برگرفته از تریبون زمانه *  

لیلا»ی چهل ساله ساکن محله ی نیاوران، کارشناس ارشد ارتباطات و اهل مطالعه است. در خانواده ای هشت نفره و نسبتن مرفه بزرگ شده، متاهل و یک فرزند دارد. قبل از ازدواج شغل پردرآمدی داشته، اما بعد از آن به خواسته ی همسرش کارکردن بیرون از خانه را کنار گذاشته است و وقتش را با معاشرت با دوستان، ارتقای سطح دانسته ها و مهارت های خود (مثلن با شرکت در کلاس های مختلف و برقراری ارتباط با افراد جدید )، تربیت و آموزش دخترش و … پر می کند. از سرمایه ی اقتصادی خود درآمدی حدود هفتصد هزار تومان در ماه دارد و به همین دلیل به لحاظ مالی از همسرش تا حدی مستقل است. با مانتو و روسری در مکان های عمومی رفت و آمد می کند و به آرایش صورت و آراستگی و رنگ موهایش اهمیت زیادی می دهد. رنگ های شاد می پوشد. از نظر او قیمت مناسب و دوام داشتن ملاک های اصلی انتخاب لباس است. به مد بی توجه است.

طرح: ایرج اسماعیل پورقوچانی
طرح: ایرج اسماعیل پورقوچانی

نسبتا چاق است و قدی کوتاه دارد. از نظر او داشتن صورتی زیبا، رعایت حجب و حیا در صحبت کردن و آراستگی متناسب با سن و موقعیت اجتماعی برای ظاهر یک زن جوان خیلی مهم است. اعتماد به نفس زیادی دارد و گروه دوستان او از رده های سنی مختلف هستند. مهم ترین وظیفه ی زن در نزد او تربیت بچه ی صالح است و برای این کار باید توانایی های خودش را بالا ببرد. مصاحبه با او را می خوانیم:

درباره ی ظاهرخود چه فکری می کنید؟ هر چیزی که اول به ذهنتان می رسد را بگویید:

منظورتان چیست؟ یعنی دوستش دارم یا نه؟ خب، دوره های مختلفی داشتم: چاقی، لاغری، میانه. اما تقریبن در همه ی دوره ها راضی بودم. وقتی چاق بودم صورتم زیباتر بود، چون چاقی باعث می شود صورت زیباتر به چشم بیاید. در دوره ی لاغری از اندامم راضی بودم. در دوره ی میانه هم کلن مشکلی نداشتم و راضی بودم. الان هم جلوی آینه از خودم خوشم می آید.

تا به حال به این فکر کرده اید که دیگران درباره ی ظاهر شما چگونه می اندیشند؟

در همه ی دوره های چاقی و لاغری ام، دیگران برایم مهم نبوده و نیستند. یعنی به انتقادهای شان اهمیت نمی دهم. بعد از ازدواجم خیلی چاق شدم. چون یک دفعه ای کارم را کنار گذاشتم. از طرفی چون آدم شکمویی هستم، زیاد پرخوری کردم. وقتی چاق شدم پدرم خیلی به من غر می زد. اهمیتی نمی دادم. در همان دوره یک بار شوهرم به من گفت تو چاقی! اون موقع خیلی به من برخورد. رفتم دنبال این که لاغر شوم. در دوره ی لاغری هم هرکسی من را می دید به خصوص برای اولین بار می گفت وای تو چقدر لاغر کردی. ولی من جو گیر نمی شدم. برایم مهم نبود.

پس در نظر دیگران هم چاقی و لاغری شما اول از هر چیز به چشم می آید؟

بله، اما به طور کلی من برای خودم زندگی می کنم. اگر دلم می خواهد شوهرم منو نامرتب نبیند به خاطر خودم است، نه او. وقتی هم می خواهم مهمانی بروم، شرایط مهمانی و خواست میزبان را در نظر می گیرم. ولی در مجموع خودم را بیشتر مدنظر می گیرم تا راضی شوم. همین مسئله باعث شده خیلی جاها دچار کنتاکت شوم. مثلن پدرم چندبار از من ایراد گرفته ولی انسان باید چیزی بپوشد که خوشحالش کند. چون در غیر این صورت بازیچه ی دست مردم می شود. این طوری در نهایت هیچ وقت دچار استرس نمی شوی. من این را تجربه کردم. شخصیت آدم باید مستقل باشد. با همه ی ارتباطات زیادی که دارم هیچ وقت اجازه نمی دهم کسی برایم تصمیم بگیرد. همیشه همین طوری بوده ام و باعث شده همه به من احترام بگذارند. همه با این نوع رفتارم می فهمند که باید با من چطوری رفتار کنند.

از نظر شما یک زن ایده آل چه ویژگی هایی دارد؟

ایده آل تعریف های زیادی دارد. هیچ کس به ایده آل مطلق نخواهد رسید. ما همه نسبی هستیم. ولی شدت و ضعف دارد. زنی ایده آل است که در روابط زناشویی، روابطش با  پدر و مادر، روبط خانوادگی و موقعیت اجتماعی حرفی برای گفتن داشته باشد. برای رسیدن به ایده آل باید توانایی ها را بالا برد. توانا بود هر که دانا بود. اگر با پیشرفت علم، پیشرفت نکنی و فرزندت از تو جلو بزند، اتفاقات بدی می افتد. مثلن دیر برای دخترم کامپیوتر خریدم. اول خودم کلاس رفتم، یاد گرفتم، بعد کامپیوتر خریدم. در اجتماع هم همین طور است. باید دیگران روی تو حساب کنند و ترا دور نزنند. در نهایت وظیفه ی یک زن تربیت بچه ی صالح است. اگر با درآمد ماهیانه دو میلیون تومان نتوانی یک بچه ی صالح تربیت کنی، به در نمی خورد. برای همین سعی می کنم خودم را ارتقا دهم و هر روزم از دیروزم بهتر باشد.

از نظر شما بدن ایده آل برای یک زن په ویژگی هایی دارد؟

به نظر من جامعه ی ما خیلی درگیر این موضوع شده است. ولی برای من اهمیتی ندارد. من ملاک ها و معیارهای خودم را دارم. یک مدت بعد از انقلاب تحت تاثیر اتفاقات آن دوره لباس های گشاد تبلیغ و استفاده شد. خانم ها از اندام خود غافل شدند. به همین دلیل هفتاد / هشتاد درصد آنان دچار چاقی مفرط شدند. در ایام جنگ هم اهمیت نمی دادیم. اما بعد از آن مردم وارد یک رفاه نسبی شدند. اگر چه آن زمان ماهواره نبود ولی مدهای مورد استفاده از روی فیلم ها و شوهای ویدئویی برداشت و منتشر می شد. در این شرایط مردم دچار چشم و هم چشمی نسبت به یکدیگر شدند. بعدها هم که ماهواره آمد، یک چیزی به نام «فشن» آورد که اندام، لباس ها و آرایش مانکن های آن، الگوی زنان و دختران ما شد. اما این مانکن ها نسبت به ما خیلی لاغر هستند و حتی سوء تغذیه هم دارند و از طرفی ژنتیک ما ایرانی ها هیکل و قدی متوسط است. به همین دلیل مشکلات ما شروع شد. یک عده سعی می کنند لباس های آن مانکن ها را روی اندام ایرانی ها پیاده کنند. نتیجه یک چیز مفتضح از آب درآمده است. مثلن عده ای از دختران ما با این که چاق هستند اما مانتوهای خیلی تنگ می پوشند. خب حتی اگر می خواهند جلب توجه کنند، راه های زیادی هم هست ولی این ها خودشان را با این ترکیب خنده دار می کنند. برای همین ما باید ببینیم چه چیزی به هیکل مان می آید همان را استفاده کنیم. اصرار نباید داشته باشیم که آن چیز مد هست یا خیر. مد چیزی است که به دلم بنشیند نه این که همه بپوشند یا استفاده کنند.

تاکنون برای رسیدن به این ایده آل ها، چه کارهایی انجام داده اید؟

ببین! وقتی چاق باشی شرایط سختی داری. مثلن هرچیزی نمی توانی بپوشی، من از اول هم اندام چاقی داشتم. همان طور که قبلن هم گفتم برای من حرف های دیگران مهم نبود، ولی یک بار که شوهرم این موضوع را به من گفت به من خیلی برخورد. دنبال لاغری رفتم. به همین دلیل معده ام را با جراحی کوچک کردم و از طول مری ام هم بریدند. اما همین باعث شد کاهش وزن شدید پیدا کنم. چون خودبخود غذایم کم شد. دچار سوء تغذیه شدم. مشکل کم خونی پیدا کردم. موهایم ریخت و در کل مسائل خطرناکی برام پیش اومد. در اطرافیانم کسی بود که با انجام همین عمل فوت کرد. من خیلی ترسیده بودم. رفتم آزمایش دادم و دیدم در وضعیت خطرناکی هستم. درمان را شروع کردم. آمپول های زیادی زدم. مولتی ویتامین مصرف کردم. تا جایی که قرص های کلسیم را از طریق تنفس بینی استنشاق می کردم. دوران بسیار سختی را طی کردم.حالا هم از وضعیتم راضی ام.

اگر هیچ ممانعت و محدودیتی برای پوشش و آرایش و … نداشته باشید، با چه ظاهری در مکان های عمومی رفت وآمد می کنید؟

من به حجاب سر اعتقادی ندارم ولی با این حال با مانتو بیرون خواهم رفت. یعنی با ظاهر کنونی ام. چون شرایطی که ما داریم به این شکل است که با پوشش بیشتر، احساس امنیت بیشتری می کنی. شاید آن موقع رنگ های شادتری بپوشم ولی حداقل در اوایل، با همین پوشش خواهم بود. گاهی وقت ها وقتی دکمه ی مانتویم باز بوده، از روی نگاه مردان و حتی زنان متوجه شده ام. ما عادت نداریم به کار هم سرک نکشیم و برای هم عادی باشیم. من دبی هم رفته ام. آن جا هم پوششم همین بود. البته بدون حجاب و همراه با آرایش زیاد بیرون می رفتم. ولی دوست داشتم بدنم پوشیده باشد. چند روز که گذشت، دیگر آرایش نکردم. دیدم اصلن کسی نگاه نمی کند. با شرایط جامعه ی ما اگر زنی خودش را بپوشاند، خودش را حفظ کرده است. زنان باید حواس جمع تری داشته باشند. یک دوره ای فیلم های کره ای را خیلی تماشا می کردم. سعی می کردم به جای داستان، فرهنگ آن ها را دنبال کنم.تحت تاثیر مدرنیته ی غربی و نفوذ نظامی گری آمریکا به خصوص در همسایه شان یعنی کره ی شمالی، آن ها خیلی دچار غرب زدگی شده اند. برای همین دچار انحطاط شده اند. اما در مورد کشور ما، دیرتر این اتفاق افتاد. ما کشور بسته تری هستیم و ریشه های اسلامی داریم. به همین دلیل امکان خیلی چیزها در ملا عام نیست و مردم بسیاری از مسائل غیر اخلاقی را در چاردیواری خانه هایشان انجام می دهند. ولی به زودی ما هم مثل آن ها خواهیم شد. برای همین باید آماده باشیم.

منبع:  انسان شناسی و فرهنگ

لینک مطلب در تریبون زمانه