محسن کاکارش ـ فشار بر اقلیتهای مذهبی، قومی و ملی ایران از سوی حاکمیت طی سالهای گذشته همواره مورد بحث کارشناسان این عرصه بوده و تاکنون نظرات گوناگونی در این زمینه مطرح شده است.برخی از کارشناسان معتقدند این فشارها به نوع نگرش حاکمیت به مسئلهی اقلیتها در ایران برمیگردد.برخی از آنها در گامی فراتر به لحاظ نظری با «فاشیست» خواندن جمهوری اسلامی نگرش و برخورد حاکمان به این مسئلهی معین را نیز «فاشیستی» قلمداد میکنند.اخیراً پس از ممانعت از بهکارگیری زبان مادری در بخشهایی از ایران، ناصر ایرانپور، محقق و فعال حقوق بشر تزهایی در مورد «فاشیسم مذهبی قومی» مطرح کرده است. او معتقد است: «رژیم ایران یک رژیم فاشیستی قومی و مذهبی و نه صرفاً دینی است.»
در این زمینه و با تاکید بر مصداقهای اخیر برخورد حکومت با مسئلهی زبان مادری در کردستان و آذربایجان گفتوگویی با آقای ایرانپور کردهام که میخوانید.
اخیراً اخباری مبنی بر ممانعت از بهکارگیری زبان کردی در کردستان از سوی آموزش و پرورش منتشر شد و طی بخشنامهای به معلمان این مناطق ابلاغ شده که از تدریس به زبان «غیر ملی» امتناع ورزند. در آذربایجان هم ممانعتهایی صورت گرفته و از پخش اعلامیههای ترحیم به زبان ترکی جلوگیری به عمل آمده است. این نوع فشارها در چه مسیری و با چه هدفی صورت گرفته است؟
ناصر ایرانپور: این ادامهی همان سیاستی است که بیش از هشت دهه است در راستای اعمال شووینیسم و دستیابی به امیال آسیمیلهکردن مردمان غیر پارس در ایران صورت میگیرد. عملیاتی کردن اندیشهی فاشیستیای است که بر مبنای آن مثلاً زبانهای کردی و ترکی و بلوچی و عربی و ترکمنی «غیر خودی» و «غیر ملی» هستند و «افتخارملی» تنها شامل یک زبان شده است. این همان ذهنیتی است که به اصطلاح «ملت ایران» را جدا از ملیتهای غیر فارس ایران تعریف میکند و در عمل میگوید که ویژگیهای بخشهایی از مردم ایران زمین که جزو «ملت ایران» نیستند، نمیتوانند «ملی» باشند. این همان اندیشهای است که دیرزمانیست وحدت ایران را با چالش و برقراری دمکراسی فراگیر را با موانع جدی روبهرو ساخته است.
شما در یکی از مطالبتان کاربرد ترمینولوژی «فاشیسم دینی» را برای ایران دقیق نمیبینید و به باور شما فاشیسمی که در ایران حاکم است «فاشیسم مذهبی- قومی» است. استناد شما به کدامیک از نظریههای فاشیسم است و اصولاً چرا فاشیسم موجود در ایران را «مذهبی ـ قومی» میپندارید؟
فاشیسم هر کشور و عصری مختصات ویژهی خود را داشته است و دارد. در توضیح این مختصات و ویژگیها تئوریهای متفاوتی برای تبیین جنبشها و رژیمهای فاشیستی هر یک از این کشورها شکل گرفتهاند. وجه تشابه این تئوریها در توضیح فاشیسم اما این است که فاشیسم یک حکومت استبدادی افراطی بر محور «رهبریت» است. در حکومت فاشیستی نیروهای نظامی، اطلاعاتی و امنیتی از مهمترین ارکان حکومتی هستند؛ فضای حاکم بر جامعه همواره امنیتی، نظامی و پلیسی است؛ دستههای میلیشای شبهنظامی، بازوی سرکوب غیر قضایی خیابانی رژیم هستند و مسئولیت ترعیب و ضرب و شتم مردم را برعهده دارند؛ رو به خارج نیز میلیتاریستی، صلحستیز و جنگطلب است؛ جامعه باید همیشه آمادهی جنگ باشد؛ در قاموس فاشیستها جنگ ابزار اصلی سیاست است؛ «تهدیدات خارجی» یکی از اصلیترین ترمها و محورهای تبلیغی آن را تشکیل میدهد؛ بر ملیگرایی مبتنی بر قومیتگرایی افراطی (یک ملت، یک زبان، یک دین) استوار است؛ شاهبیت فاشیستها «ملت»، «وحدت ملی»، «امنیت ملی» و تقدس این «ارزشها» است؛ کلکتیویستی است و فرد در فرهنگ فاشیسم عددی نیست و فاقد حق رأی مستقل است و تنها به عنوان عضو فاقد ارادهای از «ملت» معنا پیدا میکند؛ به شدت ضد آزادیهای فردی و سیاسی و مکانیسمهای دمکراتیک است و آزادی و دموكراسی را «بوالهوسی و خودپرستی» میداند؛ ایدهی جستوجوی خوشی را از امیال پست و «شیطانی» میشمارد؛ مخالف اصالت عقل است و فرهنگ و فکر و عقل به کلی در اختیار و کنترل و تعبیر و تفسیر وی قرار دارد؛ مردسالار است و خارج از وجه دیکتاتوری آن توتالیتاریستی نیز هست. طوری که تقریباً هیچکدام از شئون حیاتی افراد از حوزهی کنترل آن خارج نیست؛ ضد اندیشههای انترناسیونالیستی چون مارکسیسم و لیبرالیسم است. این تبیین ناظر بر «تئوری فاشیسم به عنوان محصول رهبری» است.
بنابراین شما معتقدید که حاکمیت ایران به مفهوم کلی فوق فاشیستی است؟
آری، اما نه فقط. آنچه شرحش رفت، مشخصههای یک رژیم فاشیستی دنیوی و متعارفند. ما در ایران اما، با یک رژیم فاشیستی غلیظتر سر و کار داریم. آری، فاشیسم ایرانی، همانند فاشیسم ایتالیایی و آلمانی، نژادپرستانه و یا بهتر بگوییم «قوم»گرایانه است، اما به انضمام محوریت مذهب. این فاشیسم بر درک معینی از ملت و دولت مبتنی است. اصلیترین ارکان «ملت» در این اندیشهی قومیتگرایی [تک قومیتی] و مذهبگرایی [تک مذهبی] است. هر آن که از این مدار خارج شود، به تحقیق و اثبات از دایرهی قدرت سیاسی طرد شده و در عمل «غیر ایرانی»، و در بهترین حالت علیالظاهر و تنها در کلام «ایرانی»، اما نوع «فرعی»، «محلی»، «قومی»، «حاشیهای» آن قلمداد میشود.
آیا فاشیستی خواندن حکومت ایران سابقهای نیز در ادبیات سیاسی ایران دارد؟
بله. زندهیاد دکتر شاپور بختیار در همان ابتدا اصطلاح «فاشیسم اسلامی» را برای حاکمان امروز ایران به کار برد. بعدها فعالان سیاسی چون دکتر اکبر گنجی و دکتر مصطفی معین حکومت ایران را «فاشیسم دینی» نام نهادند. اخیراً دکتر محسن سازگارا حاکمیت ایران را محصول ازدواج سه تفکر دانسته که یکی از آنها فاشیسم است. الاهه بقراط نیز در واکنش به بحث «ایرانمکتبی» رحیم مشایی حکومت ایران را از همان ابتدا «ناسیونال اسلامیستی» و فاشیستی میداند. بنابراین چنین به نظر میرسد که توپولوژی حکومت حاکم بر ایران چون یک رژیم «فاشیستی» و نه صرفاً استبدادی در حال گسترش است. این از حیث تبیین راستین ماهیت این رژیم و افشای چهرهی واقعی آن بسیار یاریدهنده است.
بنده هم در فوریهی سال ۲۰۰۴ در مطلبی تحت عنوان «خانه از پایبست ویران است!» از منظری دیگر به طرح این پرسش انتقادی از اصلاحطلبان متوهم پرداختم که آیا واقعاً میتوان جمهوری اسلامی را كه به طور رسمی و قانونی بر پایهی تبعیضهای بیشمار سیاسی، طبقاتی، فرهنگی، نژادی، مذهبی و ملی (قومی) بنا شده، یك رژیم دیكتاتوری، ارتجاعی و فاشیستی و حتی ماورای فاشیستی ننامید؟ آیا رژیم با چنین جوهر و ماهیتی اساساً قابل اصلاح است؟ اما در سالها و ماههای اخیر نیز در فرصتها و به مناسبتهای گوناگون به تدقیق این ترمینولوژی پرداخته و خاطرنشان کردهام که حکومت ایران از نظر من نه تنها یک حکومت فاشیستی به لحاظ مذهبی، بلکه فاشیسم آن همواره جنبهی به اصطلاح «ملی» و در واقع قومی نیز داشته است.
از نظر شما سرچشمه و عزیمتگاه این فاشیسم مذهبی ـ قومی کجاست؟
از آنجایی که ایران از دیرباز یک جامعهی متکثر و محل تلاقی فرهنگها، اقوام و مذاهب گوناگون بوده و (چون تقریباً همهی کشورها) از یک حاکمیت سیاسی متمرکز برخوردار نبوده و اساساً یک نظام مدون و اعمالشدهی معین سیاسی، اداری، اقتصادی، حقوقی، قضایی، تحصیلی، رسانهای، نظامی و امنیتی نداشته و بنابراین ابزار اعمال تبعیض وجود نداشته، از آنجایی که قومیت و ملیت دست کم به شکل و مفهوم امروزی آن موضوعیت نداشته، تبعیض نیز بر اساس ملیت و قومیت نمیتوانسته وجود خارجی داشته باشد. این ابزار و انگیزه تنها زمانی پیدا شد که دولت «مدرن» نامیدهی ایران به ابتکار و یاری استعمار انگلیس و سپس آمریکا در ایران زاده شد.
مقصود شما از «دولت مدرن» تشکیل اولین مجلس شورای ملی و تدوین و تصویب اولین قانون اساسی در زمان مشروطیت است؟
بخشی از آن. چون مبنای تبعیض با اولین بند همین قانون که از دین و مذهب رسمی سخن میراند، ریخته شد. این امر اما در دورهی بعد از آن، یعنی با تأسیس حکومت محمدرضا شاه، با تولید ابزارهای تبعیضی که پیش از این برشمردم، ریشهای و نهادی شد. البته در زمان مشروطیت روشنفکران وقت برای نمونه با قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی تلاش نمودند، نظام سیاسی و اداری ایران را بر اساس تنوع و تکثر نهفته در ایران دمکراتیزه کنند. این امر دمکراتیک اما، بعدها از سوی حاکمان جدید منسوخ شد و ایران به نظامی هر چند با رویکردی مدرن در عرصهی تکنیک و اقتصاد، اما در همان حال با شیوهها و مکانیسمها و ابزارهای استبدادی در عرصهی سیاست و فرهنگ تبدیل شد.
و در ارتباط با موضوع مورد بحث ما…
پس از انقلاب مشروطه سنخ قومگرایانهی ناسیونالیسم و سنخ شیعهی اسلامیسم دو محور همیشگی سیاست (و نه صرفاً حکومتهای) ایران شد. در دوران پهلویها اولی تفوق و در سه دههی اخیر دومی محوریت پیدا کرد، اما هیچکدام هیچگاه غایب نبودهاند. این دو به ویژه در نیروهای طیف سیاسیای که سهواً «لیبرال» نام گرفتهاند، پیوسته درهم تنیده بودهاند. هنوز بسیارند از کنشگران و صاحبنظرانی که جدیجدی هویت ایرانی را در زبان فارسی و مذهب شیعه تعریف میکنند و این همان فاشیسم دوگانهای است که به آن اشاره کردم.
آقای کاکاوند در حد آن نیستند که بتوانند خود قلم بدست بگیرند ومطلبی را بنویسند برای اینکار باید انسان مایه علمی داشته باشد که ایشان فاقدش هستند اما مایه قدرت را دارند وبه نوعی قدرت طلبی دچارند ودر این رویا هستند که با صورتی سه تیغه وکت وشلواری دست دوم وکراوات وعینکی میشود معمر قذافی یا بن علی یا کاسترو شد وملت کرد به زعم ایشان با دیدن همین شکل وشمایل حتما فردای استقلال او را از میان کاندید های بسیار سبیل کلفت یوسف استالین الدوله های شکست خورده ایدیو لوژیکی بر خواهند گزید تا ملت کرد وبه زعم جهانیان خلق کرد را به سویس ببرد او ماهها وقت میگذارد وچون ملا نقطه ایها یکی را میابد یا جر جیسی را از میان به اصطلاح روشنفکران استالین الدوله ای چیدا میکند که اتبات کند که خلق فارس شوینیست وفاشیست اند وبقیه ملت های بزرگ ایران اعم از بلوچ کرد آذری وو در استحمار واستعمار این خلق کوچکند عجب بد جنسند این فارس ها اما با مقداری از نوشته همسایه ترک موافقم زیرا خلق فارس امروز همان خلق فارس قرنهای کهن نیستند همانگونه که خلق آذری کرد بلوچ وغیره نیستند چنانکه بنده خود نیز ترک زبانم اما خلق ترک نیستم من خلق ایرانی ام خلقی دیگر را نمیشناسم که در ایران زندگی کنند اما اگر به سیاستمداران و انتروپولوژیستهای ابر قدرتها ودولتهای استعمارگر گذشته وزورمداران امروز مراجعه کنید حتما سرزمین ایران را بیش از صد خلق صاحب هستند وهر کدام نیز مستحق ملت شدن هستند چه خوب است که انسان دوست ودشمکن را شعورش تشخیص بدهد بسیاری از همین زورمداران با رها اعلام کرده اند که میتوان به علت نافرمانی ملایان به تجزیه ایران واختلافات قومی دامن زد اما آقای ایران پور یا درستش ایران خور سرا پا جعل اند وگویا هنوز از ترمینولوژس مارکسیستی نشیه اند وفکر میکنند با بکار گیری تعدادی ترمهای دهان پر کن هم تابت میکنند که فارس ها فاشیست اند وهم ملت های ایران این کلمه ای که کاکاوند برایش غش میکند ملت خواهند شد نه خلق وهم بعد از تجزیه او بنام متفکر وایدولوگ جایزه نوبل میگیرد که بانی رهایی ملت های در دشکم ملت ایران شده است او نظام حاکم را مذهبی ملی میداند که این این تضادی بزگ را میگوید اگر حکومتی بر پایه باورهای ایدیو لوژی خود استراتژی های کوتاه وبلند مدتش را برنامه ریزی میکند وبنوعی به انتر ناسیونالیسم این ایدولوژی معتقد است ومعتقد بر اینکه جهان جبرا ناچار به پذیرش اسلام وحاکمیت امام غایب است و روزی همین آمریکای جهانخوار نیز ولایتی از ولایات اسلام وسعی بر نفوذ این ایدولوزی در سرتاسر جهان را دارد چگونه میتواند ملی باشد واگر ملی باشد فارس باشد؟آیا تنها بدلیل گفتار ونوشتار فارسی در رسانه ومکاتبات حکومتی میشود حکومت را خاص فارسها دانست؟اگر آقای ایران خور کمی دقت بیشتری میکرد میدید که حکومت همه تلاش وسعی اش بر این است که عربی را از کودکستان تا دانشگاه جانشین کند وزبان فارسی بیشترین خصارت را در این سی وچند سال دیده است کافی است ایشان متلا بعد از پنج سال از آمدن حکومت را با امروز بر روی کاغذ بیاورد که همه نامها به عربی همه مکانها به عربی همه مراسم به عربی بیشتر برنامه های رسانه نوشته به عربی سعی شده است رنگ آمیزی شوند که این نشانگر مظلوم واقع شدن زبان فارسی است واگر منظور تاریخ کشور پارس است وآنچه تا پیش از انقلاب ایران نامیده شده است هر چیز وهرکسی را که فرق نمیکند از کدام قوم بوده است و رگه کوچکی از نام ونشان ایرانی وملی داشته است حکومت یا خط بر آن کشیده است یا حتا زکریای رازی وخیام وپورسینا نیز به جای شراب همیشه آش وسوپ نذری فلان امامزاده را میخورده اند ونماز شب میخوانده اند تا هویتی از ایرانی ونشانی از فارس وملیت نداشته باشند پس خود بخود بدلیل این تحریف های حکومت حرف آقای ایران خور پایه منطقش را از دست میدهد اشاره شده است به خانم الاهه بقراط این روزنامه نگار آگاه که نوشته است ناسیونالیسم دینی حکومت این درست است امیدوارم ایشان توضیح بدهند که به نظر من هدف ایشان از ناسیونالیسم دینی همان ناسیونالیسم عربیت که هویت حکومت است تلویزیون را بنگرید که چه هزینه هایی نمیکنند تا اعراب وهویتشان را موجه وعالی وبرتر از هر قومی نشان دهند ودینی نیز روشن است که همان دین اسلام شیعه است وبرای اینکه این دین رشد ونموکند ناچار به تطهیر حتا پیش از اسلام اعراب هستند تا بگونه ای ایرانیان عام فکر نکنند که کسی بوده اند که امروز تنها به دور امامزاده ها میگردند وقربانی ونذری میدهند نه در پیش از اسلام نیز اعراب صاحب شعور بوده اند به سخنان ملیجک های میوه چین نظیر لاریجانی ها بنگرید که در قیاس بین ایرانیان که اینجا دیگر منظور همه خلقهای ایرانی هستند چه مگوید.ناسیونالیسم دینی ملایان اصلا نظر ونگاهش در بخش ناسیونالیسم ایرانی نسیت همان ناسیونالیسم عرب است زیرا هرچه از ناسیونالیسم ایرانی است سرکوب کرده ومیکند وخواهد کرد.عجبا که آقای ایر ان خور توجه نمیکند که این سرکوبگران واین بقول او ناسیونالیست های دینی از آقوام ایرانی اند نه از فارسها فارسها شاید نسبت به ترک زبانها سهم کمتری داشته باشند بنگرید که از رهبری گرفته تا بسیاری از بزرگان حکومت از همین قوم اند نه فارس البته از قومهای دیگر نیز هستند.امروز همان ظلم بر زبان فارسی میرود که بر زبانهای محلی خصوصا کردی که شاخه ای از زبان فارسی است ویا هم ریشه است هدف آقای کاکاوند وایران خور نمایشی از روشنفکری است نه اساسی از منطق در روح وروانشان جاری است تنها به لحاظ شرایط دشوار امروز میهن ما هرکس نمایش از خود را به محک میگذارد تا از قافله ای که حداقل 2500 سال است راه میپیماید جدا شده ودیگران را به دنبای خود بکشاند خدا را چه دیدی ما هم به نوایی رسیدیم ما که هم علم وهم کشکول وهم تبرزین رفیق لنین ودایی یوسف وبرادر چاوز ورفیق کاسترو را داریم اما نه دوستان کور خوانده اید بنام یک ترک زبان باید زبان فارسی بماند باید هویت ایرانی برای خلق های کاروان مابماند باید دشمنان ومزدورا اجانب وخود فروشان وخلق فروشان تشنه قدرت بدانند که ایران همین است که هست یوگسلاوی نیست ما بیداریم
جادوگر / 23 January 2011
قبل از هر چیز خطاب به سایت وزین رادیو زمانه باید به یادآوری این نکته بپردازم که اصولن “ترو” کردن کامنتهایی که حاوی مطالب توهین آمیز است با اصول حرفه ای کار رسانه کاملا مغایرت دارد و من به سهم خودم به عنوان کسی که سودای کار در این حوزه را دارد تاسف برانگیز بود.
مضافا اینکه دوستان گرامی کامنت گذر(البته نه همه آنها) و به ویژه اولین کامنتگذار به نظرم کل مطلب رو به درستی مطالعه نکرده اند. که اگر این کار رو انجام داده بود اینگونه یکجانبه به قضاوت نمی نشستند. به نظرم خطاب کردن آقایان ایرانپور و کاکارش به عنوان “فاشیست” و “آدم کش” قبل از هر چیز نشان از بی اطلاعی این دوستان از عبارات مورد اشاره در ترمینولوژی علوم انسانی دارد.
در واقع یکی از دوستان به خوبی اشاره کرده که فاشیسم موجود در جمهوری اسلامی بیشتر مذهبی هست تا قومی. اما محض یادآوری به این دوست گرامی باید عرض شود قوانین جمهوری اسلامی موارد فراوانی که لازم به یادآوری ندارد، سعی شده است به نوعی برخورد فاشیستی با مساله “اقوام و ملیت ها” نهادینه شود.
بر اساس این قوانین، یک شهروند کرد، بلوچ، عرب درایران نمی تواند رئیس جمهور شود، حق ندارد سفیر یا حتی کاردار شود، از آنهم نازل تر اجازه ندارد در وزارت امور خارجه به عنوان کارمند عادی استخدام شود، همین شهروند از تصدی گری پست هایی چون استاندار، فرماندار و …غیره محروم است…. از تحصیل به زبان مادری محروم است، حق انتشار نشریه و کتاب به زبان مادری اش ندارد…تبعیض های قضایی هم در مورد فعالان سیاسی کردستان و بلوچستان و غیره هم که الظهر من شمس است …می توانم بپرسم این برخورد ها اگر فاشیستی نیست پس چیست؟
کاربر مهمان / 23 January 2011
اصول عقیدتی و عملکرد ج- ا در این سه دهه، تعریف جامعی از یک فاشیسم کلاسیک همراه با در دست داشتن ابزارهای قدرت از طرف یک کاست مذهبی- نظامی است ولی در مورد گویشها و فرهنگهای روستایی برخاسته از مناطق محروم ایران باید گفت که موجودیت ایران در تنوع فرهنگی اقوام زیر یک پرچم و یک زبان مشترک معنی پیدا میکند و نقش همسایگان آز و خارجیان منفعت جوی را نباید فراموش کرد. فقر، تبعیض و فسادی که در ایران است در میان همه اقوام و مناطق ایران به چشم میخورد و در این میان فارسها گٔل سر سبد ایران نیستند و نمیتوانند هم باشند !
ایراندوست / 22 January 2011
اطلاق فاشیسم مذهبی ـ قومی به نظر من برای توضیح حکومت فعلی ایران درست نیست. تنها فاشیسم مذهبی می تواند به آنها اطلاق شود چرا که آنها با هر پدیده ی ایرانی هم مخالف هستند. آنها با جشن های ایرانی چون نوروز و چهارشنبه سوری و یلدا و بقیه مخالف اند و اگر دستشان بیاید از بین می برند. آنها شاهان ایرانی را از هخامنشی به بعد دارند از کتابها حذف می کنند. و اگر بخواهیم بگوییم قوم فارس را برتر از بقیه اقوام قرار داده اند که باز درست نیست. چه کار خاصی برای قوم فارس کرده اند جز سرکوب آنها. آنها که بیشتر اعضای دولتشان ترک و از ملیت های مختلف است. اگر نمی گذارند که اقوام به زبان مادری تحصیل کنند برای اینکه می ترسند که کنترل آنها سخت شود. یک حکومت فاشیستی می خواهد همه را تحت کنترل داشته باشد. آنها حتی برایشان نام ایران هم مطرح نیست. بنابر این افکار ناسیونالیستی هم ندارند. نوع فاشیسم اینها را نمی توانید با آلمان و ایتالیا مقایسه کنید . آنها یک سرزمینی می خواهند تا حکومت به ظاهر اسلامی شان را در آن برقرار کنند و یک سری آدم می خواهند تا این حکومت را بر آنان اعمال کنند و فعلا که موضوع پول و قدرت سیاسی است شاید چندی دیگر اسلام هم دیگر مهم نباشد. به نظر من در تحلیل ها نباید همینطور فله ای یک سری لغات کلیشه شده مثل آسیمیلاسیون و شووینیسم و این جور چیزها ریخت روی میز و باهاشون جمله ساخت.
یک نکته ی کوچک را هم بگویم. ما ایرانی ها خیلی به تیتر و عنوان اهمیت می دهیم . شما کمتر جایی ممکن است ببینید بنویسند دکتر نوام چامسکی ولی ما وقتی شروع می کنیم به تیتر و عنوان دادن ردیفی به همه می دهیم دکتر اکبر گنجی یعنی چه؟ کی اکبر گنجی ادعا کرده دکترا داره (گرچه ممکن است دکترای افتخاری بهش داده باشند) اگر حرف خوبی زده باشند که گوش می دهیم اگر هم که نه با صدتا دکتر و مهندس نمی شود این حرف را توی گوش مردم کرد(البته منظورم این است که نباید توی گوش مردم کرد وگرنه فعلا که هنوز خیلی ها می گویند بابا طرف دکتره پرت و پلا که نمیگه)
فرح / 22 January 2011
می دانم کامئنت بنده را منتشر نمی کنید ولی برای آشنائی یک انسان آزاد اندیش هم شده می نویسم …
مطالبی که آقایی به نام ناصر ایرانپور بیان کرده اند خود نوعی راسیسم می باشد چون بیشتر مطالب از دیدگاه پان ایرانیسم و ناسیونالیسم فارس بیان شده است. و این یعنی راسیسم
چون قوم فارس امروزی را با آن قوم پارس تاریخی یکی کردن یعنی راسیسم. به هزارام شواهد علمی،ژنتیکی، فیزیوتیپی، زبانی، تاریخی و …قوم فارس امروزی از اختلاط ژنتیکی ملل ترک و فارس و … در پروسه و روند ملت سازی 500 ساله شکل گرفته اند. قوم فارس امروزی یکی از متنوع ترین بولهای ژنیتیکی را دارد و هر شخصی با چند دقیقه جستجو در منابع علمی در این مورد بهتر می تواند بفهمد که این مورد به چه معناست. از آن قوم پارس تاریخی امروزه شاید به اندازی انگشتان یک دست بتوان یافت. قوم پارس تاریخی از لحاظ فیزیوتیپ کاملاً متفاوت از قوم فارس امروزی بوده است. و …
چون استفاده از کلماتی مانند ایران زمین، ملت ایران(یک جغرافیا به نام ایران با ملل ناهمگن) و … که بار راسیسمی دارند
ناسیونالیسم ایرانی همان ناسیونالیسم افراطی قوم گرانه فارسی هست که در نقش شونیسم ظاهر می شود و در لفافه همان دیدگاه راسیسم فارس را رهبری می کند با لفافه نازکی از ایرانیت خیالی تطهیر می کند.
کاش فرصتی پیش بیارید که این چنین مسائلی را ملل تحتم ستم راسیسم در این 80 ساله کنکاش کنند نه قومی که خود این مسائل را پیش آورده است.
یک همسایه ترک / 22 January 2011
اين اقای مصاحبه شده مفاهيمی مانند فاشيسم را برای ايران به کار می برد که اساسا از مفاهيميست که در جوامع مدرن (المان هيتلری ايتاليای موسيليني)قابل استفاده است.
ما نمی توانيم بصرف وجود خشونت در مثلا دوران طالبان در افغانستان انرا فاشيسم طالبانی و يا فاشيسم افغانی بناميم چون اساسا جامعه مدرن و ارکانش در افغانستان مثالی وجود خارجی ندارند.
جامعه ايران و دولتش عليرغم کبکبه و هيمنه و الوپ و تلوپ و بوق کرنای نفتی هنوز در قالب ماقبل مدرنيته می باشد و به اين دليل اطلاق الفاظی مثل فاشيستم فارس و غيره بی معناست و در حد حداکثر امکان فحاشی موادبانه در يک گفتگوی متمدنانه می باشد!
در ضمن اين کامنت از همسايه ی ترک هم مثال ديگريست از ادعاهای پانتورکيستی که تا بخواهيد در اينترنت فراوان است و کافيست کمی به اين سايت ها سر بزنيد.
اخر جناب هميسايه ترک ايا در ايران فقط به اندازه انگشتان دست از قوم خيالی تخيلی فارس مانده? ايا حال شما خوب است?!
شاهين / 23 January 2011
در اینکه باید در مورد اقوام (نه ملتها!!) ایرانی (نه فارس؟؟؟ و غیر فارس!!!) گفتگو کرد و اندیشید و چاره کرد، همانگونه که باید در مورد همهٔ ما ایرانیان بیچارهٔ گرفتار جمهوری اسلامی اندیشید و چاره کرد و صد البته اقدام، شکی نیست. اما درج مطالب و مقالات بی سر و ته، ایدئولوژیک تا به این حد و جداً بی مایه — مگر بوق و کرنا و شعار ایدئولوژیک را به حساب مایه بگزاریم — دیگر جداً نوبر است. بنظرام جداً آدم مطلع و حسابی کم دارید و این مطالب را تحت لوای چندفرهنگی گرایی اما در واقع به دلیل تهی بودن چنته درج میکنید. پس فرق رادیو زمان با ارگان این حزب و اون حزب چیست؟
Ali / 23 January 2011
سپاس از همهی شما و درود بر همهی عزيزانی که اين بخش از عرايض بنده را مورد لطف و نقد و نفی قرار دادهاند، حتی بر آنانی که بنده را “فاشيست” خواندهاند، چون نوع کلام و استدلال آنها خود اثبات وجود فاشيسم در کشورمان میباشد.
اما عزيزان، اجازه بفرمائيد چند نکتهی بديهی را خدمتتان عرض کنم:
بحث بنده در مورد مردمان و سخنوران يک زبان معين نبوده و نيست، بلکه در مورد يک نظام سياسی و مکتب معين میباشد. بنده در بحثهای تاکنونیام بارها و بارها گفتهام که نه تنها از سوی مردم فارسزبان ايران هيچ ستمی بر بنده و همزبانان بنده نرفته است، بلکه آنها را نيز از همسرنوشتان خود میدانم. بنده خود ـ هر چند اشراف کافی به زبان پارسی ندارم ـ از عاشقان و علاقمند اين زبان هستم، آن را بعنوان کرد نزديکترين زبان به خود میدانم. ممنوعيت زبان نوشتاری کردی، ممنوعت تحصيل به زبان کردی و غيره هيچ تاجی بر سر زبان فارسی نيست، بلکه اتفاقا قلع و قمع فرهنگ ايران زمين میدانم. همانگونه که اعمال فاشيسم بر من نيز به سود سخنوران فارسزبان نبوده و نيست. من کم انسان شريف و آگاه فارس نمیشناسم که در راه آزادی کردستان بر عليه دولت ايران در کنار همرزمان کردش پيکار کرده و حتی جان باخته است. برعکس آن هم صادق است: هيچ شخصيت سياسی، ادبی، فرهنگی و هنری کردستان را نمیشناسم که به سبکهای گوناگون از يک سو بر عليه ستمی که بر کرد میرود، نشوريده باشد و از سويی ديگر علاقهی وافر خود را به مردم فارسزبان، ايرانزمين و فرهنگ غنی آن چندين و چندين بار بر زبان نياورده باشد. خدماتی که نخبگان کرد به فرهنگ و ادب پارسی و ايرانزمين نمودهاند، بسيارند که اجباری به فهرستکردن آنها نمیبينم. بنده فاشيسم و شوونيسم حاکم و محکوم را نمايندهی مردم فارس نداسته و نمیدانم. لذا يقين دارم که مبارزهی مردم کردستان برای رهائی از جمله ملی به شدت بيش از پيش ادامه خواهد يافت، در همان حالی تصور نمیکنم که هيچ دولت و نيرويی قادر باشد، مردم کرد را در مقابل پارس قرار دهد.
دوستان، قربانيان مردسالاری تنها زنان در ايران نيستند، قربانيان فاشيسم قومی ـ مذهبی حاکم بر ايران تنها مردم غيرفارس و غيرشيعی ايران نيستند. قربانيان تمرکز قدرت سياسی و اقتصادی و فرهنگی در مناطق مرکزی ايران تنها مردم مناطق غيرمرکزی ايران نيستند. اگر میگويم که حکومت ايران صرفا يک حکومت استبدادی نيست، مقصودم از جمله اين است که با تغيير سران حکومت و حتی با تغيير سطحی در ساختار آن دستيابی به دمکراسی ممکن نخواهد بود. بايد چارهای ديگر انديشيد. پيشنهاد من به مثابهی عضوی از جامعهی ايران همانا تغيير بنيادی ساختار سياسی و زدودن مؤلفههای دين و مذهب و قوم و زبان از هويت ايرانی و تمرکززدايی و تراکمزدايی سياس و تفويض قدرت به خود مردم و مناطق بر اساس اصل سوبسيدياريتی میباشد. ترجمان اين ساختار دمکراسی تفاهمی و تسهيمی و به عبارتی ديگر فدراليسم میباشد که در ايران همواره متکثر و متنوع ريشهای هزاران ساله دارد.
با احترامات فائقه
ناصر ايرانپور
ناصر ايرانپور / 23 January 2011
بسیار زیبا و پر محتوا بود قابل توجه دوستانی که به واژهی فاشیزم آلرژی دارند فکر کنم که واژگان توحش و بربریت دینی و قومی سزاوارتر باشند
محمد / 23 January 2011
حقیقت تلخ است خصوصا برای ایرانیان فارس زبانی کە هنوز طعم تلخ شهروند درجە دو را نچشیدەاند، آری حقیقت تلخ است اما این حقیقت را نمیشود با سوار شدن بر اسب خیال و فانتازی امپراتوری پرسپولیس جواب داد و کتمان کرد.
آری حذف حقوق اقلیتها و ممنوع کردن زبان مادری و اعدام و ترور جوانان و نخبگان این ملتها در طول چند قرن گذشتە را نمیشود همچنان در نوشتار و گفتار نادیدە گرفت. ما نمیتوانیم بر بستر چنین سیاستی کە تاریخ مصرفش بعد از جنگ دوم جهانی بە سر رسیدە همزیست باشیم.
تجارب امروز دنیا هم این حقیقت را کە بعضیها در ایران کتمان میکنند بە اثبات رساندەاند، دیروز بالکان امروز سودان و فردا؟
ایامی / 24 January 2011
من با تمام فارس زبانها حرف میزنم. آدم سیاسی نیستم آما کرد هستم و میدانم تا زمانی که شما فارس زبانها اصیل ترین نژاد ایرانی را یعنی کردها را به عنوان شهروند دست دوم نگاه کنید و حقوق و زبان و فرهنگ کرد و ترک و بلوچ و غیره را به رسمیت نشناسید ، مطمین باشید هرگز و هرگز رنگ آسایش را نخواهید دید. در ضمن یاید یاد یگیرید که کشور کوچک سویس که آسوده ترین مردم اروپا را دربر گرفته فقط و فقط بدلیل پذیرش و قبول کردن حقوق اقلیت هاست. اگر شما ها هم میخواهید بعد از هفت هزار سال تاریخ به یک نیمچه اسایش برسید اول باید یاد بگیرید که رسیست نباشید. باید یاد بگیرید ایران وقتی ایران است که دیگر آه مادر کرد جگر سوزی در غم فرزند ش شنیده نشود.
کاربر مهمان آناهیتا / 24 January 2011
از مطالعه برخی نظرات داده شده شخصا بسیار متاسفم. آقای ناصر ایرانپور یک محقق است که بویژه در زمینه فدرالیسم مطالب بسیاری را ترجمه کرده و یا نوشته است. آدرس وبلاگ ایشان: http://iran-federal.com/
می توان بجای فحاشی، برچسب زدن و اظهار نظر های غیرعلمی، دیدگاه و نظر ایشان را بگونه مناسب به نقد کشید یا مورد پرسش قرار داد. توجه شود که در مقدمه مصاحبه نوشته شده است: “ناصر ایرانپور، محقق و فعال حقوق بشر تزهایی در مورد «فاشیسم مذهبی قومی» مطرح کرده است…” لطفا دقت شود: “تزهائی” را مطرح کرده است. تز یا نظریه می تواند درست یا غلط باشد، با “قانون” فرق دارد. چرا نباید به ایشان یا هرکس دیگری اجازه داد که نظرش را بدون نگرانی از فحاشی بیان کند؟ اگر کسی به تز و نظر ایشان یا به قسمتی از آن ایراد دارد، می تواند همان را مورد سوال قرار دهد. برای مثال شخصا این سوال ها را مطرح میکنم:
معنی فاشیسم چیست؟
فاشیست چه کسی است؟
مشخصات یک حکومت فاشیستی چه می باشد؟
آیا تاکنون یک حکومت فاشیستی-مذهبی وجود داشته است؟ کجا، نمونه آن کدام است؟
آیا تاکنون یک حکومت فاشیستی-مذهبی-ملی وجوود داشته است؟ کجا نمونه آن؟
اگر چنین نظریه ای قبلا بیان شده، نظر یا تز آقای ایرانپور چه نکته جدیدی نسبت به نظریه های قبلی دارد؟
آقای ایرانپور نظریه خود را بر چه اساسی مستند می کند، با ذکر نمونه های مشخص.
منابع علمی که آقای ایرانپور به آن استناد میکند کدامند؟
واضح است که این شیوه کار، موضوع را به یک بحث آکادامیک تبدیل میکند که هم طولانی خواهد شد و هم بسیاری ممکن است حوصله آنرا نداشته باشند. اما اگر کسی نظریه ایشان را قبول نداشته یا در مورد آن سوال دارد، بهتر است که ابتدا به ایشان فرصت اضهار نظر داده شود، سپس مبانی نظریه پردازی وی مورد سوال قرار گیرد.
نکته دیگر اینکه باید به تهیه کنندگان یا مجری یک برنامه رادیوئی یا گردانندگان مصاحبه در یک سایت اینترنتی احترام گذاشت تا به تشخیص خود یک بحث آکادمیک را در یک مصاحبه و پرسش و پاسخ، طوری پیش ببرند که مخاطبین آنها، که عموم مردم هستند نیز حوصله آنرا داشته باشند.
جای تاسف است که در برخی نظرات داده شده، فرهنگ احترام به آزادی بیان و اندیشه و استقبال از برخورد آراء و عقاید دیده نمی شود.
حنیف حیدرنژاد
حنیف حیدرنژاد / 24 January 2011
آقای ایران پور اول ملی کلمه است نه جمله در کردی هم احتمالا ملی ملی است اما کردها اصیل ترین نژاد آریایی اند همانگونه که فارس ها اصیل ترین نژاد آریایی اند لیکن به لحاظ علم ژنتیک هیچکدام هیچ قومی هیچ ملتی دیگر در جهان امروز اصیل به مفهوم مطلق نیست زیرا علم ژنتیک این ادعا را رد میکند بدلیل آشنایی ام با این علم عرص میکنم میتوانید تحقیق کنید تا به این برسید یعنی در آلمان هیتلری نیز کسی اصیل نبود اما هیتلر این درک را نداشت یا درستش علم در آنزمان ناتوان از اتبات بود اما امروز در جهان شاید نتوان قومی را اصیل یافت مگر آنانکه در ایزوله جغرافیایی بوده باشد وبا انسانهای دیگر بر خوردی نداشته واین از قرن 19 به بعد خصوصا تقریبا غیرممکن شده است مگر در حدی معدود.دیگر اینکه این نوشته شما با آنجه در مصاحبه تان فرموده اید جور در نمیاید یا بهتر بگویم گفته های شما را تصحیح نمیکند زیرا در اینجا برای معدودی کامنت گذاران یا سایت زمانه مرقوم فرموده اید اما کسانی نظیر آقای کاکاوند این مصاحبه شما را آی حلو آی حلوا بر سر مینهند وچند استاد ومحقق ومدبر ونویسنده بزرگ به ریشتتان میبندند ودر جاهای دیگر منتشر ویا پخش میکنند آن خوانندگان وآن شنوندگان دیگر به این ادعای شما که منظورتان خلق اقلیت ولی ظالم واستحمارگر واستعمارگر فارس نبوده است دسترسی نیست مگر آنکه در آن برنامه یا رسانه باز همین گفته را بیایید واقرار کنید بحمداله با پشتیبانی مالی امپریالیست های دیروز ودوستان ویاران وفادار رفقای دایی یوسف ها رسانه های کردی وترکی وعربی بیش از فارسی است واین شک نکنید که همان هیزمی است که اجانب به زیر این دیگ مینهند تا ملایان را ادب کنند که همینجا میگویم احمقند درست مانند کارتر که از دید سیاسی بی بهره بود اما بدبختانه نه تنها ایران را که جهان را به ذلت وخواری انداخت به جایی کشاند که همه موازنات سیاسی در هم ریخت وبعد از آن اقتصاد جهانی ویران شد وویرانتر نیز خواهد گردید شما به فدرالیسم اشاره دارید این ترم را استفاده نفرمایید زیرا دشمنی میکنید شما جنسی را که فارسها ساخته وبه دیگران فروخته اند ودیگران یاد گرفته اند وآنرا میسازند به فارسها میفروشید زیرا فارسها اولین سازندگان فدرالیسم در جهان بوده اند بنگرید به تاریخ ما از هخامنشیان تاوبا اشکانیان.جوهره فارسها هنوز رگه هایی از برتابیدن این موارد را دارند خلقی آریایی که با خلق های دیگر مماشات ومدارا وبر تابیدن ادیان وافکار گوناگون را دارند گرچه اسلامی رنگ آمیزی شده اند اما گاهی از درون نه مسلمان بوده اند ونه خواهند بود اسلام در عمل نتوانسته است ایرانیت فارسها را بزدایدننگرید به چند چماقدار وحسن شریعتمداریها اینان در صد غیر قابل مقایسه با اکتریت مردمند همینطور با دیگر اقوام آریایی ایرانی چون به فارسها اشاره دارید سعی کرده ام تنها فارسها را بگویم واگر نه همه اقوام ایرانی آریایی اند وهمه درارای همین خصوصیات اند ترک زبانان آذری نیز نه چشم بادامی اند ونه ارتباطی با چنگیز وتیمور دارند اینرا علم ژنتیک مانند آب خوردن جواب میدهد آنان ایرانیانی هستند که با اقوام مهاجرومهاجم که بندگان خلفای جفا پیشه عرب بوده اند که چون شمشیر عرب را برگرده آذرآبادگانیها مینهادند در نتیجه به کردار ورفتار وزبانشان توسعه میدادنددر آمده اند که در نهایت زبانی آمیخته با بقیه فارس زبانان متولد میشود که امروز حتا اینان زبان ترکیه ایها را یا نمیفهمند یا به سختی زیرا مملو از لغات فارسی است اگر در فارسی هزار لغت ترکی است در این زبان هزاران لغت فارسی این بقایای زبان همان ساکنان مخلوط شده با مهاجمان است که در نهایت بطور فیزیکی وبیولوژیکی نیز مخلوط وژن امروز آذری دوگانه است وبیشتر ایرانی است.اما اصل مطلب گاهی سخنان کسانی نظیر رفیق دیروز ایامی ورفیق دیروز محمد را
جادوگر / 24 January 2011
مشکل افرادی که خود را فعالان حقوق اقليت ها می دانند اينست که در گفتگو بعضی مسائل را ناديده می گيرند و لحن پرخاشگرانه نسبت به چيزی بنام فارس و زبان فارسی و غيره دارند و روش و راهکاری که ارائه ميدهند هم نسخه ی کپی شده از جاهای ديگريست که با احترام به انجاهای جغرافيايی سياسی به درد ايران نمی خورد و واقعيت های بومی ايران را ناديده می گيرد و به همين دليل هم تا کنون به جايی نرسيده است.
شک نيست که مردم ايران تحت ستم ديکتاتوری حکومت می باشند ولی جدا کردن کاسه ی خود از سفره ملی "همه در بردارنده" هم دردی دوا نمی کند.
استفاده از زبانهای محلی در مناسبات اداری و اموزشی حرف حق و مقبوليست ولی وقتی به همراه ان از "ملت" انجاها هم نام برده می شود معلوم می گردد که درد درد زبانی و يا مذهبی(سنی ها) نيست بلکه قضيه "تجزيه" می باشد.
به حمدالله ديگر در جهان و ايران مردم به بلوغ عقلی رسيده اند و روح حاکم بر گفتار ها و يا نوشتارها و پی امد همچين افکاری را در صورت تحقق شان را بخوبی می فهمند و به عينه می بينند.
ملت تورک ازری و ملت کرد کردستان و ملت بلوچ بلوچستان و ملت گيلک گيلانستان و ملت الاحواز عربستان نتيجه اش می شود ايرانستان باباجان و درک همچين چيزی به عقلی مثل عقل بو علی سينا و يا البرت انيشتين موکول نيست!
حداقل برای نشان دادن حسن نيت "ملت واحد و يگانه ی ايران" را به رسميت بشناسيد…
البته من به شخصه تا اينجايش مشکلی ندارم و حتی حاضرم در مجلس ترحيم شادروان ايران خانم بابا کرم برقصم! ولی هر عاقلی می داند که اين ايرانستانها خرخره همديگر را خواهند دريد… در بهترين حالت می شود قفقاز شوروی سابق!(فراموش نکنيد که در سايه شوروی حداقل همه ی مردم قفقاز سواد خواندن و نوشتن داشتند و سرنوشتشان اينطوری شد و وای به حال ما که حداقل ده ميليون بی سواد مطلق داريم)…
"تمرکز زدايی" را می توان به جای فدراليسم گذاشت که هم معقول است و هم کلمه ای بومی و فارسی خودمان!
در مورد حدود تمرکز زدايی هم می توان بحث متمدنانه کرد و به يک توافق عقلانی رسيد. البته فعلا ما در حال طلوع ستاره ناسيوناليسم ايرانی(همان پارسی) هستيم و افتابش در مشرقيست که در مغربش افتاب دين غروب می کند…
من به شخصه علاقه ای ندارم ولی مد دورانه و احتمالا حداقل اين نسل فعلی انرا خواهد داشت چون باهاش بزرگ شده و هر نسل هم بيست و پنج سال بگيريم با توجه به اسيميلاسيونی که تجزيه طلبان فدراليست ميگن ديگه چيزی از تورکيت و يا کرديت و غيره نمی مونه…
پس بشتابيد که بازار, بازار ايرانيت و ايرانگرايی و پارسی سره گفتن و چهارشنبه سوری گرفتن و اينجور چيزهاست و متاع بنجل کاسبکاری با جنس تقلبی فدراليسم(با ماهيت تجزيه ) خريداری ندارد که ندارد!…
شاهين / 24 January 2011
به عنوان فردى كه سالیان مدیدى را در حزبی ملى مذهبى سپرى نمودم بسیار لذت بردم از مصاحبه آقاى ایرانپور و از دور دستان دلسوزشان را مى فشارم.
باور كنید تا به حال در یك مطلب به این میزان كامنت افراطى ندیدهام و این نوع تفكر غالب بر بیشتر كامنتها همیشه در اقلیت بودهاند. براى من قابل درك نیست كه آقاى ایرانپور مگر چه بر زبان آورده كه مستحق این حملات شدید است.
دوستان ، انسانهاى كه پیرو منطق هستید و هوشیار، باور كنید این صحبتهاى شما در فرداى ایران ضربات بسیار سهمگینى بر پیكر ایران خواهد زد. نگاه كنید در همه حملات و كامنتها حتى یك نفر اشارهاى به مشكل اساسی و راه چاره خلقها و مذاهب و طیفهاى گوناگون اسیر در زندان ایران ننموده.
بسیار خوب حرفهاى ایرانپور همه نادرست و اشتباه مطلق، شما بیاید مشكلات را تفسیر نموده و از تحلیتان راه حلها را به ما نشان بدهید. بگویید فرداى ایران چگونه باید اداره شود. آیا شما هم صحبت از یك ملت و یك زبان و یك فرهنگ و یك دین واحد و یك و یك و یك….ها مى كنید؟
آیا شما هم با همین چماق دامن زدن به افكار تجزیه طلبى كه یك قرن است تا آمدیم صحبتى از حق و حقوقمان به میان آوریم بر فرق سرمان فرود آمد، مى خواهید با خواستهایمان روبرو شوید.
من كرد ایرانیم و افتخار مى كنم ، اول به كرد بودنم و سپس به ایرانى بودنم، اما با حق مساوى با هم كشورى دیگرم، من افتخار مى كنم ایرانیم اما مژهب خودم را دارم، من افتخار مى كنم ایرانیم اما دوست دارم به زبان مادریم تحصیل و تدریس كنم، من افتخار مى كنم ایرانیم اما دوست دارم هم زبان من نیز همچون نماینده كل ایران در كشورها ظاهر شود ، من افتخار مى كنم ایرانیم اما دوست دارم هم فرهنگ و هم زبانم امورات اداراى و دولتیم را در زادهگاه خودم بر عهده گیرد.
آیا این خواسته من و میلیونها مثل من چیزى ناواقعى و خیالیست و نامشروع.
شما حرفهاى آقاى ایرانپور را رد نموده و ناخواسته و و غیر مستقیم مهر مشروعیت را برتمامى ستم و اسثمار رژیم آخوندى درقبال مردم ایران و بویژه كردها و بلۆچها و سایر اقوام و ملل ایران مى كوبید.
امیدوارم واقعبینانه با مسائل روبرو شوید و افكار افراطى و نادرست را دور بریزید و همه با هم دست در دست هم ایرانى آباد و مدرن كه همه ادیان و ملل و تفكرات گوناگون در سایه آن بهخوشبختى نائل آیند، را بنا نهیم.
يك مبارز كرد / 24 January 2011
بخش 2
نمیدانم هضم نمیکنم من خود زاده روستا در فارسم وترک زبان نیز هستم این ستم مضاعفی که بعضی از اقوام از آن دم میزنند که البته وقطعا وسیله ای است که هدفشان را توجیه کند را نمیخواهد به کردستان وآذربایجان وبلوچستان بروید بیایید با هم به استان فارس مرکز فارسها برویم تا ببینیم شمایان راست میگویید یا نه فقط ذوق قدرت دارد شما را قلقک میدهد در فارس هم اقوام بلوچ داریم هم عرب هم لر هم کرد هم ترک زبان بعضی اقوام به لحاظ جغرافیایی بخش هایی از فارس را بطور متراکم در اشغال دارند این ستم مضاعف اینان را چه جواب میدهید.نه دوستان آنروزگاران دیر که اجانب بر سر وروی شما میکوبیدند وگردنتان را میبردیدند وزنان ودخترانتان را به اسارت میبردند بزرگ مردی بنام کورش پیدا شد وحرف از اتحاد برا ی جلوگیری از بنده شدن وبه یغما رفتن مال واسارت رفتن زنان کودکان شما ویا بهتر بگویم ما شد واین برای قرنها ما را درامان داشت وملتهای دیگر را از تهاجم وخیال تهاجم دور نگه داشت وما نیز جانب انصاف را چنان نگه داشتیم که حتا امروز بنام اولین منادیان حقوق بشر و مدارا کنندگان با اقوام وادیان دیگر نام برده میشویم چرا گاهی از این نامی نمیبرید امروز که جهان کوچک شده است وقانونمند دیگر هراسی از بندگی نمیبینید هی دم از ستم مضاعف زبان قومیت فاشیسم یک قوم مظلومیت دیگر اقوام میزنید که در واقع چنین چیزی شامل همه اقوام میشود فارسها بیش از هر قومی تحت ظلم اند اینرا در این نوشته نمیتوانم اتبات کنم اما میتوانم با فاکت های زیادی اتبات کنم که جنین است ومظلومیت دیگر اقوام تنها دیکته زوزمداران جهانی است که دلارهای سرویس های امنیتی برای بهره گیری از شمایان در پشتش نهفته است واگر نه این یک موضوع ملی است ما باید خود به حلش اقدام کنیم خانم میتران چه میخواهد ومیگوید اینهمه رسانه های کردی است که گاهی دیده نشده است خودیاری جمع کنند گاهی پرسیده اید از کجا میاورید؟جوابش را بنده دارم شما را که حتما منافعی دارید نمیدانم .فاشیسم تنها در نهاد وذات زورمداران حاکم است که قومیت وملیت را نمیدانند چیست اگر ملیتی مهم است وملی بیاندیشند همانا ملیت عربی وناسیونالیسم عربی است که خون ورگشان از این قوم است ومتضرر وخسارتی که اقوام از این فاشیسم میبینند درست یکسان وهمانند است واگرنه بدلیل ترک زبان بودن رهبر امروز زبان ترکی جای فارسی را گرفته بودنه عربی. مظلومیت امروز زبان فارسی دیگر حاجت به بیان نیست که همه منابع اقوام گوناگون را نیز را همین زبان در کتابخانه پاسداری کرده است تنها به کلمه را که امروز رو همه جا نوشته وگفته میشود بنگرید زیرا ملایان از قدیم به را میگفتند رو دیگر هجوم عربی که بیداد میکند امید که به حقایق قدری با حقایق بنگرید واگرنه همه محکوم به نابودی وبنده شدن هستیم در ست مانند زمان قبل از کورش بزرگ
جادوگر / 24 January 2011
از ناصر ايرانپور
جناب شاهين،
با درود خدمت شما، اجازه بفرمائيد که چند نکتهای را خدمتتان عرض کنم:
1. بنده خود را الزاما اقليت نمیدانم. در بعد سراسری همهی مليتها يا اقوام ايران در اقليتند. آنها در هر يک از مناطق اما اکثريت نسبی يا مطلق میباشند. بحث از يک سو در مورد حق و حقوق آنها در بعد سراسری است و از سوی ديگر در مورد حق تعيين سرنوشت و خودمديری آنها در مناطق خودشان.
2. قربانت شوم، کجايش لحن بنده پرخاشگرانه است؟ اتفاقا لحن مخالف اکثرا ناشکيبا و خشن است. کافی است که نگاهی به کامنت نخست اين مطلب بياندازيد. بنده نه يک شخص و ملت و خلقی را فاشيست ناميدهام و نه کسی را "آدمکش".
3. کسی خود کاسهی خود را جدا نکرده است، کاسهی ما را جدا کردهاند. توجه کنيد ديکتاتوری مفهومی عام است و بايد شکافته شود. ستم و تبعيض در ايران اسلامی بر همه به يک مقدار روا داشته نمیشود. تفاوتهای فاحش است بين مثلا مسلمان و بهائی، بين زن و مرد، بين سرمايهدار و کارگر، بين فارس و کرد، بين شيعه و سنی. آری، شما هم چون بهائی هم تحت ديکتاتوری هستيد، ولی شما به صرف بهائی بودن تحت تعقيب قرار نمیگيريد. زبان فارسی شما به صرف زبان فارسی تحت جينوسايد فرهنگی قرار نمیگيرد. شما به مثابهی مرد ـ آنطور که زن مورد ستم قرار دارد ـ تحت ستم نيستيد… بر همين اساس ما جنبشهای متفاوت اجتماعی، دمکراسیخواهی، زنان و خلقهای ايران و غيره داريم. سخن گفتن از اين جنبشها و مطالبات ايران به جهت اطلاعرسانی و آگاهگری صورت میگيرد و نه انشقاق. بنده برای نمونه میگويم يا ايرانی هستم يا نه. اگر هستم بايد حقوق کاملا برابر داشته باشم. اگر نمیتوانم داشته باشم، تکليف خود را روشن میکنم. نمیشود من و شما وظايف برابر داشته باشيم و اما شما صاحبخانه باشيد و بنده مستأجر.
4. اين کرد نيست که خود را از "ملت ايران" جدا کرده است، بلکه همان انديشه و مکتبی بوده است که "ملت ايران" را از ابتدا بر پايهی مدهب شيعه و زبان فارسی تعريف کرد و دولت ايران را بر اساس آن سامان داد. شما قدری تأمل و تفحص کنيد و ببينيد که چند درصد از سرآمدان شما همين حالا هم هويت ايران را بر اساس تنها زبان فارسی و مذهب شيعه تعريف میکنند. نظام سياسی ايران نيز بر اساس چنين تبيينی برپا شده است. با چنين تعريفی نه میتوانم جزو "ملت ايران" باشم و نه "دولت ايران"، چرا که نه زبانم فارسی است و نه مذهبم شيعه.
5. بنده "تجزيهطلبی" را به مثابهی اصل حق طبيعی خود میدانم. نه از کسی شرمی دارم و نه باکی که آن را مطرح نسازم. به آمار کشورهای عضو سازمان ملل توجه کنيد، اکثريت آنها نه کميت و نه کيفيت ما را دارند. اما با وجود اينکه جدايی و تشکيل دولت مستقل کردستان را حق طبيعی خود میدانم، سعادت خود را در چهارچوب ايران با ماباقی مردم ايران جستجو میکنم. چون آن را به سود خود ارزيابی میکنم. از اين حق جدايی زمانی بهره میگيريم که اميدم برای دستيابی به حقوق برابر در ايران به نوميدی تبديل شود.
6. در فلسفهی سياسی بين تمرکززدايی و فدراليسم تفاوت است. در ضمن فدراليسم چون ناسيوناليسم، امپرياليسم، سوسياليسم و غيره واژهای جهانی و جاافتاده و شناخته شده است. شما نمیگوئيد "جمهوری غيرمتمرکز آلمان"، بلکه "جمهوری فدرال آلمان"؛ نمیگوئيد که آمريکا و کانادا و آلمان و سويس، بلژيک و استراليا و ووو غيرمتمرکز هستند، بلکه يقينا خواهيد گفت که فدرال هستند. اما آنجا که به ما رسيد اين مفهوم نامأنوس خواهد شد!؟ وانگهی کی میگويد که واژهی تمرکز ايرانی است؟ کی میگويد که دمکراسی ايرانی میباشد؟ ….
7. دنيای عجيبی است؛ اگر به قول شما پارسگرايی بشود، مشکلی نيست، اما کردگرايی، ترکگرايی، بلوچگرايی و عربگرايی کفر است! عزيز من، ناسيوناليسم به اصطلاح "ايرانی" هيچ چيز مثبتی برای مردم ايران به ارمغان نياورده است، برای هيچ کجا به ارمغان نياورده است که برای ايران بياورد. ناسيوناليسم هم برای من بد است، هم برای شما، آن هم ناسيوناليسمی که بر اساس يک زبان و يک مدهب بنا شده باشد.
8. شما گفتهايد که اين مردمان همديگر را میدرند، جون درصد بیسوادی در آنها زياد است. بسيار خوب، ولی اين ارمغان دولتهای کنونی ايران بوده است. اين اما ربطی به موضوع مورد بحث ما ندارد. اصلا و ابدا منتفی نيست که مردم ايران در فردای غروب ديکتاتوری به جان هم بيافتند. اين را اما بايد به حساب بیفرهنگیمان، به حساب عدم وجود يک فرهنگ سياسی نهادينه شده بگذاريد. روی اين منطق شما نبايد ديکتاتوری برود، چون در فقدان آن ما به جان هم خواهيم افتاد. در ضمن در تعجم که چرا هماکنون ايران را نمیبينيد که حکومت جور و ستم جهنم را برای ايران ساخته است، هيچ گرايش سياسی و فکری و فلسفی نيست که از شمشير آنها در امان مانده باشد. و ديديم که چه بر سر مردم کردستان و خوزستان و بلوچستان و ترکمنصحرا و آذربايجان آورد. و همهی اينها با وجود ديکتاتوری. از همهی اينها گذشته تجربه به ما آموخت که سواد هم بطور خودبخودی به معنی آگاهی است. به گزارش يونسکو توجه کنيد و ببينيد که حجاج ايرانی سالانه چند ميليارد دلار جيب شيوخ عربستان میکنند. اين رقم تنها در سال 2008 پنج ميليارد دلار بوده است، درحاليکه مابقی 51 کشور اسلامی جمعا 25 ميليارد دلار برای رفتن به حج هزينه کرده است. شما درصد مردم ايران را نيز به نسبت کل مسلمانان جهان درنظر بگيريد، متوجه خواهيد شد که ايرانيان عزيز ما چقدر هوشيار و آگاه هستند و اين درحاليست که بيش از 85 درصد مردم ايران باسواد هستند. اين ارقام منهای هزينههايی است که زائران ايرانی به مکانهای "مقدسی" چون نجف و کربلا و سوريه و غيره خرج میکنند. در پايان از ياد نبريم که ايران چون همهی کشورهای ديگر سهميهای معين دارد و از يک تعداد مشخص بيشتر نمیتواند حجاج بفرستد. وای به روزی که عربستان دروازهاش را به کلی بر روی ايرانيان بگشايد! … آری، درد ما بیسوادی نيست، درد ما انجماد فکری در حوزهی دين است که هنوز چون تابو به آن برخورد میکنيم. حکومت اسلامی نيز محصول همين انجماد فکری است. بلاهايی که دين و مذهب بر سر ميهن ما آورده است بسيارند. من تنها به يکی از آنها اشاره کردهام.
تصور میکنم توضيحات تا اينجا کافی باشد.
موفق باشيد.
ناصر ايرانپور
ناصر ايرانپور / 24 January 2011
جناب جادوگر عزيز،
عرايض بنده نيز بخشا با فرمايشات شما همسان است و بخشا نيز نه. بنده ـ حمل بر بیتواضعی نشود ـ تاکنون بيش از 150 مطلب و مقاله مشتمل بر بيش از 1500 صفحه يا نوشته و يا ترجمه نمودهام و بخشهای مهمی از آن در سايتم iran-federal.com قابل دسترسی میباشد. از شما استدعا میکنم، مطلب بنده را باری ديگر مطالعه بفرمائيد و تلاش کنيد که مسأله را همچنين از زاويهی ديد بنده بنگريد. اين احتمال را بهم بدهيد که مردم کردستان ديوانه نيستند که سر به قيام میزنند. شما فرمودهايد که سر به ديار شما بزنم. اين کار حتما ضروری است. اما اجازه بفرمائيد بنده هم خدمت شما عرض کنم که شما هم سری به کردستان، برای نمونه به مهاباد و بوکان و سردشت و سقز و سنندج و … بزنيد و با سر صحبت مردم بنشنيد. اگر هم وقت سفر ندااريد، نشرياتی که در آنجا منتشر میشوند مطالعه بفرمائيد. يقين دارم که خواهيد گفت که مردم کردستان نه تنها جزو آگاهترين مردم ايرانزمين هستند، بلکه از ايرانيت چيزی از ما کم ندارند. يقينا خواهيد گفت که همهی آنچه آنها بيش از 65 سال است مطالبه میکنند، از بديهيات روزگار ما میباشند. يادم میآيد زمانی طالقانی به کردستان آمد و همين حرفهای اکنون مرا زد و گفت میروم تهران و مسأله را حل میکنم. تهران رفت و اتفاقی نيافتاد. منتظری بارها چهها که نثار کردستان نکرد، اما در واپسين لحظات زندگیاش صادقانه اقرار نمود که در اشتباه بوده است. به کلام موسوی و کروبی توجه کنيد. هيچکدام از آنها نه عامل بيگانه هستند و نه ضد ايران. من خودم بارها و بارها از ايرانيانی که برای نخستين بار طرف گفتگويم بودهام شنيدهام که گفتهاند "هيچ چيز از آن چيزهايی که شما میگوئيد تاکنون به گوش ما نخورده است. ما از رسانههای رژيم تغزيه میشديم و سخت در اشتباه بودهايم…." توصيه میکنم که برنامههای احزاب کردستان را مورد مطالعه قرار دهيد و خود داوری کنيد که آيا همهی آن چه که آنجا درج شده، خواستهی ديگر مردم ايران نيست؟ بطور خلاصه خدمتتان عرض کنم که مردم کردستان چه میخواهند:
1. مشارکت مردم کردستان در سياسگزاری و تصميمگيريهای کلان کشور.
2. تشکيل يک ايالت يا استان از مناطق به هم پيوستهی کردنشين و برداشتن مرزهايی که اين مناطق را از هم جدا کرده است.
3. خودمديری در شهرهای کردستان، تشکيل يک حکومت خودمختار منطقهای که امور داخلی خود را خود حل و فصل نمايد.
4. تقسيم امکانات رفاهی و مالی به نسبت جمعيت و درجهی رشد مناطق در ايران.
گام نخست اين است که هيچ دين و مذهب و زبان و مرامی در ايران غيررسمی نباشد. پيشنهاد احزاب کردستان اين بوده که دين و مذهب ارزشهای فردی هستند و بايد از نظام سياسی خارج و بر طبق آن از قانون اساسی زدوده شوند. همهی زبانهای ايران بايد رسميت داشته باشند.
آيا هيچ انسان دمکرات و آزادهای میتواند با اين خواستها مخالفت ورزد؟
موفق باشيد.
ناصر ايرانپور
آلمان
ناصر ايرانپور / 24 January 2011
از خواندن بعضی از نظرات فوق در مورد مصاحبە آقای ایرانپور تعجب کردم. پرداختن بە معنا و مفهوم مفاهیم بصورت در خود چیزی بیش از بازی با کلمات نیست. وقتی این مفاهیم بطور واقعی با معنی میشوند کە بە زندگی و روابط و مناسبات انسانها در درون جامعە گرە خوردە باشند. در غیر اینصورت میتوان تا ابد روی مفاهیمی بحث کرد بدون اینکە بە درک مشترکی از آنها دست یابیم و یا کوچکترین انعکاس سیاسی و فرهنگی در جامعە داشتە باشد.
عدە زیادی از صاحب نظران فوق بە قدری در تفسیر مفاهیم غرق شدەاند کە اصل مطلب کە وجود ستم ملی و مذهبی در ایران است بە فراموشی سپردە شدە است. آیا نویسندەگان این نظرات در زنگی خود درجە دو بە حساب آمدن را از جانب حکومت" کشورخود" تجربە ولمس کردەاند؟
بخاطر اینکە در تعریف مفاهیم غرق نشویم، فرض بفرمائید کە ساکنین چهار استان غربی ایران نیز همە فارس زبان و شیعە مذهبند، ولی بە اندازە مردم تهران و قزوین از ثروت و سامان خانە پدری (کشور ایران) برخودارنیستند و در ارگانهای قدرت سیاسی، قضایی، نظامی، فرهنگی و … سهیم نیستند. بە نسبت جمعیت تعداد اعدامها و زندانیان طولانی مدت هم در این منطقە بیشتر است. نزدیک بە ٦٠ سال است اهل تسنن ساکن تهران در تلاشند کە مسجدی در تهران داشتە باشند اما بە جایی نرسیدەاند. اما شهرهای کردستان ایران کە هیچ در شهرهای کردستان عراق دهها حسینییە ساختەاند. آیا تجربە کردەاید کە تا ٦ سالگی در خانە بە زبانی صحبت کنید و از روز اول دبستان مجبور شوید بە زبانی دیگر علم بیاموزی؟
نامهای متعدد و متنوع بر این تبعیضات نهادن مسئلە و مشکل ما مردم ایران را حل نخواهد کرد. عدەای از نویسندەگان فوق خواە ناخواە، عمدا یا غیرعمد در ظاهر بە خاطر ارائە معنی درست مفاهیم هیچ مخالفتی با این ستمها از خودشان نشان ندادەاند و بە این شیوە خودشان را در صف مدافعان ستمگران حاکم در ایران قرار دادەاند.
رضا م س / 25 January 2011
مشکل ما ایرانیان اینست که خودمان را برتر از دیگران دانسته و ایران را مرکزفرهنگ و گفتگوی تمدنها میدانیم، در حالی که تحمل شنیدن واقعیات ونظرمخالف دگر اندیشان را نداریم. اگر فردی مانند اقای ناصرایرانپورانگشت برمشکلات وضعفهای دولتمردان نادانمان بگذارند، او وامثال او را تجزیه طلب و یا اینکه راسیست و غیره مپندارند. اگر مردم ما واقعا خردمندتر وبا فرهنگتر از دگر ملتهای خاورمیانه میبودندکه نیستند، به هیچ قیمتی ملت خود را تحت تبعیض نژادی،قومی، ومذهبی قرار نمیداند. در کشوری مانند فینلند که جمعیت ان ۵،۰۰۰،۰۰۰ بیش نیست کشوریست شامل دو زبان رسمی وبااقلیتهای مذهبی و غیره مذهبی که تماما دارای حقوق مساوی شهروندی هستند. ثروت منابع ملی کشور فینلند تنها درختان وحشی جنگل است که از ان کشتی درست کرده وبه دنیا صادر میشود. مردم ما باید ازامثال کشورهای مانند کشور فینلند وسویس درس عبرت بیاموزند وانوقت سنگ فرهنگ و تمدن را به سینه بزنند.
کاربر مهمان مریم / 25 January 2011
جناب ايرانپور عزيز درود…
بنده برای شما کردهای عزيز احترام ويآژه ای قائلم و از بحث های سازنده هم استقبال می کنم ولی با عرض معذرت بايد بگويم که گفتمان شما در روی زمين(زمين واقعيت های سياسی, جغرافيايی ژئوپوليتيکی, اقتصادی ايران) سير نمی کند و در عالم تئوری ها(تئوری هايی بر گرفته شده از واقعيات ديگر کشورها) سير می کند و اساسا مشکل موجود در ايران اين است که کمتر کسی به واقعيات موجود در ايران توجه می کند و همه در “عالم هپروت” سير می کنند.
مثلا جمهوری اسلامی به واقعيت های سياسی و اجتماعی امروز ايران, بيکاری گسترده و وضع محيط زيست ايران و غيره بی توجه است ولی در عالم اثبات حق علی بر خلافت و حقوق فلسطينی ها و باز سازی قبور ائمه در عراق و مسجد جمکران و غيره سير می کند و رئيس جمهورش هم هر روز می گويد که امروز و فردا ست که اقا مهدی امام زمان ظهور کند!..
راستی اوپوزيسون خارج نشين که از ياد ما نمی روند يک مشت کلی گوی خيلاتی و يا هپروتی…
خب می بينيد که چه شباهتی ميان ما ايرانيان از هر طيفی بر جاست …
بنده حاضرم برای همه ی حقوق کردها فعاليت سياسی کنم مشروط بر اينکه شما به صراحت اين حقايق را قبول و اعلام نماييد:
“حقوق زنان به طور سنتی توسط مردان کرد ناديده گرفته می شود و جامعه کرد جامعه ای فوق العاده مرد سالار می باشد…
کردستان سر زمينی کوهستانی و بن بست می باشد و هيچ راه عمده تجاری از ان رد نمی شود…
خاک کشاورزی قابل قياس با مازندران و يا گيلان و فارس ندارد و منابع معدنی انهم به اندازه معادن مس سر چشمه ی کرمان يا منابع اهن سيرجان در استان کرمان هم نيست…
زبان کردی در حال حاضر قابل به رقابت با زبان فارسی نيست چون زبان فارسی هزار سال است که توسط حکومت های مختلف ايران استفاده و پرورده شده و ان راه پيموده شده يک هزار ساله را نمی توان با هيچ معجزه ای چند ساله پيمود.پس توقع شما از زبان کردی بايد به اندازه حال ان امروز ان باشد و نه حالتی ارمانی…
فرهنگ کردی فرهنگ کار صنعتی نيست کما اينکه تا به حال هم صنايع بوميی ندارد. مثلا حداقل در زنجان ما صنعت چاقو سازی را داريم در حالی که در کل کردستان هيچ صنعتی نداريم. حتی قالی بافی انجا در حد کيفيت قالی های تبريز و کاشان و کرمان و اردکان استان يزد نيست”…
اگر اين چيزها را پذيرفتيد به اين نتيجه می رسيد که زياد هم کسی حق شما را نخورده! و شما به طور سنتي همين بوديد كه حالا هم كمابيش هستيد و از عالم اسمانی به عالم زمينی می رسيد و بنده فارس هم حاضرم جهت مابقی حقوق شما همه گونه همکاری را بنمايم.
و اما در مورد نوشته ی شما…
يک)
می فرماييد “من خودم را اقليت نمی دانم”…
باشد ندانيد ولی واقعيت زمينی ايران اين است که اکثريت مردم ايران فارسی زبانند. شما با اين واقعيت مشکل داريد داشته باشيد و به هيچ جا بر نمی خورد ولی بنده خودم را اکثريت می دانم چون بنظرم فارسی زبانها در اکثريتند و بنده بنظرم شما در اقليتيد چون کردها حداکثر پنج تا شش ميليون بيشتر در ايران نيستند. البته من امار پانتورکيست ها در مورد وجود سی و پنج ميليون تورک را هم دروغين می پندارم ولی به اين عفيده انها احترام می گذارم!
دو)
لحن صحبت شما در اين کامنت ها خوب و سازنده است ولی در متن مصاحبه بنظرم حالتی نيمه عصبانی و پرخاشگر داريد و به کار بردن ناموجه صفت فاشيسم اين نکته را معلوم می کند.
سه)
شما اکراد خودتان سفره و کاسه تان را جدا کرديد. چهار صد پانصد سال قبل اکثريت ايرانيان مذهب شيعه را پذيرفتند و ايرانی ماندند و شما اکراد سنی مانديد و شديد سربازان خوب انمپراطوری عثماني!
دين از لحاظ من يعنی دروغ, حالا چه سنی و چه شيعه اش ولی وقتی اکثريت ايران دروغ شيعه گری را پذيرفت شما به همان دروغ سنی گری پايبند مانديد و “عواقب انرا هم بايد قبول کنيد”. يعنی همان حالت اقليتی مذهبی در ايران و درجه دوم بودن در عراق و سوريه و ترکيه…
چهار)
شما و من و ديگران نمی توانيم با تاريخ بجنگيم چون تاريخ اتفاق افتاده و شده هر چه که شده.
عامل زبان فارسی و مذهب شيعه ايران را از به زير سلطه عثمانی ها و ازبکان رفتن وا داشت و حتی باعث تلطيف خشونت در تاريخ ما به نسبت انها شد و مثلا قتل عامی مثل قتل عام ارامنه در عثمانی در ايران روی نداد چون مذهب شيعه(که از نظر من دروغين است) حداقل از مذهب سنی(که بازهم از نظر من دروغين است) کمی دل رحم تر است.
در کل بنظر من مهترين شخصيت تاريخ ايران از بعد از اردشير بابکان تا سال نهصد و شش هجری قمری شاه اسماعيل صفويست و شما اگر از اين واقعيت ها متنفريد بنده به نظرتان احترام می گذارم ولی شخصا خيلی هم خوشحالم که تاريخ مان اينطوری شده.
حتما می دانيد که در جريان وقايع بعد از انقلاب اخوندی, اکراد گروهايی را برای مذاکره با حزب خلق مسلمان به تبريز فرستادند تا انها را قانع به همکاری کنند و اگر به خاطر عامل شيعه گری اذربايجانی ها نبود اکراد در همان سال فاتحه ايران را هم خوانده بودند.
پنج)
بنده هم صميمانه تجزيه طلبی را حق شما می دانم و همچنين مخالفت با تجزيه طلبی شما را هم حق خودم می دانم. شما می توانيد هر جور که خواستيد حق خودتان را پی گيری کنيد و بنده هم می توانم هر جور که خواستم حق خودم را پی گيری کنم. خلاصه” اين بدان در” , ولی يک پيشنهاد جايگزين هم برای شما دارم و ان اين است که بياييد “همديگر را بفهميم” و اين بنظرم راه بهتريست و بدانيد اگر مثل سال پنجاه و هشت با کمک حزب بعث عراق قيام مسلحانه کرديد طرف مقابل هم ارتشی قوی دارد…
شش)
تمرکز زدايی و فدراليسم به ان معنا که شما می فهميد و يا من می فهمم(يعنی حالا يه کلک ميزنيم و بعد تجزيش می کنيم!) کلی فرق دارد.
در مورد المان و سويس و کانادا و هند و غيره بايد بگويم انها خودشانند و ما هم خودمان. خصوصيات مردم المان و گذشته و حال انها شبيه ما و کردهای ما نيست. البته شما می توانيد خودتان را و اکراد را مثال المان ها بدانيد ولی بنده با اين غرور شما همفکری ندارم.
هفت)
بنده با ناسيوناليسم از هر سنخی با شک روبه رو می شوم چون از توش چيزهای بد می تواند در بيايد مثل اردگاه کار اجباری اشويتس همين المانهايی که شما الگو از انها می گيريد و ولی بنظرم کردها خيلی ناسيوناليست هستند…
من با کردهای زيادی از عراق و ترکيه هم ديدار داشتم و بنظرم انها به طرز احمقانه ای ناسيوناليست هستند. البته کردهای ايرانی خوشبختانه غالبا انسانهايی واقع بينند.
هشت)
من معتقدم که با احتمال زياد فدراليسم شما به تجزيه و کشت کشتار می کشد.
شما می توانيد به اسانی از کنار اين مساله رد شويد که از سخن شما چنين بر مي ايد ولی بنده نمی توانم. من به عقيده شما احترام می گذارم و در اينجا عقيده خودم را برايتان باز گو می کنم تا ان را بدانيد و اگر دوست داشتيد بدان احترام بگذاريد:
من به ايران تعصب دارم و نمی خواهم کوچکترين(تاکيد می کنم کوچکترين, حتی به اندازه سر سوزن) به ان اب و خاک لطمه ای برسد. من فارسی زبانم و هزاران تن از استخوان های اجدادم در ان سرزمين به خاک رفته و عاشق هويت انجا, ايرانيت انجا و مظاهر ان ايرانيت و همچنين ميراث پر شکوه زبان پارسی انجا هستم و با تمام مخالفتی که با جمهوری احمقانه اسلامی و ملايان جنايتکار شيعه انجا دارم(که در کل ملای شيعه رحيم تر از ملای سنيست) ولی به مجرد اينکه احساس خطری نسبت به کيان ايران و ايرانيت بشود سرباز جانثار ان ايران و ان وطنم و در ضمن از خائن و خيانت هم خوشم نمياد ولی با حق موافقم و استفاده و حقوق برابر زبان فارسی و کردی و غيره و حقوق برابر هر شناسنامه دار ايرانی بدون توجه به هر چيز ديگر هم بنظرم حق است ولی با هر چيزی که ثمره اش لرزاندن پايه های ايران عزيزم باشد مخالفم.
بنظرم تا اينجا کافي باشد…
شادکام, تندرست و پيروز باشيد.
پاينده ايران
شاهين / 25 January 2011
ملت کرد؟! حق طبیعی خود دانستن جدايی از ایران و تشکيل دولت مستقل کردستان ؟! به نظر می رسد بهتر است به همان کشتی رژیم بازگردم! هرچه باشد زندگی در کشتی که یک ناخدای زورگو دارد بهتر از غرق شدن در دریای طوفان زده ایرانستان شدن ایران است.
کاربر مهمان / 26 January 2011
جناب ایران پور یا فرزند ایران درود بر شما بگذارید از همایشی از سالهای دور در اروپا بگویم شاید که شما نیز در آن بوده باشید نمیدانم زیرا جمعیت قابل توجهی از اقوام گوناگون بودند شخنران اول حسن ماسالی بود دومین نفر یکی از اساتید تاریخ از یکی از کشورهای اروپایی بعد آقای ک از حزب دموکرات کردستان وآنگاه میزبان که هم آغاز گر هم آخرین نفر بود مدتها قبل بنده با این دوست وبا ماسالی بر سر نزدیکی زیادشان به شادروان قاسلمو مشکل داشتم بدلیل هم نشینی که با قاسملو داشتند خاط مرا جمع کردند که ایشان نظرشان به جدایی نیست وحرفی از او را گفتند مه ما احمق نیستیم که قرنهای دور ودراز را باشما هم در شادی هم در غم هم در آرامش وجنگ بوده ایم حال ایران را با همه تروتش به شما بدهیم وبرویم مشتی کوه را تحویل بگیریم ومنکه در یمک مقاله ای قبلا در یکی از نشریات نوشته بودم آقای قاسملو ترجیح میدهد رییش جمهور کردستان فقر وگرسنه کردستان باشد تا وزیر کشور یا دارایی کشور ایران مجبور به قدری تفکر شدم در آن زمان او هنوز زنده بود اما دوست گرامی من با بند 4 نوشته شما رو به بنده مشکل دارم اگر سیاست کلان یک کشور تصمیم به تقسمات کشوری میگیرد قطعا بر اساس بهتر اداره کردن کشور است ممکن است قومیت هم نقشی داشته باشد اما مهمترینش توسعه اقتصادی واداری است استان کرمانشاهان از زمان گذشته استان کرمانشاهان بوده است گرچه کردنشین است اما استان کردستان کردنشین است آذربایجان غربی هم ترک نشین هم کرد نشین است اتفاقا پسر عموی مادر من 40 سال است که از فارس بدلیل ازدواج با دختری ترک زبان در جایی که هم ترک زبانان هم کردزبانان زندگی میکنند زندگی میکند وهم خانم یکی از دوستان من ویکی از فامیل هایش از سنندج هستند ودر یکی از شهر های فارس در حدود 35 سال است زندگی میکنند واین ازدواجها تنها در یک مقطع زمانی در سرتاسر ایران سر به میلیونها میزند گفتم یک مقطع متلا همین امسال در طی سالها وقرنها بی شمار بی شمار این ملت ایران را بیشتر از موزاییک میکند که هر کسی متال میاورد.اگر بنا بر آن گردد که همه زبانها رسمی شوند این غیر ممکن است زیرا هر کشوری زبان رسمی دارد وکشور ایران با وجود قرنها حاکمیت ترکان زورگو وقلدر زبان فارسی بوده است ما به غیر از زندیه آنهم کوتاه مدت وپهلوی حاکمان فارس زبان نداشته ایم وبعضی نیز شاید ندانند که زبان فارسی کنونی بر خاسته از خراسان است نه فارس واین زبان زبان اداری وحاکمین بوده است ودر نتیجه حافظ تاریخ وادبیات وفرهنگ جمعی ومشترک بوده است گر چه سیاست واداره کش.ر را از هر قومی نقش هدایت داشته اند این زبان زبان رسمی در بار عتمانیان نیز بوده ایت که گاها بعضی از سلاطین نیز شعزهایی به آن گفته اند واین دلیل مسلط بودنشان بوده است .اما دوست گرام چه خوب میبود اگر شمشیر زور گوی سربران عرب با رهبری عمر گردن مارا نمیزد وزنان وکودکان ونوجوانان مارا به بردگی نمیبرد واموالمان را غارت نمیکرد وما بر همان دین میماندیم که داشتیم وهنوز رگه های آن در یزیدیهای کرد بر جاست اما نشد وتاریخ آنکه باید کند کرد وباز چه خوب میبود یا همه ما شیعه میشدیم یا همه سنی باقی میماندیم در زمان جنایتکاران صفویه شاه اسماعیل اتفاقا در بین کردها که به نظرم امروز در عراق وآنزمان در ایران بود به سر میبرد که سلطان عتمانی از خوی به ایران ما حمله کرد وشاه اسماعیل سردار بزرگش را از دیار بکر چند ماهی بود به پایتخت آورده بود ودیگری را به فرماندهی دیار بکر گماشته بود که این بزرگترین اشتباه او بقول مورخان است واو در این جنگ نابرابر با ارتش خونخوار برده های اروپای شرقی ینی چری با 200 هزار نفر با 25 هزار نفر که چند هزار نفر نیز شمشیر نداشتند جنگید ودر نهایت باخت وترکان عتمانی به زنان ودختران آذربایجانی بیشمار تجاوز کردند واموال بردند واین افتخاری برای ترک زبانانی که هی مینویسند بیز تورک چه خوب بود اگر عتمانیان نمیبودند وکردستان تکه وتکه نمیشد از سوریه تا روسیه وتا عراق وترکهای کوهستانی؟؟؟ در ترکیه وهمه در دامان مهر کورش که مادرش کرد بود وما امروز این مشکل را نداشتیم کدام قوم کدام زبان در دنیا از نظر خونی وزبانی به فارس نزدیک است قطعا هیچ.امروز کردها حتما وقطعا نقش اساسی را داشتند اما برویم به سر آن همایش بعد از سخنرانی آن استاد تاریخ پرسید سوالی هست بیشمار بود من نیز یکی من بر خاستم ومطرح کردم شما که مورخ هستید بگویید این سرزیمن های تکه تکه شده کرد ها در طی تاریح به کدام کشور متعلق بوده است او گفت ایران گفتم بجای اینکه این دوستان یا هم میهنان سابق ما برای خودمختاری بجنگند آیا بهتر نیست برای اتصال مجدد به سرزمین مادری بجنگند او که از طیف چپ بود گفت از سوالی که همیشه میترسیدم امروز مطرح شد او گفت این خونریزی بسیار میخواهد گفتم میدانستم اشتباه نسل دیروز را امروز باید هزینه کند واین امکان پذیر نیست وشاید گاهی دیگر ما کردستانی یکپارچه را در دامان ایران نبینیم همانگونه که کردها نیز گاهی به تشکیل کردستان بزرگ وپنهان در خودمختاریشان شاید نبینند زیرا ترکها خونخوار تر از آنند که این امکان داشته باشد وایرانیان نیز نمیپذیرند که دیگر حتا یک جزیره کوچک را به دیگران وا بگذارند اما شما مرزهای استانی را میخواهید بر دارید واین یعنی جه اگر روزی ساست کلی کشور زبان مادری را بنام زبان دوم بعد از زبان رسمی فارسی بپذیرد یا ترکی را همینطور چه فرقی دارد که در کدام استان است آن زبان مادری تدریس میشود وسحبت هم که قرنهای طولانی است میشود پس اینجا شما هدفی دارید هدف پنهان است اول زمینه یکی شدن شما ویکی شدن عراقی ها هم الان امکان پذیر شده است تا ترکها هم با فشار اروپا ومجنونی اتحادیه اروپایی شدن چه بکند وبعد از خودمختاری جدایی را علم میکنید؟اینطور نیست؟اگر بگویید نه مشکل میشود باور کرد اجازه بدهید که تقسیمات استانی که نه تنها بر اساس زبان که بر اساس موارد دیگر انجام گرفته است بماند واینقدر ملیت ها ملیت ها نکنید زیرا یک کشور 1 ملیت بیشتر ندارد قومیت ها درست است البته من در گذشته بعضی مطالب شما را خوانده ام وسایت شما را دارم وبیشتر سعی بر خواندن دیدگاه شما خواهم کرد به ایمد آزادی ملت ایران با سربلندی تمام قومیت هاش بدلیل نبود وقت این مطلب را بازخوانی نکردم اشتباهات را میبخشید
جادوگر / 26 January 2011
آقای شاهین لطف بفرمایید نظرات منورتان را در مقاله جداگانه ای چاپ کنید اگر ممکن است همینجا در رادیو زمانه.آن موقع اولین کسی خواهم بود که بی رحمانه نقدتان خواهم کرد.فعلا این یک قلم را داشته باشید که شما نمونه واقعی یک شخصیت فاشیست و نژادپرست هستید به این دلیل ساده که به صراحت نقض حقوق انسانی کردها را به دلیل آنچه واقعیتهای فرهنگی،اقلیمی و اقتصادی آنان می دانید مشروع می پندارید.
بهنام امینی / 26 January 2011
به نظر بنده برخورد کردن توام با دیدگاه خودبرتربینانه آنهم گرفتار در یک انتزاع تاریخی و با ژست صاحبخانه ی ظاهراً محترم در برابر بحثهای مستدل آقای ایرانپور، نشان از عدم میل واقعی به حل مسئله و چالش تاریخی اقلیتها و از جمله ملت کرد دارد..
در واقع چالش برانگیزترین واقعیت کنونی و آتی ایران در راه نیل به حکومتی دمکراتیک و آزاد، مسئله اقلیتهای قومی و ملی جامعه ایران می باشد..
برای کسانی که با ژست روشن فکری و آزادمنشی، ماندن در کشتی ترک برداشته استبداد دینی را همچون یک خودکشی تاریخی در مقایسه با نیل به ایرانی آزاد توام با به رسمیت شناختن حقوق واقعی اقلیتها را ترجیح میدهد، باید سخت ابراز تاسف کرد.. چرا که این تفکر، ضمانت بقای استبدادیست افسار گسیتخته و فاشیستی که سرنوشت نسلهای دیگر را نیز برباد خواهد داد..
ما چاره ی جز یاری نمودن به فروریختن این دیوار کاذب بی اعتمادی در میان اقوام و ملیتهای ایران، بسط گفتمان تعامل و تولرانس و دیالوگ و برسمیت شناختن حقوق همدیگر در پیش رو نداریم، اگر در پیشگاه تاریخ مبارزتمان صادقانه ایستاده ایم و هواخواه واقعی دمکراسی در جامعه خودمان هستیم..
به امید رهایی همگی اقوام و ملیتهای ایران از چنگ استبداد دینی حاکم.
سالار . پ / 26 January 2011
دوستان،
پيداست فهم زبان شفاف و منطقی و انتزاعی آقای ايرانپور قدری برای شما دشوار باشد. اجازه بدهيد که من مسأله را به گونهای ديگر طرح سازم:
قبل از هر سخنی باید بگویم: جناب آقای ناصر ایرانپور دستتان درد نکند که این بحثها را باز می کنيد و باید این بحثها بازتر شوند و از بعضی خوانندگان هم خواهشی دارم: متانت را رعایت کنند و کم قمه بکشند و عفت کلام را زير پا بگذاريد. با پرخاشگری بحثی جلو نمی رود و ما ایرانی ها که همیشه ادای برخورداری از فرهنگ مدرن را داریم، بیائیم نشان دهیم که ظرفيت پذيرش دگرانديش را داريم و ديگر نخبهکشی نمیکنيم. به هر حال، من بحث آقای ایرنپور را کاملا قبول دارم و ایشان به اندازه کافی من را قانع کردهاند. اينجا فقط دوست داشتم چند کلام را خدمت عزیزانی که تحمل ندارند و با دستی تو سرمان می زنند و دست دیگر نوازش می کنند، بنويسم:
به نظر من هم می شود که همه با همهی گرایشات و رنگها و زبانهايمان در ایرانی آزاد و آباد و دمکراتيک و سکولار و فدرال چون يک خانوادهی بزرگ زندگی کنيم، طوريکه که هیچکدام از اعضای خانواده تحت هيچ عنوانی (زبانی، دينی، مذهبی، اعتقادی، …) ظلم نکند. ولی تاکنون متاسفانه ملاحظه نمودهايم که یکی از برادرها که همیشه قدرت در دست داشته و برادربزرگی کرده و البته اکثرا در اين نقش و جايگاه ظلم کرده، نامهربان بوده و گذشت نداشته و از بزرگی خودش به شيوهای خیلی خشنی سوء استفاده کرده است. به همين دليل من خواهر یا برادر جوانتر ازش خواستهام که مهربان باشد و ارث پدری را مساوی تقسیم کند، در غیر اینطورت مجبورم از طریق دادگاه و قانون و اعتراض و اعتصاب و بحث و گفتگو ازش حقم را مطالبه کنم. در اين حقخواهی اگر با سیلی صورتم را سرخ کرد، من هم نگاه نمیکنم سیلی دیگری بزند، بلکه سریع سیلی دوم را من می زنم. اگر جلوی درب منزلم بیاد و درب نزده وارد شود و بچههایم را زیر مشت و لگد و فحش و تهمت و توهین بگيردد من هم با چنگ و دندان بصورتش حمله میبرم و چنان جرحی بر وی وارد خواهم آورد که اثارش حالاحالاها روی صورتش باقی بماند. تا زمانی که حقم را نگیرم و سر جایش ننشانم و مجبورش نسازم که به حریم خانواده و بچهایم احترام بگذارد، ساکت نمی شینم. اما اگر از این ببعد برادر خوب و مهربانی شد و ارث پدری را مساوی تقسیم کرد و بهم توهین نکرد و بهم سیلی نزد، من هم با تمام عشق و محبت در کنارش هستم و بهش هم افتخار میکنم و به بچههایم می گویم که از برادربزرگم یا خواهربزرگم یاد گرفتم که مهربان باشیم و به هم ظلم نکنیم. آخر کلام، دوستان عزیز، اگر تمام خانواده بخواهد می توانیم با هم در صلح و صفا و آزادی زندگی کنیم، ولی اگر یکی از اعضای خانواده بخواهد زور بگويد، اين همزيستی نه در خانواده و نه در جامعه ميسر نخواهد بود. این سرشت طبیعت است.
و اما مطمئن باشيد که آقای ايرانپور هيچگاه مخالف وحدت و يکپارچگی ايران نبوده، بلکه از بیحقوقی و تبعيضات فراوان بوده است که به طغيان آمده است. آنچه برای وی مهم بوده، نه خاک (ايران يا کردستان)، بلکه آزادی بوده است.
من در بيانات برخی کامنتگذاران رد پا و ادبيات جمهوری اسلامی را میبينم. به همين جهت هم حتی با يک جمله به مطلب آقای ايڕانپور استناد نکردهاند. آيا دين اسلام و مدهب شيعه در ايڕان حاکميت داشته يا نه؟ آيا اين حاکميت دينی و مذهبی مانع استقرار دمکراسی بوده است يا نه؟ آيا در ايران به زبانهای غيرفارسی ستم میرود يا نه؟ چرا در مورد اين امور بحث نکردهاند و هتاکی نمودهايد؟ اين است همان جامعه و فرهنگی که برايش سينهها میشکافيد؟
به امید اینکه کمتر رگ شوينیستی یا ناسيونالیستی یا مذهبگرايی در وجودمان باشد.
البته جهت اطلاع دوستان این کامنت از طرف عده ای از دوستانم تایید شده و نظرات انها هم می باشد
کاربر مهمان فرح شریفی ( روژین) / 29 January 2011
آقای جادوگر گرامی،
با درود به شما، بنده با بسياری از فرمايشات شما موافقم، آنجا نيز که تمايز انديشه وجود دارد، به نظر من اگر قابل حل نباشد، در چهارچوب قواعد دمکراتيک قابل پذيرش است. به نظر من مشکل اصلی بيشتر از سوء تفاهم بر اساس عدم شناخت کافی برمیخيزد، لذا بخش زيادی از آن معرفتی است. اين نيز در پرتو ديالوگی صميمانه قابل تقليل است. لذا اجازه بدهيد باز به اجمال نکاتی را خدمتتان عرض کنم.
1. بنده انسانی هومانيست هست، متعهد به آزادی هستم تا به خاک. از نظر من هيچ خاکی ارزش اين را ندارد که برايش خونی ريخته شود. آزادزيستن روی اين خاک بس مهمتر است. بر اساس اين ديد فلسفی اعتقاد به حق تعيين سرنوشت انسانها دارم. اگر به من کرد اجازهی انتخاب کشور را بدهند، با افتخار ايران را به عنوان موطن خود برخواهم گزيد و نه تنها اين، بلکه کردهای ديگر کشورها را نيز به پيوستن به ايران دعوت خواهم نمود. اين ايران اما بايد ايرانی باشد که در آن احساس شهروند درجه دوم را نکنم، ايرانی باشد که زبانم غيررسمی نباشد. من خوب به ياد دارم که زمانی يکی از مسؤلان وقت اتحاديهی ميهنی کردستان و يکی از مسؤولان کنونی حکومت اقليم کردستان عراق گفت که اگر ممکن میبود، همين الان کردستان عراق را نيز به ايران متصل میکردم، اما، به قول شما چه میشود که چرخ زمانه آرزومندانه به عقب برنمیگردد.
2. در ارتباط با زبان بايد بگويم که: زبان مادری مهمترين ابزار انسان برای ارتباط اجتماعی، کسب اطلاعات و علم است و بزرگترين مؤلفهی فرهنگی میباشد. سخن گفتن به زبان مادری و آموزش به آن از حقوق بديهی هر انسانی است و به همين دليل دههها پيش در منشور حقوق بشر سازمان ملل نيز گنجانده شده است. زبان همچنين وسيلهی استعمار و تبعيض نيز هست. ممنوعيت زبان جينوسايد فرهنگی است و با هيچ معيار انسانی همخوانی ندارد چه رسد با معيارهای دمکراتيک. شما که در اروپا هستيد، نگاهی به کشورهای به قول شما چند "قومی" بياندازيد و نگاه کنيد که آنها با اين پديده چگونه برخورد نمودهاند. در کشور سويس هر سه زبان اين کشور رسمی و ملی هستند و در هيچ جای قانون اساسی آن حرفی از "زبان قومی"، "زبان محلی" و از اين قبيل نيست. به هر حال هيچ انسانی آزاد نيست که حق سخن گفتن و آموزش به زبان مادری خود را نداشته باشد. زبان مادری برای فراگيری زبانهای ديگر نيز از اهميت برخوردار است و نقش تعيينکننده در شخصيت انسانها دارد.
3. در مورد استانبندی و تقسيمات کشوری سخن گفتهايد. اولا تقسيمات کشوری نبايد در مرکز توسط افراد و ارگانهايی که مسأله مطلقا به آنها مربوط نيست، انجام گيرد، آن هم نه به جهت ادارهی درست کشور، بلکه طبق "ملاحظات امنيتی"! خواست مردم هر منطقه بايد اولويت داشته باشد. در آلمان 16 ايالت داريم. ايالت برلين که تنها يک شهر است درست در مرکز ايالت براندن بورگ قرار دارد. چند سال قبل تلاش فراوانی شد که اين دو ايالت يکی گردند که از سوی مردم در يک رفراندوم رد شد، تازه ـ همانطور که مستحضريد ـ همه آلمانی هستند. در داخل هر يک از اين ايالتها نيز ما استانها و يا "حکومتهای محلی" داريم. بنابراين در فردای ايران فدرال تقسيمات استانی الزاما و در هر حالتی برچيده نخواهد شد. برای نمونه ايالت کردستان از چهار استان ايلام، کرمانشاه، کردستان و بخشهای کردنشين استان آذربايجان غربی تشکيل خواهد شد. محتملا از بخشهای کردنشين استان آذربايجان غربی استان مکريان تشکيل خواهد شد و جزوی از ايالت کردستان خواهد بود. بنابراين فدراليسم بدين معنی نيست که تمرکززدايی صرفا در سطح سراسری مطالبه شود، خود ايالت نيز بايد تمرکززدايی شود.
4. اختلاط مردم ايران يک واقعيت شيرين است، اما نه ارتباطی به موضوع مورد بحث دارد و نه مختص به ايران است. مگر همين اکنون استانهای متفاوت نداريم؟ آيا اين استانها مانعی بر سر اين امر ايجاد کردهاند؟ يقينا استانها و ايالتهای فردا نيزموانعی ايجاد نخواهند کرد. تازه فردا مکانيسمهايی نيز برای رفع تبعيض و تضمين حقوق شهروندی در پهنهی ايران خواهيم داشت که مانع از هر حقکشی خواهند شد. اگر مقصود شما به لحاظ زبانی است، خوب، اکنون هم اگر يک آذری مثلا به دلايل ازدواج به سنندج نقل مکان کند، بطور خودکار کردی را فراخواهد گرفت و زبان فارسی هم که به هر حال رسمی است. تنها فرقی که آن زمان خواهد کرد اين است که امکانات آموزش زبان آذری هم در اختيارش قرار گرفته خواهد شد. همين مسأله در آذربايجان به نسبت کرد و فارس و غيره رويی خواهد داد. (در اين باب مطالب متعددی دارم که در سايت اين ناچيز، iran-federal.com، قابل دسترسی میباشند.)
5. در مورد دکتر قاسملو نيز درست شنيدهايد. ايشان يکی از فرهيختهترين سياستمداران نه تنها کردستان، بلکه کل ايران بود. وی نيز همواره میگفت که زندگی در کردستان خودمختار و ايران دمکراتيک بر هر گزينهای قابل ترجيح است. آخر چه کسی میخواهد از ايران جدا شود، اما از هيچ تلاشی برای نزديکی به احزاب ايرانی و تشکيل جبههای از آنها و مذاکره با رژيم مرکزی برای حصول توافقی دريغ نورزد؟ جملهی معروف وی که "به هيچ کسی اجازه نمیدهم که خود را ايرانیتر از من بداند، از وی است. اين جمله به سه معنا قابل فهم است:
• يکی اينکه در ايران امروز بطور واقعی برخی احساس میکنند، صاحبخانه هستند و بقيه مستأجر و از موضع قدرت به ديگران امر و نهی میکنند و چنين اجازهی اما ندارند.
• دوم اينکه کردها ايرانی بودهاند و هستند و مطالبات آزاديخواهانه و دمکراتيک آنها در چهارچوب ايران قابل فهم و درک و دستيابی هستند.
• سوم اينکه کردها هر جا زندگی کنند، ايرانیتبارند و در بنای فرهنگ و تمدن ايرانی نقش فعال داشتهاند.
6. در سخنان شما يک نوع شکاکيت وجود دارد که نشان از تأثيرات مخرب تبليغات حاکمان پيشين و کنونی ايران دارد. شما میگوئيد که: آيا فردا جدا نخواهيد شد؟ مگر احزاب کردی تاکنون کم در اين مورد گفته و نوشتهاند؟ تصور نمیکنم کوچکترين ابهامی در اين خصوص وجود داشته باشد. احزاب کردستان در هر چهار پارچهی آن بارها و بارها تکرار نمودهاند و در اولين بندهای برنامههای خود از همان ابتدا گنجاندهاند که قائل به حق تعيين سرنوشت خود تا مرز جدايی و تشکيل دولت کردستان هستند. اين اصل برای هيچ کردی، صرف نظر از باور سياسی و فلسفی و تعلق سازمانیاش، تاکنون قابل تخطی نبوده است. اما بارها نيز با همين قاطعيت و صراحت گفته شده که زندگی در چهارچوب يک ايران آزاد و آباد و دمکراتيک و فدرال را به هر گزينهی ديگری ترجيح میدهيم. روزی يکی از نشريات اپوزيسيون ايرانی در مصاحبهای از دکتر قاسملو پرسيد که "چه ضمانتی وجود دارد که شما فردا جدا نشويد؟" ايشان هم پاسخ داد که: "چه ضمانتی وجود دارد که شما اين دمکراسی را که مدعیاش هستيد، زير پا نگذاريد؟" آری، اين يکی از زيباترين سخنان دکتر قاسملو بوده است. وی میخواهد بگويد که
• اولا بنده قرار نيست که به شما ضمانتی بدهم. شما مگر چکاره هستيد؟ شما هم مانند من يک شهروند اين جامعه هستيد و نه بيشتر. شما هم مثل من يک حزب در اين جامعه هستيد و نه بيشتر. شما اصل نيستيد و من فرع که برای شما سوگند وفاداری به شما ياد کنم.
• دوما اگر تعهدی هم در کار باشد، بايد هر دو به همديگر تعهد بدهيم. شما متعهد بشويد که تحت هيچ شرايطی موازين دمکراتيک و حقوق ملی من را در چهارچوب ايران زير پا نمیگذاريد، بنده هم به شما تعهد میدهم که به اين چهارچوب وفادر بمانم. زمان صدور چک سفيد به سر آمده است.
• سوما آن روی سکه اين گفته اين است که در صورت عدم رعايت حقوق من تضمينی برای ماندن در ايران وجود نخواهد داشت.
اما چرا دکتر قاسملو به ماندن در چهارچوب ايران عميقا معتقد بود: ايشان، اگر اشتباه نکنم، در همان مصاحبه تجربهی اتحاديهی اروپا را مثال میآورد و میگويد که اين کشورها بعد از اين همه جنگ و خونريزی تازه به اين استنباط رسيدهاند که بسياری امور را مشترکا حل و فصل کنند، مرزهای يين خود را نيز بردارند و غيره. خوب، چه دليلی دارد ما اولا جدا بشويم، تا بعد به اين نتيجه برسيم که بايد به همديگر ملحق شويم؟ توجه کنيد که اشارهی دکتر قاسملو آن هنگام به تزهای خودش است که 20 ـ 25 سال پيش از آن زمان مطرح ساخته بودند. اين درايت بسيار وی را میرساند. اگر وی امروز در ميان ما میبود و پروسهی وحدت اروپا در اين بيست سال گذشته را میديد، يقينا با قاطعيت باز هم بيشتری از ماندن در چهارچوب ايران دفاع میکرد. لذا دفاع کردستان از حل معضلات و ساماندادن امور خود در داخل اين کشورها منتنج از تحليل عينيتگرايانه و خردمندانه است. من مطمئن هستم اگر کردستان مستقل نيز میبود، به خواست خود مرزها را بر روی کشورهای دوروبر به ويژه ايران میگشود. عطف کرد و کردستان به ايران تنها از سر ارزيابی از مصالح خودش نيست، بلکه بخشا عاطفی و احساسی نيز است، فرهنگی و زبانی و تاريخی نيز هست. لذا انتساب جدايیطلبی به احزاب و نخبگان کردستان زمينهی واقعی ندارد.
7. در ارتباط با ترمهای "قوم" و "ملت" و "مليت" نيز عرض کنم که اولا همهی اينها عربی هستند و کاربرد درستی در زبان فارسی ندارند. در عربی قوم مترادف ملت است. در آثار و سرودهای بسيار کردی اتفاقا "قوم" به مفهموم "ملت" به تعبير سياسی آن بکار برده شده است. شما میگوئيد که "قوم" درست است و "مليت" غلط، بسيار خوب. نظر بنده متفاوت است. بالاخره به همان دليلی که شما انتساب مثلا "ملت" را به کرد نامناسب میدانيد، من آن را از منظر ديگر مناسب میدانم. "قوم" بر فرهنگ استوار است، "ملت" بر ارادهی سياسی. کرد هم از اراهی سياسی در شمايل يک جنبش نيرومند اجتماعی و سياسی برخوردار است. اما به هر حال دعوا بر سر مفاهيم نيست، بلکه بر سر مضامين است. شما بعنوان "قوم" بنده را درجه دوم و سوم ندانيد، مشکل زيادی با اين واژه نخواهم داشت. اما مستحضر هستيد که واژهی "قوم" بار منفی دارد و به همين خاطر عدهای آن را به طرف مقابل خود منتسب میکنند و طرف مقابل هم با وسواس در پذيرش اين واژه امتناع میورزد.
آلمان، 29 ژانويهی 2011
موفق باشيد.
ناصر ايرانپور
ناصر ايرانپور / 29 January 2011