گروه سیاسی زمانه: تقی رحمانی فعال سیاسی ملی- مذهبی، که ۱۴ سال از عمرش را به عنوان زندانی سیاسی در زندانهای جمهوری اسلامی بهسر برده، ناچار به ترک وطن شد. او که همسرش نرگس محمدی، مدافع حقوق بشر و دوقلوهای خردسالش در ایران ماندهاند، در نامهای دلایل ترک کردن وطن پس از سالها مبارزه را عنوان کرده است. متن این نامه در اختیار “زمانه” قرار گرفت که بهطور کامل منتشر میشود.
این پاسخی است برای کسانی که مرا میشناسند. خود را موظف میدانم که به سوال آنان جواب دهم و شاید این توضیح خودم را نیز آرام کند.
کوچ کردن؛ چیزی که در فرهنگ شریعتی، هجرت خوانده میشود، در ۵۲ سالگی، چندان جذاب و آسان نیست. مگر اینکه جان به لب رسیده باشد یا وظیفهای در پیش رو که رفتن را توجیه کند. تازه آن هم بدون نرگس و دوقلوها یعنی علی و کیانا که دنیایی از دردسر و لذت هستند.
نرگس آمدن را قبول نداشت، در پی راضی کردن او بودم که موفق نشدم. اما با توجه به آزادی هر فرد در تصمیمگیری ، او به عنوان فعال حقوق بشری با گرایش مذهبی و ملی که ریشه و تبار ترکی دارد، در ایران ماند.
چه سخت است دوری ازمادری که صبوری در پایش تجربه آموخته و زن و فرزند، اما زمانی که تحلیل و وظیفه و اعتقاد عملی ایجاب کند، باید انجام داد. همانگونه که دشوار بود ۱۴ سال زندان کشیدن، اما تدبیر چنین نبود که جوان دوره انقلاب به تقدیر زندان مبتلا شود که شد.
موافقان و مخالفان کوچ من کم نبودند، با بسیاری سخن گفتم. موافقان رفتن من یا آمدن من دلایل شبیه به من داشتند. عدهای با لطف بیشتر به من، “خطر جانی که در داخل تهدید میشوی” را بیان داشتند، اما دلایل عمده اینها بود: “زندان رفتن تو حتمی است. در زندان آنقدر مفید نیستی که در خارج مفید خواهی بود. [آنها] به دلایل گوناگون این مفید بودن را برمیشمردند؛ ۱- تجربه طولانی ۲ – توان ارائه تحلیل ۳- توان کاری.”
البته این دلایل را در حد توان من میخواستند و اغراق نمیکردند. اما جان تحلیل این بود که در خارج مفیدتر از زندان هستی. چرا که محکومیت ۷ ساله ۱۳۷۹ه. ش آماده اجراست و همچنین پرونده آماده دستگیری بهمن ماه ۱۳۸۹ ه. ش که از دادسرا روانه دادگاه بود.
در بند ۳۵۰ زندان اوین یکی از زندانیان دانشجو که جوان پرشروشوری است، به من گفت که نباید به زندان میآمدی، باید به خارج میرفتی، زندان برای تو تکرار است
موافقان [کوچ] از بزرگان تا جوانان و میانسالان بودند و طیفی خاص را شامل نمیشد.
مخالفان، دلایل عام و خاص داشتند. جمعی مخالف رفتن به خارج بودند، آن را نادرست میدانستند، زندان رفتن و مقاومت کردن را صوابتر از خارج رفتن میدانستند و بر نظر خود دلایلی طرح میکردند.
دلایل «عام» چنین بودند:
“۱- داخل اصل است.
۲- در خارج اختلافات زیاد است.
۳- خارجیها ذهنی هستند.
۴- ناامیدی و افسردگی در کمین مهاجران است. “
اما دلایل «خاصی» برای نرفتنام مطرح میشد:
۱- کارآیی تو در داخل بیشتر است.
۲- تو زندان کشیدن بلدی.
۳- با رفتن تو عدهای ناامید میشوند.
۴- حتی در داخل بمان و کاملا سکوت کن، اما نرو. چون در شرایط خاص میتوانی مفید باشی.
دلایل مخالفان مهم بود، همچنین دلایل موافقان صحیح. بودند عدهای پیشنهاد رفتن به خارج را مطرح میکردند. دلیل آنان این بود که زیستن جنینی و حداقلی برای تو کافی نیست و در زندان چیز جدیدی به خود اضافه نمیکنی، اما خارج عرصه جدیدی است که باید بیازمایی.
در برابر مقاومت، میگفتند که نباید بترسی و محافظهکار شوی. جالب این بود که در بند ۳۵۰ زندان اوین یکی از زندانیان دانشجو که جوان پرشروشوری است، به من گفت که نباید به زندان میآمدی، باید به خارج میرفتی، زندان برای تو تکرار است. تو برای ما حرفها و عمل نو داشتی. نسل من از تو چیزهای نو و جدید دیده است. در خارج مفیدتر هستی. سخنان او که در ۲۰/۲/۹۰ در اتاق ۹ بند ۳۵۰ به من گفت را در گوش دارم.
اینها شمهای از نظر مخالفان و موافقان خروج من از کشور بود. اما دلایل من برای آمدن:
در سال ۱۳۸۱ در پاریس که بودم پیشنهاد تحصیل به من داده شد. اما هدی صابر، علیجانی و من با یکدیگر همکار بودیم.
هدی صابر حتی به مدت ماندن سه ماهه من انتقاد داشت. در نتیجه ماندن در پاریس منتفی شد. با این حال ذهنیت من از خارج منفی نبود. بلکه معتقد بودم که موقعیت افراد، شرایطِ در داخل یا خارج بودن را تعیین میکند.
نرگس آمدن را قبول نداشت، در پی راضی کردن او بودم که موفق نشدم. اما با توجه به آزادی هر فرد در تصمیمگیری ، او به عنوان فعال حقوق بشری با گرایش مذهبی و ملی که ریشه و تبار ترکی دارد، در ایران ماند
مهندس سحابی در آبان ماه ۱۳۸۹ پذیرفت که عدهای [از گروه ملی- مذهبیها] به خارج بروند، منتها با حفظ اصول ملی- مذهبی. این تحلیل را پذیرفته بود که امکان کار و فعالیت کردن به ملی – مذهبیها داده نمیشود، باید صدای خود را از خارج به گوش داخل رساند.
چون لزوم رفتن به خارج را من مطرح کرده بودم، مهندس سحابی به من گفت برو. آذر ماه ۱۳۸۹ او اصرار داشت که من از ایران خارج شوم. در حالی که او برای رفتن اصرار داشت، من دچار تردید بودم. بهویژه در مورد رفتن خودم. با مقاومت نرگس برای آمدن انگیزه من کمتر شد. نرگس بعد از آزادی، بیماریاش به کندی بهبود مییافت.
مهندس سحابی رفتن بعضی افرادی که م. م بودند را تایید کرد تا در صورت تمایل خود به خارج بروند و در چارچوب آرمانهای ملی-مذهبی فعال شوند.
در ۲۰ بهمن ۱۳۸۹ه. ش دستگیر شدم که خودش سرنوشتی بود. پرونده جدیدی به عنوان طراح تظاهرات ۲۵ بهمن و مشاور ارشد کروبی و فعالیت در جنبش سبز برایم تشکیل شد که عنوان آن محاکمه همه فعالیتهای من از سال ۱۳۸۱ تا زمان دستگیری بود.
در سه ماه و چند روزی که در بازداشت بودم از ۹/۲/۹۰ تا ۲۷/۲/۹۰ در بند ۳۵۰ زندان اوین در اتاق ۹ بودم.
با هدی صابر روی بسیاری از کارهایی که میشد انجام داد و انجام داده بودیم، صحبت کردیم و به اشتراک نظری برای انتشار تعاملی منشور شش بندی، که در باره آن خواهم نوشت، رسیدیم.
کارهایی بود که میتوانستم انجام دهم. برای زندان رفتن همیشه وقت هست. این جمله را به بسیاری از جوانان که در تبوتاب دستگیری میسوزند گفتهام
آزادی من از زندان خود حکایتی دارد. آن بازداشت یک روزه پس از آزادی و آزادی مجدد نه برای من و نه برای هدی قابل پیشبینی نبود. البته ما در سرزمین غافلگیریها زندگی میکنیم. اردیبهشت ماه ۱۳۹۰ به ماجرای طوفانی خرداد ختم شد.
پدر، خواهر و برادر در پی هم، در ادامه هم و در پیوند با هم رفتند. در ده روز که فاجعه [فوت] مهندس، تراژدی هاله و حماسه هدی رخ داد، آنسان سخت و تلخ و عجیب بود که بهتآور نمینمود.
اما این همه ماجرا نبود. برخورد وزارت اطلاعات یا به قول خودشان تعامل آنها شروع شد که مردم برای آن هشدار میدادند؛حکم ۵ ساله داری که باید بکشی، پرونده دوم هم وجود دارد. مواظب رفتار خودت باش، تو زن مریض در پای اجرای حکم و دو فرزند خردسال داری.
اما نتیجه این توضیحات این بود که؛ ملی – مذهبی نباید فعالیت کند، تو نباید مصاحبه کنی، مقاله بنویسی و موضع سیاسی روز بگیری. اما ملی – مذهبی نمیتوانست بیانیه ندهد. برای هر بیانیه یک نفر را زندانی میکردند؛ رجایی، پدرام، مدنی، احسان هوشمند و…
مصاحبه و مقاله نویسی من میتوانست انجام نگیرد. منتها من قولی به آنها ندادم. کارهایی مهمتر از بیانیه نوشتن و مصاحبه کردن بود که میشد انجام داد.
احضار یا تعامل به قول اطلاعاتیها هر ۱۵ یا ۲۰ روز تکرار میشد. در آبان ماه ۱۳۹۰ فشار بیشتر شد. بعد از بیانیه ۱۴۳ نفر به خاتمی و بعد بیانیه ملی – مذهبی در باره شهادت هاله و هدی، پیامهای اطلاعات سپاه هم برای زندان کشیدن رسید. آنان با وزارت اطلاعات روی نحوه برخورد با من تفاوت داشتند یا بهظاهر چنین بود. اما هدف یکی بود. توقف کامل ملی – مذهبیها و فعالانی مانند من به هر شکل ممکن. منتها وزارت اطلاعات فنیتر برخورد میکرد.
با نزدیک شدن انتخابات اسفند ۹۰ فشار بیشتر شد. با اعلام حکم بدوی ۱۱ ساله نرگس در آذرماه، به ما ابلاغ [گفته] شد که اگر در تهران بمانید، هر دو دستگیر میشوید. پیام فرستادند که احتمال دستگیری شما بالاست اما اگر به شهرستان بروید احتمال دستگیری کمتر است.
کارهایی بود که میتوانستم انجام دهم. برای زندان رفتن همیشه وقت هست. این جمله را به بسیاری از جوانان که در تبوتاب دستگیری میسوزند گفتهام.
امکان ارتباط دیگران با من به صفر رسیده بود. هر کس با من تماس تلفنی برقرار میکرد یا رابطهای منظم با من داشت، تحت نظر قرار میگرفت، تلفنی یا حضوری احضار میشد و تهدید به اخراج از کار یا دانشگاه یا دستگیری میشد. روزی یکی از بچهها گفت رابطه با خارج کشوریها از ارتباط با تو سادهتر است.
تمام جلسات و دیدارها باید تعطیل یا مخفیانه برگزار میشد. باز با این شرایط و حتی رفتن اجباری از تهران به شهرستان فشار را تحمل کردم. اگر چه در دی ماه با علی و کیانا در زنجان بسیار حال کردم، چون اوقات فراغت اجباری فراهم شده بود. آنها را به پارک میبردم و برف بازی میکردیم.
کیانا بانوی قصر سنگی بود، علی سرباز قصر و من مفتخر به مقام نگهبانی از سوی کیانا شده بودم. علی و کیانا از روز تولد تا امروز همیشه در خانههای مختلف فامیل چون کولیها روزگار گذراندهاند. نه اتاق مخصوص به خود و نه مهد کودک مشخصی. اگر چه این دو، شلوغ و پرسروصدا هستند، گاهی اعتراضشان این است که چرا ما خانه نداریم؟ البته زود فراموش میکنند. اما این هم از خاطرشان محو میشود؟
زیستن در اضطراب حق هیچکس نیست. زندگی با استرس سزای هیچکس نیست. اما این دو بچه دو بار دستگیری پدر و مادر خود را به چشم دیدهاند آن هم شبانه و به شکل حمله و هجوم به خانه
زیستن در اضطراب حق هیچکس نیست. زندگی با استرس سزای هیچکس نیست. اما این دو بچه دو بار دستگیری پدر و مادر خود را به چشم دیدهاند آن هم شبانه و به شکل حمله و هجوم به خانه. علی در آخرین تماس تلفنی اطلاعات سپاه که ناظر گفتوگو بود گفت: “کیانا باز ماموران امنیتی بابا را اذیت میکنند.“
در اوایل بهمنماه برخی شواهد، دال بر اجرای حکمم بود. روز ۱۷ بهمن اطلاعات سپاه زنگ زد و گفت که دو روز دیگر تهران باش که با تو کار داریم، من مخالفت کردم. گفتم که وزارت اطلاعات با من در تماس است و مدام احضار میشوم. گفت: “به ما ربطی ندارد. “
گفتم: “دو روز دیگر نمیتوانم.” گفتند: ” باید بیایی.” گفتم: “در عمل تبعید به شهرستان شدهایم، دیگر چه میخواهید؟” گفتند: ” یک کلام میآیی یا اینکه میآییم جلو خانه منتظر باش. “
دو روز بعد از شعبه ششم اوین زنگ زدند که پرونده سال ۱۳۸۹ برای دادگاه آماده شده است. آخرین دفاع خود را انجام بده. گفتند که روز ۲۰ بهمن به اوین بیا، برای آخرین دفاع، در واقع اطلاعات سپاه سریع جواب امتناع من را داد.
شرح وضعیتم برای خروج از ایران را به قصد توجیه ننوشتم اما خودم را موظف دیدم که برای آنان که مرا میشناسند توضیح بدهم که چرا آمدم. بیگمان این شرح حال هزاران هزار نفری است که به اجبار ایران را ترک کردند
میدانستم که به اوین بروم بازداشت میشوم، از وزارت اطلاعات زنگ زدند، اوضاع را شرح دادم. گفتند: ” تو کارهایی میکنی که آنها (اطلاعات سپاه) حساس شدهاند، چرا در چشمانداز ایران مقاله مینویسی.
کارهایی میکنی که ما میدانیم، اما آنها تحمل نمیکنند، تو زیرآبی کار میکنی. “
گفتم که تبعید غیررسمی از آذر ماه از تهران، نه مصاحبه، نه مقاله. من چه کار میکنم؟ در حالی که حق دارم که فعالیت کنم.
فعالیت حق من است و تصمیم آن هم با من است. البته مامور وزارت همیشه میگفت که تو نباید هیچ فعالیتی کنی. مامور وزارت تاکید داشت که به شعبه ششم مراجعه کنم. باور من دستگیری بود، مراجعه من به اوین میتوانست به اجرای حکم ۷ ساله منجر شود. همچنین پرونده جدید هم که سر جایش بود.
با توجه به اینکه تا حد توان سعی کردم که هم زندان نروم و هم اینکه کارهایی را انجام بدهم که باید انجام میشد، اما دیگر غیرممکن شده بود. حتی تبعید غیررسمی و ممانعت از هر فعالیتی اطلاعات سپاه را راضی نمیکرد.
تصمیم قطعی گرفتم که خارج شوم. این تصمیم را روز ۱۹ بهمن گرفتم. بعد از اینکه مجبور شدم شبانه در سرمای زیر بیست درجه زنجان به قزوین بروم.
شاید طنز تاریخ بوده برای کسی که بیش از ۱۴ سال زندان کشیده و سرباز جوان انقلاب بوده در فردای سی و سومین سالروز انقلاب ۲۲ بهمن باید مخفیانه از طریق کوهوکمر از کشورش خارج شود.
در نزدیک مرز جایی که خاک ایران بود، آرزویم این بود که انسان بمانم، به کشورم وفادار باشم و برای آزادی تلاش کنم. در حالی که جان وشیرههای جانم با من نیامدند
اولین اعلامیه را در سال ۱۳۵۳ در دبیرستان محمدرضاشاه قزوین که بعد از انقلاب خودم نامش را “میهن دوست” گذاشتم و اکنون نامش پاسداران است، پخش کردم و بعد از خواندن کتاب “آری اینچنین بود برادر”، زندگی من هم چنین شد.
حال بعد از ۳۷ سال فعالیت ناچار شدم مخفیانه از ایران خارج شوم. در نزدیک مرز جایی که خاک ایران بود، آرزویم این بود که انسان بمانم، به کشورم وفادار باشم و برای آزادی تلاش کنم. در حالی که جان وشیرههای جانم با من نیامدند.
شرح وضعیت و شرایط من برای خروج از ایران را به قصد توجیه ننوشتم اما خودم را موظف دیدم که برای آنان که مرا میشناسند توضیح بدهم که چرا آمدم. بیگمان این شرح حال هزاران هزار نفری است که به اجبار ایران را ترک کردند، اما بیان تجربه هر فرد به اشتراک گذاشتن درک و شرایط خود با دیگران است.
خوشحال خواهم شد تمام کسانی که نگران چگونه ماندن من هستند، مرا از نصایح و نقدهای خود بینصیب نگذارند. مطمئن هستم که ایران آبستن حوادث جدیدی است که میتواند برای دموکراسیخواهی مغتنم باشد، اما مطمئن نیستم که جامعه بتواند از این واقعیتهای جدید استفاده مفید کند.
میخواهم برای اطمینان و تقویت امکان استفاده از موقعیتهای جدید در راه دموکراسیخواهی تلاش کنم پس همدیگر را کمک کنیم.
خالق رمان “جان شیفته” میگوید که روحهای بزرگ در زمانهایی به یاری جانهای قوی نیازمندند.
الگوهای زندگی من که جانهای شیفته بودند و راهنماییهای همه آنانی که دغدغه فردایی بهتر دارند، کمک خواهند کرد تا به سوی روزهای بهتر گام برداریم، ایران منتظر دموکراسی است.
اگر دل شوریده پردردی ازشرایط سخت وطن دارم، اما همراه کوشنده این کاروان دموکراسیخواهی خواهم بود.
در این باره یک سینه سخن دارم که به تعامل با شما خواهم گذاشت.
منبع عکس اول
بسیارجالب بود اگردلایل عدم همراهی نرگس محمدی رامیدانستیم
اباد / 16 March 2012
اقای رحمانی من کار شما را تایید می کنم .امیدوارم موفق و موید باشید .
مینا / 16 March 2012
آقای تقی رحمانی عزیز سلام. ماندت یا رفتنت را خود در دستور داری و دستور در پارسی یعنی اختیار هم. و اما من مذهبی بودنت را می گویم. تو طرفدار مذهبی هستی که پیامبرش و امامش مثل خوک که علف و گل را زیر پا له می کند انسانهای دربندشان را له کردند و از خونشان این دین سراسر شر و سراسر ضد آزدی و آزادگی را آبیاری کردند. امام علی تو در یک روز بقول همه ی مورخین و خصوصا امام خمینی سرکار بین نهصد تا هزار و صد نفر را سر برید. و پیمبرت نگاهش می کرد. جان عزیزم تو البته حق داری به خدا ایمان داشته باشی ولی ایمان به علی آدمکش داشتن سوال برانگیز است از سوی کسی که ادعای اندیشیدن دارد و ادعای روشنفکری و کتابخوانی. همچنانکه استالینیست بودن و هیتلریست بودن نیز هر قدر هم تلطیف پیدا کند نمی تواند اعمال هیتلر را و استالین را و فاشیستهای دیگر را منکر شود و یا زیر سوال برد ٬ چنانکه تو نیز چنین نمی کنی. شاید اصلا آن سوالی که کوشش کرده ای پاسخش دهی سوالی غیر منطقی و نابجا باشد اما این پرسش اساسی هست که چرا در این ملی مذهبی بودن که نه ملی ست و نه مذهبی این چنین دهه هاست شماها همگیتان دست و پا می زنید. شماها که پل پیروزی یکی از سفاکترین حکومتهای همه ی تاریخ ما شدید. شما روحانیت را از خر قرون وسطا پیاده اش کردید و با هواپیما اوردیدش و بر گرده ی ما ملت سوارش کردید. ایکاش صداقتی که مدعیش هستید را داشتید تا یک بار بصورت مردانه و شجاعانه از خود و این مکتب آدمکشی و جنایت انتقاد می کردید. از بنیان گذار آن و از آن کتابی که غیر از خشونت نطراویده. سرت سلامت و به دیار کفار خوش رفتی٬ ایکاش من هم بتوانم بیایم و از این نفس نحس اسلام ناب محمدی و این بوی خون جوی علوی تشیع از میدان شوش تهران بتوانم بسوی غرب بیایم. غربی که مومن شما مومنینی همچون مهاجرانی و کدیور و نبوی و دیگر جرسی هاست که برش قرنها و دهه هاست که مرگ گفته اند و حالا بجای رفتن به عربستان و سر قبر علی و پیغمبر رفته اند در کشور پادشاهی انگلیس و کشور ولتر در فرانسه و کشور ابراهام لینکلن در آمریکا پناه گرفته اند. آری ایکاش من هم بتوانم بیایم٬ اما تو آنجا بمان و بفهم که چه مکتبی ما را به این روز سیاه نشانده است. تسیغ سرخ علوی شریعتی را در آنجا بشناس و بسنج درجه شارلاتانی او را در آن دیار.
جوان و استاد دانشگاه از تهران / 16 March 2012
بنظر من از آنجاییکه شما ملی مذهبی ها باید کوچ کنید مذهبی بودنتان است که صدمه ای بزرگ به ایران زده است. البته شما حق دارید مازوخیست باشید و خودتان را فدای این دین یعنی نابود کنید٬ اما متاسفانه شماها به این بسنده نمی کنید و ایرالن را نیز با خودتان به ورطه ی نابودی برده و می برید. شماها و خصوصا بازرگان که از همه تان راستگوتر بود باعث شدید که روحانیت آدمکش به قدرت برسد. شما فکر کردید که این دین واقعا رحمانی ست ولی در وجود هرکدامتان یک علی آدمکش خوابیده بود. شاید تنها فایده ی این ضرر بزرگ و این خسارت هنگفت خروج مردم از این دین باشد. اما ایکاش یکی از شماها شجاعت داشت و از این خشن بیرون می آمد و همچون همتایانتان در سایر دینها مثلا کتابی می نوشت بنام«چرا مسلمان نیستم» یا « چرا دیگر شیعه نیستم» اما متاسفانه این تشیع و این دین تمامی ریشه های ابتکار اندیشه و و آن چیزی که در غرب آنرا «کانسپت» می نامند سوزادنه است. برای همین امید نیست. در هر حال تندرست باشید آقای رحمانی دینتان رحمانی نیست و اصولا و ذاتا و طبیعتا قرنها ست آدم می کشد. در ضمن تمامی نامه ها و نوشته های همگی شماها و حتا سرپیچان از امر رهبری جنایتکار نمی تواند ذره ای از سنتی بودم فاصله بگیرد حتا نوریزاد که غلام علی را الگو می داند.
از کرج / 16 March 2012
درود بر شما جناب آقاي تقي رحماني
من شما را از طريق انجمن اسلامي دانشگاه علوم پزشكي شهركرد سالها پيش ديدم و شناختم در آن روزها اميدوآرزو دوباره در ايران شكوفا شده بود از همان اوان هم اين لفظ ملي-مذهبي برايم ثقيل بود و نافهم امروز هم چنين است!آن روزها سخت مشغول خواندن آثار شريعتي بودم همان كه هواخواهان به تشهير دكتر مي نامندش!و ميدانم شما نيز از دوستدارانش هستي امروز اما شريعتي را دوست نميدارم ملي مذهبي را نه تنها نمي فهمم بلكه گناهكار و مسئول اين فجايع امروزه ميدانم همانان كه در تثبيت آخونديسم شيعه نقش فراوان داشتند همانان كه به اصول خود وفادار نبودند و فداي تاكتيك غلط خود شدند با اين حال شما را كه هم ميهن و ايراني هستي دوست ميدارم نه بخاطر اينكه شيعه و مذهبي هستيد فقط و فقط به اين دليل كه ايراني هستيد و درد وطن داريد نگران سرنوشت شما هستم دردمند فرزندان و همسر گراميتان هستم در اين هنگامه دزدان و گرگان و كفتاران ملي بودن و مذهبي بودن!؟خطريست بس عظيم انهم دور از شوي و پدر اين كبوتران پاك شما را چه خواهد شد وقتيكه دژخيمان وزارت اطلاعات و سپاه خانواده هاي كاركنان بي بي سي را به جرم اداي وظيفه كارمندي (بخوانيد مزدوري به گفته سربازان گمنام!)وقيحانه از راه مجاز و اعجاز!آنگونه مي كنند كه همه ميدانند .آقاي رحماني نه به گفته شريعتي كه بنا به اصول مسلم انسانيت و اعلاميه حقوق بشر هر انساني آزاد است محل زندگي خود را انتخاب كند شما هرجا كه باشيد تازمانيكه غم و رنج ايران و ايرانيان را داريد مطمئن باشيد در جان و روان ايرانيان وطن دوست جاي داريد پس “گرچه شب تاريك است دل قوي دار سحر نزديك است.اميد زنده دلان و اميدواران يار و ياورتان باد ايران به تك تك فرزندان برومند و پاك و آزاديخواهش نيازمنداست زنده بمانيد تا زندگان در بند را ياوري باشيد
شيدوش / 16 March 2012
آقای تقی رحمانی می خواستم چیزی بلند بنویسم و برایت میل کنم! میل! اما به همین بسنده کنم که برادر مذهبی ای که تو و امثال تو بدنبال خود می کشید هم زحمت خودتان است و هم زحمت ما! معلوم نیست برای چه هر قدر هم کوشش کنید مثل همه نیستید٬ چرا که شما از بانیان و باعثان این وضعیتید. و معلوم نیست این ضدیتتان با دیگر باشان و دیگر اندیشان تا کجاها ریشه دارد. شاید باید یک خانه تکانی عظیم در ذهن شما مذهبیان که ملی بودنتان جای بسی پرسش در خود دارد انجام گیرد…
کاربر مهمان / 16 March 2012
جناب رحمانی امیدوارم همانطور که تن خود را نجات دادی روزی هم موفق به نجات دادن فکر خود شوی
کاربر مهمان / 16 March 2012
سرکوب غیر انسانی ج.ا. ، بًنبست جریانات سیاسی و گرههای کور راههای برون رفت از معضلات جامعه، هر فرد مبارزی را دچار شک و تردید در راهی که پیش گرفته است میکند. اپوزیسیون خارج از کشور در عمل، مکمل کننده سیاستهای ج.ا. است زیرا با تحلیل و نوشتارهایی که در محیط آزاد خارج از ایران منتشر میکند، مطالب، انگیزهها و سوژههایی به اتاق فکری ج.ا. میدهد که در داخل کشور نمیتوانست حتی گوشهایی از این موضوعات را منتقل کند. از زمانی که طیف اصلاحطلبها و روزنامهنگاران اخراجی ج.ا. به خارج از کشور آمدند، گرایش نقد و انتقاد از یک سو و تعدیل و مدارا از سوی دیگر در مقابل ج.ا. به وجود آمد، بعبارتی پروژه فرا امنیتی مشروعیت بخشیدن به رژیم و اصلاح آن از درون همراه با انتقاد و پیشنهاد از خارج کشوریها ، مبارزه در راه سرنگونی ج.ا. را به فراموشی سپرده است. این تاکتیک یکی از زیرکانهترین روش کسب اطلاعات، انتقال افراد مسئلهدار و مشکلساز از داخل به خارج و بهره وری تمام و کمال از مخالفین سیاسی در راستای ثبات و اقتدار ج.ا. بوده است. با نگاهی به رسانههای فارسی زبان خارج از ایران، میتوان نمونههای بسیاری یافت، از متد اسلام ستیزی آقای مشیری که نتیجهایی بلعکس دارد، تحلیلهای آقایان سروش، گنجی، افشاری و… ، مصاحبههای ویدئویی از ایران، بحثهای تکراری با سبزهای زردفام و… در این میان حتی سرویسهای مطالعاتی- تحقیقی غربیها هم قربانی، این کارشناسان ایرانی تبار شدهاند و دلخوش به ایجاد دیالوگی مابین روشنگران ایرانی و مرتجعین مذهبی ج.ا. هستند.
ایراندوست / 16 March 2012
با سلام
از آنجا که هجرت جزئی از سنت مبارزه است ,این هجرت قابل تایید است و باید حفظ مبارزان را برای آینده در نظر داشت.
ملی_ مذهبیها باید از ظرفیت موجود در کشور استفاده نموده و به صورت گسترده اقدام به عضو گیری از جوانان نماید تا جایگاه خود را آنچنان که باید در حال و آینده ایران حفظ کنند تا باکمک آرمانهای خویش دین و ملت و میهن را نجات دهند.
با تشکر
بنبان مرصوص / 16 March 2012
با سلام
از آنجا که هجرت جزئی از سنت مبارزه است ,این هجرت قابل تایید است و باید حفظ مبارزان را برای آینده در نظر داشت.
ملی_ مذهبیها باید از ظرفیت موجود در کشور استفاده نموده و به صورت گسترده اقدام به عضو گیری از جوانان نماید تا جایگاه خود را آنچنان که باید در حال و آینده ایران حفظ کنند تا باکمک آرمانهای خویش دین و ملت و میهن را نجات دهند.
با تشکر
بنبان مرصوص / 16 March 2012
آقاي رحماني شما هر تصميمي ميگرفتيد تصميم درست بود. زندگي در زندان در خود زيستن بود و شما در دنيا زيستن را انتخاب كرديد. هر جا باشيد براي ايران و ايراني افتخار هستيد و معلم.
مهدي / 16 March 2012
اقای رحمانی عزیز خوشحالم از رفتن شما و امیدوارم بزودی و با افتخار به ایران بازگردید و باز امید دارم که به زودی خانم محمدی فرزندان عزیزتون به شما بپیوندند تا با خیال راحت و بدون استرس به فعالیت ادامه دهید
کاربر مهمان / 16 March 2012
گرچه ما مردمی هستیم که از سر خیرخواهی یا هر دلیل دیگه که شما بهتر میدانید سریع به قضاوت میپردازیم و فتوا صادر میکنیم، و صرفنظر از هر پیشنهاد و انتقاد و …. من:
برای مردم سرزمینم آرزوی آزادی و سرافرازی در میکنم. و امیدوارم قدمهایتان استوار و قلمهایتان بران خصم و دلنواز دوست باشد.
امیدوارم سرزمینم مهد اندیشه شود و دوباره شکوفا گردد.
امیدوارم آوای جغدها مایوسمان نکند و روزی آباد شود، و نخواهد شد مگر با اندیشه!
در هر حال جسم حیوانی ما روزی به طبیعت برمیگردد. باشد که نظاره گران خاک ما روزی به جای طعن و لعن به آریوبرزنان این مرز و بوم افتخار کنند.
برای همه آنها که از پاره های تنشان به جبر زمانه جدا گشته اند آرزوی بهروزی سلامتی سربلندی و افتخار میکنم.
مهدی از سوئد
کاربر مهمان / 16 March 2012
ملی مذهبی ها از با شرف ترین نیروهای سیاسی موجود در ایران هستند که در آینده آزاد ایران از نیروهای تاثیر گذار و مهم هم خواهند بود امیدوارم این دادگاه های تفتیش عقاید در این کامنت ها هم روزی تمام شود و جای خود را به احترام به افکار متفاوت بدهد اگر مذهبی نیستیم لزومی هم به توهین به افکار مذهبی ها نیست وگرنه چه فرقی بین ما مدعیان آزادیخواهی ست با حکومت جمهوری اسلامی که به صاحبان عقاید دیگر توهین و آنها را تحقیر می کند امیدوارم همه به بلوغ فکری برسیم مسئله جالب این است که کسانی هم که راجع به اسلام حرف می زنند اطلاع زیادی هم از ان ندارند چیزی را نقد می کنند که دانش لازم درباره ان ندارند و البته خود فکر می کنند همه چیز را می دانند و با نقد خام خود شرایط به ضرر خودشان سامان می دهند
سیامک / 16 March 2012
البته کسانی دیگر برای رحمانی مطلب نوشته اند که همانا مطلب من هم هست. اما با اینحال بگویم که متاسفانه ملی مذهبی ها همانقدر مذهبی هستند که ملی نیستند. اصولا اسلام ملیت را نمی پذیرد. خمینی که عصاره اسلام بود و مطهری که ثمره ی عمرش بود و خاممنه ای و هاشمی رفسنجانی و کل روحانیت اصولا ملیت را کفر می دانند. پاسخ خمینی به خبر نگار ی که احساسش را بعد از تبعید از ایران پرسیده بود و «هیچی» از فلسفه ی ضد ایرانیش شرچشمه می گیرد. اگر شما به نهادها و سازمانها و تشکیلات نظام توجه کنید همگی در خدمت و مصلحت نظام هستند٬ حتا نامها نیز مشخص است!! اصولا نام ایرانی ندارد٬ خوب گوش کنید « سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» « مجمع تشخیص مصلحت نظام» « مجلس شورای اسلامی» و بقیه ی نامها. همگی و همگی در واقع اشغالگر ایرانند. یعنی برای ایران نیستند. آنها از ایران به عنوان یک پل برای رسیدن به آرمانهای جنایتکارانه اشان هستند. یعنی اگر شما به این تاریخ هزار و چهار صد ساله اسلام نگاه کنید مگر آنچه را باید بدعت دانست حتا یک کلمه٬ حتا یک روز خوش و مثبت٬ حتا یک واقعه ی دلخوش کنک٬ حتا یک ورق تاریخ بدون خون نداریم. سراسر تاریخ اسلام پر است از شقاوت٬ پر است از خشونت٬ پر است از آدمکشی! و این آدمکشی بصورت عام است٬ یعنی پیوسته باید کسی کشته شود و کسی بکشد٬ یک مسلمان یا باید مجری فتوای قتل فلان مفتی و فلان روحانی باشد و یا باید شهید شود. و این یعنی دین و مرام و مسلکی که هرگز از خون سیراب نخواهد شد. آنها که دم از ملی مذهبی بودن می زنند خود در عمق جانشان می دانند که دروغ محض است و آنها تنها مذهبی هستند٬ آنها که دم از رحمانیت اسلام می زنند بخوبی میدانند که دروغ محض است چرا که در ذهن تک تکشان نه تنها یک آدمکش بلکه به تعداد امامان شیعه و جنگاورانی چون اباذر غفاری و مقداد و بلال حبشی و… آدمکش خوابیده است. بنا بر این شاید کسانی که از شریعتی دروغزن که حتا تز دکترایش نیز تقلبی بود سخن می گویند و از هجرت باید از خود بپرسند که شریعتی نادان و بقول کسی دیگر در همین صفحه شارلاتان چه گلی بسر این ملت زد٬ ایکاش این دوستان ملی مذهبی بجای فرار از ایران اول از این دین قاتل پرور هجرت می کردند. ایکاش از خود می پرسیدند که این بدبختی عظیم ایران از کجاست!!! ایکاش بقول نویسنده ای دیگر یک انتقاد از خود می کردند. شاید بترسند٬ آنوقت است که بر تمامی نوشته ی حقیر و دیگران در این صفحه مهر تایید موأکد و موأکد و موأکد می زند. اسلام دین بکش بکش است ولاغیر.
کاربر مهمان / 16 March 2012
آقای رحمانی
شما هر مبارزه ای که به زعم خودتان و هم فکرانتان که کرده اید و رنجها و دردها و ظلم ها و شکنجه هایی که کشیذه اید و همچنان محکوم به ادامه همان رنجها هستید قضیه ای است مربوط به خودتان ولی قضاوت در مورد نتیجه مبارزات شما بازرگان شریعتی وسایر ملی مذهبیون قضیه ای است مربوط به ملت و مردم مفلوک ایران و نه شما.
اگر شما خود را قهرمان ملت می انگاریدیا جناب بازرگان یا شریعتی خود را بزرگ مردان تاریخ می انگاشتند این از نظر بسیاری از مردمان چیزی به جز توهمات ذهنی شما نیست.
واقعیت قضیه از نظر مردم چیز دیگری است. خیلی ها شما و امثال شما را خائنینی به فرهنگ و تفکر مردم این سرزمین میدانند. و آرزوی نداشتن چنین قهرمانانی را در تاریخ خود دارند.
بهتر است از الهامات و خلسه های شهودی حاصل از مذهب و خصوصا نوع اسلامی شیعی آن بیرون بیایید.چشمهایتان را باز کنید واقعیت و فلاکتی را که از سر تصدق امثال شما بر سر ملت ایران آمد ببینید.
به امید آن روز وبه امید رسیدن به آگاهی با تفکر و عقل و نه مذهب.
کاربر مهمان / 16 March 2012
راستش من هیچ دلسوزی برای کسی ندارم که از دینی دفاع میکند که ایران را به یکی از عقب مانده ترین کشورهای دنیا تبدیل کرده است اقای رحمانی امثال شماها بودید که این بلای اخوند و اسلام را بر ایران اوردید حالا که ایران در حال غرق شدن است هم پا به فرارگذاشتید البته من میفهمم که ایران را ترک کردن حق شماست و به هر چیزی باور داشتن هم حق شماست ولی از دیگران انتظار نداشته باشید برای شما و کارهایتان ارزشی قائل باشند تا زمانی که به این اسلام انسان ستیز باور داشته باشید و از کارهای اشتباه خودتان در همراهی برای بقدرت رسیدن اسلامگرایان در گذشته احساس پشیمانی نکنید
کاربر 666 / 16 March 2012
جناب رحمانی فکر میکنم آنچه در خارج از ایران بیشتر از ایران بیشتر نصیبتان میشود تهمت و افترای افراطیون جمهوری اسلامی است که به جز روفتن و کوفتن و بمب باران و انداختن فرش قرمز برای آنها که برای وکالت و صدارت به ایران بر گردند رضایت نمیدهند. انهایی که از مخالفت با حمله امریکا و اسراییل به ایران خمشگین هستند و اگر کوچکترین سخنی در خصوص ناروا بودن حمله به ایران بزند او را به نوکری و جاسوسی جمهوری اسلامی و ستون پنجم جمهوری اسلامی متهم میکنند. کسانی که حتی در کامنت گذاری در یک وب سایت هم جرات بیان نامشان را ندارند که مبادا موقع رفتن به ایران برای دیدن مادر بزرگشان مشکلی برایشان پیش بیاید کسی را که در مبارزه با استبداد دینی در ایران 14 سال زندان را تحمل کرده متهم به جاسوسی و ستون پنجمی جمهوری اسلامی میکنند. ایکاش ذره ایی انصاف در گفته هایمان داشتیم.
ارزوی پایداریتان و سلامتی برای شما و خانواده تان را دارم. دارای اعتقاد مذهبی هم نیستم اما به هر کسی با هر باوری احترام میگذارم.
عبدالرضایی / 16 March 2012
آقای رحمانی عزیز با سلام و آرزوی شادی و تندرستی برایتان. شما نوشته اید: “مهندس سحابی در آبان ماه ۱۳۸۹ پذیرفت که عدهای [از گروه ملی- مذهبیها] به خارج بروند، منتها با حفظ اصول ملی- مذهبی. این تحلیل را پذیرفته بود که امکان کار و فعالیت کردن به ملی – مذهبیها داده نمیشود، باید صدای خود را از خارج به گوش داخل رساند.
چون لزوم رفتن به خارج را من مطرح کرده بودم، مهندس سحابی به من گفت برو. آذر ماه ۱۳۸۹ او اصرار داشت که من از ایران خارج شوم.” اگر لطف کنید به همراه آقایان رضا علیجانی ، مرتضی کاظمیان و حسن یوسفی اشکوری که از اعضای شورای فعالین ملی مذهبی بودید. در یک صفحه بطور خلاصه بگوئید اصول جریان شما چیست بسیار سپاسگزار خواهم بود.فکر می کنم داخل می ماندی و زندان می کشیدی مفیدتربود شما زندان دهه 60 را تحمل کرده ای. در هر صورت به جمع خارج کشوری ها خوش آمدی.
کاربر مهمان اصغر صالح آبادی / 16 March 2012
تقی جان،
از یکسو بسیار متأسفم که تو سرانجام مجبور به ترک وطن شدی و آنهم بدون همسر فداکارت و دو فرزند عزیزت و از سوی دیگر، خوشحالم که به اروپا آمدی و دیگر در جهنم رژیم جمهوری اسلامی زندگی نخواهی کرد.. من از صمیصم قلب به تو خوش آمد میگویم.
اما من مایلم، بعنوان یکی از همبندی های تقی رحمانی در دهه ی شصت و بعنوان یک فرد چپ، چند نکته به کاربران »جوان و استاد دانشگاه از تهران« و » از کرج« خاطر نشان کنم : نخست اینکه: خانم ها و آقایان محترم، غیر مذهبی بودن یا سکولار بودن حتمان بمعنی دمکرات بودن نیست. همانطور که داورهای غیر منصفانه، یا بهتر بگویم فحاشی های سیاسی شما به تقی رحمانی نشان میدهد، نه پدیده ی استالینیستی ویژه ی جریانهای چپ روسی یا چینی است و نه پدیده ی خمینیستی ویژه ی اسلام گرایان هوادار ولایت فقیه یا اسلام فقاهتی . بنظر می رسد، به اصطلاح سکولار هایی به مانند شما، هر دو پدیده را کاملان درونی کرده اند. متاسفانه تعداد سکولارهای وطنی به مانند شما کم نیستند و این هم یکی از کاستی ها، یکی از موانع اساسی جنبش آزادی و عدالت خواهانه ی کشور فلک زده ی ما است. دوم اینکه، تقی رحمانی نه هم قد اصلاح طلبان دولتی است و نه هم پرونده ی سازندگان رژیم مخوف اسلامی. در دهه ی شصت، این تنها نیروهای چپ و مجاهدین خلق نبودند که در مقابل رژیم سینه ی خود را سپر کردند، بلکه بخشی از اپوزیسون آن سالهای سیاه را نیروهای هوداران اندیشه ی علی شریعتی تشکیل میداند که به مانند ما، بر علیه استبداد دینی و حاکمیت روحانیت ارتجاعی مبارزه می کردند. یعنی آن زمانیکه اصلاح طلبان حکومتی در دوایر امنیتی سخت مشغول بودند (صد البته که در بخش فرهنگی سازمان اطلاعات، سپاه و کمیته !!!!!!!) .
سعید ح. / 16 March 2012
بيخود نيست که فيلم آقای فرهادی جايزه اسکار گرفت چون آينه نمايش وضعيت دردناک جامعه ايران ميباشد….
کاربر مهمان / 17 March 2012
آقای رحمانی گرامی
امیدوارم این چند خط صمیمانه ی من یک زن ایرانی را بخوانی. شما بهترین کاری که می توانی بکنی این است که خودت و دوستانت دست از سر ما مردم و بخصوص زن ها برداری. عزیز من، ما اسلام شما را نمی خواهیم. دموکراسی که شما می خواهی بیاوری هم به درد خودت می خورد. برای ما زن ها که خوب نیست. مثل همین رژیمی است که سی وسه سال پیش خودت می گویی تلاش کردی و سر کار آوردی. حالا که به غرب رفتی جان مادرت و همسرت و بچه هایت به دوستهایت هم بگو دست از سر دموکراسی درست کردن بردارید. شما را ما نمی خواهیم. همان جا بمان و برای خودت زندگی ات را کن و از دموکراسی غرب لذت ببر و بفهم که چیست و سعی در صدور دموکراسی مذهبی ات با این گروه بیشرم خشن مثل امثال گنچی و جرس برندار. شماها تشنه ی قدرتید و می خواهید برگردید قدرت را بگیرید. این بار به اسم دموکراسی.
در یک کلام: ول کن بابا دست بردار /لعنت به مردم آزار
نغمه ی وطن
نغمه / 17 March 2012
علی آقا در تهران بنده هم مثل شما در تهران زندگی می کنم٬ حتما سرکار بسیار مذهبی هستید و دوربرتان کسانی هستند که مذهبی هستاند و البته در رنجند چنانکه خانواده ی من هم در رنج است بخاطر آنهمه توهین که بر پیامبر علی و اهالی بیتشان سرازیر است و قرآن هم از آنهمه توهین بی نصیب نیست. جای تعجب است که سرکار آنهمه توهین را نده ای!! دپر هر حال در اینکه علی یک آدمکش و قصی القلب و خونریز است حتا ولایی ترینها و مذهبی ترینها هم ذره ای شک ندارند. فقط فرق مذهبی هایی که علی را قاتل و آدمکش و شمشیر کش می داننتد با ضد دینهایی که همین کیفیات قرآنی را در علی سراغ دارند این است که مومنین می گویند علی آدمکش است و کارش خوب است و الهی و خونریزیش برای آبیاری دین است ولی مخالفین می گویند همه ی حرفها شما درست ولی علی حتا از استالین و هیتلر و پلپوت و لنین و چائوشسکو و حتا خمینی و خامنه ای و ملا عمر و بن لادن هم آدمکشتر بوده ولی کارش درست نبوده و کاری ضد انسانی میکرده. فرق فقط در خوب بد دانست علی ست و نه کارهایش٬ چرا که ملایان و مورخین و سکولارها و مومنین همگی حتا یک ذره نه در آدمکشی علی شک دارند و نه در قصی القب بودنش. فقط نتیجه گیریشان با هم فرق می کند. آنچه را سرکار اباطیل شمرده ای حتا روحانیون تراز اول همچون صانعی و خاتمی و حتا خامنه ای هم بدان اقرار دارند. معلوم نیست برادر تو کجای ایرانی که در مسجد هم به همه چیز و همه کس توهین می کنند. فرزند کروبی را که گرفته بودند سربازان امام زمان می خواستند در مسجد به او تجاوز کنند٬ و البته تجاوز دست مالی و از این حرفها شده بوده. فکر می کنم سندش در همین سایت موجود باشد. توهین به اسلام و شخص محمد و علی در ایران حتا از کشورهای کافرخیز هم بدتر است. بنده نظرها را خواندم و اغلب درست نوشته اند.
بهرام از سرآسیاب دولاب / 18 March 2012
شما که هر روز صبحگاهان نخست رو به کشور بیگانه می ایستید و از اعراب درخواست تندرستی و پیروزی در کارها و شفاعت برای روز جزا وتوبه ازگناه می کنید چگونه ملی هستید؟ شما ابتدا بیگانه ها را میپرستید و برایتان اهمیت دارد تا خودی ها . شما علی اصغر امام حسین را بیشتر از فردوسی و خواهرزاده شمر حضرت عباس را بیشتر از بابک خرمدین و دهخدا ..و..و.. دوست دارید و احترامشان می کنید ! شما را چرا باید ملی گفت؟ شما مذهبی هستید مذهبی های البته قلابی که در خلوت آن کار دیگر میکنید که در حقیت مذهبی هم نیستید و ما را با کارهای اشتباهتان بیچاره کردید.دستکم نوری زاد این شرافت را دارد که میگوید ما آدم کشتیم ما دروغ گفتیم . آنقدر آدم حسابی به تبعید رفتند و مردند که شما در میان آنها بحساب نخواهی آمد. همشهری و کمی هم فامیل شما م.طاهرخانی
کاربر مهمان م. طاهرخانی / 17 March 2012
ما به شما اطمينان داريم . در اين شرايط مرگ شما حتمي بود . به اميد ازادي وطن
هم وطن / 17 March 2012
با درود
نامه مفصل وبیش از حد طولانی تان را خواندم، چون معتقد به درازا اندیشیدن و خلاصه گفتن هستم چندین بار خودم جنگیدم تا به اخر این درددل برسم و اینکه چرا؟ چرا یکی اینهمه محتاج توضیح دادن است؟ و چرایی رودربایستی با خود و خویشتن خویش. ترس حس انسانی است و تن در ندادن به زندان جمهوری اسلامی عملی پسندیده ، ایراد کار کجاست ؟؟؟؟؟؟؟؟
حبیب / 17 March 2012
با درود
شما مایه افتخار ملی- مذهبی ها هستید ، چه در ایران چه در خارج از ایران. امیدوارم روزی آزادانه به ایران برگردید . با آرزوی سلامتی برای شما و خانواده
کاربر مهمان / 17 March 2012
بعضی از این کامنت ها جدا چندش آور است. فقط از قلم امسال شریعتمداری بر می اید که دستی در شکنجه انسانها دارند و زبانی دراز برای تحقیر دیگران و عقلی ناقص که خوب و بد را نمیفهمد. چون کسی به نام مذهب به آنان بد کرده است دیگر تحمل مذهب ندارند و کسی که عمری در زندان گذرانده به خاطر آزادی خواهی و مردم دوستی به همان چوب میرانند که کسی که او را به زندان و مرگ کشانده
تقی عزیز ، همیشه مایه افتخار بودی و هستی .و اگر قرار باشد روزی مملکت روی دموکراسی و آزادی را ببیند از طریق تو و دوستان خوشنام توست که خود مسیح وار رنج میبرند تا رنج مردمانشان کاهش یابد.
خوب کردی آمدی . خوش آمدی.شما صاحبان اندیشه اگر آزاد باشید برای گفتن و دیدن و نوشتن راه را بهتر باز میکنید تا اینکه در بند دژخیمان سپاه و اطلاعات
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
بقیه اش را حافظ گفته است من تکرار نمیکنم
علی / 18 March 2012
توهین نکنید
ملی مذهبیون همیشه صادقانه خدمت کردند، همیشه
کاربر مهمان / 18 March 2012
نغمه جان من هم به عنوان یک زن ایرانی بهت توصیه می کنم از طرف خودت صحبت کنی …شما هم دست از سر ما زن های ایرانی بردار و عقاید افراطی خودت رو به ما تعمیم نده خانم جان!
مریم / 18 March 2012
چه جالب! در این صفحه هر کس نظر خودش رو نظر “مردم” فرض کرده!!! به عنوان کسی که در ایران و در شرق تهران زندگی می کنم می خواهم بدانم این مردم کدامند که به شدت ضد مذهبند و بدبختیهایشان را از دین می دانند و علی را نه امامشان که قاتل فلان می دانند ؟!!!!
امیدوارم روزی برسد که این متوهمین تخیلاتشان را رها کنند و همه مردم ایران را ببینند نه مردم ونک به بالای نهران(که آنها هم خیلیهایشان دین خودشان را دارند) و لوس آنجلسیها و اروپا نشینها … بعد متوجه می شوند عده قلیلی هستند و فقط حق دارند به عنوان اقلیت از عقایدشان آن هم با احترام و مودبانه سخن بگویند نه این که نمایندگی اکثریت مردم ایران ( که تا جایی که من دارم بینشان زندگی می کنم) مذهبی هستند را به عهده بگیرند و یک مشت اباطیل در سایتها منتشر کنند. یک عده کم با هیاهوی بسیار و البته بسیار فاشیست …
علی / 18 March 2012
تقی جان رفتنت را قبول دارم و می دانم که رفتنت به تنهایی کم از ماندن در زندن رژیم نیست . تو دین خود و هزاران نفر دیگر که زیر سایه آفیت آرمیده اند را ادا کرده ای . اما در پاسخ به کسانی که شناختی از این جریان ندارند بگویم که پاکیزگی این جریان در هر دوره ای زبان زد حتی مخالفان شان بوده است . قرائت مذهبی بودن این جریان با آنچه جمهوری اسلامی به نمایش گذاشته کاملا از اساس متفاوت است . در ضمن چرا بسیاری از دوستان برای نفی اسلام و مذهب رجوع می کنند به 1400 سال پیش آیا در عصر مدرن ما در جنگهای جهانی و جنگهای منطقه ای و … همین سکولارها پرچم دار جنگ نبوده اند . چرا ملاک هر جریانی را به میزان دموکرات بودن آن منتسب نمی کنیم . تا زمانی که هر اندیشمند و صاحب نظری بر اساس عقده ها و کدورتهای ذهنی که با غرض هم همراه است به قضاوت می پردازد نمی توانیم امید داشته باشیم که به آزادی و انسانیت وفا دار باشیم . تا زمانی که مخالفین مذهب با زبان و ادبیات شبه مذهبی های حکومتی به قضاوت می پردازند جای هیچ امید نخواهد بود . چرا که این زبان چه در راستای مذهب باشد و چه در راستای آزادی و دموکراسی جز خون ریزی و نفاق و بد سرشتی دستاوردی نخواهد داشت
شهرام / 18 March 2012
گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری
مصداق بعضی از کامنت ها چنین است
کاربر مهمان / 18 March 2012
من فکر می کنتم که آقای رحمانی آدم خوبی ست ولی خودش بخوبی میداند که این دینش دین کشتار و تجاوز است. دین خون و قیام بر علیه انسانیت و شرافت است. شریعتی یک روشنفکر قلابی بود. او یک دلقک خندان نبوت و لایت بود. او اصولا ولایت و امامت را با کروات دروغینی که میزد و ریش دروغینی که میتراشید وارد حسینیه ارشاد کرد٬ حسینیه ارشاد محلی بود که در آن آموزش فاشیستی داده می شد. دوستان گاهی فکر می کنند که فاشیست بودن شاخ و دم دارد٬ شهید و شهید پروری نوعی فاشیسم اسلامی ست…ولی کسانیکه فکر می کنند توهین به اسلام کار بدی ست باید بدانند که اسلام بخودی خود توهین به بشریت است!! اسلام یک جذام است٬ یک ایدز روح و روان است. امروز باید توهین به اسلام به عنوان یک سلاح کاری مطرح شود٬ مگر نه این است که اسلام همه ی مومنین دینهای غیر اسلامی را نجس می داند . مگر نباید ٬دست تر به مسیحی و یهودی و بهایی زد٬ بنا بر این باید به اسلام و پیامبرش توهین کرد٬ باید روحانیون از ترس توهین خودشان خ.دشان را خلع لباس کنند. و شما خواهید دید که خلع لباس هم خواهند شد. خواهید دید که به محض برگشتن ورق هر کدامشان خودشان را ضد حکومت جا خواهند زد و قلمداد خواهند کرد. روحانیت زالوی روح و روان و خون و ثروت مادی و معنوی ما ایرانیان بوده اند. ما باید از آنها متنفر باشیم. باید طلبه ها انزجار مردمی ما را ببینند٬ باید آنها مجبور شوند خودشان این لباس کثیف را از تن درآورند. پاسداران بازوی سرکوب و کشتار و تجاوز روحانیتند. روحانیت باید از صحنه ی روگار حذف شود. و اینکار انجام خواهد شد. هر باسوادی باید عهده دار آگاهی مردمی باشد که دور و برش هستند. این یک وضیفه ی ملی و انسانیست.
کاربر مهمان / 18 March 2012
آقای تقی رحمانی با احترام چرا شما مسلمانان مذهبی که واقعا هم مذهبی هستید بعد از خروج از ایران همگیتان می روید به غرب!! چرا نمی روید سر قبر خدا در مکه و یا سر قبر امام حسین در کربلا٬ و یا سر قبر اینهمه امام و امام زاده در بقیع و… رساتی چرا تا کنون حتا یکی از کشورهای اسلام قابل اطمینان نیستند!! چرا نرفتید پاکستان٬ کشور پاکان!! این سئوال را از جرسی ها هم بکنید. راستی چرا دروغ می گویید. چرا اگر غرب به ایل و تبارتان ویزا بدهد همگیتان می روید غرب٬ حتا امام آقا سید علی خان هم می رود به انگلیس!! راتی چرا راست نمی گویید. سلام مرا به حضرت آیت الله عطاالدین مهاجرانی و دکتر کدیور و حاج آقا سید ابراهیم خان نبوی برسانید. به آنها هم از قول من بگویید که راستی چه بدی داشت یک یکبار نگفتید. حالا هم البته درباز است بیایید بیرون٬ ببخشید بیایید تو. تو و بیرون یکی ست ٬بستگی دارد که کجا ایستاده باشید.
دارا از کرج / 18 March 2012
از درون این ادبیات پر از نفرت و توهین و بی اطلاعی از اسلام و تاریخ اسلام فقط خون ریزی و جنایت متولد می شود من مخالف حکومت ایران و شیوه کشور داری این حضات هستم اما کسانی هم که این همه به اعتقادات من چنین بی پروا توهین می کنند هم نه حرمت آزادی و آزادی بیان را می فهمند نه جنبه دموکراسی را خواهند داشت تنها نتیجه عمل و سخنان انها تقویت حکومت تمامیت خواه در ایران است به همان میزان که از حکومت پر از کینه و نفرت بیزارم از این به اصطلاح مدعیان
ازادی و ازادی خواهی که چهره پر نفرت و کینه خود را پشت این الفاظ زیبا پنهان می کنند جناب رحمانی از ظلم پناه آورده به جایی که فکر می کند شاید در آنجا مفید تباشد اما این حضرات چه نامربوط ها وتوهین ها که به افکار او نمی کنند حقیقتا باعث تاسف است عالیجنابان به قول مولانا دانشمندی رابمانید بینش مندی را پی بگیرید
کاربر مهمان / 18 March 2012
البته من بعید می دانم اینهایی که اینجا فحاشی کرده اند اصلا در ایران زندگی کنند. این ها هم یک جورهایی کار ارتش سایبری رو می کنند. تا حرفی از دین میشه به شکل گله ای هجوم می آورند و با کامنتهای پشت سر هم سعی می کنند اینطور وانمود کنند که ضد دین در ایران بسیاره! حالا نمی دانم کدام عاقلی محیط مجازی را برابر با کل جامعه ایران می دونه که این جماعت بی ادب اینقدر به خودش زحمت میدهد! فقط امیدوارم این طور کامنتها عده ای رو دچار توهم و تحلیل اشتباه نکنه(به قول آقای رحمانی ذهنی و به قول من توهمی نشوند!) چون به محض اینکه در جامعه واقعی ایران قرار بگیرند تو ذوقشون می خوره و افسردگی می گیرند :)
علی / 19 March 2012
جنا علی و کابر مهمان در پناه اسلام:
هر کس به علی اعتقاد داشته باشد به گردن زدنهایش نیز ایمان و باور دارد و تایید هم می کند. اعتقاد تو برادر حرف رایگانی ست. اعتقادی که علی آدمکش را آدم خوبی بداند یعنی بر علیه بشریت شمشیر می کشد٬ اگر تا حالا کسی را به کسی کاری نبوده که از آدمکشی همچون علی دفاع کند٬ اما امروز روز دیگریست. آری اگر ارتش سایبری نام می نهی خب بگذار٬ آری منکه برای اولین بار به این سایت می آیم٬ سرباز ایران زمینم٬ نه دستم بخونی آلوده است٬ و نه حاضرم دستم را به نجاستی بیالایم٬ آما علی تو و تمامی امانت و تمامی معصومینت آدمکشانی حرفه بوده اند که نه تنها با خونی سرد سر بریده اند٬ بلکه به نوشته موخین اسلامی بشاش تر هم می شده اند٬ بنا بر این اگر تمام دمنیا هم طرفدار چنین خونخوارانی باشد هیچ تغییری پر اینکه اینان خونخوارانی بیش نیستند نمی کند. امام خمینی تو در تلویزیون ایران گفت که گروهی نزد من آمدند که مرا گول بزنند ولی یادشان رفته امیرالمونین نهصد نفرشان را از نماز صبح تا نماز ظهر و عصر سربرید. اینرا من خودم از امام تو و امام رحمانی شنیدم. همان موقعی که رحمانی که البته برایش احترام هم قائلم به غرب فحاشی می کرد٬ آری هم رحمانی و هم دیگر اصلاحطلبان به عنوان دانشجو و مدرس به اصطلاح در دانشگاههای غربی درس ومی خوانتد و یا درس می دهند طبق عقیده شان نمی بایست به غرب می رفتند٬ بایستی می رفتند به کشورهای قرآنی٬ اگر نرفته اند معنیش این است که این قرآن شما حتا یک نفر باشرف هم در تمامی این هزار و چهارصد و شصت سال تحویل جامعه بشری نداده است تا نه من نا مومن ضد اسلام بلکه خود شماها هم به او اطمینان کنید. حتا امام خمینی خونخوارتان هم برای اطمینان رفت به فرانسه و نه به عربستان. بنده در ایران زندگی می کنم و اگر بتوانم به غرب خواهم رفت ولی حرف مفت اسلامی نمی زنم که اسلام رحمانی است و خوب است و فلان٬ اگر چنین حرفی زدم لاجرم باید به مکع و معظمه بروم و نه جای دیگری. اگر رفتم یعنی در تمامی آنچجه مکی گویم یگ چیز راست و آن اینکه من درغگویم.
کاربر مهمان / 19 March 2012
**** شاید حق این باشد که مثلا به آن خونخوار سعید مرتضوی پرداخته شود٬ اما واقعا این ملی مذهبی ها هم پدیده ای هستند٬ اگر چه کمتر مستقیم ولی چه کسی آخوند نامرد را سرکار آورد؟ ملی مذهبی ها٬ چه کسی از سوی مردم چک کشید؟ باز هم ملی مذهبی ها٬ چه کسی حتا هنوز هم ضامن روحانیت است؟ باز هم ملی مذهبی ها٬ اینان تا مغز استخوانشان سرسپرده ی علی و محمدند٬ علی و محمد زنباره ای که تاریخ نمونه شان را سراغ ندارد. من معتدقم که این اسلام را باید سکه ی یک پول کرد. چراکه اسلام همچون یهود به هیچ کس غیر از خودش احترام نمی گذارد٬ اسلام دشمن بشریت است٬ وقتی تمامی دشمکنانش را نابود کرد نوبت خودش می شود٬ شما این الگوی خمینی را نگاه کنید٬ سلطنت طلبان را نابود کرد٬ کشت و تار و مار کرد! را نابود کرد٬ کفار کشت و تار و مار کرد! چپی ها را نابود کرد٬ غریزده ها را نابود کرد٬ کشت و تار و مار کرد! مجاهدین کشت و تار و مار کرد! بعد نوبی به خودیها رسید قطب زاده و لاهوتی و…را نابود کرد٬ کشت و تار و مار کرد! بعد نوبت به بنی صدریها رسید انها را هم را نابود کرد٬ کشت و تار و مار کرد! بعد حالا نوبت به خودیهای خودیها رسید آنها را نابود کرد٬ کشت و تار و مار کرد! حالا نوبت میر حسین و کربوی خودشان رسیده٬ بعد آقایانی پیدا شده اند که ای وای توهین!!! خب بله٬ اسلام دهانش را دریده و به همه توهین کرده و حالا باید توهینها را بشنود٬ کسی در همین صفحه نوشته که توهین کنید٬ گاهی توهین هم راه مبارزه است! کسی هم گفته چرا توهین می کنید. ای بابا اسلام سرتاسر تاریخش توهین است. و سرانجام معلوم نیست برای چه بعضیها اینهمه احساس اهمیت می کنند. خب بابا اصلا میخواستی هیچی نگی. آنکس را که خانه نیین است٬ آتشبازی نمی کند.
کاربر مهمان / 19 March 2012
فرموده اید:
از درون این ادبیات پر از نفرت و توهین و بی اطلاعی از اسلام و تاریخ اسلام فقط خون ریزی و جنایت متولد می شود!!
پس این ماییم که مسئول جنایت علی و اولادش و محمد و آلش هستیم!!! پس ما مسئول خونریزی های اسلامیم!! بابا ایول! اسلام که خونریزی می کند خوب است! اما آنها که گفته اند بد است!!
کاربر مهمان / 19 March 2012
آقای رحمانی عقاید من با عقاید شما ملی مذهبی ها خیلی هماهنگی ندارد . اما همیشه از یک جهت برای شما احترام قایل بوده ام و آن سرسختیتان در مبارزه است . امیدوارم رفتنتان نمونه ای از فرار و از سر ناتوانی نباشد!. اما در مجموع به نظر من بهتر بود که می ماندید.
جواد / 20 March 2012
آنچه را دراینجا میخوانید واقعیت دلخراش چامعه مااست واکثر قریب باتفاق این فرادی که بجای (گفتمان ) فحش میدهند در ردیف *** ویا حتی *** وچه سخت است با این مردم زندگی کردن . دلسوزان مردم دوست ومیهن خواه چقدر باید زحمت بکشند تا حد اقل ادب گفتگو را بیا موزند من تقی رحمانی را سالهاست که میشناسم در شرافت وانسانیت او وخانمش شک نکنید ( طرف صحبت انسانهای شرافتمند هستند ) نمونه کوچکی از این نا انسانهای نادان وشاید *** را مثال میزنم روزی باچند نفر بحث وگفتگوی سیاسی داشتیم یکی از این نا انسانها فحش زشت به زن وبچه ام داد باو گفتم از زن وبچه من چه میدانی که به آ نها فحش میدهی ؟ جواب داد همین که زن وبچه تو هستند سزاوار فحشند درصورتیکه زن وبچه من برخلاف افکار من فکر میکنند . یعنی این افراد ارزش فحش وارزش درودشان یکسان است وباید به آنها بی اعتنا بود داستان ( کش ) و(فش ) شنیده اید میگویند انسان صاحب کرامتی از فروشنده ای که گنجشک کباب میکرد درخواست چند تاگنجشک کرد تا شکم خودرا سیر کند چون پولی همراه نداشت گنجشک فروش به او جواب رد داد آ ن آ دم گرسنه تهدید کرد که اگر گنجشک بمن ندهی همه گنجشکهایت کش میکنم تا بپرند که باتمسخر گنجشک فروش مواجه شد ولی بایک کش او همه گنجشکها که به سیخ کشیده شده بودند پرواز کردند گنجشک فروش سر و صدا راه انداخت که این آ دم امام زمان است ومردم دوروبر اوگرفتند واز اوحاجت میخواستند هر چه اصرار کرد که من یک فرد معمولی هستم به خرج کسی نرفت ودردسر زیادی برایش درست شده بود ناچار بند تنبانش را باز کرد وشاشید مردم رهایش کردند رو به مردم گفت شما آ دمهای غیر قابل اعتمادی هستید که بایک ( کش ) میآ ئید و با یک ( فش ) میروید واین داستان مرومی است که عکس حمینی در ماه دیدند وحالا به بزرگوارانی مانند تقی رحمانی در حد لیاقتشان تهمت میزنند .
کاربر حامد / 21 March 2012
حامد باید بداند که همه ی بدبختی ملت ایران از اسلام است. شاید حامد تا کنون از خودش نپرسیده که چرا مسلمان است. باید بپرسد. اینرا ملت ایران فهمیده و هر روز عمیقتر می فهمد.
کاربر مهمان / 23 March 2012
همگیمان قربانی شیادی اسلام نابیم اسلام مرگ انگیز. زنده باد زندگی مرگ بر مرگ.
کاربر مهمان / 22 March 2012
سلام امیدوارم هر کجا که هستی موفق باشی ایران به روشن فکرها نیاز دارد شما هر کجا باشی به خاطر ایران تلاش می کنی .خیلی خوب است که به نظر نرگس خانم احترام گذاشتی
حاجیه / 22 March 2012
حامد خان چند من خربزه می خواهی آقا جان. اسلامت تنی چند!!؟؟ البته زنده باد تقی رحمانی٬ اما چرا که نه! مرگ بر این دین که فرزند برومندش محمد مرراح همچون چد بزرگوارش خود محمد ابن عبدالله و علی و عمر و همشان بچه کش و آدمکش است. آری زنده باد «مرگ بر این دین آدمکش». زنده باد شمر و یزید و ابن ملجم همچنانکه کسی دیگر هم نوشته که حرف خوب دیگران را بنام خودم نکنم!! مذهبی مذهبی ها فقط مذهبیند. خودشان هم قربانی عقایدشان هستند٬ این فقط ما نیستیم که هزینه می پردازیم! اما عجب پستی دارند اینها.
کاربر مهمان / 23 March 2012
آقای رحمانی عزیز به این سوی آبها خوش آمدی ، ایکاش همسر و فرزندانتان هم با شما همراه بودند . مسلما آزاد بودن با زندانی بودن قابل مقایسه نیست اما اگر چاره ای جز کوچ کردن نیست تصمیمی درست گرفته اید ونیازی هم به پاسخ گوئی به کسی را ندارید .اما نا گفته نماند دراین فضا اگر فکر راحتی باشد کار کردن خیلی آسان تر است . ولی شاخه جدا شده از ریشه هم حکایتی ست نه آنچنان ساده. باید که ما بتوانیم دگر اندیشی و مدارا را بیاموزیم و بااین رنگین کمان برای جامعه ای دموکراتیک همراه با جدائی دین از حکومت در کنار یکدیگر بکوشیم . زیرایکی از دلائل پیشرفت غرب همانا جدائی دین از حکومت بوده است ولی دین باوران هم همچنان به اعتقادات خود عمل میکنند . دست هموطنان صادق و فداکار ی چون شما و خانم محمدی با هر دین و مرامی را که باشند به گرمی میفشارم، با آرزوی رسیدن به ایرانی آزاد .آباد و شکوفا
کاربر مهمان Hchniذرر آزاده مرتضائی / 29 March 2012
آقای رحمانی آزادیتونو بهتون تبریک می گم.ایران و آزادی ایران مدیون فداکاری و شجاعتهای شما وهمه ی عزیزانی است که از زندگی و لذتهاشون چشم میپوشن و برای سربلندی و آزادی مبارزه می کنن.
روشا / 02 April 2012
آقای رحمانی عزیز
امیدوارم که شما بتوانید در خارج از کشور آزادنه تر و از منظری فراتر بیندیشید، شاید که تاملات جدید شما دستاوردهای نیکوتری از پیش به همراه داشته باشد. ازینکه راه جدیدی برای مقاومت در برابر بیداد برگزیدید خوشحالم اما از اینکه خانواده عزیزتان همراهتان نیستند بسیار غمگین شدم.
بعد از خواندن کامنتهای دوستان به این اندیشیدم که آیا چنین جامعه ای هرگز روی دموکراسی را خواهد دید؟ آنجا که بغضها و کینه ها و غرض ورزی های چشم عقل را کور میکنند و ایدئولوژی از نوع راست، چپ، دینی و غیردینی آن مانعی برای دیدن حقایق در می افکند. آیا دوستان عزیز ایدئولوژی ای سراغ دارند که خون به پا نکرده باشد؟ آیا قرون وسطی، قرون سیاه دین مسیحیت همان که بسیاری از هموطنان عزیز میپندارند دین عشق و بخشش است، نبوده است. که اگر اسلام را با ادیان دیگر مقایسه کنیم کمترین خونخوارگی را داشته. آیا استالین ها و لنین ها با ظاهر غیر مذهبی ولی به شدت ایدئولوژیک کمتر دستشان آغشته به خون است؟ آیا تمام سکولارها دموکراتند و تمام متدینین غیردموکرات؟ تجربه ی تاریخی که غیر از این را اثبات کرده است. تا وقتی عدم عقلانیت و عدم اتصاف به اخلاق عقلانی بر ما حاکم باشد، جهانمان غیر از این نیست. کاش این دوستان بتوانند اندکی به اصول عقلانی جهان بیندیشند و به لایه های متفاوت امور نظر داشته باشند.
به امید موفقیت شما و به امید ایرانی دموکراتیک
کاربر مهمان / 05 April 2012