«به دلایل متعددی، خوردن قرصی که رابطۀ شما را با خاطرهای تغییر میدهد، ترسناک به نظر میرسد؛ اما همیشه داریم همین کار را میکنیم. فقط ابزارهایی که به کار میگیریم، اثربخشی کمتری دارند. مردم الکل مصرف میکنند تا وقایع اطرافشان را فراموش کنند. فیلمهای تخیلی نگاه میکنند تا حواس خود را از فشار زندگی واقعی پرت کنند. از همه مهمتر، همۀ ما معنای عاطفی رخدادهای گذشته را معمولاً حتی بدون هیچ تلاشی تحریف میکنیم. این همان نوستالژی است.»
اسکوئر — در اواخر نوامبر سپریشده، برنامۀ ۶۰ دقیقه۱ امکان تجویز دارویی بهنام پروپرانولول را بررسی کرد؛ لسلی استال این مطلب را گزارش کرد. این نخستین بار بود که در عمرم نام پروپرانولول به گوشم میخورد، بعد از آن بعدازظهر هیچ منبع خبری مهمی را ندیدم که به این دارو اشاره کند. بهنظر من این تعجبآور نیست. در واقع میتوانم حدس بزنم که بسیاری از مردم بهمحض برخورد با واژۀ پروپرانولول از خواندن این ستون دست میکشند و تشخیص نمیدهند که جریان از چه قرار است. اما پروپرانولول میتواند پس از پروزاک آزاردهندهترین دارو از نظر فلسفی باشد: این دارو آشکارا معنای واقعیت را زیر سؤال میبرد و درعینحال شگفتانگیز و هولناک است. پروپرانولول همان دارویی است که باعث شده است فیلم مغز آبنبات۲ پیشگویانه به نظر برسد.
فهم پروپرانولول با فهم آدرنالین، مخصوصاً چگونگی تأثیر آدرنالین بر حافظه آغاز میشود. سعی کنید شدیدترین لحظات زندگیتان را به یاد آورید، مثلاً تصادفهای رانندگی، مسابقات مشتزنی و…. در اکثر مواقع جزئیات آن رخدادها را بسیار زندهتر از وقایع عادی زندگیِ روزمره به یاد خواهید آورد. این دستکم تاحدی تأثیر آدرنالین است. بالارفتن ناگهانی میزان آدرنالین در مغز در لحظات بحرانی، آن خاطرات را در مغز شما حک میکند. آدرنالین باعث میشود چیزها را به یاد آوریم.
زمانی که نوع بشر جوان بود، این فرایند نشاندهندۀ پیشرفتی تکاملی و جامعهزیستشناسانه۳بود: اگر انسان اولیه از حملۀ ببری وحشتزده میشد، این تجربه در ذهن او حک میکرد که باید از قلمروی ببرها فاصله بگیرد. اما در زندگی انسان مدرن، ببرها دیگر خطری جدی به شمار نمیآیند. امروزه آدرنالین اغلب باعث میشود انسان مدرن وقایعی را به یاد بیاورد که بیشتر دوست دارد فراموششان کند. به همین علت است که ما با ناهنجاریهایی چون اضطرابِ پس از سانحه مواجه میشویم: بسیاری از مردم و بهویژه سربازانی که از جنگ بازگشتهاند، از نظر روانی نمیتوانند بر خاطرات بدترین لحظات عمر خود فائق شوند. تجربههای [دردناک گذشته] همواره در نظرشان زندهاند. آدرنالین از خاطراتی محافظت کرده است که آنها نمیخواهند به یاد آورند.
این موضوع ما را به پروپرانولول میرساند.
اگر افزایش میزان آدرنالین در مغز باعث میشود اتفاقات را به خاطر آوریم، پس منطقاً کاهش آدرنالین به ما کمک میکند فراموش کنیم. این همان کاری است که پروپرانولول انجام میدهد. پروپرانولول موجب کاهش ترشح موادی میگردد که باعث میشوند خاطرات برجسته شوند. پروپرانولول خاطرات را «پاک» نمیکند؛ بلکه آنها را انتزاعیتر میسازد و بدین طریق باعث میشود درد و رنج ناشی از خاطراتِ تلخ کمتر شود. در مقام نظر، اگر فوراً پس از تصادف مقداری پروپرانولول به مجروحان داده شود، میزان وضوح تصاویر تجربۀ ترسناک در حافظه، بهنحو چشمگیری کاهش خواهد یافت. عجیبتر آنکه میتوان از پروپرانولول بهصورتی استفاده کرد که در گذشته تأثیر بگذارد. این نشان میدهد که بیماران ممکن است بتوانند ضایعۀ روحی مربوط به گذشتۀ دورشان را با خوردن دارو از بین ببرند و بدین منظور خاطرات خاصی را هدف بگیرند؛ یعنی بهطور مداوم پروپرانولول مصرف میکنید و روی چیزی تمرکز میکنید که بیست سال پیش اتفاق افتاده است. در طول زمان، آن خاطرۀ خاص، مبهم و بهنجار میشود.
دشوار است که تصور کنیم چگونه استفادۀ معقول از پروپرانولول میتواند برای جامعه زیانبار باشد. این غیرممکن است که بتوانیم توجیه کنیم یک کودک نهساله که صحنۀ بهقتلرسیدن والدینش را بهچشم دیدهاست، باید دقیقاً آنچه را دیده و حس کرده است، به یاد آورد. اگر با من باشد، به این کودکِ فرضی یک کاسه پروپرانولول خواهم داد. اما مسئله این است که رویکرد جامعۀ ما بهطور سنتی دربارۀ مصرف معقول دارو وحشتناک است؛ درحالیکه مصرف پروپرانولول بهطور موردبهمورد تقریباً همیشه معقول به نظر میرسد. ایدۀ پروپرانولول در نظر آشکارا پیچیدهتر است.
زندگی شما چقدر بزرگ است؟ این پرسش نه لفاظانه است و نه غیرممکن. پاسخ ساده است: زندگی شما بهاندازۀ حافظهتان بزرگ است. افعال فراموششده هنوز بر افراد دیگر تأثیر میگذارند؛ اما تأثیری بر شما ندارند؛ این کل نکتۀ یادآوری است. واقعیت با آنچه ما میدانیم تعریف میشود و واضح و مبرهن است که ما نمیتوانیم چیزی را بدانیم که به یاد نمیآوریم. این یعنی پروپرانولول فرصتی برای کوچککردن واقعیت فراهم میکند. پروپرانولول باعث نمیشود وقایع گذشته کاملاً از ذهن پاک شوند؛ اما معنا و زمینۀ آنها را تغییر میدهد. بنابراین اگر شخصیت افراد تنها انباشت واقعیتهایشان باشد و اگر واقعیت تنها انباشت خاطرات باشد، میتوان گفت که پروپرانولول باعث میشود مردم بهطور مصنوعی زندگی کوچکتری داشته باشند. این مسئله برخی از مردم، ازجمله اعضای پیسی.اُ.بی۴ را عصبی میکند.
پیسی.اُ.بی در مطالعهای بهنام فراسوی درمان؛ زیستفناوری و جستوجوی شادی (۲۰۰۳) اعلام کرد: «جایگاه حافظه در جستوجوی شادی، نشاندهندۀ چیزی اساسی دربارۀ هویت انسان است. با بازنویسی خاطرات با دارو ممکن است موفق شویم تحمل رنجهای واقعی را آسان کنیم؛ اما این خطر وجود دارد که ادراکمان از جهان تحریف شود و هویت حقیقیمان آسیب ببیند.»
همانطور که نوآوریهای علمی اغلب به مسائل فرضی علاقه دارند، بهراحتی میتوان بدترین حالتِ سناریوهای آنتیاتوپیا را که مستلزم پروپرانولول هستند، تصور کرد. اگر دولت با علم به اینکه تأثیر طولانیمدتِ خشونت بر سربازان بهصورت شیمیایی درمانشدنی است، از این دارو برای افزایش خشونت در جنگ استفاده کند چه؟ اگر مردم از این دارو تنها به این دلیل استفاده کنند که نمیخواهند به معشوقۀ قبلیشان یا مسابقات ملی فوتبال سال ۱۹۸۲ فکر کنند، چه میشود؟ ممکن است اینطور به نظر برسد که پروپرانولول تقریباً مثل همۀ چیزهای دیگری که انسان اختراع کرده است، تأثیر مثبت کوتاهمدت و عوارض طولانیمدت دارد. تصویر کوچک، برای قربانیانِ درد حقیقی فوایدی فراهم میکند؛ اما تصویر بزرگ جامعۀ سردرگمی را نشان میدهد که آگاهانه انتخاب کردهاند تا دردهایی را فراموش کنند که لازمۀ انسانبودن است. اما شاید تصویر سومی وجود داشته باشد که حتی بزرگتر از قبلی است: آیا مردم این حق را دارند که واقعیتِ خود را خلق کنند؟ چه کسی باید بزرگی زندگی شخص را تعیین کند؟
به دلایل متعددی، خوردن قرصی که رابطۀ شما را با یک خاطره تغییر میدهد، ترسناک به نظر میرسد؛ اما همیشه داریم همین کار را میکنیم. فقط ابزارهایی که به کار میگیریم، اثربخشی کمتری دارند. مردم الکل مصرف میکنند تا وقایع اطرافشان را فراموش کنند. فیلمهای تخیلی نگاه میکنند تا حواس خود را از فشار زندگی واقعی پرت کنند. از همه مهمتر، همۀ ما معنای عاطفی رخدادهای گذشته را معمولاً حتی بدون هیچ تلاشی، تحریف میکنیم. این همان نوستالژی است. پس بیایید فرض کنیم که از پروپرانولول تا بیشترین حد ممکن سوءاستفاده شده است. بیایید فرض کنیم که مردم برای زدودن هر خاطرهای که ذرهای ناراحتی برایشان ایجاد میکند، بهسراغ پروپرانولول بروند. بهلحاظ ایدئولوژیک، بهاحتمال قریببهیقین چنین چیزی برای سلامت تمامی جهان مضر خواهد بود. اما هنوز فکر نمیکنم بتوانیم از نظر اخلاقی مردم را از آن «منع» کنیم.
فکر میکنم خطر اصلی این است که اگر مردمِ معمولی از پشیمانی یا تحقیر ترسی نداشته باشند، طور دیگری رفتار خواهندکرد. آنها ممکن است بهجای آنکه با خود بیندیشند «فردا صبح از این کارم پشیمان خواهمشد» با خود بگویند «بهتر است یادم باشد فردا صبح کاری کنم که این موضوع را فراموش کنم». هیچ چیزی برای جامعه بدتر از تکامل فرهنگی بدون مسئولیتپذیریِ شخصی نیست. شک ندارم که جهان جای بهتری خواهد بود اگر افراد بیشتری دربارۀ چیزهای بیشتری احساس گناه کنند. اما این احساس صرفاً واقعیتِ من است و واقعیت خاصی است که من آن را خلق کردهام. پیسی. اُ. بی یقیناً درست میگوید: «داروهایی چون پروپرانولول احتمالاً به هویت حقیقی ما خدشه وارد میکنند»؛ اما کاملاً مطمئنم که این دقیقاً همان چیزی است که خیلی از مردم میخواهند.
منبع: ترجمان
پینوشتها:
* چاک کلاسترمن (Chuck Klosterman) نویسندۀ کتابهای خوب زیادی، ازجمله چاک کلوسترمن چهارم است.
[۱] عنوانِ یکی از برنامه های شبکۀ سیبیاس است.
[۲] Brain Candy
[۳] sociobiological
[۴] PCOB: President\’s Council on Bioethics
متاسفانه این مقاله که اصل آن در سال ۲۰۰۷ نوشته شده هیچ مبنای علمی نداشته و میتواند سبب گمراهی بیمارانی گردد که این دارو را برای بیماریهای فشار خون , طپش قلب , پیشگیری میگرن و لرزش بدن استفاده میکنند.
دکتر کامکار / 21 May 2016