چه کتابهایی میخوانیم و کتاب چه تأثیری در زندگی ما گذاشته است؟ در روزگاری که شمارگان کتاب در ایران به ۳۵۰ نسخه کاهش یافته، این پرسش به جا به نظر میرسد.
با آداب کتابخوانی و کتابخانه شخصی عباس شکری، نویسنده و مدیر نشر آفتاب آشنا میشویم:
این روزها چه کتابی را میخوانید؟
این روزها مشغول خواندن کارهای «مسعود کدخدایی» نویسنده ایرانی هستم. از اینکه به این دیری هم به کارهای او میپردازم، بسیار متأسفم.
برای اولین بار کی صاحب یک کتابخانه شخصی شدید؟ چند جلد کتاب داشت و در آن زمان کدام کتابها را بیشتر دوست میداشتید؟
در خانوادهی نهچندان پولداری متولد شدم و همیشه برای خواندن کتاب باید از کتابهای کتابخانه عمومی استفاده میکردم. به همین دلیل بسیار دیرهنگام صاحب کتابخانه شخصی شدم. زمانی که دانشجو بودم و همه پولهایم که از غذا و اجازه خانه اضافه میآمد، صرف خرید کتاب میکردم. چنان تشنه خواندن بودم که درواقع منش و روش دقیقی برای مطالعه نداشتم. بنابراین در کتابخانه شخصی دانشجوییام، همه نوع کتاب دیده میشد.
تعداد دقیق کتابها را نمیدانم و فکر میکنم بیش از سیصد جلد بودند. بیشتر کتابهای پژوهش تاریخ ایران را دوست داشتم. چون چنانچه امروز هم، از همان زمان فکر میکردم که کلید درک جامعه امروز دریافت دستکم صدسال تاریخ اخیر آن مردم است. در این معنا به این باور بودم که “هر آیندهای برآیند گذشته خویش است”. زمانی که من در آن زندگی میکردم هم برآیندِ همان گذشتهای بود که باید میشناختماش. هر چه بیشتر میخواندم، کمتر به آنچه میخواستم میرسیدم. انگار بخشی از تاریخ صدساله اخیر ایران را در جایی چال کرده بودند تا با ایجاد شکاف نشود به آنچه لازم است دست یافت.
این شکاف از یکسو زمینه جامعهشناختی را کمرمق میکرد و از سوی دیگر موجب گسترش ناآگاهی بین مردم میشد که نتیجهاش تن دادن به دروغ و فریب و نیرنگ روحانیت شد.
الآن کتابخانه شما چند جلد کتاب دارد؟ کدام کتاب را بیشتر دوست دارید؟
اکنون بیش از ۱۵۰۰ جلد کتاب در قفسه کتابخانهام موجود است. البته هرسال تعدادی از کتابها را به دوستان یا کتابخانه شهر هدیه میدهم تا جا برای کتابهای جدید باز شود. اگرچه با آمدن کتابهای الکترونیکی کمکم نیاز به جا برای کتابهای چاپی کمتر است، اما هنوز هم به خاطر دشواری شکل خط فارسی همه کشورها نمیتوانند کتابهای فارسی را بهصورت الکترونیکی تهیه و توزیع کنند. بنابراین به ناگزیر باید شکل فیزیکی و چاپی کتاب را خرید، خواند و نگهداری کرد.
هنوز هم به کتابهای پژوهشی علاقهمندم. کتابهایی که شوربختانه کم هستند. به لیست کتابهایی که در ایران و خارج از ایران منتشر میشود نگاه کنید، هنوز هم کتابی که به چرایی کامل به قدرت رسیدن روحانیت پاسخ گوید وجود ندارد. یعنی هنوز گروهی از روان شناسان، جامعه شناسان، تاریخ شناسان و روشنفکران کمر همت نبستهاند که برای این چرایی پاسخی درخور بیابند تا نسلهای آینده در دامچالهای که نسل من گرفتار آن شد، نشود. این کار نیاز به گروهی از اندیشمندان و روشنفکران دارد تا دست در دست هم بدهند و با بررسی دقیق تاریخ روحانیت، تاریخ مشروطیت، جامعهشناختی ایران، کنش و واکنشهای مردم در دورههای مختلف و… پاسخی برای چرایی به حکومت رسیدن تارک اندیشترین قشر جامعه بیابد. اگر چنین کتابی سراغ دارید به من معرفی کنید تا اگر کسی دیگر همین پرسش را از من بپرسد، پاسخی روشن برای او داشته باشم که بگویم کتاب “…”.
معمولاً کتابخوانها به یک یا چند عنوان کتاب علاقه ویژه دارند تا آن حد که آن کتابها، بهاصطلاح کتاب بالینیشان است. کتابی که همیشه دم دست دارند. کتاب بالینی شما کدام کتاب است؟
چنانچه در پاسخ پرسش پیشین شما هم گفتم، کتاب یا کتابهای پژوهشی که بتوانند گرهای از هزاران گره مردم ایران را بگشایند، نهتنها دوست دارم که حتا در بالین هم مثل سایه همراه من هستند. اما چنانچه می دانید حدود بیست ماهی میشود که بنیانگذار نشر آفتاب بودهام و اکنون کتابهای زیادی را میخوانم و گاه چنان در برخی فرومیروم که خودم را هم گم میکنم. هنوز هم حافظ را دوست دارم. نهتنها کنار تختخواب که حتا نسخه الکترونیکی آن را همیشه همراه دارم. هرگاه از همهچیز ناامید میشوم، به همشهریام پناه میبرم که همیشه با آغوش باز مرا در دیر خویش جای میدهد و آرام میکند.
چه چیزی در این کتاب برای شما قابلتوجه است؟
ماندگاری حافظ در ذهن همهی نسلها. نهفقط نزد ایرانیها که حتا بین روشنفکرها و کسانی که ادبیات ایران را میشناسند. حافظ انگار مردی است برای همهی فصلها.
البته باید ضمن احترام به حافظ سرانجام روزی از او عبور کنیم و ادبیات نویی آفریده شود که اگرچه بر شانههای حافظ سوار است و ریشه در اندیشههای وی دارد، اما تافتهای باشد جدا بافته از او. تافتهای باشد که در جهان امروز قابل دریافت باشد و به مسائل امروز ایران و ایرانی و همهی جهان نگاه کند تا شاید در ذهن تاریخ ادبیات جهان ماندگار شود. حافظ ایرانی بود، اما آنچه آفرید تنها برای ایرانیها نبود. به همین خاطر هم هنوز خوانده میشود و هر بار که بازخوانی میشود، تأویلی نو از نوشتههایش میشود.
چه کتابی در زندگی شما اثر ویژهای داشته؟
کتاب «فلسفه چیست» که در دوران دانشجویی با بدبختی و در قطع هشت سانتیمتر در پنج سانتیمتر خواندم. و اکنون هر چه فکر میکنم این کتاب چه داشت که من دانشجوی عدالتجو را وادار به خواندنش کرده بودند بهجایی نمیرسم. این پشیمانی، تأثیری ژرف در من گذاشته و هنوز افسوس روزهایی میخورم که وقت و حتا تنم را برای هیچ به هدر دادم. تنم به این خاطر که به خاطر ممنوعیت کتاب، اگر دستگاه ساواک میفهمید و کتاب نزد من کشف میشد، مشت و لگد و فحاشی کمترین تحفه آنها برای من بود.
به نظر شما چرا باید کتاب خواند، آن هم در عصر اینترنت و رسانههای اجتماعی؟
انتقال تجربه از پیشینیان به نسل بعدی نخست بهصورت شفاهی و دیرتر بهصورت کتبی صورت گرفته است. اما هر دو مهم هستند. گوش دادن راه خوبی برای یادگیری زبانها و شاید بهخصوص لحن و زبان است. اما معمولا در متون کتبی، واژگان وسیعتر از زبان شفاهی وجود دارد. زبان عاملی است که گاه آنچه هر فرد میتواند درک و بیان کند را محدود میکند. اما درعینحال وسیلهای است ضروری برای درک زبانهای دیگر. دانستن قوانین و دستور زبان در زبان خودی، یادگیری زبانهای خارجی را آسانتر میکند، که در جامعهی جهانی هرروز مهم و مهمتر میشود.
علاوه بر این، دانش و آگاهیهای زیادی در کتاب وجود دارد، و همچنین یک راه عالی برای خلاص شدن از آنچههایی است که نیازی به آنها نداریم. بسیاری نیز از طریق ادبیات، بحرانهای زندگی را تجربه میکنند. در کتاب میتوان شادی، خشم و آسایش را پیدا کرد.
هنگامیکه در “جهان واقعی” مردمی را دیدار میکنیم که زندگیشان مشابه شخصیتهایی است که در کتابها خواندهایم، حس هم ذات پنداری در ما زنده میشود و به این شکل انگار وارد صحنه نمایشیشدهایم که شکل پرداخت آن را از پیش میدانستهایم. از دانشی برخورداریم که ما را بهسوی دیگر افراد جامعه میکشاند. بر این مبنا، انگار میدانیم کسی که در چشمان ما نگاه میکند، کیست و خواستگاهش چیست. در این معنا میخواهم بگویم: این درک و پندار که ناآگاهی که برآمد نخواندن است، بهتر است از آگاهی که موجب نگرانی و تشویش ذهنی میشود، نادرست است و از سوی کسانی که نمیخواهند جامعه آگاه شود، به میدان کشانده میشود تا مردم را از خواندن و آگاه شدن دور بدارند. به این صورت میتوانند بر اریکهی قدرت سوار باشند و هرگونه که بخواهند با مردم رفتار کنند. بدیهی است که نباید از آنسوی بام هم به پایین پرت شد؛ یعنی فکر نکنیم اگر صد یا هزار صفحه کتاب بخوانیم، علامهی دهر میشویم و همهچیز را میتوانیم دریابیم. با واژگان میشود وارد زندگی دیگران شد. با واژه میشود بدون توجه به زمان و مکان در زندگی دیگران زندگی کرد. با خواندن کتاب است که میتوانیم دانش تاریخ، جغرافیا و علوم طبیعی را کسب کنیم و دنیای جدیدی را بنا نهیم. و سرانجام اینکه خواندن به ایجاد هویت فرد کمک میکند. در یککلام: خواندن هیجانانگیز است.
آیا پیش آمده کتابی را دور بیندازید؟
کتاب هم مانند هر تولید دیگری گاه بیارزش است. هر چیز بیارزش باید از گردونه هستی ما کنار گذاشته شود. اگر کس یا کسانی متنی بیافرینند و نام آن را کتاب بگذارند، اما من خواننده را به اندیشه واندارد، نهتنها وقت را تلفکرده که برای جلوگیری از تکرار تلف کردن وقت نزد دیگران، باید از دید مردم دور بماند که همان معنای دور انداختن را دارد. هنوز کتابی را به زبالهدان نسپردهام. اما به خاطر ترس از جان، کتاب را به چاه ویلی که هیچگاه هم سراغ آن نرفتم، ریختهام. قرار بود ظرف چند ساعت آنچه ممکن بود جانمان را به خطر بیندازد، از خانه بیرون ببریم. بیش از ۱۲ جعبه کتاب را به بیابانها بردیم و در چاهی که میشناختیم ریختیم اما وجدانم راضی است که مانند بسیارانی آنها را طعمه شعلههای آتش نکردم.
از این مجموعه:
- رقیه دانشگری: کتابخانه شخصی من
- علی شریعت کاشانی: کتابخانه شخصی من
- فهیمه فرسایی: کتابخانه شخصی من
- مهدی اصلانی: کتابخانه شخصی من
- اسد سیف: کتابخانه شخصی من
- نیلوفر بیضایی: کتابخانه شخصی من
- پرتو نوریعلا: کتابخانه شخصی من
- احمد خلفانی: کتابخانه شخصی من
- مهدی جامی: کتابخانه شخصی من
- لیلا سامانی: کتابخانه شخصی من
- مجید نفیسی: کتابخانه شخصی من
- مسعود کدخدایی: کتابخانه شخصی من
- مسعود نقرهکار: کتابخانه شخصی من
- یورگن هابرماس: کتابخانه شخصی من
◄ کتابخوان هستید و مایلید کتابخانه شخصی خود را در این مجموعه معرفی کنید؟
پس لطفا تماس بگیرید با culture (at) radiozamaneh.com