«چرا هیچکاری نمیکنی؟» این نخستین واکنش اطرافیان به فرد قربانی خشونت است. برای افراد بیرونی، واکنش نشان ندادن به خشونت عجیب است و اغلب از اینکه قربانیان نمیتوانند تغییری در وضعیت خود ایجاد کنند، عجیب است. اما این برخورد عجیب، نادر نیست. اغلب کسانی که در معرض انواع خشونت خانگی قرار دارند، یا هرگز برخوردی با آن نمیکنند، یا واکنشششان دیرهنگام و با تاخیر است.
برای شناختن دلیل این عدم واکنش باید ریشههای آن را شناخت. اتخاذ هر نوع استراتژی به عوامل مختلفی چون سن، طبقه و پایگاه اجتماعی، سطح تحصیلات، استقلال مالی و شغلی، برخورداری از حمایتهای خانوادگی، قانونی و از همه مهمتر نوع خشونت و جدیت آن بستگی دارد.
استراتژی سکوت
با وجود تبلیغات فراوان درباره خشونت خانگی و روشهای مقابله با آن و حتی محکوم کردنش، برای بسیاری از زنان خشونت خانگی در شبکهای از باورهای اجتماعی و فرهنگی و عرفی درهم تنیده است و برای بخش قابل توجهی از جمعیت یک بخش عادی و پذیرفته شده زندگی است، به نحوی که آن را جزو بخشهای خصوصی زندگی به حساب میآورند و از فرط عادیانگاری، لزومی به مقابله با آن نمیبینند.
برای بسیاری از زنان درگیر خشونت، استراتژی غالب، انکار و حاشاست. آنها رفتارهای خشن فیزیکی و توهین و تحقیر از سوی مرد یا محرومیت از حقوق مادی یا اجتماعی خود را به عنوان بخشی از زندگی عادی زنانه تعریف میکنند و عادی میدانند و آن را به جنسیت خود ربط میدهند. به همین دلیل است که در گروههای مختلف زنان این باور وجود دارد که خشونت علیه زنان یک امر عادی و قابل قبول و بخشی از سرنوشت مشترک آنها به دلیل زن بودن است و به همین دلیل باید با آن نهایت مدارا کرد.
شکلهای مختلفی از خشونت بر اساس باورهای رایج اجتماعی، غیر مهم و جزیی تلقی میشود که به سادگی میتوان از آن گذشت. بسیای از شکلها هم طبیعی دانسته میشود و مثلا زنان این باور را به همدیگر انتقال میدهند که دلیل آن، اشتباهات خود زن، طبیعت مرد یا صلاح زندگی مشترک است.
بر اساس همین باور و طرز تفکر، واکنش نشان دادن به خشونت از سوی زنان، ناپسند و مذموم است و اگر زنی خشونت نسبت به خود را نپذیرد، به عنوان کسی که نظام رایج رفتاری و خانوادگی را بر هم زده سرزنش میشود و عامل بدنامی و بیآبرویی خوانده میشود. فشارهای فرهنگی و اجتماعی که وظیفه زنان را حفظ آبرو میداند، در کنار ترس از بدنامی و سرزنش دیگران، زنان را به سکوت و پذیرش و تندادن تشویق میکند.
با وجود تغییرات اجتماعی در میان خود زنان و بالاتر رفتن آمار زنان تحصیلکرده و شاغل، الگوی مدارا با خشونت در میان زنان اما چندان تغییر نکرده است. از یک سو زنان تحصیلکردهتر و از نظر اقتصادی مستقل، به نوعی خشونت را در مردان تقویت میکنند: به این معنا که مردان، آنها را تهدیدی برای جایگاه و موقعیت برتر مردانه خود میبینند و در نتیجه بر مبنای الگوی خشم مردسالارانه خود، با این گروه از زنان با خشونت برخورد میکنند. به همین دلیل است که در میان زنان شاغل هم خشونت خانگی رواج دارد و حتی ایجاد مانع بر سر راه دسترسی این زنان بهدرآمد خود یکی از روشهای اعمال خشونت از سوی مردان است.
یکی از باورهای موجود دیگر در میان زنان این است که با گذشت زمان خشونت مرد علیه زن کاهش پیدا میکند و به خصوص اگر زن مدارای بیشتری بکند، مرد رفتار خود را تغییر داد. بر مبنای برخی از تجربیات، این اتفاق در عمل برای برخی از زنان میافتد به این دلیل که زنان کم کم با مسنتر شدن جایگاه اجتماعی ویژهای پیدا میکنند که ناشی از تغییر جایگاه آنها از یک زن جوان به مادر است. احتمال حمایت فرزندان بالغ از مادر، دست مردان را در اعمال خشونت میبندد.
خشونت متقابل و مراجعه به قانون
اما مدارا به دلیل ترسهای اجتماعی، وابستگی اقتصادی استراتژی تمام زنان در مقابل خشونت خانگی نیست. در مواردی هم زنان به دلیل آگاهیهای بیشتر حقوقی و اجتماعی، برخورداری از میزانی استقلال اقتصادی یا به حد اعلای تحمل خود رسیدن، تصمیم میگیرند که واکنشی جدیتر نشان دهند. با این حال در چنین شرایطی هم واکنش نشان دادن ساده و بدون هزینه نیست.
زنان جوان و تحصیل کرده امروزی در مقایسه با نسلهای پیشین، خشونت علیه خود را کمتر تحمل میکنند و رفتارهای خشن مردان را عادی تلقی نمیکنند. به همین دلیل مقاومت به شکلهای مختلف را یک استراتژی برای خود تعریف میکنند.
یکی از این استراتژیها مراجعه به مراجع قانونی و ثبت خشونت خانگی است. برخی از زنان با مراجعه به پزشکی قانونی این خشونتها را گزارش میکنند تا بتوانند با تکیه به مدارک رسمی و قانونی از آن برای تقاضای طلاق یا دریافت دیه استفاده کنند. البته در شرایط کنونی قانون مدون جامعی که زنان را در مقابل حشونتهای خانگی حمایت کند وجود ندارد و حتی بخشهایی از قوانین خود به خشونت علیه زنان دامن میزنند و آن را بازتولید میکنند. اما حتی در صورت مراجعه به همان بخشهای موجود در قانون هم حمایت کاملی از زنان صورت نمیگیرد و مجریان قانون آنها را دعوت به صبر و سکوت و پذیزش و مدارا میکنند.
از طرفی، این نوع برخورد حتی از سوی جامعه زنان هم تحمل نمیشود و زنان یکدیگر را توصیه میکنند که به جای مقابله با ساختارهای موجود خشونت را یک موضوع فردی ببینند و وضعیت را حفظ کنند.
این تردید در زنان وجود دارد که گزارش خشونت خانگی تغییری در وضعیت آنها ایجاد میکند یا نه و به همین دلیل این باور که مراجعه به مراجع قانونی باید آخرین راخ حل باشد، در بین زنان بسیار قوی است.
خشونت با خشونت
گروه کوچکی از زنان هم هستند که در صورت مراجهه با خشونت خانگی، دست به مقابله میزنند و پاسخ را با خشونت میدهند. از جمله این روشها علاوه بر به کار گرفتن خشونت فیزیکی، شیوههای مختلفی از خشونتهای عاطفی است. مثل قهر، امتناع از رابطه زناشویی، خشونتهای رفتاری و کلامی.
شبکههای اجتماعی خانوادگی و گروههای همجنسان، مکانهایی هستند که زنان در معرض خشونت خانگی در خلا خانههای امن و حمایتهای قانونی و رسمی به آنها روی میآورند. به این معنا که زنان در صورت مواجه شدن با خشونت خانگی نخست از خانواده و بستگان خود کمک میگیرند و اگر در خانه آنها پناهی برایشان نبود، به شبکه دوستان و همجنسان مراجعه میکنند. سفرهای کوتاه، زیارت، کلوبهای ورزشی یا آرایشگاهها از مکان های دیگری هستند که زنان به طور موقتی برای دریافت حمایت و مشاوره به آنها مراجعه میکنند.
منبع: خانه امن