گروه فرهنگ رادیو زمانه (ترجمه گفتوگو با پروفسور کریستیان بگهمن، استاد ادبیات تطبیقی در دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان مونیخ درباره خونآشام در ادبیات داستانی جهان)- برام استکور نویسنده ایرلندی در طول زندگیاش با ۱۲ رمانی که نوشت شهرت چندانی نداشت. پس از مرگش اما با اقتباسهای گوناگون سینمایی رمان «دراکولا» به شهرتی جهانی دست یافت. برام استکور، آفریننده این رمان یکصد سال پیش در بیستم آوریل ۱۹۱۲درگذشت.
دراکولا نمایانگر بسیاری از تمایلات پنهان نویسندهاش است. در دراکولا، در سرآغاز مدرنیته در غرب، خرافات با دانش درمیآمیزد.
برام استکور در هشتم نوامبر ۱۸۴۷ در یک خانواده پروتستان متولد شد. او تا هشت سالگی در اثر یک بیماری مرموز فلج و زمینگیر بود. در هشت سالگی اما به طرز غیر منتظرهای شفا پیدا کرد. داستانهای ترسناکی که مادرش برای او تعریف میکرد، در شکلگیری ذهن او نقش مهمی داشته. همچنین مهاجرت او از دوبلین به لندن و آشناییاش با محافل هنری در لندن نیز در شکوفایی ادبی او بیتأثیر نبوده است.
به مناسبت صدمین سالگرد درگذشت برام استوکر توجه شما را به ترجمه گفتوگو با پروفسور کریستیان بگهمن، استاد ادبیات تطبیقی در دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان مونیخ درباره خونآشام در ادبیات داستانی جهان جلب میکنیم:
آقای بگهمن، دراکولا نه تنها یک مرد خونآشام با رفتاری غریب است، بلکه نمایانگر سویه اهریمنی وجود ما هم هست. آیا به همین دلیل است که از رویارویی با او وحشت داریم؟
برام استکور، نویسنده ایرلندی و آفریننده “دراکولا”
احتمالش خیلی زیاد است. در دراکولا نوشته استکور دراکولا نه تنها سکسوالیتهاش را به شکل آرکائیک آشکار میکند، بلکه در قربانیانش هم این سویه آرکائیک و جنسی را برمیانگیزد. در قرن نوزدهم دراکولا و اصولاً خونآشامان به طور نمادین دگرباشی جنسیتی و تمایلاتی مانند مازوخیسم، سادیسم، همجنسگرایی و مانند آن را نمایندگی میکنند. استوکر هم در آفرینش دراکولا به همین الگوها مراجعه میکند. در این میان اما باید توجه داشت که استوکر دراکولا را به شکل مردی نشان میدهد که قربانیانش را هیپنوتیسم میکند. آنها از خود بیخود میشوند و در واقع از حال میروند. از قرن نوزدهم به اینسو، هیپنوتیسم حالتی بوده است که ناخودآگاه انسان از ژرفا به سطح میآمده و خود را آشکار میکرده. به این جهت دراکولا فقط از خون قربانیانش تغذیه نمیکند، بلکه خواستهها و تمناهای جنسی آنها را هم آشکار میسازد. برای همین هم هست که زنان به سادگی و بی هیچگونه مقاومتی خودشان را به او تسلیم میکنند.
پس با این تفاصیل دراکولا در واقع تمثیلیست از سکسوالیته و خونآشام بودنش هم به معنای نوعی “دخول” از راه دندان است. آیا تصادفاً آفرینش دراکولا به عنوان یک اثر ادبی همزمان بوده با پیدایش کاپیتالیسم؟
در واقع نوع خاصی از انتقاد از یک نظام حاکم، نوع خاصی از انتقاد از نظام سیاسی از استعاره “خونآشام” بهره میجوید. پیشینه این استعاره به ولتر میرسد. او ثروتمندان و کشیشان را خونآشامانی میداند که از خون مردم تغذیه میکنند. در قرن نوزدهم البته تصادفی نیست که خاستگاه طبقاتی دراکولا به عنوان یک خونآشام به اشرافیت میرسد.
در ادبیات غرب شر معمولاً به شکل مردانه تجسد پیدا میکند. چرا دراکولا باید حتماً یک مرد باشد؟
نه. اینطور نیست. در آغاز خونآشامان در ادبیات داستانی زن بودند. در ادبیات قرن نوزدهم هم زنان خونآشام وجود دارد و هم مردان خونآشام. مردان خونآشام از یک شخصیت اهریمنی برخوردارند، در حالیکه زنان خونآشام بیاندازه وسوسهگر و به اصطلاح فام فاتال هستند.
رمان “دراکولا” نوشته برام استوکر
چرا بر دراکولا فقط با سیر و با نیزه میتوان چیره شد؟
دراکولایی که استکور میآفریند، دارای این مشخصات است. استوکر در آفرینش دراکولا از افسانههای شرق اروپا بهره برده. در این افسانهها همواره انسان از امکان دفاع از خودش در برابر شر برخوردار است. منتها این امکانات در گذر زمان تغییر میکنند. برای همین نمیشود گفت چه چیزی واقعاً میتواند غلبه انسان بر خونآشام را تضمین کند. در داستانهایی که این روزها درباره خونآشامان نوشته میشود یا فیلمهایی که میسازند، رسم است که پیش از هر چیز اینگونه وانمود کنند که هر آنچه که درباره اسطوره خونآشام میدانیم تاکنون افسانهای بیش نبوده و اکنون با این داستان یا با این فیلم است که با حقیقت خونآشام آشنا میشویم.
آیا میتوانیم بگوییم دراکولا با شخصیتهای ادبیات وحشت، با شخصیتی مثل آقای هاید که گرگ مردنماست، یا با نوسفراتو خویشاوند است؟
گمان نمیکنم. خونآشام یک شخصیت کاملاً مستقل و ویژه است. او میتواند در بحثهای روز شرکت کند و از نظر شخصیتی از تواناییهای گوناگونی برخوردار است. خونآشام میتواند نمادی باشد از ضمیر ناخودآگاه انسان و ازین نظر بیشباهت نیست با آقای هاید، گرگ مردنما. اما خونآشام در واقع تمثیلیست از نامیرایی و به این جهت از یک سویه متافیزیکی برخوردار است: مرده و در همان حال زنده است و شبح هم نیست؛ یک جنازه متحرک است. یعنی در همین دنیای فانی ریشه دارد و این البته یکی از مهمترین تفاوتهای اوست با شخصیتهایی مثل آقای هاید.
خونآشام با خفاش خویشاوند است و ما یک خفاش نیکوکار هم سراغ داریم: بتمن. آیا میتوانیم بگوییم رابطه این دو با هم مثل رابطه قابیل است با هابیل؟
امکانش هست و البته نظریه قابل تأملیست. خویشاوندی خفاش با دراکولا برآمده از تخیل استوکر است و پیش از او در ادبیات غرب سابقه نداشته. میتوانیم بگوییم که استوکر اسطوره خونآشام را گسترش داد و به آن ابعاد مثبت و منفی بخشید و بر تأویلپذیری و عمق آن افزود. امکان دارد که در این میان بتمن شکل مثبت و تحولیافته دراکولا باشد. هرچند که بتمن از مهمترین ویژگی دراکولا که همانا خونآشام بودن اوست، کاملاً بیبهره مانده.
منبع ترجمه:
SWR