نظر حقوق دموکراتیک داوطلبانه بوده و نقض آن تبعیض و نابرابری ست .
کاربر مهمان فرهاد - فریاد / 04 May 2012
ناسیونالیسم چیست؟ آیا در تضاد با حقوق بشر است؟ ملل ضعیفی مثل ایران و ترکیه و افغانستان و غیره که تحت تاثیر سیاستهای ملل دیگر قرار گرفته اند و تاریخی ممتد از استبداد و آدم کشی و حق کشی را تجربه کرده اند اصلا احترام فردی مطرح نبوده است و نیست ناسیونالیسم در این کشور ها همان فاشیسم و قبیله گرایی خواهد بود.منتها قبیله اصلی در ایران که در واقع قبیله هم نیست همان نیروهای نزدیک ببیگانه مثل انگلیس و آمریکا هستند که حکومت را با کودتا و یا با نیرنگهای ناسیونالیستی و مذهبی بدست آورده اندو از ایدئولوژی ناسیونالیسم و یا مذهبی بعنوان تفرقه بینداز و حکومت کن بر علیه ملت خود استفاده میکنند.در نود سال اخیر که حکومتهای ایرانی حکومتهای نوکر بیگانه بوده اندو خط اقتصادی دلالی ناشی از واردات را حاکم کرده اند تا اربابان آنان بسود برسند تا این حاکمان خود فروش را در قدرت حفظ کنند. در این گونه کشور ها ناسیونالیسم همان فاشیسم است و کاملا با حقوق بشر در تضاد است.این را تاریخ نود ساله اخیر ما که پنجاه و هشت سالش در ناسیونالیسم پهلوی گذشته است بخوبی نشان میدهد.مفید بودن ناسیونالیسم همسو است با بالاتر بودن حقوق فردی در جامعه که در این جوامع ناسیونالیسم بعنوان زیربنای اتحاد افراد یک کشور عمل میکند و چون جامعه فرهنگ ضد حقوق بشری ندارد جامعه را بسمت اعتلا و پیشرفت صنعتی و اقتصادی میبرد.از این خاصیت اتحادی در مللی که حقوق فردی در آن کشورها بی ارزش است ثمره کمتری بملت میرسدو در واقع ناسیونالیسم اگر اتحادی بدهد نتیجه اش تحکیم دیکتاتوری حاکمان خواهد بود.از اینجا بار دیگر اهمیت حقوق بشر و ارزشهای فردی بیشتر معلوم میشود و همه ما ایرانیان لازم است سعی کنیم با دگردیسی فرهنگی و رنسانس فرهنگی و ملی و دینی ارزشهای حقوق بشری را هویت و باور خود بکنیم تا راه پیشرفت کشور و جبران عقب ماندگی و نابودی استبداد را باز کنیم
کاربر مهمانefsha / 05 May 2012
با تشکر از آقای دارایی زاده به خاطر این مقاله بسیار خوب و روشنگرانه. جو غالب ناسیونالیسم افراطی در ایران حتی اگر نتواند در بلند مدت برای جمهوری اسلامی مشروعیت ایجاد کند و مانع فروپاشی آن نشود ولی خطر بزرگتر آنجاست که این هیجانهای ناسیونالیستی زمینه را برای به روی کار آمدن حکومت توتالیتر و سرکوبگر دیگری پس از سقوط جمهوری اسلامی فراهم خواهد کرد که معنای آن این است که متاسفانه حتی پس از پرداخت هزینه گزاف انقلابی دیگر برای برکناری جمهوری اسلامی از قدرت باز هم ما به دموکراسی و حقوق بشر نخواهیم رسید و گرفتار یک حکومت توتالیتر ناسیونالیستی خواهیم شد و همین مساله رسیدن ما به دموکراسی و حقوق بشر را باز هم چندین دهه به تاخیر خواهد انداخت!
کاربر مهمان / 05 May 2012
مقالهایی ضعیف با تحلیلی انحرافی بود. اینکه کشتار مخالفین سیاسی در داخل و خارج از کشور را “اعتماد بنفس” رژیم ج.ا. بدانیم،کمی کوتهبینی در عالم سیاست است، “استیصال” “خشونت مضاعف” “تثبیت قدرت به هر شکل غیر انسانی و غیر اخلاقی” “جنایت” شاید بیشتر معرف این عمل ج.ا. میباشد، ناگفته نیست که ج.ا. بتنهایی در عملیات ترور نمیتوانسته موفق باشد اگر دستگاههای امنیتی روسیه، اسرائیل و غرب به ج.ا، در موارد لازم و در زمانهای مختلف، در راستای منافع مقطعی خود، کمک اطلاعاتی نمیکردند. خطر اینکه ناسیونالیسم، در شکل افراطیگونه به فاشیسم کشانده شود بسیار است، همانطور که امروزه در گروههای ناسیونالیستی اروپایی میبینیم ولی ناسیونالیسم نوع مصدقی با ویژهگیهای خاص ایران که انسجام و تمامیت ارضی کشور را تبلیغ کند، برای استقلال ایران لازم و ضروری است. مصدق با باور به سیستم سرمایهداری اما نفت را دولتی کرد و درآمد آنرا برای توسعه ایران ضروری میدانست، اینکه بعدها با چه دسایس انگلیسی،تودهایی، درباری و با چه اشتباهات سیاسی از جانب خود او، دست و پنجه نرم کرد در این کامنت کوتاه نمیگنجد. راه مصدق برای سیاسیون ایران، میتواند سرمشقی از آزادیطلبی و استقلال ملی باشد.با وجود فرهنگهای رنگارنگ در ایران که بهانهیی برای شور و شعف اسراییلیها در جدائی کردستان از ایران است و یا توطئه عربها در خوزستان و بتازگی جزایر ابوموسی و تنب کوچک و بزرگ و نام خلیج فارس یا آذریهایی که با داشتن بازار اقتصاد ایران و سیاسیون آذریتبار در ارکان دولتی و حکومتی، قلبشان در اتحاد با آذربایجان علیوف میطپد یا بلوچهای سنی مذهب که اگر اختلاف پاکستان با هند نبود مسلما پاکستان با ایران برای تسخیر بلوچستان به جنگ میپرداخت و… باید به انسجام ایران در چهارچوب یک ملی گرائی بدون تبعیض و ایرانشمول چارهجوئی کرد زیرا با وجود معضلات چون ج.ا.، خارجیان مداخلهجوی، سیاسیون بی تدبیر و… ایران مستعد چندپارگی و تجزیه است.
ایراندوست / 05 May 2012
این مقاله کاملا یک طرفه و کوته بینانه می باشد و به نظر این جانب و با توجه به مطالعات تاریخ ایران باستان و تاریخ قبل باستان ،نویسنده این مقاله نه چیزی از ناسیونالیسم می داند نه چیزی از تاریخ به خصوص تاریخ ایران ،این مقاله یک تحلیل تکراری و شعاری می باشد که صرفا نوسینده یک سری شعارهای فاقد ارزش و بدون سند را ارائه می کند ،ناسیونالسیم ایرانی یک ناسیونالیسم قومی نبود ،نیست و نخواهد بود ،ناسیونالیسم ایرانی یک ناسیونالیسم فرهنگی می باشد ،اگر بخواهیم به تاریخ رسمی ایران بنگریم که با هخامنشیان شروع شد به خوبی یک دمکراسی چند فرهنگی را می توان دید که با منشور حقوق بشر کورش شروع می شود و همه اقوام در امپراتوری تحط کنترل و هدایت ایران در اشاعه و ترویج و حفظ فرهنگ خود آزاد بودند و حتی در زمان ساسانیان و بعد از حمله اعراب به ایران نیز در گزارشهای اولیه که جهادگران مسالمان به جا نهادند می توان به آزادی مذهب و دین پی برد که در تاریخ بخارا می خوانیم بوداییان در کنار زرتشتیان به صورت مسالمت آمیز زندگی می کردند ،اگر منظور از ناسینالیسم ایرانی ،ناسینالیسم نازی ،عثمانی و عرب می باشد ،برطبق گواهی تاریخ کاملا نابجا و اشتباه می باشد که در طول 1000 سالی که ایرانیان بر ایران حکومت می کرند به غیر موارد بسیار کم چیزی جزآزادی اندیشه و تعامل با اقوام و ادیان دیده نشده است .
در کف هرکس اگر شمعی بودی
اختلاف از گفتشان بیرون شدی !!
کاربر مهمان / 06 May 2012
به آقای محترمی که گفتند نام آذربایجان جعلی نیست و « هیچ دانشگاه معتبر علمی دنیا هم آنها را حتی به عنوان یک نظریه محتمل هم به رسمیت نمیشناسد» عرض میشود که شما همه دانشگاههای را گشتید؟ که اینطور نظر قطعی میدهید؟ برای مثال ایا پروفسور بارتولد را هیچ دانشگاه در جهان بعنوان آدم صاحب نظر نمی شناسد؟ استاد بارتولد را که عضو آکادمی علوم شوروی را که باید به رسمیت بشناسید بعنوان شخصیت علمی . او در کتابی که در سال 1963 در مسکو منتشر شده ( صفحه 782 )نوشته اند که « نام آذربایجان برای جمهوری آذربایجان از آن جهت انتخاب شد که گمان میرفت … آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان یکی شوند … نام آذربایجان ازاین نظر برگزیده شد» . و باز ایشان در همان کتاب در صفحه 703 نوشته اند « هرگاه لازم باشد که نامی برگزیده شود که سراسر جمهوری آذربایجان را شامل شود در آن صورت میتوان نام اران را برگزید».هم او در همان کتاب در صفحه 775 نوشته اند که « نام و عنوان آذربایجان تنها پس از انقلاب ( اکتبر 1917 ) به کار رفته است». کسروی همولایتی خودتان در کتاب شهریاران گمنام از انتشارات امیرکبیر صفحه 265 نوشته است که « شگفت است که اران را اکنون آذربایجان میخوانند با آن که آذربایجان نام سرزمین دیگری است… هیچگاه نام آذربایجان بر اران گفته نشده … ». در کتاب نزهت المشتاق نوشته ابو عبدالله محمدبن ادریسی ( قرن ششم هجری ) که در کتابخانه سالتیکوف لنینگراد موجود است شمال ارس را اران و ارمنستان و سریر و … خوانده اند وجنوب آن را آذربایجان. در تاریخ های طبری و یعقوبی ابن حوقل و محمدبن احمد مقدسی و دیگران، اران و ارمنیه و آبانیا را در شمال ارس و آذربایجان را درجنوب ارس قلمداد کردند. دعوا ندارد. بهتر است به کتابی که آقای بابک معرفی کرده اند که من هم خوانده ام و بسیار جالب است یعنی همین کتاب آذربایجان و اران تالیف عنایت الله رضا مراجعه بکنید. چیزی که نیست نیست. نمیشود بزور گفت هست.
شما میگوئید مردم ایران شمالی انگیزه ای به ایران ندارند. اگر هم ندارند برای رفتار حکومت مطلقه آقای … است که از قوم فارس نیست که عین شما یا بقول شما از ترکها و بقول من از آذری ها است. اگر محمدرضاشاه بود آیا باز هم انگیزه نداشتند؟ یا داشتند؟ به خودتان زحمت ندهید. کاری را که خودتان خراب کردید حالا کنار ننشینید تا دیگران بلند شوند و مبارزه کنند و حکومتی که دست خودشما ( بعضی از شما ) آذری ها هست آنها را سرکوب کند و… کمک کنید تا درست شود به گردن دیگر اقوام هم نیندازدید. کاربر مهمان ….
کاربر مهمان / 10 May 2012
ناسیونالیسم ایرانی نام مستعار قوم گرایی فارسی است و نقد آن به ویژه از جهت پرداختن به یکی از مسائل اساسی ایران یعنی تنوع ملی و زبانی و ایجاد زمینه هایی برای یک سیستم دموکراتیک ضروری است . باید ایران و ایرانیت و ناسیونالیسم ایرانی بازتعریف گردد به طوری که این مفاهیم در برگیرنده همه اجزا تشکیل دهنده خود ( تکثر ملی و عقیدتی ) باشد تا امکان تداوم یکپارچگی ایران میسر شود. در این مسیر نقد نژادگرایی آریایی اولویت جدی است
کانون دمکراسی آزربایجان / 06 May 2012
ناسیونالیسم ایرانی نام مستعار قوم گرایی فارسی است و نقد آن به ویژه از جهت پرداختن به یکی از مسائل اساسی ایران یعنی تنوع ملی و زبانی و ایجاد زمینه هایی برای یک سیستم دموکراتیک ضروری است . باید ایران و ایرانیت و ناسیونالیسم ایرانی بازتعریف گردد به طوری که این مفاهیم در برگیرنده همه اجزا تشکیل دهنده خود ( تکثر ملی و عقیدتی ) باشد تا امکان تداوم یکپارچگی ایران میسر شود. در این مسیر نقد نژادگرایی آریایی اولویت جدی است
کانون دمکراسی آزربایجان / 06 May 2012
مقال**** می تواند بیانگر کینه نویسنده نسبت به ناسیونالیسم ایرانی باشد. **** برای نمونه ایشان نژادپرستی را مبنای ناسیونالیسم ایرانی فرض کرده اند. این خلط مفهوم، یا ناشی از بی اطلاعی است، یا غرض ورزی آگاهانه. نژاد پرستی به تعبیر درست جامعه شناس برجسته انگلیسی، آنتونی گیدنز، ادعای تبیین زیست شناختی گرروههای انسانی است و ریشه در فرضیات زیست شناسی اروپایی در قرن گذشته دارد. این پدیده اصولاً متعلق به غرب است که تا قرنها دارای خلوص نژادی بوده است و نه شرق و به ویژه ایرانی که همواره محل امتزاج گروههای نژادی مختلف بوده است. *****
کاربر مهمان / 06 May 2012
عرض سلام و احترام خدمت هم میهنان گرامی. من یک بار دیگر مقاله و پیامهای دوستان را خواندم. نوشته جناب دارابی زاده به نظر من جای ویرایش دارد. گویا بعضی واژه ها تعریف شده نیستند، یا دستکم تعریف یگانه یا نزدیک به هم نداریم. بنظرم میرسد که مقدار زیادی از سخنان پیامگذاران محترم هم شعار هایی است از سر اوقات تلخی . من کارشناس تاریخ یا جامعه شناس نیستم ولی تا اندازه ای که تاریخ را خواندم و اندیشیدم، پیامهای برخی دوستان را با واقعیتهای تاریخی و اجتماعی ایران ناسازگار دیدم. به نظرم میرسد که در ایران سلطه یک قوم برقومهای دیگر موضوعیت ندارد. هربار کسی که توانست حکومت را بگیرد، گرفت. ولی در میان حاکمان و سران در هردوره افراد بدون توجه به قومیتشان دارای موقعیتی بوده اند. برای سروری گزینش قومی نبوده. برای نمونه دردوره پهلوی که دوستانی به آن اشاره و انتقاد کرده اند، من ندیدم که کسی را برای قومیتش برکشیده باشند یا بخاطر قومیتش حقی را پایمال کرده باشند. معیارها تا اندازه ای شایستگی و دانش بود و سد البته وفاداری به شاه، اگر ساواکی بود که دیگر روی سر جاداشت، میخواست از هرقوم بوده باشد. البته پارتی بازی داستان دیگری بود که ربطی به بحث قومیت به مفهوم نژادی نداشت و ندارد. به نسبت بیشترین سران حکومت پهلوی و به نسبت بیشترین جمعیت پایتخت هم از آذری ها بوده اند که باید انصاف داد که بسیاریشان بسیار هم خدمت کرده اند، در هرزمینه ای. ولی ازآن سو هم بستگان خودشاه بجز یکی دونفر، آنهم بدلیل شایستگیشان، بقیه هیچکاره بودند.
پس ازانقلاب در دوره ولایت مطلقه هم که کسی کاری به قومیت شما ندارد، شما درخدمت نظام و ولایت مطلقه باش، شهروند درجه یک هستید، وگرنه از هرقومی که باشید شهروند درجه دو یا مانند من شهروند درجه سه هم نیستید.
این داستان کشف و تبلیغ چندملت برای یک کشور ایران هم از شاهکارهای چپهای وابسته به شوروی بود و تبلیغاتش را پیوسته از رادیو مسکو و پیک ایران پخش میکردند. یک کشور یک ملت دارد. آن قوم است که ممکن است در یک کشور چندتا باشد نه ملت. «ملت» در برابر دولت و در برابر دیگر ملتها، همچنین «دولت» تا اندازه ای مفهوم جدیدند، تعریف ویژه خود را دارند. نمیشود هرکس بمیل و بسود خود تعریفی ازآن بکند که درآن صورت سنگ روی سنگ بند نمیشود. دوستانی که علوم سیاسی یا حقوق بین الملل خوانده اند بیشتر و بهتر ( از من) میدانند. اینها حتا در زمان جنگ سرد هم میان دوبلوک تا اندهزه ای که با هم روابط و همکاری داشته باشند دارای مفهوم ثابت و روشنی داشت. قومها ایرانی هزارها سال است که درکنار هم اند و از این حرفها نداشتند تا کمونیستها را خدا رساند! پیدایشان شد و این بحث را مطرح کردند و عده ای هم پیگیرند تا بلکه ایران یک بار دیگر هم تجزیه شود و عده ای به نوایی برسند و بیتشر پیروان آنها و مردم هم ببینند که چه کلاهی سرشان رفته.
تهران هم شهر قومهای گوناگون است. پارسها هم پس از یکپارچه شدن ایران توسط صفویان هرگز به فرمانروایی نرسیدند که گویش شیرین شیرازی را به دیگر قومها تحمیل کنند یا خدا نخواسته به آذریها زوری بگویند. این زبان فارسی با گویش پارسها تفاوت بسیار دارد. از زمان شاهنشاهی هخامنشیان ایران را پارس و زبان مشترک ایرانیان را پارسی. آغازگر این شیوه نامگذاری ( نام قوم حاکم بر قلمروشان ) هم یونانی ها بودند و بعدها هم برجای ماند. دردیگر جاها هم مانند اینگونه نامگذاری انجام شد. این نام باعث خطاهای فراوان در برداشتها و تحلیلها شده و استالینیست های محترم هم ( گستاخی نباشد ) سوء استفاده کردند و بازماندگان آنها هم میکنند. وگرنه پارس همان ایران است و زبان پارسی زبان مشترک همه قومهای ایرانی، در حالی که هرقوم ایرانی زبان یا گویش محلی خودشان را در مدت این هزاران سال داشته اند که تاکنون هم باقی ماندند و ازمیان هم نرفتند.
داستان بیداد عربهای صدر اسلام و مشرکان همراه و همرزم آنها را چه بگویم که ندانید. یک نوشته در روستایی در سلیمانیه کردستان (کنونی) پیدا شد که استادان محمدتقی بهار و رشیدیاسمی از آن یادکرده اند. سروده ای بگویش کردی است در باره بیداد تازیان که جگر آدم را میسوزاند. همان جنایتها و تحقیرها که برخی در تاریخها آمده باعث شد که ایرانی واکنش طبیعی خود را نشان بدهد. آنهمه بیداد و تحقیر، سرانجام «موالی» و «عجمان» را به واکنش طبیعی واداشت تا واقعیتها را بگویند که اگر ایرانی (ازهرقوم ) نبود، از اسلام جز بیداد تبهکارانی چون مثنی ابن حارثه و قتیبت بن مسلم و خالدبن ولید و …و عماریاسر و ابوموسی اشعری و دیگران چیزی نمیماند و تنهاخاطره آن همه کشتار و ویرانی و غارت و اسیر کردن زنان و دختران مردم و تجاوز به آنها و بردن و فروختنشان برجای میماند. ایرانی بود که به اسلام رنگ و ماهیت فرهنگی و مهربانی و رحمت بخشید. ولی چه کنیم که نوادگان مجاهدان راه اسلام و مشرکان همراه آنها، امروزه هم با تبلیغاتی که میبینید خواهان نابودی و خواری و خفت ایران هستند. برای خشنودی خدا، خلیج فارس را عربی و خوزستان را عربستان نمیخوانند. چه میتوان کرد جز اینکه ایران پیش از اسلام را یاداوری کرد؟ این هم که از نظر برخی هم میهنان محترم خلاف حقوق بشر و خلاف حقوق قومیتهای ایرانی است!!
و اما ترکان محترم هم که از زمان سلطان محمود این طرفها آمدند و یکی دوبار هم به آتورپاتگان تاختند، آن گونه که قطران تبریزی شرح بیداد آنها را داده اند، آن چند بیت شعر قطران تبریزی از کشتارها و بیداد آن ترکان محترم بواقع دل آدم را به درد می آورد. بعدها سلجوقیان آن سرزمین را گرفتند و … در بخشی از کشور روم ( کشور عثمانی و ترکیه بعدی ) متمرکز شدند و بعدها ترکان عثمانی جای آنها را گرفتند و بارها هم به این سو لشکر کشیدند و …، در مدت حدود 400 ـ 300 سال واژگان ترکی وارد زبان اصلی و تاریخی آذری شد و این زبان کنونی پدید آمد. ناگفنه نگذارم که از تبار ترکان نیز در میان آذری ها هستند ولی نه این که همه آذریها و یا بیشتر آنها ترک نژاد باشند.
آن سوی ارس را هم در زمان فتحعلیشاه روسها از ایران جدا کردند. امروزه بازماندگان استالینست های کرملین نشین به باکو آمدند، حکومت موروثی علیف را درست کردند و یادشان آمد که ترکانی هم هستند. آذربایجان شمالی و آذربایجان جنوبی و … و نوحه سرایی از جداییها و ستم فارسها و سرانجام ضرورت اتحاد، همه دروغهایی است که می بافند. آن سوی ارس اران و آلبانبا نام داشته در 1916 حزب مساوات اسلامی با همکاری چند پان ترکیست نام آذربایجان برآن گذاشتند و بعد بلشویکها هم از آن سوءاستفاده کردند. دوستان بزرگوار اگر کتابهای آذری زبان اصلی مردم آذربایجان پژوهش زنده یاد استادکسروی تبریزی و آذربایجان و اران از پژوهشهای دکتر عنایت اله رضا را بخوانند (یا خوانده باشند)، موضوع با مدارک و اسناد تاریخی روشن روشن میشود . کتاب دکتر رضا در تهران هست و گویا به زبانهای آلمانی و ارمنی هم ترجمه شده باشد. در باره جنایتهای عربها هم کتابهای تاریخ تبری جلد 4 و5 و فتوح البلدان نوشته بلاذری تاریخ نویس سده سوم هجری و تاریخ بخارا نوشته ابوبکر نرشخی و هرتاریخ دیگر از جمله آثار پژوهشی زنده یاد دکتر محمد محمدی ملایری، و سایت ایرانتاریخ دکتر خنجی و نوشته های پژوهشی و مستند دیگر را بخوانند بسیار خوب است. ایرانی بیش از هر مردم دیگر نیاز دارد که تاریخ خود را بخواند و از میان نوشته های ضدایرانی واقعیتها را دریابد و گذشته خود و خود رابدرستی بشناسد وگرنه همیشه آش همین آش خواهد بود و کاسه همین کاسه. همچنین میهن دوستی و یکپارچگی ملی با حفظ حقوق همه مردم از هرقوم و جنس و با هرعقیده، نیاز حیاتی ایرانیان است ( همه ایرانی تبارن ایران زمین بزرگ در فلات ایران ). کاش میشد دست آن دخترم ( آن خانم بزرگوار ) که تابلوی فلات ایران را در دست دارد را ببوسم. مرا ببخشید که دردسر دادم و وقت گرامی شما را گرفتم. دوستدار : ( تهران ) بابک
کاربر مهمان / 08 May 2012
باز شعارهای تکراری ، سطحی و کلی گویی ،به این کانون به اصطلاح دمکراسی آذرپادگان پیشنهاد می کنم که به مطاله تاریخ بپردازد ،حیرت آور است که ما ناسیونالیستهای ایرانی سند افتخارمان لوح کورش بزرگ است که حرف از برابری و آزادی می زند ،به ما تهمت قوم گرایی می زنند!!! ،اینجانب تاکید می کنم که در تمام دوران باستان اگر ایرانیان به قومی اجازه عبور یا ارتباط با ایرانزمین را نمی دادند به علت زبان و با نژاد شان نبود بلکه به علت بی فرهنگی و بی خردی آنان بود !!حیرت آور است که برای تاریک جلوه دادن ناسیونالیسم ایرانی، جمهوری اسلامی (که آرزوی نابودی فرهنگ و تاریخ ایران باستان را در سر می پروراند ) را حامی آن نشان می دهند!!حیرت آور است که هر کشوری در دنیا با سابقه های جنایت و ویرانگری تاریخی مانند عثمانی (نسل کشی ارامنه ) و اعراب و مسلمانان(حمله وکشتارفجیع ایرانیان در 1400 سال پیش )و…. می توانند صحبت از تاریخ و تمدنشان کنند و لی ما ایرانیان در کشور خودمان نمی توانیم از این تاریخ آزاداندیشی و مدافع حقوق انسانها نمی توانیم حرفی بزنیم ،خیلی تلاش می کنید که برچسب قوم گرایی بر تاریخ ایران بزنید ولی تاریخ پاک ایران باستان و کتیبه ها و احوالاتی که گاهی حتی دشمنان ملی ایران لب به ستایشش گشودند مانع از این ظلمتان می شود.
کاربر مهمان / 08 May 2012
از پیامهای هم میهنان ارحمندم بهره مند شدم ولی درباره برخی پیامها توضیح دارم که امیدوارم بزرگواری کنند و توجه بفرمایند. این که برخی از دوستان فرمودند ناسیونالیسم پارسی بجای ناسیونالیسم ایرانی نشسته و در زمان رضاشاه از زیرخاک کشف شده و… و باید به همه قومهای ایرانی توجه شود، عرض میشود که این نام پارسی باعث خطاهای فراوان در برداشتها و تحلیلها شده است. ایرانیان سه تیره بزرگ بودند که تفاوت چشمگیری در زبان و فرهنگ آنها نبوده است. یعنی زبان مادی با پارتی و پارسی بسیار نزدیک به هم بوده اند، اندک تفاوتی درآهنگ گویش یا گفتن برخی حروف بوده است. نخستین حکومت ایرانی را مادها تشکیل دادند، پایتخت نخست در آتورپاتگان یا مادخرد یا آذربایجان کنونی بود و بعد به اکباتان یا همدان کنونی انتقال داده شد. سپس پارسها به فرمانروایی رسیدند و قومهای ایرانی را متحد کردند. همزمان با عنصر دیگری بنام یونانی رودررو شدند. این زمانی بود که بنوشته هگل تاریخ ( فراملی ) شکل گرفته بود ونیاز به نامهایی برای قلمروها در برابر هم بود. یونانیان هم نام قوم فرمانروا را بر قلمرو او میگذاشتند ، ازهمین رو نام قوم پارس برقلمرو آنها گذاشته شد و زبان ایرانی را هم پارسی خواندند، دریای ایران هم دریای پارس خوانده شد. این نامها همچنان ماندند. در واقع پارسی همان ایرانی است که باعث برداشتهای نادرست شده است و امروزه هم این برداشتها ادامه دارد و برخی جریانهای باقی مانده از چپهای دیروزی وابسته به شوروی هم از آن سوء استفاده میکنند. تا زمانی که عنصر عرب پا درمیان گذاشت و از اوضاع پریشان دوره پایانی شاهنشاهی ساسانی بهره برد و با بیرحمی هرچه تمامتر سراسر ایران را گرفت. بهیچ چیز و هیچ کس هم رحمی نکردند. پس از کشتارها و ویرانگری و غارتهای گسترده، حتا زنها و دختران خردسال را هم میان خود تقسیم کردندو شماری بزرگی از آنها را به مدینه فرستاند، تجاوز کردند وفروختند. سپس با همکاری شماری از دانشمندان ایرانی به فرهگ ایرانی یورش بردند. این بار برخی از خودایرانیان از عربها هم ضدایرانی تر شدند. … این داستان پرآب چشم دراز است و جا و فرصت کافی نیست. سرانجام فرهنگی معرب جای فرهنگ ایرانی را گرفت. تحقیر مردم ایران با موالی خواندن و … ادامه داشت. در دهها های اخیر روشنگری در باره فرهنگ پارسی در برابر فرهنگ جامع ایرانی نبوده بلکه واکنشی در برابر فرهنگ معرب بود؛ همچنین تا اندازه ای در برابر مهاجمان جدید غربی و روسی و ترکها بوده است؛ نیروهایی که برای تجزیه بیش از پیش ایران زمین بار دیگر به تکاپو افتادند، تا آنجا که قوم ایرانی تاجیک را هم کوشیدند تا ازبک و ترک بخوانند که نشد. عنصر عرب فرهنگها را نابود میکرد، تنها قومهای ایرانی بودند که با وجود پذیرش اسلام ( بزور یا بهر دلیل دیگر )، زبان و فرهنگ خود را گرچه با آمیختگی و چهره ای معرب نگه داشتند. آثار نوشتاری پیش از مشروطه و پیش از فرهنگستان سال 1314 پر است از لغتهای عربی ومعرب که تا امروز هم عده ای آنها را رها نمیکنند. بنا براین ایرانی در برابر فرهنگ عربی و معرب واکنش نشان داد نه پارسی در برابر ایرانی. تبلیغات کمونیستهای وابسته به روس و برخی جریانهای روشنفکرمآب بازمانده از آنها بنامهای گوناگون همچنان کشف ملتهای(!) ایران و تبلیغ تسلط فارس بر ملتهای ایرانی را رها نمیکنند؛ حمله به دوره پهلوی که جای خود دارد. در حالی که پس از تسلط عربها برایران نخستین بار این صفویان آذری بودند که ایران را یکپارچه کردند و بار دیگر آن را پارس و زبان مشترک ایرانیان را پارسی و خود را شاهنشاه پارس خواندند. تا این تاریخ هم هرگز هیچ کس از قوم پارس برایران فرمانروا نشد. حتا کریم خان زند هم لر بود نه پارس. در دوره پهلوی ها هم اگر بررسی بفرمایند روشن خواهد شد که بیشترین نخست وزیران، وزیران، ارتشتاران و فرماندهاه شهربانی و بزرگترین سیاستگذاران و سرمایه داران و … آیا از قوم فارس بودند یا به نسبت بیشتر آذری بودند؟ پس از انقلاب هم از خود آقایان بازرگان و بنی صدر و رجایی و … موسوی خامنه ای ( نخست وزیر هشت ساله و عضو ….) موسوی اردبیلی و…. خود آقای خامنه ای آذری اند نه پارسی. خود اقای خامنه ای هم که نیازی به معرفی ندارند دراین حدود سی سال یا از بلندپایگان یا رئیس جمهور و یا ولایت مطلقه فقیه هستند. در تهران هم باز بررسی بفرمایند که جمعیت ساکن و اعضا و بلندپایگان سازمانها ونهادها و ارکان حکومتی، آیا به نسبت بیشتر از قوم فارس هستند یا بیشتر آذری اند؟ تکرار حرفهای برخی جریانهایی که برای تجزیه ایران میکوشند برای هم میهنان محترم خوب نیست. برخی مطالب نادرست از بس تبلیغ و تکرار میشوند جا می افتند و کمتر کسی به آنها شک میکند. تسلط و حکومت قوم فارس و تهرانی را قوم فارس خواندن از این گونه اند. متاسفانه حتا خود وابستگان جریانهایی که مبلغ ایده کمونیسم و کاشف ملتها درایران بودند هم اصل آموزه های مارکس را درنیافتند و بیشترشان با خواندن آثار به نادرستی ترجمه شده از خط خارج شدند. بگذریم.
آنچه که تمدن و فرهنگ و زبان پارسی خوانده شد و میشود همان فرهنگ مشترک ایرانیان است نه قوم پارس در جنوب ایران. زبان اصلی آذریها هم تا آمدن و تسلط ترکها، پارسی میانه بوده است. بعدها با چیرگی سپاهی از ترکان و ادامه یافتن حضور آنها درایران و عثمانی، رفته رفته واژگان ترکی با زبان پارسی میانه آمیخته شد و زبان کنونی ترکی آذری پدید آمد. بنابراین زبان پارسی یا فارسی برای آذری ها زبان بیگانه نیست، بلکه در واقع واژگان ترکها براین زبان وارد شد. همچنان که تیره ای از ترکان در میان آذریها هستند نه این که همه آذریها ترک تبار باشند.
دیگر این که قلمرو ایرانیان در دوره هخامنشیان و پس ازآن در بردارنده ده ها سرزمین و قوم با زبانها و فرهنگهای گوناگون بوده است. ایرانیان برخلاف عربها فرهنگ و زبان ودین خود را بردیگرقومها تحمیل نکردند. خود تخت جمشید نماد پارسی یا حتا ایرانی نیست، پر است از نمادهای فرهنگی سرمینها و قومهای گوناگون که عضو اتحادیه شاهنشاهی پارس (ایران) بودند. آثار به دست آمده از باستان شناسی چنین واقعیتی را ثابت کرده است. من بیش ازاین به دوستان درسر ندهم، خواهشمندم تاریخ ایران را بخوبی بخوانندو واقعیتها را از لابلای تبلیغات ضد ایرانی یونانی و رومی و عربی و معربی و روسی و ترکی و انگلیسی دریابند. امروز هم با عده ای از بازماندگان کرملین نشین دیروز و مدعی پان ترکی در باکو هستیم که کارشان دروغگویی و گول زدن مردم است. حتا چهره خود الهام علی اف رئیس حکومت موروثی خانواده علی اف نشان میدهد که هیچ نسبتی با ترکهای واقعی ندارد. در ضمن خودشان خوب میدانند که نام تاریخی و درست آن سوی ارس اران و آلبانیا است، اعضای حزب مساوات اسلامی در سال 1916 نام آنجا را بدروغ آذربایجان گذاشتند و دوسال بعد هم که بلشویکها آنجا را گرفتند بنوشته بارتولد آکادمیسین بزرگ روس، این نام را نگهداشتند تا برای گرفتن این سوی ارس زمینه سازی کنند.
حاکم مطلق ایران امروز هم یک سید تبریزی زاده است و 60 تا 70 درسد اقتصاد کشور هم بی حساب و کنترل در اختیار دارد و به هیچ کس هم اجازه انتقاد نمیدهد؛ ولی عده ای بیشرم و دروغگو در باکو و برخی آدمهای ناآگاه در این سوی مرز فریاد جکومت و تسلط و ستم فارس ها را میزنند!
داستان ملتهای ایران و ستم قومی و …. را کرملین نشینهای پس از اکتبر1917 و وابستگان به آنها در ایران برای تجزیه ایران و پیشروی روسها تا خلیج فارس اختراع کردند و برآن پای می فشارند. وگرنهدل آنها اگر میسوخت برای سرزمینهای تحت فرمان خودشان میسوخت که امروز از توسعه نیافته ترین کشورها هستند.
درایران تا پیش از گسترش سیستمهای رسانه ای این روزگار حتا برخی گویشهای پایین یک ده با بالای همان ده تفاوت داشت، هریک از قومهای ایرانی گویش و فرهنگ خود را داشت و زبان ایرانی که پارسی خوانده شده زبان همه قومهای ایرانی و جشن نوروز هم جشن همه ایرانی تباران بوده و است. زبان فارسی رسمی با گوشهای محلی قوم پارس تفاوت آشکار دارد. گویش محلی شیرازی هم با زبان رسمی فارس تفاوت دارد. خواهشمندم با آگاهی، هشیاری وهمبستگی در اندیشه ایرانی آزاد با دمکراسی و پایبندی به حقوق همه انسانها و ایرانیان از هرقوم و هر جنس و عقیده باشیم. تهران ـ دوستدار : بابک
کاربر مهمان / 08 May 2012
جالبه که رادیو زمانه کامنتهایی که هیچ اهانت، افترا یا واژه نامناسبی را به کار نبرده اند و تنها به صورت منطقی در رد مغالطه های یادداشتهایش نوشته می شود را هم سانسور می کند. به راستی حیرت انگیز است. شما به واقع چیزی از روزنامه کیهان و خبرگزاری فارس و برنامه بیست و سی کم ندارید.
Anonymous / 08 May 2012
حضور محترم آقا ی کاوه عرض بنامیم ، که نخیر اتفاقا در میان فارسها وجود دارد ، ان هم از نوعی کاملا افراطی و بیمارگونه ، این همه دشنام و ناسزا به هموطنان عربمان ، تنها برای به کار نبردن نام خلیج فارس ، نشانی جز این ندارد . منتها ، ناسیونالیسم ایرانی نام مستعار قوم گرایی فارسی است.
آیا از خود نپرسیده ا ید ، چگونه است که اگر یک انسان عرب یا ترک ، به عمد یا سهو ، مرتکب کوچکترین خطایی گردد ، به سیلی از دشنام و ناسزاهای بسیار رکیک و غیر انسانی نژاد پرستانه ، تخریب شخصیت انسانی با عنوان حیوان نام بردن کل یک قوم ، از طرف اکثر فارسها بر میخورد .در حالی که اگر فرد خطا کار فارس بود ، هرگز از طرف این افراد با چنین چیزی مواجه نمیشود .
بارها معلمان فارس رادر طول دوران تحصیل دیده ام ، که اگر دانش آموزی کاری احمقانه بنماید ، میپرسند ؛ مگر ترکی؟ چند وقت است از اردبیل امدهی؟ ، یا اگر دانش آموز بدبخت ، آذربایجانی بود ، که ملقب به لقب ترک خر میگردید .
چه انتظاری از قوم فارس میتوان دا شت ، وقتی رییس جمهور قبلی ایران ، کسی که مثلا مبتکر گفتگوی تمدن هها ست ، حماقتهای فرد دروغگو هم لباس خود را ، که برای کاسبی خود هر دروغی را میگوید ، مانند اکثر هم صنفانش ، به خاطر ترک بودن ان فرد میداند ، و با وقاحت تمام مردم اردبیل را ترک خر مینامد .
کاربر مهمان / 09 May 2012
متاسفانه دیده میشود که افرادی ، مغرضانه یا از روی نا آگاهی ، بر جعلی بودن نام جمهوری آذربایجان اصرار عجیبی میورزند ، و برای اثبات نظریه خود گاها آثاری را هم معرفی مینمایند .
اولا هیچکدام از اینها آثار علمی معتبر به عنوان رفرنس علمی محسوب نمیگردد و هیچ دانشگاه معتبر علمی دنیا هم آنها را حتی به عنوان یک نظریه محتمل هم به رسمیت نمیشناسد .
مثلا آقا بابک ، سایت ایران تاریخ متعلق به امیر حسین خنجی را معرفی مینما یند ، خواهش میکنم حتما به این سایت برویدتا ببینید با چه پدیده افراطی نژادپرستی طرف هستید ، ایشان تمام خوبیهای عا لم را از بدو آفرینش تا به امروز ،به ایران و ایرانیان ( بخوانید قوم فارس ) ، و تمام زشتیها و پلیدیها را منسوب به ترکان و اعراب مینما ید .
تنها نگاهی بیاندازید به کتاب سلمان فارسی این شخص ، ببینید با چه پشت هم اندازی و جعلیاتی ، سعی بر اثبات فارس نبودن سلمان فارسی دارد .
اما در مورد نام جمهوری آزربایجان ،اگر کار به این سادگی بود که خوب از فردا هر کشوری نام استان مجاور کشور همسایه را بر خود می نها د ، و بی هیچ دردسری ادای ارزی بر ان می نامید ، چنانچه پان ا یرانیستها ، جمهوری آذربایجان را ایران شمالی مینامند ،و پاسخ ان از طرف مردم آذربایجان و عقلای دنیا تنها خنده ا ی از روی تمسخراست .
در حالیکه نام جمهوری آذربایجان ،خاری است در چشمان ناسیونالیستها و دولت ایران و هر گونه پیشرفت ان ،موجب نگرانی و عصبانیت شدید آنها ، کافیست بنگرید بر برخوردشان با مسابقات یو رو یژن امسال در باکو .
اما براستی چرا چنین است ؟
به نظر من ، نام ایران شمالی هیچ انگیزه ی در مردمان ان سوی ارس ایجاد نمیکند ، به ایران بپیوندد که چه شود ؟
مفتخر به لقب پر افتخار ” ترک خر ” شوند ، یا سوژه جوکهای آنها گردند .
اما نام جمهوری آذربایجان ، و موفقیت ان ، برای مردمان آذربایجان جنوبی ، تولید انگیزه ،امید به آینده بدون تحقیر و توهین و تبعیض و پور افتخار است . از این روست که دولت ایران و ناسیونالیستها ایرانی ، از هیچ تلاشی برای از بین بردن جمهوری آذربایجان فروگذار نیستند ، حتی اتحاد با ارمنستان و روسیه .
ستار فرزند آزربایجان
کاربر مهمان / 09 May 2012
متشکرم از جناب بابک خان ، که خیال همه ما را راحت فرمودند ، و بعد از کلی مغلطه و پشت هم اندازی، فرما ییدند :
که ایران یعنی پارس ، و کلا دیگران همه جعلی هستند ، و چیزی هم به عنوان زبان مادری، به جز پارسی ، محلی از اعرا ب ندارد .
من هیچ سخنی با ایشان ندارم ، که جواب ایشان تنها خاموشی است ، اما به جهت تذکر و عبرت تاریخی به کلیه انسانهای آزاد اندیش و آنانی که با احترام به حقوق دیگر هم نوعان در پی ساختن دنیا یی بهتر برای همه هستند ، عرض مینمایم که مغالطات ذکر شده ایشان ، دقیقا شبیه مانیفست حزب فاشیست آلمان قبل از جنگ جهانی دوم میباشد ، آنجایی که تمام اقوام غیر آلمانی ساکن اروپا را جنایتکار و جعلی و بدهکار به مردم آلمان معرفی مینمودند ، و دقیقا مانند ایشان با احزاب چپ دشمنی و کینه ورزی مینمودند ، واقعا انسانهایی که در بیماری فاشیست ذهنی بسر میبرند ، چقدر شبیه هم عمل میکنند .
کاربر مهمان / 08 May 2012
چیزی که در ایران نمود زیادی دارد قوم گرایی اقوام مختلف ایران البته به غیر از فارس زبان هاست این موضوع شامل همه مردمان متعلق به گروههای قومی نیست.
با یک نگاه عادلانه به فرهنگ مردم آذربایجان به عنوان مثال در اشعار و ترانه ها و دیگر موارد فرهنگی به خصوص به چشم میخورد البته میدانم که عده ای میگویند این به دلیل تبعیض های قومی است. گرچه تبعیض قومی در ایران به هیچ رو وجود ندارد اما از این نکته در میگذرم و خوانندگان رو ارجاع میدهم به بخش شمالی آذربایجان ،لابد آنها نیز در کشورشان دچار تبعیض قومی هستند؟!! یا در دیگر اقوام ترک مثلا ترکیه که تا همین چند سال پیش میگفت قوم کرد در این سرزمین وجود ندارد و آنها ترک های کوهستانی هستند.
متاسفانه آقای دارایی زاده که قطعا از اقلیت های قومی هستند تعداد اندکی از ایرانیان را مثال آورده اند و آن را به همه تعمیم دادند عکسها نیز در واکنش به مسائل روز سیاسی و ماجراهای جزایر است که طبیعی است که تحریک آمیز باشد
کاوه / 09 May 2012
مثل اینکه جناب بابک خان ، بدجوری دچار خود شیفتگی و نارسیسم هستند ، که طی چهار پیام در روز پنجشنبه از ۱۷:۵۲ تا ۱۹:۰۷ گاها بدون نام و یا با اسامی مختصر شده ، به اینجانب حمله ور شده اند ، و با جملاتی بی سر و ته را به عنوان دلیل اقامه نمودند ، که تماما دال بر صحت گفتار من داشت ،….. اما دو جای پیامشان جالب بود ، یکی : "آقایی بنام بابک دوتا مطالب نوشتند که من خیلی استفاده کردم. چند دفعه آن را خواندم و استفاده بردم. پرینت گرفتم تا نگهدارم. واقعا هم حرفهایی است که از بس تکرار میشود آدم ممکن است باورش شود. " خودشیفتگی مزمن . دیگری هم همان ترفند قدیمی "«م» از آذرآبادگان " اما من از جناب آقای بهنام دارایی زاده خو ا هشمندم ، به عنوان یک ناظر بی طرف ، قضاوت نمایند ، حرفهای چه کسی مستدل و منطقی است و حرف چه کسی تنها افترا و توهین . متشکرم ، ستار فرزند آزربایجان
کاربر مهمان / 10 May 2012
اگر قرار باشد کسی مطلبی بنویسد و نظرش را بگوید یکی هم پیدا شود به او توهین کند و حرفهایش را سروته جلوه بدهد که دیگر گفتگو معنی ندارد. نتیجه ندارد. همین جمهوری اسلامی هم از سرمان زیاد است. آقایی بنام بابک دوتا مطالب نوشتند که من خیلی استفاده کردم. چند دفعه آن را خواندم و استفاده بردم. پرینت گرفتم تا نگهدارم. واقعا هم حرفهایی است که از بس تکرار میشود آدم ممکن است باورش شود. یکی همین حکومت فارسها است که ایشان خیلی خوب توضیح تاریخی و علمی دادند که این طور نبوده و نیست. در باره لغت و اسم پارس خوب توضیحی دادند. اسم سرزمین ایران را ازاول پارس گذاشتند بعدا که صفویان آمدند و کشور را منسجم کردند باز همان اسم را گذاشتند. خود صفویان هم زبان فارسی را رسمی کردند . مذهب شیعه را هم همین صفویان رسمیت دادند. هرکس در محل و با خویش و قوم خود به لهجه یا زبان محلی حرف میزد که حالا هم میزنند. در محاورات عمومی میان اقوام و یا رسمی با سیاست وبنایی که صفویان گذاشتند بزبان رسمی فارسی حرف ومیزنند. پس هرکس لهجه یا زبان محلی و قومی خود را دارد ولی زبان میان اقوام و با کشورهای دیگر فارسی است. دراین صورت منظور از پارس یا فارس همان ایران است نه این که مردم استان فارس باشند. من خودم سالها در استان فارس خدمت کردم. لهجه محلی هر شهرستان در استان فارس با زبان رسمی فارسی فرق دارد. یعنی این زبان فارسی زبان قوم فارس هم نیست مال همه است. این آقایی که در تاریخ سه شنبه02/19/1391 – 23:30 پیام گذاشتند نسبتهایی دادند که من درنوشته های آقای بابک ندیدم. اینهایی که این آقا به ایشان نسبت دادند با نوشته های ایشان نمیخواند. این حرفهایی که این کامنت گذار عصبانی به ایشان نسبت دادند درنوشته هایشان نیست. درواقع به ایشان توهین کردند که این بسیار زشت و ناپسند است. اگر دلیلی هست که در ایران پس از انسجام دوباره فارسها حاکم و شاه و سلطان شدند خوب ایشان هم بنویسند که چه کسی بود؟ این حرفها چه ربطی به مانیفست حزب فاشیست آلملن دارد که این کامنتگذار نوشتند که نوشته های آقای بابک «دقیقا» همان است؟ مثل این که این کامنت گذار معنی لغت دقیقا را هم نمی داند. ایشان در کجا نوشتند که « ایران یعنی پارس ، و کلا دیگران همه جعلی هستند، و چیزی هم به عنوان زبان مادری، به جز پارسی ، محلی از اعرا ب ندارد»؟ درکجای پیامهای ایشان چنین چیزی هست که ما ندیدیم ؟ ایشان چنین چیزهایی ننوشتند. با دروغ و تهمت و افترای به این روشنی تازه اقای کامنت گذار مدعی ازاد اندیشی و احترام به حقوق دیگران هستند و میخواهند دنیای بهتری هم بسازند! آقا هین انازه بس است شما دیگر برای ما دنیای بهتر نسازید. روسها برای تاجیکستان و ترکمنستان و جاهای دیگر ساختند جمهوری اسلامی و اقای امام خمینی هم برای ما ساختند برای هفت پشتمان بس است. شمادیگر زحمت نکشید. خوب شد این آقا جای ولی فقیه نیست وگرنه نصف مردم را تا حالا کشته بود. تا آنجا که من خودم شاهد هستم و می بینم بیشتر تهران نشینها بقول آقای بابک آذربایجانی های محترم هستند. حکومت هم دست یک سید آذربایجانی است. اینها چه ربطی به مغالطه یا چه ربطی به بیانیه حزب فاشیست آلمان دارد که «دقیقا» مثل آن باشد؟ کجا ایشان این حرفهایی که شما میگویید را نوشته اند؟h این توهینها خیلی ناپسند است. حرف دارید بیایید ثابت کنید با استدلال اگر ندارید چرا توهین میکنید و فضای گفتگو را خراب میکنید؟ شما میخواهید دنیای بهتر بسازید؟ چرا نسبتهای دروغ میدهید. نوشته ایشان موجود است کجا حرفهایی که نسبت میدهید را زدند؟
کتای آذربایجان و اران را من هم دیده ام. آنجا با مستندات تاریخی ثابت شده که هیچوقت درتاریخ شمال رود ارس نام آذربایجان نداشته. حالا شما هی میخواهید با توهین و اصرار بگویید داشته. آقا در تاریخ چنین چیزی نیامده. تنام آنجا را تارخهایی از قرنهای سوم و چهارم و بعد ازآن نوشته اند همیشه اران و آلبانبا و قسمتی ذرا هم ارمنستان اطلاق کرده اند. همانطور که اقای بابک نوشتند حزبی اسلامی مساوات در آخرهای جنگ اول جهانی که که همان حدود 1916 میلادی باشد گذاشتند آذربایجان. مدارک هست اقا. نمیشود که حالا اگر شما از هم وطنان خود یا از حکومت جمهوری اسلامی دلخور هستید که شاید حق هم داشته باشید بیایید و دروغی به این بزرگی را قبول کنید. آنجا هیچوقت نا آذربایجان نداشته. تاریخها موجودند. اگر هم کسی چیزی نوشته باشد به این دلیل بوده که مدتی آنجا تحت امر آذربایجان بوده .
باقی حرفها بماند که خیلی متاسف شدم. الف . ک از تهران ( متاسفم که نمیتوانم و نمیشود نام خود را بنویسم )
کاربر مهمان / 10 May 2012
آقا ستار فرزند آزربایجان و دیگر همفکران ایشان. این حرفهای شما دلیلی براین نمیشود که نام شمال ارس آذربایجان باشد. تمسخر آنجا است که با وجود مدارک عهدنامه ترکمانچای و گلستان و همچنین تاریخ های همین یکصد و چند سال پیش و حرفهایی که پدربزگهای ما میزدند روسیه حمله کرد و سرزمین شمال رود ارس را از ایران جدا کرده ولی حکومت ارثی آقای علی اف میگوید که آذربایجان یک کشور بود و روسها و ایرانیها آن را میان خود قسمت کردند . پس جنگهای عباس میزا و سپاهیانی که از همین تبریز به سوی مرز میرفتند و آن همه جان فشانی کردند برای چه بود؟ جان هرکس که دوست داری این حرفهای شما تمسخر ندارد یا دارد؟ اگر فلان سایت از نظر شما ایراد دارد که معلوم نیست درست باشد بروید همین کتاب آقای دکتر رضا را بخوانید . آقای بابک انصافا حرفهی درستی زدند. استدلال کردند. شما هم اگر از روی انصاف دیدی درست میگوید قبول کنید اگر می بنید درست نمی گوید دلیل بیاورید. خود اعضای آکادمی علوم روسیه مثل پروفسور بارتولد و دیگران که در کتاب آذربایجان و اران نام برده شدند، نوشتند و مستند هم نوشته اند که روسها برای گرفتن آذربایجان در جنوب رود ارس نام آذربایجان را روی آلبانیا و اران نهاده اند. نامه نگاری های پیشه وری را با مسئولان حزب کمونیست بخوانید تا ببینید اصل داستان چه بود. حالا تمسخر برای کدام ادعاست؟
حالا گیریم آدمهایی نفهم حرفهایی در باره آذربایجانی ها یا قومهای دیگر میزنند . این چه ربطی به فارسها دارد؟ مگر خود آذربایجانی ها همین حرفها را کم درباره رشتی ها و شمالی ها وحتی درباره خودشان بشوخی و جدی میزنند؟ ترا به هرچه که می پرستی آذربایجانی ندیدی که درباره لرها یا شمالی ها جوک بگوید و بخندد؟ این که گفتند فلان معلم به دانش آموزی گفته ترک … از کجا معلوم که آن معلم فارس بوده؟ یک آذربایجانی ( نمیگویم از کدام شهر ) امان مارا برید از بس جوک در باره شمالیها گفته . دوسه تای دیگر از آذری ها هم در اداره ما بودند که آنها هم چنان میخندیدند که بدتر از جوکهای او بود. چند بار دعوای مفصلی شد ولی دست بردار منبود. همش توهینها ی ناموسی میگرد. اینها چه ارتباطی به همه آذربایجانی ها دارد؟ اینها چه ربطی به فارسها دارد؟ آقاجان یکی آمده به شما میگوید حکومت ایران دست خود اذربایجانی ها است شما چرا بد و بیراه را به فارسها میگویید؟ کدام فارس در ایران حکومت میکنند؟ چند درصد تهرانی ها فارس هستند ؟ چند درصد آذربایجانی هستند؟ در کدام اداره فارسها بیشتر از آذربایجانی ها هستند؟ همشهری شما خامنه ای همه حکومت را نزدیک به سی سال است که دردست دارد. نتیجه کارش را هم دیدید که با فارس و بقول شما ترک و دیگران چه کرده و میکند شما چرا به فارسها گیر داده اید؟ مگر در حکومت جمهوری اسلامی ولایت فقیه خامنه ای کم به نیاکان ایرانی ها توهین کرده اند و میکنند؟ بقول بابک مگر دراین سی سال حکومت ایشان همه فیلمهای ساخته شده در صداوسیما ضدایرانی نیست؟ مگار نقشهای بد دزد و جانی و خائن نا ایرانی ندارند؟ پس چرا نام تکری روی این نقشها نمیگذارند؟ چرا نام عربی همش روی نفشهای خوب است. مگر لاریجانی نکر اقای شما در دانشگاه ایرانی های پیش از اسلام را وحشی ننامیده و آن همه توهین نکرده؟ اقای شما، همشهعری شما چرا به او مقام بالتری داده؟ مگر درحکومت همشهری شما برای ایرانی خوشبختی ببار آورده اند که منتش را سر فارسها میگذارید؟ اصلا میدانید فارسها کدام قوم هستند؟ یا هرکس که در تهران است را فارس میخوانید؟ مگر حکومت همشهری و همولایتی شما چه گلی به سر ایرانی ها زد که شما هم این همه به فارسها بدبین و بدگو هستید؟ شما چرا رفتار حکومت هم ولایتی خودتان را به حساب دیگران میگذارید؟ ترا به خدا آیا این تمسخر ندارد که حکومت دست خودتان باشد شما به دیگران بد و بیراه بگویید ؟ اسد… از لاهیجان
کاربر مهمان / 10 May 2012
والله جای تعجب دارد که یک تبریزی زاده نزدیک به سی سال است که یا رئیس جمهور است یا حاکم مطلق بر ایران که نفس همه را بریده، خود آذربایجانی برسرحکومت باشد و این همه هم به همه ایرانیها جز طرفداران خود ستم کند . تمام ایران را هم غارت کند. کشور را ویران کند و ایرانی ها را به روز سیاه بنشاند آن وقت بعضی از همشهری های او به قومی دیگری که اصلا راهی به حکومت ندارند ناسزا بگویند و تازه اگر کسی حرف حسابی زد به او هم توهین هم بکنند و خود را محق هم بدانند! من آذربایجانی هایی را دیدم که در باره خودشان بعضی حرفها شوخی را میزنند. برای رشتی ها و مازندرانی ها جوکهای زشت میگویند. آذربایجانی هایی را دیدم که در دستگاه همین ولایت فقیه تبریزی زاده پدر مردم را درآورده اند ولی کم از استان فارس دیدم که دراین دستگاه راهی داشته و از بلندپایگان حکومت ولایت مطلقه باشد. هستند ولی نه به اندازه هم میهنان آذری آن هم در بالاترین رده. ولی خدا میداند که هیچوقت این همه ظلم و بیداد را والله اگر به تبریزی ها یا اردبیلی ها یا دیگر آذربایانی ها نسبت ندادم. هرکس مسئول اعمال و رفتار خودش است.
ولی وقتی فلان کامنت گذار محترم این ستمها را به حساب ایرانی ها میگذارد ناگزیرم که یاد آوری کنم که ، هم ولایتی شما تریلی تریلی دلار و طلا از کشور خارج میکند. همشهری شما بنیاد مستضعفان و بنیاد شهید و چند تا بنیاد دیگر دارد که شیره این مملکت را دارد میکشد و به عربها و روسها و چینی ها و سوریه باج میدهد. همشهری شما با ایرانی در جنگ است و ایرانی ها را از هرقوم و تبار وقبیله سرکوب کرده و بروز سیاه نشانده . به جوانهای مردم تجاوز کرده و میکند. جوانهای مردم را زیر شکنجه میکشد. روزنامه ها را دسته دسته می بندد و روزنامه نگاران را زندانی و سرکوب میکند و وکلایشان را به زندان می اندازد. عده ای را مامورانش قطعه قطعه کردند. شیره کشور را کشیده. همشهری شما به ایرانیها بدترین توهین ها و تحقیرها را میکند. آنوقت شما فحشش را به فارسها میدهید و از ایرانی ها طلبکارید؟! مردم استان فارس این رفتار همشهری شما را به حساب همه آذری ها نمیگذارند ولی شما این رفتارهای هم ولایتی خودتان را به حسا ب همه ایرانی و بخصوص فارسها میگذارید؟! ماشالله به این همه انصاف و روشن بینی! ماشالله! احمد از آباده
کاربر مهمان / 10 May 2012
بعضی تاریخ را نگاه نمیکنند که ببینند آذربایجان کجا بود. حرفهایشان هم بجای روشنگری ، توهین و از روی عصبانیت است. رفتار و کردار خود را به دیگری نسبت میدهند. اگر کسی حقوق بشر را نابود کرده ، اگر ایران را به این روز انداخته نگاه کنند که از کدام قوم بوده. بابک در دو پیام آنچه باید گفته شود را گفته ، حال اگر کسانی انصاف ندارند و نمیخواهند واقعیتها را قبول کنند آن را دیگر نمیشود کاری کرد. دستکم این معرفت را داشته باشند که توهین نکنند. «م» از آذرآبادگان
کاربر مهمان / 10 May 2012
آقای محترم ، آقای ستار فرزند آزربایجان ، برادر عزیز . من بابک نیستم . شما همه اش توهین میکنید. حرفهای مرا هم به حساب دیگران گذاشتید و دلایل مرا حرفهای بی سرو ته نامیدی. شما در همه این پیامها توهین میکنید. بعد دیگران را بیمار میخوانید. بعد هم نویسنده مقاله را بعنوان آدم بی طرف دعوت به قضاوت میکنید ! این همه دلیل مستند آورده شده که یکی را هم با دلیل مستند رد نکردید. بعد تازه حرفهای دیگران را بی سروته و توهین میخوانید. اگر هم این پیامها از ایشان باشد حرف بی حساب که نمی زند.
اصلا همه ما بیمار و شما سالم. این که دیگر دعوا ندارد. نوشته های همه را فرض کنیم یک نفر بیمار نوشته. شما که سالم هستید باید نوشته هایتان نشان بدهد. خوب بخوانید و ببینید که کدام نوشته دلیل بر سلامت و کدام نوشته ها دلیل بر آن چه شما نسبت میدهید.
شما که سالم هستید و میگویدد که توهین نمیکنید، دلیل بیاورید که از زمان صفویان تا حالا یک آدم از قوم فارس در ایران به حکومت رسیده. آن آدم کی بوده ؟
شما ی آدم سالم و منطقی دلیل بیاورید که مردم تهران قوم فارس هستند.
شما ی سالم دلیل بیاورید که حاکم مطلق جمهوری اسلامی از قوم فارس است و از تبار آذری نیست . شما دلیل بیاورید که نام همیشگی شمال ارس دویست سال پیش آذربایجان بوده . شما هم دلیل بیاورید … ! آخر همه اش توهین کردن و حرف خود را منطقی و حرف دیگران را با همه استدلالهای تاریخی و مستند بی سروته خواندن و دیگران را بیمار خوان که بحث منطقی نشد. این اصلا دعوا ندارد. یکی نوشته ای دارد. هرکس نظری داده. ما هم چیزی نوشتیم. شما همه اش توهین میکنید. شما چرا آقای دارابی را دعوت به قضاوت میکنید. خودتان نوشته های خودتان را بخوانید و کلاهتان را قاضی کنید .
آقادیگران حرفهایی زدند به شما که توهینی نکردند. شما از همان اول شروع به توهین و بدبیراه گفتن کردید. بعد هم میگویید بیایید قضاوت کنید که دیگری توهین کرده ولی همانجا هم دیگری را بیمار و حرفهای او را بی سروته میخوانید!
این نوشته ها هم از شما وهم از دیگران موجود است هرکس هم بخواند میفهمد و قضاوت میکند. خدا آخر و عاقبت همه ما را از شما وما خیر کند . دیگر به خودتان زحمت ندهید برادر من. حرفها اینجا هست و نشان دهنده همه چیز است . خدا حافظ شما باشد . الف . ک
کاربر مهمان / 11 May 2012
حضور محترم دوستانی که در پی حقیقت هستند ، به اعتقاد من و با دلایل ذیل ، نام جمهوری آذربایجان ، به راستی آذربایجان است ، و بهتر بگویم حتی با دلایلی که خواهم ذکر نمود ، جمهوری داغستان و شهر دربند هم جزئی از آذربایجان میباشد و منطقه آران هم نام منطقه ای از آذربایجان ،در مجاورت با دشت مغان ان سوی ارس میباشد .
به عنوان کسی هم که به این مناطق بسیار سفر نموده ا م ، میگویم مردم دو سوی ارس ، یک قوم هستند با زبان، موسیقی و فرهنگ و مذهب مشترک ، و متاسفانه راه انکار ، تنها موجب قهر مردم آذربایجان و بسته شدن راه گفتگو میباشد .
اما دلا یل من به اختصار :
۱: مرحوم علامه دهخدا در لغت نامه معروف خود در مقابل کلمه اران چنين نوشته: ” اران اقليمى است در آذربايجان”.
۲:مسعودى، که در قرن ١٠ ميلادى (نيمه اول قرن ٤ هجرى) زندگى مى کرد در کتاب خود موسوم به “مروّج الذّهب” از اران به عنوان يکى از شهرها و مناطق آذربايجان نام برده ( الاّران من بلاد آذربايجان ).
۳: دانشمند روس، ى، آ، پاخوموف در سال ١٩٢٩ در رساله اى بنام: “نوشته هاى پهلوى دربند” نوشتههاى حکّ شده در ديوار دربند ( ٥٥٣ م ) را تشريح نموده و چنين معلوم مىکند که حدود آذربايجان در شمال به دربند مى رسيده است. در زمان انوشيروان، تحصيلدار مالياتى و ناظر ( بازرس) قلعه هاى دولت ايران خود را به عنوان مفتّش ماليّه آذربايجان معرفى مى کرده است. ( انسيکلوپدى اسلام، ماده آذربايجان، ذکى وليدى طوغان، استانبول )
۴:
حمداله مستوفى (٧٤٠ هجرى قمرى) شهرها و حدود آذربايجان را چنين توضيح مى دهد: “حدودش با ولايات عراق عجم، مغان و گرجستان و ارمنستان پيوسته است، شهرهايش تبريز، اوجان، گرگر، نخجوان، اجنان، اردوباد و آزاد و ماکويه .” ( نزهت القلوب ص ٨٥ ، ١٠٢). محمد بن خلف تبريزى در لغت نامه خود بنام “برهان قاطع” که آنرا در هندوستان به چاپ رسانده در مقابل کلمه اران مى نويسد: ” نام ولايتى است از آذربايجان که گنجه و بردع از اعمال آنست.” ( برهان قاطع ، معين جلد اول ص ٩٦ )
۵: يعقوبى ( قرن ٩ ميلادى) در کتاب خود بنام “البلدان” مرزهاى آذربايجان را زنجان و ورثان تا بيلقان و بردعه در شمال مىداند و اين قسمت را آذربايجان شمالى يا آذربايجان عليا مىنامد. ( البلدان، ص، ٤٦ ) محمد بلعمى ( ١٠٥٣ سال قبل) وزير سامانيان در کتاب خود موسوم به” تاريخ بلعمى” که ترجمه و تلخيص و اقتباسى از تاريخ طبرى ( ٩٢٣، ٨٣٩ ميلادى ) و به فارسى است در فصل ” فتح آذربايگان و دربند خزران” مرزهاى آذربايجان را اينطور بيان مى کند: ” اول حّد از همدان گيرند تا بهروزنگان (منظور ابهر و زنجان است) بيرون شوند و آخرش به دربند خزران، و در اين ميان هر شهرى که هست همه را آذربايگان خوانند.” سپس در صفحه ٤٢ چنين مى نويسد: “همه اين سرزمين ها دردست ترکان است.” ( تاريخ بلعمى به کوشش محمد جواد مشکور، تهران ١٣٣٧ شمسى )
کاربر مهمان / 11 May 2012
ر آغاز انقلاب 57، آیت الله روح الله خمینی روحانی درجه یک جامعه فارس ایران است، بنیانگذار دولت دینی جمهوری اسلامی است، برپاکننده قانون ولایت مطلقه فقیه، دشمن مظاهر حقوقی در سیاست (مجلس، دولت، قوه قضایی) و توحشی که در سی و اندی سال گذشته مردم آن را با گوشت و پوست خود لمس کرده اند. در همان زمان آیت الله سید کاظم شریعتمداری روحانی درجه اول آذربایجان بود. وی مخالف دولت دینی، طرفدار جدایی دین از سیاست، مخالف سرسخت ولایت مطلقه فقیه، طرفدار نظام لیبرال پارلمانی و حتی طرفدار فدرالیسم در ایران بود. آقای شریعتمداری در واقع قربانی همین تفکرات در نظام دین سالار فارسی شد.
کاربر مهمان / 11 May 2012
اولا علی خامنه ایی از طرف پدر ترک و از طرف مادر فارس است. به عبارت روشنتر زبان مادری علی خامنه ایی فارسی است. علی خامنه ایی بارها عنوان کرده است که زبان فارسی محور هویت ایرانی است.
ثانیا علی خامنه ایی و یا هر شخص دیگری که تبار آذربایجانی داشته باشد، اهمیت اش در این نیست که تبارش چیست، اهمیت اش در آن است که این و یا آن شخص در خدمت کدامین سیاست قرار دارد. برای نمونه استالین هم روس نبود، گرجی بود، اما وی رهبر ناسیونالیسم روس بود. ژنرال تیتو هم صرب نبود، کروات بود، اما رهبر ناسیونالیسم صرب بود. تورقوت اؤزال کرد بود اما رهبر ناسیونالیسم ترک در دوره ریاست جمهوری اش بود. علی خامنه ایی هم اگر از طرف پدر تبار ترکی دارد، اما در خدمت دولت قومی افراط گرای فارس ایران قرار دارد و عملا رهبر مذهبی و در عین حال رهبر ناسیونالیسم فارسی در قدرت است.
سوم اینکه، علی خامنه ایی نه تنها مناسبات خوبی با دولت آذربایجان و حتی ترکیه نداشته است، بلکه سیاست جمهوری اسلامی همواره در دشمنی با آذربایجان عمل کرده است. علی خامنه ایی (شیعه) در جنگ میان ارمنستان و آذربایجان در خصوص مسئله قره باغ، جانب ارمنستان (مسیحی) را گرفت و در دشمنی با آذربایجان (شیعه) عمل کرد. سیاست جمهوری اسلامی در قبال جمهوری آذربایجان صدور مذهب، صدور تروریسم، تلاش برای بی ثبات کردن آذربایجان و حمایت از ارمنستان در جنگ با آذربایجان بوده است.
کاربر مهمان / 11 May 2012