احمد احقری − برخی از شخصيت‌ها در ميان برلنی‌های نسل دوم نيز همانند پيشکسوتان خود از نسل اول، در روند شکل‌گيری جريانات و پديده‌های سياسی سال‌های بعد و تحولات اجتماعی جامعه ايران نقشی کليدی و پيشرو داشته‌اند. هرچند که اين روشنفکران، از ديگر سوی، خود محصولی از بنيان‌های انديشه و تحولات سياسی-اجتماعی دوره‌ای بوده‌اند که در آن می‌زيستند، ولی اين امر از نقش پيشروانه آن‌ها در آن دوره تاريخی نمی‌کاهد.

مرتضی علوی فرزند ارشد ابوالحسن و برادرِ بزرگ علوی، بدون شک از زمره پيشقراولان راهی است که دهه‌های ممتد با عنوان جنبش چپ و سوسياليستی در تاريخ ايران به ثبت رسيده است.

کودکی و زندگی خانوادگی مرتضی

مرتضی در سال ۱۲۸۰ در يکی از خانه‌های پدربزرگش حاج سيد محمد صراف در کوچه‌ای با همان نام در بازار آهنگران تهران متولد شد. پدر او ابوالحسن علوی يکی از انقلابيون مشروطه بود که در سال ۱۲۸۳، در زمانی که مرتضی کودک خردسالی بيش نبود، از ايران خارج شد و به آلمان مهاجرت کرد. تأمین هزينه زندگی فرزندان او را حاج سيد محمد صراف عهده‌دار شده بود. مادرشان از آن‌ها به تنهايی سرپرستی می‌کرد. زندگی کودکی و نوجوانی مرتضی سرشار است از کنش و واکنش‌های سياسی که در محيط خانوادگی او پيوسته جريان داشت. پدربزرگ، پدر و عموهای او از جمله فدايی و حسن علوی، از مخالفان قدرت‌گيری رضاخان بودند و در چنين جوی بود که مرتضی از همان اوايل نوجوانی به مبارزه سياسی روی آورد. مرتضی از هفده سالگی به مدرسه سياسی راه پيدا کرد و در زمان عقد قرارداد ۱۹۱۹ وثوق‌الدوله در اين مدرسه تحصيل می‌کرد. مدرسه سياسی در آن زمان مرکز اصلی مبارزه دانش‌آموزان بود و مرتضی يکی از پايه‌گذاران و سازماندهان اصلی تظاهرات دانش‌آموزان بر ضد قرارداد وثوق‌الدوله بود.

بزرگ علوی که نظاره‌گر فعاليت‌های سياسی برادر بزرگ‌تر خود بود، در خاطرات خود نقل می‌کند: “در زمان وثوق‌الدوله … يک کسی آمد در خانه بيرونی و گفت: آقا مرتضی را می‌خواهم. برادرم که رفته بود، از همان دم در با پيراهن و زيرشلواری، گرفتنش و بردنش. حسن علوی را هم بردند… من سوار الاغ می‌شدم و برای برادرم و برای حسن علوی شام و نهار به زندان می‌بردم… خارج شهر بود… هنوز اين تشکيلات را نداشتند… يک حياط بود با باغچه بزرگ که من می‌رفتم آن‌جا، آن‌ها را می‌دادم و برمی‌گشتم.”

مهاجرت به برلين

مرتضی در سال ۱۹۲۲ (۱۳۰۱) به همراه پدر و برادرش بزرگ علوی و نيز در همراهی با فرزندان جمعی از ملاکين و ثروتمندان آن زمان از جمله فرزندان فرزين که بعدها سفير دولت رضاشاه در برلين شد، به اين شهر وارد گرديد. او در ابتدا برای اقامت و تحصيل به شهر برسلاو (در خاک لهستان کنونی) رفت و مدت کوتاهی نيز در وين اقامت داشت. مرتضی در ضمن تحصيل در دانشگاه، در سفارت افغانستان نيز کار می‌کرد. او برای شرکت در دروس مختلف و استفاده از کلاس‌های درس استادان به شهرهای درسدن و لايپزيک هم می‌رفت و در سال ۱۹۲۷ (۱۳۰۶) در رشته اقتصاد سياسی دانشگاه برلين فارغ‌التحصيل شد.

در همين دوران بود که با تعدادی از دانشجويان ايرانی مانند تقی ارانی و احمد اسدی آشنا شده بود و با تاثيرپذيری از انديشه و جو سوسيال‌دمکراسی حاکم بر آلمان به مارکسيسم از يک سو و با توجه به کشش و جذابيت انقلاب روسيه برای روشنفکران آن دوره به رويکردی لنينيستی از سوی ديگر، گرايش يافته بود. مرتضی به‌همراه تقی ارانی از بنيانگذاران اصلی فرقه جمهوری انقلابی در شهر برلين بود که مانيفست آن با عنوان “بيان حق” منتشر شده بود و بين ايرانيان دست به دست می‌گشت. این مانیفست به زبان‌های گوناگون ترجمه شده بود. “بیان حق” به پدر مرتضی، يعنی ابوالحسن با نام مستعار “فريدون” تقديم شده بود.

فعاليت‌های سياسی مرتضی در برلين که با اسم مستعار حزبی “علی جاويد” صورت می‌گرفت، باعث شد که ديگر راه بازگشتی به ايران نداشته باشد. در اين دوران او تنها اقدام به يک سفر مخفيانه و کوتاه‌مدت به ايران نمود. مرتضی در اين سفر می‌بايستی با وکالت‌نامه‌ای که از پدرش گرفته بود، برای فروش ملکی در دهِ خاتون‌لر که از پدربزرگش در اختيار پدرش گذاشته شده بود، اقدام می‌کرد و با پول آن به برلين برمی‌گشت. نجمی علوی آخرين ديدار خود را با مرتضی اين‌گونه توصيف می‌کند: “ورود مرتضی هم با رمز و راز بود. نيمه‌شبی که همه‌ی افراد خانه در خواب بودند، درِ خانه به‌صدا درآمد… همه‌ی اعضای خانه از ورود مرتضی باخبر شدند … همواره کلمه هيس‌هيس را به‌خاطر دارم. به زرافشان گفتم، «مگه چی می‌شه که بگم داداشم از فرنگ برگشته؟ » او با حالت وحشت‌زده گفت: «نه، نه اصلا به کسی نگو، کارمان زار می‌شه.» من هم ديگر ياد گرفته بودم که بايد به کسی از آمدن آقا مرتضی چيزی نگويم.”

فعاليت‌های سياسی مرتضی تنها به تشکيلات ايرانی محدود نماند. مرتضی علوی در سال ۱۹۲۷ به حزب کمونيست آلمان و بين‌الملل کمک‌های کارگری که توسط ويلی مونتسنبرگ از رهبران مشهور حزب پايه‌گذاری شده بود، پيوست.

انتشار نشريه پيکار

مجموعه فعاليت‌های مرتضی در رهبری فرقه با انتشار و پخش وسيع شب‌نامه‌ها و به‌ويژه از زمانی که نشريه “پيکار” را در تيراژ وسيع منتشر می‌کرد، نمی‌توانست به کام رضا شاه، که تازه در قدرت تثبيت شده بود، خوش آيد. در سال‌های ۲۸-۱۹۲۷ اقدامات سياسی مرتضی به‌همراه ارانی و ايرج اسکندری خشم دولت رضا شاه را تا جايی برانگيخت که حتا به ايجاد تشنج در روابط بين ايران و آلمان منجر شد. در اين دوران آلمان با ايران روابط اقتصادی و تجاری گسترده‌ای برقرار ساخته بود که از کار صادرات کالا تا خدمات قورخانه و ساختن راه‌آهن سراسری از جنوب تا شمال ايران را دربرمی‌گرفت. محتوای نشريه “پيکار” که با سردبيری و مقالات مرتضی به‌طور عمده تغذيه می‌شد، از نظر قانونی ثبت شده و دارای امتيازی تحت مسئوليت يک شخص آلمانی با نام دکتر کارل وِرنِر بود. مقالات و تبليغات مندرج در نشريه “پيکار” با محتوای ضدديکتاتوری و نشر انديشه جمهوری‌خواهی بود و مردم را تشويق به سرپيچی از پرداخت ماليات و قيام بر ضد حکومت رضا شاه می‌کرد. در اين نشريه تمام اقدامات عمرانی و نوسازی کشور مانند احداث خط آهن سراسری در ايران به‌عنوان يک توطئه و خيمه‌شب‌بازی برای فريب افکار با هدفِ استفاده استعمارگرانه انگليس برای حملات آتی و ايجاد کمربند امنيتی عليه روسيه قلمداد می‌شد. در همين دوران است که تيمورتاش از طرف دولت ايران به سفارت آلمان رجوع کرده و خشم دولت رضا شاه را از فعاليت‌های فرقه جمهوری انقلابی در آلمان ابراز نموده و تقاضا می‌کند که از انتشار و پخش نشريه پيکار در برلين جلوگيری به‌عمل آيد.

ناگفته نماند که ممنوع ساختن نشريه “پيکار” با امتياز رسمی آلمانی، بر اساس قانون جمهوری وايمار امر ساده‌ای نبود. کارل ورنر در نشريه خود تذکر داد که جمهوری آلمان در قانون مجازات خود، ماده قانونی در ارتباط با توهين به شاه را هنوز حذف نکرده است، در حالی که در آلمان ديگر شاهی در قدرت نيست. با وجود دفاع سوسيال‌دمکرات‌ها و ورزای آن‌ها در کابينه از آزادی و عدم دخالت دولت در کار مطبوعات، وزارت خارجه آلمان با ارائه تفسير نوينی از ماده قانونی مربوطه، که قانون مجازات برای توهين به شاه، شامل سلاطين در کشورهای ديگر نيز می‌شود، دستور پيگيری و تقاضای ممنوعيت نشريه “پيکار” را صادر نمود. در اثر اين پيگرد، خانه مرتضی به‌عنوان مضمون شماره يک در پرونده توهين به شاه مورد هجوم و تفتيش پليس آلمان قرار گرفت. اتهام او دريافت کمک‌های مالی از انقلابيون بوده است. در اين وارسی‌ها جز نسخه‌هايی از نشريه “پيکار”، سند ديگری که باعث اخراج فوری او از آلمان شود، به دست پليس نيفتاد. در اين زمان وزارت کشور و فرماندهی پليس که در دست نيروهای سوسيال‌دمکرات بود، تمايل چندانی به پيگيری پرونده مرتضی علوی نداشتند، در حالی که وزارت خارجه آلمان تحت فشار دولت ايران و سفارت انگلستان مصرانه خواهان ممنوعيت “پيکار” و اخراج علوی از آلمان و نيز مجازات کارل ورنر بود. از نظر وزارت خارجه نويسنده مقالات “پيکار” کسی جز مرتضی نمی‌توانست باشد، چرا که کارل ورنر زبان فارسی نمی‌دانست.

نشريه “پيکار” تا شماره ۱۲ ادامه پيدا کرد و هربار با تيراژ ۳۰۰۰ نسخه‌ای در برلين دست به دست می‌گشت و در پاريس نيز توزيع می‌شد. فرقه جمهوری انقلابی به منظور جلوگيری از اخراج دانشجويان ايرانی به‌خاطر فعاليت‌های سياسی بر ضد حکومت رضا شاه نزد رودلف برايت‌شايد نماينده سوسيال‌دمکرات‌ها در پارلمان آلمان، که بعدها به رياست اين پارلمان رسيد، شکايت برد. او در مقاله‌ای در روزنامه فوروارتس ارگان حزب سوسيال‌دمکراسی به سياست اخراج دانشجويان اعتراض و پليس آلمان را از گزمه‌های يک دولت خارجی دانست.

با وجود مقاومت‌های مدنی در آلمان و اختلافات سياسی ميان وزارت کشور و وزارت خارجه دولت جمهوری آلمان و باوجود اين که حتا قرار بود تصميم نهايی در نشستی بين دو وزارت‌خانه و با حضور صدراعظم آلمان اتخاذ شود، دولت ايران موفق شد با تهديد به قطع روابط و عدم ارسال دانشجو به آلمان، خواست خود را به کرسی نشاند. به اين ترتيب بود که محکمه‌ای برای رسيدگی به کار نشريه پيکار در برلين تشکيل شد و وزارت خارجه آلمان از علنی بودن آن نيز در ابتدا جلوگيری به عمل آورد تا دفاعيات متهمان به وخيم‌تر شدن روابط ايران و آلمان منجر نشود.

با توجه به استناد محکمه مبنی بر وجود قانون مجازات مشابهی در زمينه توهين به شاه در ايران، کار رسيدگی آغاز شد. مجلس ايران پيش از آن قانونی تصويب کرده بود که به‌موجب آن برای مجازات توهين به اعليحضرت تا دو سال حبس تعيين شده بود. در همين اثنا بود که کارخانه کروپ به صنايع آلمان نامه‌ای نوشت و خواستار آن شد که اين صنايع با ارسال درخواست‌نامه‌هايی به وزارت کشور، به سفارت ايران در مقابله با تبليغات ضد رضاشاه ياری رسانند.

اين مجموعه شرايطی بود که منجر به توقيف شدن نشريه “پيکار” در اکتبر ۱۹۳۲ (۱۳۱۱) گرديد. اعتراض و عدم پذيرش حکم دادگاه توسط دکتر کارل ورنر و اعتراضات بعدی به اين تصميم در مطبوعات و محافل چپ‌گرای آلمان، هيچ‌کدام نتوانستند مانع اين تصميم و تبعيد مرتضی علوی از آلمان شوند. مرتضی مدت کوتاهی به زاکسن رفت و چون حق اقامت در سراسر آلمان از او سلب شده بود، مجبور شد به تبعيد برود.

در دادگاه نهايی که به‌طور علنی برگزار می‌شد، علوی اجازه يافت از وين به برلين رفته و در محکمه شرکت کند. هم‌زمان با محکمه ادعانامه‌ای توسط جمهوری‌خواهان برضد رضاشاه منتشر شد. دکتر ورنر و يارانش می‌خواستند حقايقی را در دادگاه بازگو کنند. دادگاه ولی بسيار کوتاه برگزار شد و اجازه صحبت طولانی به متهمين داده نشد. دکتر ورنر به جرم تجاوز به قانون مطبوعات به شصت مارک جريمه نقدی محکوم شد و حکم ممنوعيت انتشار “پيکار” تائيد شد.

اين حکم که نسبتا رقيق و فاقد مجازات سنگين برای متهمين بود، البته نتوانست رضايت دولت ايران را فراهم کند و بازهم روابط دو کشور به وخامت گرائيد، تا جايی که آلمانی‌ها از اخراج اتباع خود از ايران واهمه داشتند و بانک مرکزی آلمان از لغو قراردادهای اقتصادی از سوی دولت ايران نگران بود. تنها حوادث بعدی سياسی بودند که اين روند را تحت‌الشعاع خود قرار دادند.

خروج از آلمان و سرنوشت مرتضی

مرتضی در دوران اقامت در وين و پراگ به کار مطبوعاتی – سياسی خود ادامه داد. فقدان امکانات چاپی و مالی اما باعث شدند که آن‌ها بعضا به‌صورت دست‌نويس باقی بمانند.

با قدرت‌گيری آدولف هيتلر در آلمان، مرتضی از پراگ خارج شد و در اوايل ۱۹۳۳ (۱۳۱۲) به اتحاد شوروی پناه برد.

دوران زندگی ۹ ساله مرتضی در اتحاد شوروی از جمله نقاط تاريک زندگی اوست. شواهد نشان می‌دهند که مرتضی پس از يک سال اقامت در مسکو و ثبت نام در مدرسه لنين مسکو، از سوی کمينترن مغضوب واقع شد و در آوريل ۱۹۳۴ (۱۳۱۳) از حزب کمونيست اخراج گرديد. بهانه اخراج او ارتباط با يک زن آلمانی در زمان اقامتش در برلين بوده است. بر اساس اين گزارش‌ها اين زن که توسط مرتضی به رفقای آلمانی معرفی شده بو،د با پليس آلمان کار می‌کرده است. او باعث لو رفتن مخفی‌گاه اعضای حزب شده بود. در ضمن این زن از محل سکونت مرتضی در مسکو نيز خبردار بوده است. با توجه به ارتباط با اين زن آلمانی و برخی “ارتباطات مشکوک” ديگر (با افرادی مثل تقی ارانی و …)، مرتضی با حکم بين‌الملل کمونيستی از حزب کمونيست اخراج و از مسکو به مناطق آسيايی شوروی تبعيد گردید و پس از چندی توسط دستگاه امنيتی شوروی دستگير شد. شواهد بعدی آشکار ساختند که بهانه‌های اخراج و دستگيری او از نمونه بهانه‌تراشی‌های رايج دستگاه استالينی بود که در گزارشات ارسالی به کمينترن منعکس می‌شد.

سال‌ها در جستجویِ برادر

تا سال‌ها پس از مهاجرت مرتضی به مسکو کسی از سرنوشت او خبری نداشت. تنها اين خواهر کوچک‌تر او نجمی بود که پس از مهاجرت به شوروی از سال ۱۳۲۵ (۱۹۴۶) با دل‌نگرانی از سرنوشت برادر بزرگ‌تر خود، به تحقيق و تجسس برای پيدا کردن او پرداخت. نجمی علوی در کتابی که در رابطه با سرنوشت برادرش منتشر ساخته می‌نويسد: “واقعيت اين است که من حدود ۱۰ سالِ اول مهاجرتم در شوروی چيزی درباره‌ی کشتار و تصفيه‌های خونين دوران استالين و جنايت‌های آن دوران و يا اين که برادرم مرتضی علوی پس از آمدن به شوروی جزو اين قربانيان بوده، نمی‌دانستم… جست‌و‌جوی من درباره‌ی برادرم، به‌تصادف و از سال‌های قبل شروع شده بود.”

تصادفی که نجمی علوی به آن اشاره می‌کند، در واقع سرنخی بود که يکی از همکارانش در راديو باکو به او داده بود. نجمی از طريق او پی برد که مرتضی در اوايل سال‌های ۱۹۳۰ در استالين‌آباد بوده است. نجمی با پيگيری رد پای مرتضی از طريق مامور سانسور راديو، به شخصی با نام ديلمی که رئيس بخش فارسی راديو تاجيکستان بوده است، می‌رسد. از آن‌جا که ارتباط او با ديلمی تنها از طريق نامه بود، اطلاعاتی در مورد مرتضی از طريق او به‌طور مکتوب به‌دستش نرسيد. در همين زمان اما در مجله‌ی تهران‌مصور در ايران، خاطراتی از فون پاين سفير آلمان در ايران منتشر گرديد که با اشاره به فعاليت‌های مرتضی در آلمان و انتشار نشريه “پيکار”، به اين واقعيت اشاره می‌کند که تيمورتاش به دستور رضا شاه چندين بار در برلين با مرتضی علوی ملاقات داشته تا با منصرف ساختن او از انتشار “پيکار” و تطميع او به پست وزارت، مرتضی را به ايران بازگرداند. نجمی علوی از طريق اطلاعات مندرج در مقاله تهران مصور که به تيرگی روابط ايران و آلمان در اثر انتشار مجله “پيکار” و نهايتا اخراج مرتضی از آلمان اشاره داشت، يقين يافت که مرتضی از آن پس در شوروی به‌سر می‌برده است.

با آغاز روشنگری‌ها عليه جنايات استالين، نجمی اين امکان را يافت که برای ديدار ديلمی، که خود از زندانيان دوران استالين بوده است، به تاجيکستان سفر کند. در اين سفر براساس اطلاعاتی که از ديلمی کسب می‌کند متوجه می‌شود که مرتضی به‌همراه سلطان‌زاده در مسکو در نشست‌های کمينترن شرکت می‌کرده و به سياست نزديکی دولت شوروی به حکومت رضا شاه در ايران معترض بوده است و در اين جلسات برسر عقايد خود جنجال‌ها به‌پا کرده بودند. پس از مدتی مرتضی را از مسکو به تاجيکستان تبعيد کردند تا به ترجمه‌ی کتاب‌های آلمانی به فارسی بپردازد و در سياست دخالتی نداشته باشد.

نجمی پس از آن با پيگيری ردپای مرتضی از طريق ايرج اسکندری و ابوالقاسم لاهوتی، نامه‌ای به سازمان امنيت شوروی درباره‌ی سرنوشت مرتضی می‌نويسد. ۴۰ روز پس از ارسال آن نامه، او را به سازمان امنيت احضار کردند و اعلام نمودند که نتيجه‌ی تحقيقات صليب‌سرخ مسکو به‌زودی به او ابلاغ خواهد شد. اين نتيجه در تاريخ ۴ دسامبر ۱۹۵۷ (۱۲ آذر ۱۳۳۶) به نجمی علوی ابلاغ شد و آن چيزی نبود جز يک تبرئه‌نامه و اعاده‌ی حيثيت از مرتضی که قربانی تصفيه‌حساب‌های دوران استالين شده بود. در اين نامه از دادستانی اتحاد شوروی آمده است: “… درخواست … شما در مورد رسيدگی به پرونده‌ی مرتضی علوی فرزند ابوالحسن توسط دادستانی ترکستان رسيدگی گرديد. بنا بر اعتراض دادستان نظامی ترکستان از محکمه‌ی نظامی ترکستان در تاريخ ۴ دسامبر ۱۹۵۶ (۱۳۳۵) پرونده‌ی مرتضی علوی بسته شد و به‌علت نداشتن جرم کاملا تبرئه گرديد …”

اصل اين تبرئه‌نامه به‌همراه گواهی فوت مرتضی علوی از سوی دادگاه بخش نظامی ترکستان به آدرس خانم نجمی علوی در مسکو ارسال شد. گواهی فوت، مرگِ او را اين‌گونه توضيح می‌دهد: “مرتضی علوی فرزند حسن در تاريخ ۸ ژوئيه ۱۹۴۱(۱۳۲۰) به علت بيماری مالاريا درگذشت. اين مدرک در دفتر مخصوص اداره سجل و احوال در ۷ ژانويه ۱۹۵۸ (۱۳۳۷) به‌ثبت رسيده است.”

دکتر غازيانی در تفسير اين سند می‌نويسد: “…دفترهای مخصوص در شوروی تماما زيرنظر ک.گ.ب قرار داشت و دارد و آن‌ها “سندهايی” را به درخواست‌کنندگان می‌دهند که به “دادرسی عادلانه ديکتاتوری پرولتاريا” شک و ترديد به‌خود راه ندهند. گورستان چنين شخصيت‌هايی هم که به “بيماری مالاريا” چشم از جهان فرو می‌بندند برای دادستانی روشن نيست، زيرا در سال‌های تصفيه‌های بزرگ (۳۸ – ۱۹۳۶) چنين کسان را جمعی در “لعنت‌آبادهای سرخ” به خاک می‌سپردند …”

خسرو شاکری در تائيد نادرست بودن اين گواهی فوت، از شواهد ديگری به اين شرح استفاده می‌کند: “بنا بر اسناد کمينترن، در نوامبر ۱۹۴۱، هنگامی که عبدالحسين نوشين از کمينترن خواست که کمونيست‌های ايرانی مقيم شوروی به ايران گسيل داده شوند تا به حزب جديدالتاسيس (توده) کمک برسانند، علوی و عده‌ای ديگر از کمونيست‌های ايرانی هنوز حيات داشتند. بنابراين، به خلاف سند صادره از سوی مقامات تاجيکستان، در سال ۱۹۵۸، و با توجه به آن‌چه ما از گزارش گُليايِف دستگيرمان می‌شود، علوی بايد در ۸ ژوئيه‌ی ۱۹۴۲ (۱۳۲۱) تيرباران شده باشد.”

شرح عکس‌ها:

عکس شماره ۱- مرتضی علوی (منبع ۶)

عکس شماره ۲- عکسی از مرکز برلين در سال ۱۹۲۵، لینک منبع

عکس شماره ۳- روزنامه پيکار (منبع ۳)

عکس شماره ۴- کتاب سرگذشت مرتضی علوی از نجمی علوی(منبع ۴)

عکس شماره ۵- نامه دادستانی شوروی به خانم نجمی علوی (منبع ۳)

عکس شماره ۶ – گواهی فوت مرتضی علوی (منبع ۳)

منابع:

۱. برلنی‌ها، دکتر جمشيد بهنام

۲. خاطرات بزرگ علوی، به‌کوشش حميد احمدی، نشر باران، ۱۹۹۷

۳. ماهم در اين خانه حقی داريم، خاطرات نجمی علوی، حميد احمدی، نشر اختران، ۱۳۸۳

۴. سرگذشت مرتضی علوی، نجمی علوی، انتشارات مرد امروز، ۱۳۷۰

۵. تاريخچه فرقه جمهوری انقلابی، حميد احمدی، نشر آتيه، ۱۳۷۹

۶. تقی ارانی در آينه‌ی تاريخ، خسرو شاکری، نشر اختران، ۱۳۸۷

۷. ياد بزرگ علوی، مقاله “هفتاد سال دوستی با دودمان علوی” – جمال‌زاده، نشر ثالث، تهران

بخش پیشین از مجموعه برلنی‌ها

شرح حال و زندگی سياسی- اجتماعی دکتر تقی ارانی