در بین چندین سفر تحقیقاتی به ایران در دهه ۹۰ میلادی، من یک سال را برای مطالعات علمی در قاهره زندگی کردم. انقلاب در تهران موقتا ناتمام به نظر میرسید و در قاهره غیرقابلتصور بود. در آن زمان باوجود حمایت قوی از رهبر و وضعیت سیاسی موجود، جنبش اصلاحات قدرتمند بود.
سیاستهای جمهوری اسلامی و عاقبت جنگ هشتساله با عراق، شرایط اجتماعی جدیدی را به وجود آورده بود که با نیروهای تثبیت شده ترکیب شد و به فشار برای حقوق زنان، آزادی بیان، انجمنهای مدنی مستقل و افشای تناقضات نظم پساانقلابی انجامید.
در آغاز قرن، فضا و بحث در مورد سیاست در مصر و بیشتر کشورهای عربی کاملا با آنچه در ایران میگذشت متفاوت بود.
دانشگاهیان، تحلیلگران و مردم معمولی مصر تاثیر سیاسی جامعه مصر را کماهمیت میشمردند و بر خواست و ظرفیت رژیم مبارک برای مقاومت در برابر اپوزیسیون، گسترش بیعلاقگی سیاسی و ایجاد همپیمانان جدی تاکید میکردند. من این جمله را بیش از یک بار شنیدهام که “مصریان ، ملت اعتراض نیستند”.
در آغاز قرن، فضا و بحث در مورد سیاست در مصر و بیشتر کشورهای عربی کاملا با آنچه در ایران میگذشت متفاوت بود. دانشگاهیان، تحلیلگران و مردم معمولی مصر تاثیر سیاسی جامعه مصر را کماهمیت میشمردند
مقایسهای ضمنی با ایرانیان صورت میگرفت؛ شیوه حکومت پساانقلابی ایران در مقابل رژیم بیمسئولیت و بیاثر مصر، بهراحتی تصویر تقابل و حتی تغییر رژیم را به ذهن متبادر میکرد.
بنابراین، وقتی جنبش سیاسی پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ در ایران به وجود آمد، صاحبنظران به راحتی آن را اگر نه به یک انقلاب کاملا جدید، اما بهمنادی تغییرات عمیق سیاسی در ایران تعبیر کردند.
بهصورت کنایهآمیزی، زمانی که جنبش سبز سرکوب شد، مصر و بسیاری از کشورهای جهان عرب صحنه اصلی را با خیزشهای غیرقابل پیشبینی، از آن خود کردند.
این سبک “خردعمومى” نابجا، یادآور دهه هفتاد میلادی است(به صورت معکوس البته) ، زمانی که رژیم پهلوی ایران “جزیره ثبات” بود و حمایت آمریکا، درآمد نفتی و طبقه متوسط در حال مدرن شدن که به نظر همسو با رژیم بود، از آن محافظت میکردند.
در آن زمان این مصر بود که در میان نوسانات سیاسی و آشفتگی اجتماعی بود. درگذشت عبدالناصر و به همراه آن از بین رفتن قرارداد اجتماعی- سوسیالیستی عرب، نخبگان سیاسی را در برابر نارضایتی اقتصادی (مانند شورشهای سال ۱۹۷۷) و نقدهای ایدئولوژیک آسیبپذیر کرده بود.
بااینوجود، درحالیکه انور سادات مدت کوتاهی پس از دفن شاه معزول ایران در قاهره ترور شد، “کشتن فرعون” منجر به انقلاب تودهای که جهاد اسلامی مصر خواهان آن بود، نشد. ازاینرو، ما نباید از این نکته که انقلابها بهسختی قابل پیشبینی هستند، شگفتزده شویم.
محتمل و مشخص نیست که در مصر ترکیب مهارتهای سیاسی، گسستهای سازمانی، نیروهای بینالمللی و احتمالات تاریخی منجر به تاسیس یک رژیم اسلامگرا شود
البته که ادبیات علمی اجتماعی انقلابها در سه دهه گذشته به وسیله فاصله گرفتن از تئوریهای کلان و نزدیکی به رویکردهای معتدلتر، به صورت فزایندهای بر غیرقابل پیشبینی بودن انقلابها تاکید کرده است و این کار به وسیله تمرکز بر مکانیسمها و روندهای بسیج عمومی و توجه بیشتر به تجربههای ذهنی و ادراکات مشارکتکنندگان صورت گرفته است.
با این وجود، از ابتدای آنچه که در آمریکا به “بهار عربی” شناخته شد، صاحبنظران شبح تهران در سال ۱۹۷۹ را مطرح کردهاند.
بسیاری از این تفاسیر، با انگیزههای ایدئولوژیک و با تمایلات بیشرمانه به حفظ منافع ژئوپلتیک، روایتهايى به سبک انقلاب ایران ارائه کردهاند تا به این وسیله نسبت به هواخواهی و اشتیاق برای اعتراضات در تونس، مصر، یمن و بحرین هشدار بدهند.
آنها اظهار داشتهاند که مصر بدون مبارک تحت تسلط اخوانالمسلمین خواهد بود که در این حال نقش اسلاف خمینی را بازی خواهند کرد. این سبک از بحث، با کنار گذاشتن بحث برابر نهادن بسیار مسالهدار خمینیستهای دیروز و اخوانالمسلمین امروز، دلالتی ضمنی براین نکته دارد که همپیمانان خمینی ناگزیر مسلط بر ائتلاف گسترده و متعدد به لحاظ ایدئولوژیک و طبقاتیای خواهند شد که در انقلاب مصر جلوهگر شد.
درسی که از وقایع سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۱ ایران میتوان آموخت، این است که اگر لحظات انقلابی و نتایج آن قابل پیشبینی نیستند، پویایی و دینامیک این حرکات هم به همان طریق غیرقابل پیشگوییاند. وقایع سیال و بینظم پس از خروج شاه راهی برای قدرت حکومتی خمینی فراهم کرد، اما محتمل و مشخص نیست که در مصر همانگونه ترکیب مهارتهای سیاسی، گسستهای سازمانی، نیروهای بینالمللی و احتمالات تاریخی منجر به تاسیس یک رژیم اسلامگرا شود.
علاوه بر تحمیل یک مدل همسبک از انقلاب ایران بر مصر، درسی که من دوست دارم دانشگاهیان از ۱۹۷۹طرح کنند (فارغ از “بهار عربی” در مراحل اولیه آن) این است که روند تاریخی بسیج اجتماعی و سقوط رژیم را جدی تلقی کنند.
برای فهم کامل سرنگونی بنعلی، مبارک و قذافی و همچنین ساختارهای باقیمانده و نیروهای جدید و متکثر رها شده از جایگاه خود، ما به تاریخنگاریهای دقیقی نیاز داریم که بازیگران، همبستگیها و مقاطعی که گذرگاههای تاریخی را باز یا مسدود میکنند، مستندسازی کنند.
با گذشت سه دهه از انقلاب، ما دارای تاریخ دقیق و جامعی که بهویژه از تهران فراتر رود و به شهرستانها و مردم روستا بپردازد، نیستیم. این نقاط ابهام مانع بررسی کامل انقلاب شده است
ما در زمینه کارهای مربوط به انقلاب ایران هیچ کمبودی نداریم، بلکه در حقیقت مجموعهای غنی از تحلیل در این زمینه وجود دارد.
برخی از مطالعات یک رویکرد مقایسهای اتخاذ کردهاند تا تئوریهای موجود را بسنجند، برخی خوانشی از شرایط مبتنی بر ساختارهای کلان ارائه میدهند که زمینه سقوط رژیم را مهیا کرد و برخی دیگر بر بخشهای خاصی از جامعه (مانند کارگران، زنان و روحانیت) تمرکز میکنند.
ما همچنین دارای مجموعهای از خاطرات، مدارک رسمی، گاهشماریهای منتشر شده توسط رژیم فعلی و پروژههای تاریخ شفاهی هستیم.
به هرحال، با گذشت سه دهه از این وقایع برجسته، ما همچنان دارای تاریخ دقیق و جامعی که بهویژه از تهران فراتر رود و به شهرستانها (مانند آبادان یا تبریز) و مردم روستا بپردازد، نیستیم. این نقاط ابهام مانع بررسی کامل انقلاب برای به حساب آوردن انبوه تجربیات و منطقهایی است که آن زمان بر سر کار بودهاند.
خوشبختانه، هماکنون محققان جهان عرب آماده شدهاند تا آرشیوها را فراهم کنند، وقایع را مستندسازی کرده و روایتهای آیندهنگر (به جای گذشتهنگر) را ثبت کنند[۱]. این نه تنها برای نسل آینده محققان ارزشمند خواهد بود، بلکه نویدی برای ارائه درسها و طرحهایی برای فعالان کنونی مصر و همچنین همتایان آنان در ایران خواهد بود.
به صورت خلاصه، اگر پژواک صداهایی میان سالهای ۱۹۷۹ و ۲۰۱۱ طنین انداختهاند، به احتمال زیاد صداهایی غیرمستقیم، محو و چندکانونی هستند.
بازتاب این صداها بیشتر با شرایط واقعی محلی و بینالمللی و صورتبندی نیروهای اجتماعی که در این مناقشات تاریخی مداوم دخیل هستند، هماهنگ خواهد بود. پویایی مباحث در مورد ایران، مصر، تونس، بحرین، لیبی و سایرین نیازمند تواضع و صبر در میان دانشگاهیان، همانند سیاستگذاران خواهد بود.
مقایسه با ایران ۱۹۷۹ و حتی ۲۰۰۹ ممکن است به آسانی سوالاتی که در مورد این لحظات انقلابی داریم را محدود کند و ما را از مطالعه تکثر مطالبات و شرکتکنندگانی که همچنان این سیاستها را شکل میدهند، منحرف كند. قبل از تحمیل طرحهای آماده از ایران بر جنبشهای اعتراضی عرب، بایستی صدای حاکم بر این لحظات انقلابی و روندهای بهشدت سیاسی آنها را که نه آغاز واضح و نه پایان مشخصی دارند، درک كنيم. ندا کردهندا
پانویس:
در مصر یک کمیته برای مستندسازی انقلاب توسط کتابخانه و آرشیو ملی مصر افتتاح شده است.
لطفا اصلاح بفرمایید: نام مترجم کنار نام نویسنده آمده است
ممنون
amin / 22 March 2012
راستش من که متوجه نشدم مقاله چه می خواهد بگوید..خیلی گنگ است
رضایی / 22 March 2012
من هم موافقم. این متن کاملا گنگ است و فکر نمیکنم اشکال از برگردان باشد.
کاربر مهمان / 22 March 2012
به نظر من هم گنگ است. اما من برای خودم اینطور ترجمه کردم:
آرایش سیاسی و صف بندی نیروهای سیاسی هیچ کشوری در خاورمیانه با دیگری قابل مقایسه نیست و نباید بدون بررسی صحیح کپی برداری و سپس آنالیز شود.
آماده گی ذهنی توده ها وپیش زمینه های تاریخی و نیروی های سیاسی حاضر در صحنه نقش بزرگی در انقلابات و تغییرات بازی میکنند. چنانچه در مصر کنونی نیروهای سیاسی حاضر و متشکل در صحنه نیروهای مذهبی هستند . حالا در آینده در مصر چه اتفاقی بیافتد ربط زیادی به الگو برداری از انقلاب اسلامی ایران ندارد بلکه دو فاکتور دیگر هم باید بررسی شود.
یعنی آن پیش زمینه تاریخی و نیرو های سیاسی حاضر در صحنه . و این موسسه تحقیقاتی نامبرده شده در مقاله با این هدف مشغول جمع آوری و مطالعه مدارک و شواهد هستند برای آنالیز اتفاقات آینده مصر. تا بدین ترتیب دچار سر درگمی نشوند و بتوانند تحلیل صحیح تاریخی ارائه بدهند.
امیدوارم برداشت من صحیح باشد. اگر اشتباه است خوشحال میشوم بگویید.
کاربر مهمان / 25 March 2012
بنده هم نفهمیدم که منظور چیست و لب مطلب کجاست. اما اینکه مقایسه منحرف کننده است یا نه را نمیتوان به اسانی قبول یا رد کرد. از انجا که همه اجتماعات انسانی از انسان تشکیل شده اند پس میتوان انتظار داشت که یک سری تشابهات اساسی بین انقلاب ایران و “بهارهای عربی” موجود باشد. اما در عین حال تفاوتهایی هم هستند که فرهنگی یا موضعی هستند.
روند انقلاب ایران راهم میتوان از روی منحنی حضور مردم و علاقه یا نفرتشان نسبت به رژیم با صحت و صقم نسبتا بالایی پیش بینی کرد. این رژیم در اوان انقلاب رژیم خوانده نمیشد چون رژیم ها همیشه یک بعد منفی و انزجار را با خود یدک میکشند. هم اکنون بسیاری از مردم ایران به این نتیجه رسیده اند که رژیم (نه انقلاب) کاری به جز خسران و بی برنامه گی نکرده نداشته است.
البته اگر به تارو پود این تافته جدا بافته انقلاب در بعد اجتماعی نظر افکنیم میبینیم که در اوان انقلاب مردم با هیجان و امیدواری مطمين بودند که انقلاب همه چیز را درست خواهد کرد. یکی از ابزارهای اساسی انقلاب هم دعا کردن بود. برای هر مشکی دعایی بود. اگر باران نمیبارید و خشکسالی بر قرار میشد جواب ان در دعایی پیدا میشد! و اگر کسی را بیماری لاعلاجی بود به همین منوال برایش دعا میکردند و هنوز هم میکنند. اما این اعتقادات پس از مدتی زایل میشوند چون دعاها کمتر به حقیقت میپیوندندو هم اکنون کار به جایی رسیده که عده قلیلی برای حفظ موقعیت خود در نمازهای جمعه شرکت و اقامه نماز و دعا میکنند انهم از روی اجبار و بی اعتقادی.
در اوان انقلاب ایران کسی جرات نمیکرد به اخوندها یا امامان توهین کند اما امروزه اخوند دیگر نه تنها ان قداست 33 سال پیش را ندارد بلکه در اذهان عمومی مترادف با جرثومه فساد و منشاء دروغ و پشت هم اندازی است. این روند از همان اوایل انقلاب شروع شد و با براورده نشدن دعاها نارضایتی هاهم تدریجا گسترده تر شدند. در سال 1388 جامعه ایران شاهد یک تلاطم و پیش انقلاب بود اما رژیم با دست نشانده هاوسرکوبگران خود توانست اتش را خاموش کند اما ان اتش هنوز هم زیر خاکستر است و مردم در خلوت خانه هایشان مخالفت های خودرا به صورت جوک یا جدی بیان میکنند، چیزی که در اوان انفلاب تقریبا وجود نداشت و اگر هم وجودداشت کمتر کسی به ان گوش فرا میداد.
اما امروز مردم از هر راهی پیام ها و پیامکهای نارضایتی را به هم میرسانند و رهبر هم بدون دغدغه و شاید هم با دغدغه روز به روز به حکومت خود ادامه میدهد و سعی دارد به خود و اطراقیانش تسلی دهد که “اتش فتنه” را خاموش کرده است. در حالیکه جوامع بشری و انقلابهای بشری چنین عمل نمیکنند. مسلما موج وسیع تری از اعتراضات در راه است و حتی ممکن است اینبار از شهرستانها شروع شود و به تهران گسترش پیدا کند.
به هر حال روند 150 سال اخیر جامعه ایران نمایانگر خوبی برای پیش بینی وقایع تاریخی است چون هر از ربع قرنی یک انقلابی اتفاق افتاده و این روند ادامه خواهد داشت.
کاربر مهمان / 25 March 2012