گفته‌اند و می‌گویند که مسئله سرنگونی رژیم‌های استبدادی منوط و متکی به آگاهیبخشی به مردم است. رژیم استبدادی مانع انواع آزادیها بهخصوص آزادی بیان است. مردم حقیقت را نمی‌دانند. حقیقت فسادهای گسترده رژیم، حقیقت حکومت هزارفامیل، حقیقت بازداشت‌های خودسرانه و شکنجه و حکم‌های ناعادلانه زندان، حقیقت اصلاح‌ناپذیری رژیم، حقیقت سرنگونی رژیم به عنوان تنها راه نجاتبخش و غیره.
 
اگر مشکل موانع اطلاعرسانی بهنحوی حل شود و حقایق به مردم گفته شود، رژیم سرنگون خواهد شد. پس آگاهیبخشی افشاگری و ارائه تحلیل درست از واقعیت‌های استبداد دینی- کار اساسی است.
 
در این که رژیم‌های استبدادی و نظام فقیهسالار جمهوری اسلامی- آزادی بیان را مسدود می‌سازند و می‌کوشند تا حقایق و صدای مخالفان به گوش مردم نرسد، شک و تردیدی وجود ندارد. در این نیز شک و تردیدی وجود ندارد که آگاهیبخشی و حقیقتگویی شرط لازم رهایی و رسیدن به آزادی است، اما آیا مسئله و مشکل سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی این است که اطلاعرسانی درست صورت نمی‌گیرد و حقایق به گوش مردم رسانده نمی‌شوند؟ پاسخ منفی است. چرا؟
 
شاید هیچ صدایی به اندازه صدای اعتراض زندانیان سیاسی گوش شنوا نیابد و تأثیرگذار نباشد. زندانیان سیاسی انتخابات ۱۲ اسفند ۱۳۹۰ مجلس شورای اسلامی را تحریم کرده‌اند و رسانه‌های یادشده به نحو احسن تحریم آنها را به اطلاع مردم ایران رسانده‌اند
 
یکم: اگر رژیم استبدادی در وضعیتی قرار داشت که می‌توانست همه راه‌های اطلاع‌رسانی و حقیقت‌گویی را مسدود کند و صدای هیچ مخالفی به گوش مردم نرسد، امکان سرنگونی رژیم تاحدود بسیار بالایی به آگاهی‌بخشی متکی می‌شد. تجربه سرنگونی رژیم شاه نشان‌دهنده این مدعاست. رژیم شاه در شرایط ماقبل انقلاب ارتباطات قرار داشت و تنها رادیو بی‌بی‌سی روزانه به مدت کوتاهی برنامه داشت.
 
انقلاب ارتباطات ده‌ها رسانه به وجود آورده است که همه‌روزه در حال اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی‌اند. تلویزیون بی‌بی‌سی، آمریکا و ده‌ها تلویزیون فارسی دیگر، رادیو بی‌بی‌سی، رادیو فردا، رادیو فرانسه، رادیو آلمان و ده‌ها رادیوی دیگر، اینترنت با صدها سایت خبری سیاسی و فیس‌بوک، شبانه‌روز در حال انجام این وظیفه‌اند و هیچ نکته‌ای وجود ندارد که از طریق این رسانه‌ها به گوش میلیون‌ها ایرانی نرسد.
 
دوم: صدای مخالفان داخل کشور و زندانیان سیاسی نیز از طریق همین رسانه‌ها به گوش مردم ایران می‌رسد. وقتی احمد قابل، احمد زیدآبادی، عیسی سحرخیز، قاسم شعله سعدی، نوری‌زاد، قدیانی و غیره در داخل کشور نامه‌های سرگشاده اعتراضی خطاب به آیت‌الله خامنه‌ای می‌نویسند، رسانه‌های یادشده به خوبی این صداهای اعتراضی شجاعانه را به گوش مردم می‌رسانند.
 
شاید هیچ صدایی به اندازه صدای اعتراض زندانیان سیاسی گوش شنوا نیابد و تأثیرگذار نباشد. زندانیان سیاسی انتخابات ۱۲ اسفند ۱۳۹۰ مجلس شورای اسلامی را تحریم کرده‌اند و رسانه‌های یادشده به نحو احسن تحریم آنها را به اطلاع مردم ایران رسانده‌اند. درخواست اینها از همه صداهای بیرونی موثرتر است، برای این که بابت اعتراض‌شان در حال دادن هزینه هستند.
 
سوم: شاید گفته شود سخنانی وجود دارد که گفته نشده و یا به گوش مردم نرسیده است. این مدعا کاذب است. هیچ سخن ناگفته‌ای وجود ندارد. همه این مدعیات با شرح و تفصیل بسیار بازگو شده و از طریق همین رسانه‌های فراگیر به اطلاع مردم رسیده است: رژیم جمهوری اسلامی اصلاح‌ناپذیر است، آیت‌الله خمینی یک دیکتاتور بزرگ بود که دستش به خون مردم ایران آلوده است. رژیم جمهوری اسلامی مرتکب جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت شده است، اسلام عامل همه بدبختی‌های ماست. دین‌خویی عامل عقب‌ماندگی ماست. امام زمان وجود ندارد. سکولاریسم تنها راه رهایی است. آخوندها انقلاب ایران را دزدیدند. جمهوری اسلامی یک رژیم نظامی و یاغی است. جمهوری اسلامی فاسدترین رژیم روی کره زمین است. اصلاح‌طلب‌ها سوپاپ اطمینان رژیم هستند. روشنفکران دینی می‌خواهند اسلام را تر و تمیز کنند. در زندان‌های جمهوری اسلامی به‌طور سازمان یافته به زندانیان تجاوز شده است و می‌شود. استقلال نه دارای معنای سابق است و نه دارای اهمیت سابق. چپ‌های مذهبی و چپ‌های مارکسیست عامل بسیاری از کجروی‌های ما بوده‌اند و هستند. انتخابات باید تحریم شود. این حکومت باید سرنگون شود. تحریم‌های فلج‌کننده ابزار مفیدی برای سرنگونی رژیم هستند. دخالت‌های بشردوستانه شبیه لیبی باید در ایران صورت بگیرد و …
 
صدای اپوزیسیون سرنگون‌خواه مقیم خارج پژواک چندانی در جامعه ایران نمی‌یابد، برای این که در صحنه مبارزه حضور ندارد. نمی‌توان در اروپا و آمریکا و کانادا نشست و فرمان صادر کرد که رژیم باید سرنگون شود و انتظار داشت با این فرمان، جمهوری اسلامی سرنگون شود
 
چهارم: مسئله این است که رژیم را تنها با حرف زدن نمی‌توان سرنگون کرد. باید کاری کرد و نیروهای خواهان سرنگونی رژیم حاضر به انجام هیچ کاری نیستند. اگر مجموعه کارهایی صورت نگیرد، حرف زدن و اطلاع‌رسانی موجب سقوط و فروپاشی جمهوری اسلامی نخواهد شد.
 
پنجم: رژیم جمهوری اسلامی در داخل مرزهای ایران مستقر است. این رژیم را نمی‌توان در آمریکا و اروپا و کانادا و ژاپن و … سرنگون کرد. نیروی سرنگون‌ساز باید در قلمرو خاک ایران اقدام به سرنگون‌سازی کند. اگر به ارزشی نگریسته شود که مردم برای زندانیان سیاسی قائلند (که در زندان‌ها در حال مبارزه و دادن هزینه هستند)، تفاوت روشن می‌شود. زندانیان سیاسی جایگاه ویژه‌ای دارند، چون- مطابق برخی تعاریف معرفت‌شناختی- باور امری است که به عمل منتهی می‌شود. زندانیان نشان داده‌اند که باورهای‌شان به عمل منتهی شده است و برای اعتقادات‌شان در صحنه نزاع و مبارزه حضور دارند.
 
صدای اپوزیسیون سرنگون‌خواه مقیم خارج پژواک چندانی در جامعه ایران نمی‌یابد، برای این که در صحنه مبارزه حضور ندارد. نمی‌توان در اروپا و آمریکا و کانادا نشست و فرمان صادر کرد که رژیم باید سرنگون شود و انتظار داشت با این فرمان، جمهوری اسلامی سرنگون شود. خوب چه کسی باید رژیم خودکامه ولی فقیه را سرنگون سازد؟ آیا من می‌توانم در نیویورک بنشینم و از مردم ایران بخواهم که جان‌شان را فدای فرمان من کنند؟ آیا اگر چنین کنم هیچکس پیرو و دنباله‌رو من خواهد شد؟
 
ششم- انجام رفتارهای سرنگون‌ساز در مکانی که رژیم مستقر است، یکی از پیش‌شرط‌های سرنگونی جمهوری اسلامی است. در این مرحله، تازه کار براندازی رژیم آغاز می‌شود. حضور در صحنه پیکار و آمادگی برای مبارزه عملی سرنگون‌ساز، “شرط لازم” است، نه “شرط کافی” سرنگونی رژیم. سرنگونی رژیم جدی است، نه شوخی. این قصد جدی بهایی دارد. به عنوان مثال، برای فلج کار کردن رژیم باید اعتصاب‌های کارگری وسیع به راه انداخت. اعتصاب نیازمند برنامه‌ریزی و سازماندهی است. به صرف صدور فرمان اعتصاب از خارج کشور، اعتصاب صورت نمی‌گیرد. بسیج اجتماعی نیز نیازمند سازماندهی است. پس باید کاری در محل انجام داد.