۱. وضع موجود
ترجمه در نوسازی فرهنگ ما در طول یکی دو قرن گذشته و در پردازش شکلی که این فرهنگ اینک بهخود گرفته سهم بهسزایی داشته است. گزافه نیست اگر بگوییم نقش ترجمه در جهتگیری فرهنگ ما در عصر جدید نیز به مراتب تعیین کننده تر از نقش جریانهای دیگری بوده است که به نحوی در این ماجرا مؤثر بودهاند؛ مثل اعزام دانشجو و کارآموز به خارج، دعوت استادو متخصص و مشاور به داخل کشور، تأسیس کارگاه و کارخانه و مراکز کارآموزی به منظور انتقال تجربه در زمینههای علم و تکنولوژی، تماس مستقیم با جهان جدید به قصد کسب علم و فلسفه و ادب و هنرنوین یا به قصد آشنایی با رسم و راه و سنت و آیین آن جهان، و مانند اینها.
همین نقش سازندة ترجمه در فرهنگ ماست که موجبات تداوم آن را فراهم آورده است؛ تا جایی که این فن یا هنر اینک به صورت نهادی مستقل در جامعة ما درآمده است. صدق مدعای اخیر بهویژه هنگامی آشکار خواهد شد که تداوم ترجمه را با وقفهها و انقطاعهایی بسنجیم که در جریانهای مؤثر دیگر رخ داده است.
نهادی شدگی ترجمه خواه ناخواه اقدامات مؤثری را در جهت سامان بخشیدن به آن و بهبود وضع آن درپی داشته است؛ اقداماتی که نظیر آنها را در زمینههای مشابه دیگر مشاهده نمیتوان کرد. حتی با یک مرور اجمالی میشود دید که در طول دهههای گذشته نه تنها باب بحث و گفتگو دربارة ترجمه و مسائل آن همواره در میان ما باز بوده، بلکه گامهای عملی تر و کارسازتر فراوانی هم در این زمینه برداشته شده است. از همین رهگذر است که اینک – خوشبختانه، منابع نظری قابل توجهی دربارة ترجمه فراهم شده (۱)، گزارشهای پرارزشی از تجربههای عملی صاحبنامان این عرصه دردسترس قرار گرفته (۲)، برنامههای آموزشی متنوعی برای پرورش مترجم در دانشگاهها و دیگر مراکز فرهنگی طرح ریخته شده و یکی دو مدرسه و مؤسسة عالی به همین منظور تأسیس شده (۳)، کنفرانسها و نشستهای پرباری در این باره برگزار گردیده (۴)، تحقیقات جالبی در مورد پیشینة ترجمه و تحول آن در زبان فارسی و در فرهنگ اسلامی صورت بسته (۵)، و تازگیها نیز مؤسسهای هم سطح و هم طراز مؤسسات از نوع مرکز نشر دانشگاهی بنیاد نهاده شده است (۶) تا به شیوهای علمی و با اسلوبی سنجیده به بازگرداندن متون اصلی و آثار مهم موجود در رشتههای علمی همت گمارد. پیداست که این مؤسسه اگر پا بگیرد و راه بیافتد، سرانجام ثروت سرشاری را که در رشتههای علمی مختلف در جهان فراهم آمده است در اصیلترین شکل آن به گنجینة فرهنگ پربار ما خواهد افزود.
تازه اینها همه به وضع ترجمه در دورههای اخیر از تاریخ و فرهنگ ما مربوط میشوند. حال آن که سابقة این کار در ایران و در فرهنگ اسلامی بسیار بیشتر از اینها به عقب برمی گردد و ریشة آن به روزگارانی میرسد که افسانه و تاریخ در آنها درهم میآمیزند (۷). گزارش آمیخته به افسانة آوردن کتاب پنجه تنترا از هند و برگرداندن آن به پارسی میانه و آنگاه به عربی و سپس به فارسی دری به دست مترجمانِ ایرانی بیش از آن باز گفته شده است (۸) که بر کسی پوشیده باشد. اما ورود به این بحث تاریخی، به هرحال، در حوصلة این مختصر نمیگنجد (۹). در این باره کافی است بگوییم که رواج بازار ترجمه در ایران قدیم و تداوم آن تا روزگار ما معلول علل و عوامل و متقتضیات جغرافیایی، تاریخی و فرهنگی فراوانی است که برخوردِ ما را با سرزمینها و مردمان و فرهنگهای دیگر ناگزیر میساخته و ما را در هر زمان وادار میکرده است تا در عرصة آن برخوردها به داد و ستد فرهنگی و تمدنی با اقوام و ملل دیگر همت گماریم، و این وضعیتی است که در روزگار ما نیز همچنان به قوت خود باقی است.
۲. مسائل
ولی پنهان نمیتوان کرد که ترجمه، علی رغم تداوم دیرپای آن در جامعة فارسی زبان و باوجود همة تلاشهایی که در جهت بهبود وضع آن در دهههای اخیر صورت گرفته، در حال حاضر با مسائل و مشکلات فراوان روبه رو است. یک نمودِ بارزِ مسائل و مشکلات ترجمه همین خیل فزایندة مترجمان خام دست و ناآموختهای است که هر ساله همراه با فقط معدودی مترجم قابل و امیدبخش پا به میدان میگذارند. نمودِ دیگر انبوه رو به افزایش ترجمههای بد، نارسا و مبهمی است که هر روزه به بازار عرضه میشود. هرچند این دو نمود تاحد زیادی با یکدیگر مرتبطاند، ولی در ایجاد هریک از آنها عوامل جداگانهای هم دخالت داشته است، چنان که در زیر خواهیم دید. به هر تقدیر، صرفِ وجودِ مترجمان خامدست گواه بر آن است که در امر آموزش و یادگیری فن یا هنر ترجمه اختلالاتی پدید آمده است و صرف وفور ترجمههای بد، نارسا و مبهم حاکی از آن است که در انجام درست این کار نیز مشکلاتی وجود دارد که چهبسا با رفع اختلالات آموزشی هم همگی از میان نروند. پس باید به جستجوی علل و عواملی پرداخت که از یک سو به بروز اختلال در یادگیری فن ترجمه انجامیدهاند و از سوی دیگر به پیدایش مشکلات در استفادة عملی از این فن.
۳. علل
از بررسی محدود و فشردهای که مقدم بر نگارش این مختصر صورت گرفت چنین برمی آید که ریشة اختلالات موجود در امر آموزش و یادگیری ترجمه عمدتاً در سه چیز است: یکی این که آموزش این فن یا هنر دیگر به شیوة کارآموزی در کارگاهِ استاد صورت نمیگیرد؛ بلکه به شیوة دانش آموزی در کلاس و نزد معلمان نظرپرداز ولی بی تجربه دنبال میشود. دیگر این که هیچ متن استاندهای (۱۰) در این رشته وجود ندارد که پیکرهای جامع از دانش ترجمه را به گونهای که مقبول همگان باشد دراختیار طالبان مترجمی بگذارد. و سوم این که هیچ روال کار (۱۱) پذیرفته شدهای در این زمینه دردست نیست که درس آموختگان رشتة ترجمه با استفاده از آن بتوانند به کسب تجربه و مهارت در این فن یا هنر بپردازند.
بررسی یاد شده، همچنین، حکایت از آن دارد که ریشة مشکلات موجود در کار ترجمه، گذشته از مشکلاتی که از آموزشِ هنوز سامان نگرفتة این رشته ناشی میشود، بیش از هر جا، در این سه واقعیت است که، اولاً، کار ترجمه در سالهای اخیر از زمینة تخصصی یا تفننیِ مترجم فاصله گرفته و به صورت حرفة جداگانهای درآمده است که ضرورتاً در خدمت تخصص مترجم یا، لااقل، دلبستگیهای فردی او نیست. ثالثاً، لوازم و ابزار ضروری برای اجرای درست ترجمه دردسترس مترجمان قرار ندارد. و ثالثاً، بیشتر مترجمان جوان به نکات و عوامل گوناگونی که رعایت آنها، در کنار تسلط کافی بر زبانهای مبدأ و مقصد، باعث درستی و سلامت ترجمه میشود توجهِ درخور نمیکنند.
بد نیست به هریک از علل و عواملِ بالا نگاهی دقیق تر بیندازیم تا به ابعاد آن بیشتر آشنا شویم و در خلال آن بکوشیم تا برای رفع مشکلاتی که از هریک از آن ناشی میشوند، در حد مقدور، چارهای بیندیشیم. بدیهی است که آنچه در این جا میآید تنها فتح یابی است به روی بررسیهای گسترده تر و ژرف تر، و نه عرضة سیاهة جامعی از کلیة مشکلات و مسائل ترجمه یا نسخة کاملی از تمامی چارهها و درمانها در این باره.
۴. کلاس به جای کارگاه
ترجمه را تا یکی چند دهه پیش به شیوة شاگرد و استادی میآموختند. منتهی استاد این فن یا هنر، برخلاف استادان هنرها و فنون دیگر، کارگاه معینی نداشت تا ترجمه نیز، مثل بقیه، به هیئت نهادی جا افتاده درآید. در این رشتة به خصوص امر کارآموزی ممکن بود در گوشة اتاق استاد دنبال شود، یا در محافل دوستانه، یا دور میز قهوه خانهها، یا در دفتر انتشاراتیها و مجلهها و احزاب، یا در کلاس آموزش کادر جزئی (۱۲)، یا حتی در گوشة زندانهای سیاسی (۱۳). از این نظر، آموزش ترجمه حتی با آموزش شعر و شاعری هم، که در نهادهایی به نام انجمن شعر دنبال میشد، تفاوت داشت. (۱۴) از همین رو است که شیوة آموزش ترجمه در گذشته چندان توجهی را به خود جلب نکرده است. ناگزیر کسی هم، تا آنجا که نگارنده میداند، در نوشتههای خود متذکر آن نشده است. (۱۵) و این از یک طرف سبب شده است که همگان بپندارند امر ترجمه در گذشته آموخته نمیشده است، و لذا در زمان حال هم به آموزش آن نیازی نیست؛ و از طرف دیگر باعث شده است که اثبات همین مدعا (که ترجمه در گذشته به شیوة شاگرد و استادی یاد گرفته میشده است) از راههای معهود و تأیید شده. یعنی از طریق ارجاع به منابع مکتوب و مراجع قابل بازیابی – ناممکن یا، لااقل، دشوار گردد؛ و در نتیجه پژوهندگاه ناگزیر شوند به شیوههای نامعهودِ استناد به اقوال شفاهی و گفتگوهای خصوصی روی آورند؛ چنان که نگارنده هم، در این مورد به خصوص، ناگزیر از قبول همین شیوه شد. نگارنده در گفتگوهایی که به ویژه با استادان و صاحب نظران این فن، از جمله نجف دریابندری و کامران فانی، داشت تنها توانست تأیید شفاهیِ آنان را دائر بر درستی دریافت خود در این باره به دست آورد. (۱۶)
به هرحال، یادگیری به شیوة شاگردی در کارگاه استاد، با همة امتیازهای درخشانی که دارد، با سرشت جهان جدید، متأسفانه، سازگار نیست. علت این ناسازگاری، از جمله، در این است که، اولاً، شیوة شاگرد و استادی وقت بسیار میبرد و بازده کم دارد. در این شیوه، استاد سالها وقت صرف پرورش یکی دو شاگرد میکند تا آن را به مرتبتِ خود برکشد. و این البته با سرشت فزونی خواه و سودطلب جامعة جدید سازگار نیست. ثانیاً، در این شیوه جا برای تنوع و اختلاف بسیار باز است. چه، هر استادی طبیعتاً میکوشد تا شاگردان (ان) خود را به صورتی بپرورد که مطلوب خود اوست. و این نیز با طبع یکسانی طلب و همانندی جوی جامعة جدید، که بنا به ذات درصدد استاندن (۱۷) کالا و هم زمان کردن (۱۸) تولید است سازگار نیست. و ثالثاً، جهان جدید به تولید انبوه (۱۹) علت دارد؛ حال آن که شیوة شاگرد و استادی به تولید فردِ اعلا (۲۰). باری، به همین دلائل مشابه دیگر است که میبینیم هرچه جامعة ما بیش تر به سوی تجدد پیش رفته استفاده از این شیوة آموزش نیز به همان میزان در آن کم تر شده است؛ به طوری که اکنون به جرأت میتوان گفت که این روش کمابیش منسوخ گردیده و روش آموزش از طریق کلاس و معلم، که با سرشت جهان جدید البته سازگار است، جای آن را گرفته است.
۵. متن استانده
اما آموزش از طریق کلاس و معلم، به ویژه در زمینة هنرها و فنون از جمله ترجمه، هنگامی وافی به مقصود است که به دو چیز مجهز باشد: یکی متنی استانده که در آن دانش نظریِ مربوط به زمینة مورد نظر به دست داده شده باشد؛ و دیگری روال کاری پذیرفته شده که با آن بتوان دانشِ مکتسب را عملاً به کار بست. و مراد از دانش نظری، در هر زمینهای از جمله در زمینة ترجمه، به گفتة روبینز «… شناختی نظام یافته و به آیین نسبت به موضوعی پیشداده یا سلسله پدیدارهایی از پیش تعیین شده است؛ شناختی که دانسته و از روی عمد ساخته و پرداخته میشود و حساب شده از نسلی به نسل دیگر منتقل میگردد، و این همه به دست کسانی صورت میبندد که نزد همگان به مهارت و دانشمندی در زمینهای خاص… شناخته شدهاند (۲۱)».
پیداست که درحال حاضر یک چنین متن درسی برای آموزش فن یا هنر ترجمه از طریق کلاس و معلم دراختیار ما نیست. درست است که ما، همان طور که پیش تر گفتیم، اینک از وجود چندین کتاب ارزنده در زمینة اصول ومبانی نظری ترجمه برخورداریم؛ اما هیچ یک از آن کتابها را نمیتوان به عنوان متن استانده برگزید و در آموزش ترجمه به کار بست؛ چرا که کتابهای مزبور یا بسیار محدود و ناقصاند و تنها اطلاعاتی پراکنده دربارة تاریخ ترجمه و برخی اصول و مبانی آن به دست میدهند؛ و یا خود بر علومی دیگر استوارند که یادگرفتن آنها درحدی که بتوان از آن کتابها استفادة عملی کرد برای نوآموزِ رشتة ترجمه نه میسر است، نه ضروری.
۶. روال کار
از طرف دیگر، هنوز هیچ روالِ کار پذیرفته شدهای برای ایجاد مهارتهای لازم در کسانی که به کسب دانش ترجمه مشغولاند در جامعة ما به وجود نیامده است. و مراد از روال کار مجموعة فرصتها و مجالها و اسباب و عواملی است که به دانشجوی ترجمه امکان میدهد تا «شناخت نظام یافتة» خود را در عرصه عمل به کار بندد و دانش نظری خود را با انواع تجربههایی همراه کند که برای ورود به بازار کار لازم دارد.
جای تأسف بسیار است که نظام آموزشی ما به سبب وجود موانعِ بی ربطِ اداری و استخدامی قادر نیست از تجربة سالیان استادکاران چیره دستِ ترجمه بدین منظور استفاده کند. وگرنه، دانشجوی رشتة ترجمه به راحتی میتوانست با عرضة متنی که خود در پرتو شناخت نظریش ترجمه میکرد به محضر این استادان از تجربة سالیان آنان بهره ور شود.
باری، آنچه تاکنون گفتیم کافی است تا نشان دهد که ریشة اختلالات موجود در امر آموزش ترجمه در کجا است و برای رفع آن اختلالات به چه اقداماتی در زمینههای نظری و عملی باید دست زد.
۷. ترجمه، تخصص و علاقة فردی
اما مشکلات ترجمه به تمامی از کمبودهای موجود در آموزش این فن ناشی نمیشوند، بلکه برخی از آنها ریشه در عوامل دیگر دارند. و یکی از آن عوامل جدائی ترجمه از تخصص یا، لااقل، علاقة فردی است.
در گذشته مترجمان ما یا متخصصان علوم و فنون بودند و عمدتاً به قصد پیشبرد اهداف تخصصی خود به ترجمه روی میآورند؛ و یا در غیر این صورت، متفننان فرهیختهای بودند که از روی علاقه به زمینههایی مشخص به ترجمه در همان زمینهها همت میگماشتند. و این بی گمان سبب میشد که هر مترجمی با جان و دل بکوشد تا به عمق معانی موجود در متن رخنه کند و آن همه را، با رعایت همة جوانِب کار، به فارسی برگرداند، آن هم به گونهای که فهم اثر برای خوانندة فارسی زبان آسان باشد.
اما در حال حاضر بیشتر مترجمانِ جوانِ تر ما کسانی هستند که به این فن یا هنر همچون حرفهای نگاه میکنند که از رهگذر آن میتوانند با قبولِ سفارشِ هر گونه کاری به کسب روزی بپردازند. و این خواه ناخواه به جدایی هر چه بیشتر مترجم از فضای معنایی متن و بیگانگی او با محتوای آن میانجامد. ناگفته پیداست که این وضع نیز به نوبة خود به بروز انواع نارسائیها و ابهامهای ناخواسته در فضای اثر منتهی میشود.
قول اخیر البته بدان معنی نیست که از حرفهای شدن کار ترجمه باید جلوگیری کرد و آن را منحصراً به خدمت علائق فردی و زمینههای تخصصی درآورد. چه حرفهای شدن ترجمه در شرایط جدید، به هر حال، امری ناگزیر است. بلکه غرض این است که بگوییم هیچ منعی در کار نیست که مترجمان حرفهای از تخصص یا علاقة خود نیز، به عنوان ضابطهای برای قبول یا ردّ سفارش کار، کمک بگیرند.
۸. کمبود کتب مرجع
برخی دیگر از مشکلات ترجمه ریشه در کمبودِ کتابهای مرجع دارند، به ویژه فرهنگهای دو زبانه، واژه نامههای تخصصی و دائرةالمعارفهای عمومی و تخصصی. اغراق نیست اگر بگوئیم که ما در بیشتر زمینههای عمومی و تخصصی یا اصلاً کتاب مرجع نداریم یا اگر چیزهایی به این نام داریم نه همگی روزآمدند، نه جامع و نه ضرورتاً خالی از نقص و خطا. به عنوان مثال، ما در زمینة فرهنگ دو زبانه – که بی تردید مهمترین ابزار دست مترجم است. برای بسیاری زبانها هیچ فرهنگ عمومی شناختة شده و کارآمدی نداریم، از جمله برای زبانهای روسی، ژاپنی، چینی، هندی و جز آن؛ و برای بسیاری زبانهای دیگر اگر فرهنگ یا فرهنگهایی عمومی از این دست داریم، یا کهنهاند یا ناقص و یا آکنده از خبط و خطاهای گوناگون؛ مثل فرهنگهای دو زبانة موجود برای زبانهای فرانسه، آلمانی، ایتالیایی، اسپانیایی و حتی عربی. حتی زبان انگلیسی نیز که ظاهراً به چندین فرهنگ از این نوع مجهز است در واقعِ امر هیچ وضع بهتری ندارد. چه از میان فرهنگهای عمومی قدیمی تر، فرهنگ انگلیسی ـ فارسی آریان پور، طبق نقدهایی که اخیراً از آن شده است. (۲۲) و بنابر آنچه جسته و گریخته از زبان ارباب نظر شنیده میشود، بیش از آن مغلوط و مغشوش است که به کار کسی بیاید. بقیة فرهنگهای انگلیسی – فارسیِ قدیمی نیز عموماً نه قابل طرحاند، نه قابل توصیه؛ الا، البته، مجموعة فرهنگهای حییم که هنوز هم، با آن که عمری از آنها گذشته است، تنها فرهنگهای درست، کم غلط، معتبر و در حد خود راهگشا و کارآمدند. و از میان فرهنگهای جدیدترِ انگلیسی – فارسی بیش از همه فرهنگهای معاصر انگلیسی ـ فارسیِ محمدرضا باطنی است که میتوان با اطمینان خاطر بدان مراجعه کرد بی آن که نگران وجود خبط و خطا در آن بود. جای خوشوقتی است که این فرهنگ اینک تجدیدنظر شده و بسط و گسترش یافته و به صورتی پرمحتواتر به بازار عرضه شده است. همچنین جای خوشوقتی است که صاحب نظران دیگری هم اینک به تهیة فرهنگهای دو زبانه برای زبانهای انگلیسی، فرانسه، آلمانی و جز آن همت گماشتهاند که حاصل کار برخی از آنان هم اکنون به بازار آمده است.
در زمینة واژه نامههای تخصصی دو زبانه اذعان باید کرد که وضع ما، لااقل، در محدودة زبان انگلیسی رفته رفته دارد رو به راه میشود. و این بیش از هر چیز نتیجة تلاشهای مستعمر و بسیار پربار مرکز نشر دانشگاهی است که تهیه واژگانهای تخصصیِ انگلیسی ـ فارسی را سالها است وجهة همت خود ساخته و تاکنون بالغ بر بیست و هشت اثر از این دست به علاقه مندان عرضه داشته است. (۲۳) ارزش والای این خدمت بزرگ در حق زبان فارسی از چشم هر کس که پوشیده بماند، از چشم مترجمان متخصص، که درتنگاهای اصطلاح شناختی فراوان گیر کردهاند، بی گمان پوشیده نخواهد ماند.
اما در زمینة دائرةالمعارفهای عمومی و تخصصی، باید گفت که وضع ما به راستی اسفبار است. اگر از لغت نامة دهخدا بگذریم (که خود، به هرحال، از مقولهای دیگر است و در کار مترجمان آن قدر گره گشا نمیتوان باشد که در کار محققان زبان و ادب فارسی) ما جز دائرة المعارف فارسی مصاحب هیچ دائرة المعارف عمومی تمام شدهای دردست نداریم که درخور یاد باشد، گیرم که کارهای نیمهتمام یا نیمه جویده در این زمینه فراوان صورت گرفته است. جای شگفتی است که در چنین شرایطی میبینیم که همة توجهها و همة تلاشها و همة امکانات حول تهیة دائرة المعارف، چه عمومی، چه خصوصی، دراختیار مترجمان میگذارد، در آن صورت میتوانیم تصور کنیم که فقدان این قبیل مراجع چه موانع بزرگی بر سر راه ترجمه پدید آورده است.
۹. عوامل مؤثر در سلامت ترجمه
شمار دیگری از مشکلات و نارسائیهای ترجمه نتیجة مستقیم بی توجهی و چهبسا ناآگاهیِ مترجم نسبت به عوامل مؤثر در سلامت و روشنایی ترجمه است. عوامل مزبور، فی الجمله، از این قرارند:
۱ـ تسلط کامل به زبانهای مبدأ و مقصد،
۲- احاطه به موضوع متن،
۳- آشنایی با دستگاه اصطلاح شناسی موضوع،
۴- رعایت آن جنبهها از متن که معمولاً در زبان شناسی متن (۲۴) و کاربردشناسی (۲۵) مطرح میشود، از جمله جنبههای بافتاری (۲۶) متن، جنبههای موقعیتی (۲۷) آن، جنبههای مربوط به انسجام (۲۸) متن و اسباب و ابزار صوری و معنایی آن، و نظائر اینها،
۵- توجه به تفاوتهای موجود میان سنتهای پیام رسانی در فرهنگ جوامع درگیر،
۶- توجه به لزوم زمینه سازی برای مفاهیم و مطالبی که در زبان مقصد بی سابقهاند،
۷- و بالاخره درک ضرورت ویرایش در امر ترجمه حتی پس از کسب مهارت و کاردانی کافی در ترجمه. شرح و بسط عوامل هفتگانة بالا در حوصلة این نوشته نمیگنجد. (۲۹) تنها کاری که در این مجال محدود میشود آن است که با انتخاب نمونهای کوچک از میان ترجمههای نارسا و مبهم عملاً نشان دهیم که نادیده گرفتن هریک از عوامل مزبور به بروز چه مشکلاتی در ترجمه میانجامد.
۱۰. تحلیل یک نمونه
یک نمونة زیر ترجمة قولی است نقل شده در کتابی که هرچند خود ترجمه نیست اما ساختار آن کلاً بر بنیاد اقوال ترجمه شده قرار دارد (۳۰). کتاب مزبور میکوشد رهیافتها و مکتبهای موجود در زمینة موضوع خود را برای اولین بار به خوانندة فارسیزبان معرفی کند، راهی که نویسندة کتاب برای نیل به این مقصود اختیار کرده در مجموع از این قرار است که اقوالی را که حاوی اصول و مفاهیم بنیادین هر مکتبی است از متون اصلی برمی گیرد و به فارسی برمی گرداند. آنگاه آنها را همچون پایههایی برای بازسازی انگارهای از آن مکتب در زبان فارسی به کار میگیرد و براساس همان اقوال خطوط کلی و جهات عمدة مکتب مزبور را اجمالاً به خواننده فارسی زبان معرفی میکند. روشن است که نقش ترجمه در ساختار یک چنین کتابی تا چه حد حساس و اساسی است. چه هرگونه خبط و خطایی در ترجمة اقوال چهبسا به فرو ریختن کل ساختار موضوع کتاب منتهی شود. باری، نمونة مزبور از این قرار است:
… متنی زیبائی شناسیک، گونهای شکل موجز و آزمایشی، در حق تمامی سویههای کارکرد نشانه هاست. از آنجا که از اشکال متنوع داوری و کنش به مثابة احکام فرا ـ نشانه شناسیک تشکل شده است، تمامی کارکردهای تولید کننده را نمایش میدهد، و هرگونه کار تولیدی را بیان میکند… بیهوده نیست که نشانهشناسان همواره به تجربههای زیبایی شناسیک و متون ادبی ـ هنری علاقه نشان دادهاند. اما دلائل دیگری هم برای رویکرد نشانه شناسیک به متون زیبایی شناسیک وجود دارد، امید میرود که بررسی این متون به بسیاری از پرسشهای مهمی که فلسفة سنتیِ زیبایی شناسی حل ناشده باقی گذاشته است، اکنون بتوان پاسخ داد. (ص ۷۷)
این نمونه، به استنادِ منبعی که خودِ کتاب برای آن به دست میدهد، ترجمة قول زیر از مبرتواکو، نشانه شناس صاحب نظر ایتالیایی، است. منبع مزبور خود به زبان انگلیسی است.
… The aesthetic text represents a sort of summary and Laboratory model of all the aspects of sign-function: it Can perform any or all productive functions (being composed of various types of judgment and acting as a meta-Semiotic statement) and it can require any kind of productive Labor … All of which shows clearly enough why the semiotician may be interested in examining the aesthetic experience، But there are other reasons for attempting a semiotic approach to aesthetic texts، since one may also hope to thereby clarify many problems that traditional philosophical aesthetics has left unsolved. (۳۱)
برای آنکه به نارسائیها و ابهامهای موجود در نمونة دردست بررسی بیشتر پی ببریم، خوب است بگوییم که قول اومبرتواکو حاوی معنایی کمابیش در مایة زیر است:
…. متن زیبایی شناختی تمامی جنبههای کارکرد نشانه را در قالب انگارهای موجز و آزمایشگاهی در خود باز مینمایاند؛ [بدین معنی که] چنین متنی (از آنجا که از انواع گوناگون تلقیها یا داوریها [ای پدیدآورندة خود] شکل میگیرد، نیز از آنجا که همچون حکم یا گزارهای فرانشانهای عمل میکند) میتواند از عهدة اجرای همه یا هر یک از کارکردهای زایای نشانه برآید، همچنین میتواند هر نوع تلاش زایائی را [از مخاطب خود] طلب کند… و این همه به خوبی نشان میدهد که چرا نشانهشناس ممکن است به بررسی تجربة زیبایی شناختی علاقه نشان دهد. اما دلایل دیگری هم برای مطالعة متون زیبایی شناختی از منظرِ نشانهشناسی وجود دارد؛ چه امکان آن هست که شخص بخواهد از رهگذر چنین مطالعاتی به حل مسائل فراوانی راه برد که در [نحلة] زیباییشناسیِ فلسفه بنیادِ سنتی حل ناشده برزمین ماندهاند.
کافی است نمونة دردست بررسی را در پرتو اصلِ انگلیسی آن با ترجمة اخیر بسنجیم تا به نارسائیها و ابهامهای متعدد آن پی بریم. اما صرف این کار هیچ مشکلی را حل نمیکند. باید پرسید وجود این همه نارسائی و ابهام در نمونة مزبور حاصل بی توجهی نسبت به کدام یک از عوامل مؤثر در سلامت و روشنایی ترجمه است.
سیاق سخن در این نمونه به خوبی نشان میدهد که اشکال کار در زبان آن نیست. چه، مترجم در استفاده از زبان فارسی، بهعنوان زبان مقصد، نه تنها کم نمیآورد بلکه به خوبی قادر است از سبکها و طرزهای مختلف آن بهره بگیرد، و از ذخائر تاریخی و ادبی آن یاری بجوید، و به ابداع و نوآوری در آن دست برد، و با این کارها بر صلابت و سنگینی سخن خود بیفزاید و بدان شکل و نمایی پخته و جا افتاده ببخشد؛ به گونهای که خواننده در برخورد با آن پیش خود بگوید حتماً کسی که این قدر خوب مینویسد لابد همین قدر هم خوب میداند.
وانگهی، نمونة دردست بررسی از نظر رعایت جنبههای مربوط به زبان شناسی متن و کاربردشناسی (یعنی عامل شماره ۴ در بالا) نیز چیزی کم ندارد، که هیچ؛ به خوبی میتواند با استفاده ماهرانه از اسباب ایجاد انسجام در متن (چه اسباب صوری این کار، چه اسباب محتوایی آن) به متنِ ترجمة خود چنان هیئت منسجمی ببخشد که کسی جرأت نکند سخن از وجود هرگونه آشوب معنایی در آن به میان آورد.
با همة این احوال، اگر اندکی به تفاوتهای آشکار میان بارِ معنایی نمونة مورد بحث، از یک طرف، و بار معنایی اصل انگلیسی آن، از طرف دیگر، توجه کنیم، به خوبی میبینیم که اِشکال نمونة مزبور، از جمله، در این است که مترجمِ آن تسلط کافی بر زبان انگلیسی، یعنی زبان مبدأ خود، ندارد. چه، اگر بر آن زبان تسلط کافی داشت، به روابط نحوی موجود میان عناصر متن اصلی بهتر پی می-برد؛ و در آن صورت، مثلاً در همان جملة اول، عبارتی را که حکم مفعولِ فعلی را دارد که از «متن زیبایی شناسیک»، در مقام فاعل آن فعل، سر میزند، به صورت عبارتی ترجمه نمیکرد که مبین صفتی باشد که به خودِ «متن زیبایی شناسیک» تعلق میگیرد. و این بدان معنی است که مترجم به نیمی از عاملِ شمارة ۱ در بالا بی توجه بوده است.
اشکال دیگر متن مورد بررسی در این است که مترجمِ آن به موضوع متن نیز احاطة کافی ندارد. چه، اگر شناخت او نسبت به موضوع کافی بود به راحتی میتوانست در پرتو آن شناخت، ضعفهای خود را در زبان انگلیسی جبران کند و، فی المثل، متوجه شود که متن زیبایی شناختی «تمامیِ کارکردهای تولیدکننده» (لابد تولیدکنندة متن) را نمایش نمیدهد؛ بلکه از عهدة اجرای تمامی کارکردهای زایای نشانه به خوبی برمی آید. صرف وجود چنین خطایی در ترجمه گواه بر آن است که شناخت مترجم در زمینة نشانه شناسی آن قدر نیست که میان کارکرد زایای نشانه و کارکرد تولیدکننده (ی آن) تمایز بگذارد. و این یعنی بی توجهی به عامل شمارة ۲ در بالا.
اشکال سوم نمونه دردست بررسی در این است که مترجمِ آن با دستگاه اصطلاح شناسی موضوع متن هم نه در زبان انگلیسی و نه در زبان فارسی آشنا نیست. به همین دلیل هم، مثلاً در برابر اصطلاح انگلیسی model کلمة «شکل» قرار میدهد (و نه کلمة «انگاره» یا حتی خود «مدل»)؛ و در برابر اصطلاح انگلیسیmeta-semiotic از اصطلاح «فرانشانه شناسیک» استفاده میکند که هر چند درست است اما، به دلائلی که طرح آنها مجال بیشتری میطلبد، جای استفادة درست آن در این بافت نیست. برابرِ درست اصطلاح مزبور در این بافتِ به خصوص کلمة «فرانشانه ای» است. همچنین در برابر اصطلاح انگلیسی productive یکجا کلمة «تولیدکننده» میآورد و جای دیگر کلمة «تولیدی». حال آن که معادل درست آن در این بافت یا کلمة «سازنده» است یا کلمة «زایا»؛ و مراد از آن معنایی است، یکجا، در مایة «کارکردهای معنیساز یا معنیزای نشانه»؛ و، جای دیگر، معنایی در مایة «تلاشهای معنیساز یا معنیزای مخاطب یا خواننده». باری، نارسائیهای اخیر نیز مبین آن است که مترجم نسبت به عامل شمارة ۳ در بالا بی توجه بوده است.
اشکال چهارم متنِ دردستِ تحلیل در این است که مترجم به تفاوتهای موجود میان سنتهای پیام رسانی در فرهنگ جامعة انگلیسی زبان، از یک طرف، و در فرهنگ جامعة فارسی زبان، از طرف دیگر، بی توجه میماند و هیچ سعی نمیکند تا با زمینه سازیهای لازم برای مطالبی که در زبان مقصد سابقة زیادی ندارد اسباب فهم آن مطالب را در آن زبان فراهم آورد. و مراد از زمینه سازی در اینجا آوردن هر اطلاع اضافی است که به فهم مطلب در زبان مقصد کمک میکند، خواه آن اطلاع به صورت پیش گفتار آورده شود، خواه به صورت پانوشت، و خواه به صورت افزودههای توضیحی در درون متن و در داخل علامتِ ] [. و این نیز به معنای بیتوجهی متن نمونه به عوامل شمارة ۵ و ۶ در بالاست.
حاصل آن که سلامت و روشنایی هر متن ترجمه شدهای فقط در گرو تسلط مترجم آن بر زبان مقصد یا مبدأ یا هر دو زبان نیست؛ بلکه عوامل دیگری نیز در این باره مؤثرند، از جمله عوامل هفتگانهای که در بخش ۹ در بالا برشمردیم. (۳۲)
یادداشتها
۱. از آن جملهاند (به ترتیب نشر):
الف) میمندی نژاد، دکتر محمدجواد، اصول ترجمه انگلیسی و فارسی، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۵۸.
ب) صفارزاده، طاهره، اصول و مبانی ترجمه، انتشارات دانشگاه ملی ایران، تهران، ۱۳۵۹.
پ) پورجوادی، نصرالله (گردآورنده). دربارة ترجمه (مجموعة مقالات)، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۶۵.
ت) صدارتی، احمد. یک نظریة ترجمه از دیدگاه زبان شناسی (ترجمه)، جی. سی. کت فورد، نشر نی، تهران، ۱۳۷۰.
ث) حدادی، محمود. مبانی ترجمه، انتشارات جمال الحق، تهران، ۱۳۷۰.
ج) صفوی، کورش. هفت گفتار دربارة ترجمه، کتاب ماد (وابسته به نشر مرکز)، تهران، ۱۳۷۱.
چ) لطفی پور ساعدی، کاظم. درآمدی به اصول و روش ترجمه، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۷۱.
ح) یارمحمدی، لطف الله. شانزده مقاله در زبان شناسی کاربردی و ترجمه، انتشارات نوید، شیراز، ۱۳۷۲.
۲. از آن جملهاند:
الف) پورجوادی، نصرالله (گردآورنده)، همان.
ب) امامی، کریم. از پست و بلند ترجمه، انتشارات نیلوفر، تهران، ۱۳۷۲.
۳. از آن جملهاند:
الف) مترجم، فصلنامه علمی – فرهنگی، مدیر مسئول و سردبیر؛ علی خزاعی فر، مشهد.
ب) فصلنامه مترجم، مدیر مسئول: علی اصغر محمدخانی، جهاد دانشگاهی دانشگاه علامه، تهران.
۴. از آن جمله کنفرانس بررسی مسائل ترجمه که در مهرماه ۱۳۶۹ در دانشگاه تبریز برگزار شد و حاصل آن عبارت است از:
مجموعة مقالات کنفرانس بررسی مسائل ترجمه، به کوشش دکتر کاظم لطفی پور ساعدی، ابراهیم جدیری سلیمی و مسعود رحیم پور، انتشارات تبریز، تبریز ۱۳۶۹.
۵. برای اطلاع بیشتر در این باره، از جمله، نگاه کنید به
الف) سعادت، اسماعیل (۱)، «فن ترجمه و انتقال فلسفة یونانی به جهان اسلام»، نشر دانش، سال ۳، شماره ۳، ۱۳۶۲، ص ۲۰-۱۰.
ب) سعادت، اسماعیل (۲). «نهضت ترجمه در جهان اسلام»، نشر دانش، سال ۳، شماره ۵، ۱۳۶۲، ص ۱۷-۶.
پ) فانی، کامران (۱)، «بیتالحکمه و دارالترجمه»، نشر دانش، سال ۲، شمارة ۱، ۱۳۶۰، ص ۲۹-۱۸.
ت) فانی، کامران (۲)، «ترجمه در عصر رضاشاه»، مجموعة سخنرانیهای سمینار روشنفکران ایرانی و غرب از ۱۹۲۰-۱۹۴۲، انجمن ایران شناسیِ فرانسه در ایران، دردست چاپ.
رضائینژاد، علی. «نقدی بر فرهنگ کامل انگلیسی ـ فارسی آریانپور»، روزنامة اطلاعات مورخ ۲/۶/۷۶ به بعد (این نقد در چندین شماره چاپ شده است و ظاهراً در لحظة نگارش این مقاله نیز همچنان ادامه دارد.)
۲۳. سرکار خانم فداکار، از مرکز نشر دانشگاهی، قبول زحمت فرمودند و با مراجعه به بخشهای مختلف آن مرکز توانستند رقم صحیح واژه نامههای تخصصیای را که مؤسسة مزبورتاکنون چاپ و منتشر کرده است بهدست آورند و در اختیار من بگذارند. از این همکاری سودمند ایشان سپاس بسیار دارم.
۲۴. Text linguistics.
۲۵. Pragmatics
۲۶. Textual
۲۷. Contextual
۲۸. Cohesion
۲۹. برای آگاهی در این باره، نگاه کنید به:
الف) لطفی پور ساعدی، کاظم، درآمدی به اصول ترجمه، همان.
۳۰. نام کتابی که این نمونه از آن برگرفته شده است و نام مترجم این نمونه نزد نگارندة این سطور محفوظ است. انصاف نیست نارسائیها و ابهامهای یک قول را بهانه کنیم و جهانی رنج و زحمت و هنر صاحب کتاب را به هیچ برآوریم.
۳۱. نگاه کنید به:
Eco، Umberto، A Theory of semiotics، Indiana University press،
Bloomington. ۱۹۷۹، p. ۲۶۱.
۳۲. دکتر کوروش صفوی، ازگروه زبان شناسی دانشگاه علامه، و سرکار خانم نرگس انتخابی، همکار ارجمند اینجانب در مؤسسة انتشاراتی فرهنگ معاصر، هر دو مجموعه کتابها و منابع خود را در زمینة ترجمه از سر لطف در اختیار من گذاشتند. آقای دکتر حسین سامعی نیز قبول زحمت فرمود و پارههایی از یک اثر ترجمه شده از فرانسه را با اصل فرانسة آن مقابله کرد و نتایج بسیار سودمند آن را در اختیار من گذاشت. از همة این دوستان و یارانِ همراه از جان و دل سپاسگزارم.