علیرغم نقشِ پیچیده و قابل توجه رسانهها در جنبش سبز سال ۱۳۸۸، و با گذشت پنج سال از این رویدادِ مهم در تاریخ سیاسی ایرانِ پس از انقلاب، مطالعهی سیستماتیک و دقیق از نقش رسانهها در این رویداد چندان با اقبالِ پژوهشگران و نظریهپردازان قرار نگرفته است. این موضوع با بررسی آثار معدودِ منتشر شده درباره این مسئله قابل اثبات است.
علاوه بر فقدانِ چنین مطالعاتی، اندک پژوهشهای انجام گرفته در این زمینه در اغلب موارد از چند معضل بنیادین رنج میبرد که بر این مطالعات سایه افکنده است. اولین معضل عبارت است از مسئلهای که در بررسی و بحث از نقش اینترنت در جنبشهای اجتماعی دیده میشود. اغلب این مطالعات با دو رویکرد کلی همراه است: بدبینی و شکاکیت به نقش اینترنت در شکلدهی و تداوم جنبش و یا خوشبینی تکنولوژیک (در معنای عام) و اینترنت (در معنای خاص). این دوگانه در اغلب مطاعاتِ رسانهای به شکلی ارائه میشود که گویا امکان راهی بینابینی برای در کنار هم قرار دادن این دو وجود ندارد.
مقاله مرتبط: مهدی جامی: پنجه سبز؛ تحولات رسانهای از ۸۸ به این سو |
نکته کلیدی در مطالعه نقش فضای مجازی در تحولات اجتماعی این است که خوشبینی یا بدبینی تکنولوژیک زمانی میتوانند در مطالعهی علمی و مستدل «نقش رسانههای مجازی در جنبشهای اجتماعی» موثر و کارا باشند که به عنوان نتیجهپژوهشی در این زمینه بدست آمده باشند، نه اینکه پیشفرضِ این مطالعات قرار گیرند. به عبارت دیگر، مطالعه درباره نقش اینترنت در جنبشهای اجتماعی مردم ایران، اوکراین، یا مصر میتواند در نهایت به این نتیجه منجر شود که اینترنت چه نقشی (مثبت یا منفی) در این جنبشهای ایفا کرده است، کارکردهای آن چه بوده است، و چه نتایجی را به بار آورده است. حتی چنین مطالعاتی میتواند به نقش موثر یا ناکارآمد اینترنت در زمان و مکانهای مختلفی از حیات یک جنبش بپردازد. اما صِرفِ «بدبینی یا خوشبینی تکنولوژیک» به عنوان یک پیشفرض به آفتِ اصلی مطالعاتِ نقشِ اینترنت و تکنولوژیهای نوین در جنبشهای اجتماعی بدل شده است.
در نتیجه، برخی از تحلیلگران از فکتهای موجود در یک جنبش اجتماعی برای اثبات نظرِ پیشینی خود (خوشبینی یا بدبینی تکنولوژیک) استفاده میکنند. وجودِ چنین پیشفرضهایی که یک جنبشِ اجتماعی در تمام ابعادِ آن برچسبِ «انقلاب توئیتری» یا «قیامِ فیسبوکی» و مواردی از این دست میخورد.
در نقش رسانههای جدید در جنبشهای اجتماعی معاصر تردیدی نیست؛ سرعت، دسترسی، هزینه ناچیز و رایگان بودن سبب شده است که رسانههای جدید به رقبان گردنکلفتی برای رسانههای قدیمی و سنتی بدل شوند. به یاد بیاوریم دو روز پس از اعلامِ نتایج آراء ریاست جمهوری در ایران را که #CNNfail به یکی از داغترین هشتکهای فضای مجازی بدل شد. این هشتک در اعتراض به عدمِ پوشش خبری اتفاقات ایران توسط سیانان شکل گرفت. کاربری در توئیتر خود نوشته بود: «سیانانِ عزیز! لطفاً جهت اطلاع از اوضاع ایران به توئیتر مراجعه فرمایید! ».
معضل دوم مطالعاتِ منتشر شده به زبان انگلیسی عبارت است از محدود شدن اغلب این مطالعات به رسانههای خارج از ایران و غالباً اینترنت. گرچه این نکته با توجه به فضای سیاسی ایران و محدودیت در دسترسی به منابع داخلِ کشور قابل توجیه است، اما غیبتِ نقش رسانههای داخلی در این تحلیلها قابل توجه است. از این رو، مطالعه نقشِ رسانهها در تحولاتِ اجتماعی بدون درنظر گرفتن نزاعِ رسانهای در داخل ایران ممکن و عملی نیست. میدان رسانهای در ایران، با حضور رسانهی دولتی و انحصاری صداوسیما، مختصاتِ منحصربفردی دارد که نزاع بر سر هژمونیککردن پیامهای رسانهای را با پیچیدگیهای فراوانی همراه کرده است.
معضل سوم این مطالعات عبارتست از فقدان روششناسیهای دقیق و معتبر. در اصل، برخی از این مقالات که گاهی در هیات مقالات پژوهشی و آکادمیک هم عرضه شده اند، تفاوت چندانی با مقالات روزنامهای ندارند. این نکته به معنای دستکم گرفتنِ مقالات روزنامهای نیست، بلکه مضاف بر آن، تاکید بر ارائه مطالعاتی مبتنی بر دادهها و فکتهاست.
در نتیجه، با توجه به نقش مهم و غیرقابل انکارِ رسانهها در جنبشهای اجتماعی، نگاه دقیق و جدیتر به نقش رسانهها در جنبش سبز ضرورتی انکارناپذیر است. این نگاه لازم است که بتواند مجموعهای از مولفهها را در کنار گرد آورد تا تحلیل منسجمتر از این رابطه ارائه دهد. بهعنوان مثال، در تظاهرات بعد از اعلام نتایج انتخابات در خرداد ۸۸ و ماههای بعدی، ارتباطات چهرهبهچهره از منابع رسانهای موثری بین حاضرانِ در خیابانها داشت. مردم به کررات «زمان و مکان» گردهمایی روز بعد را به همدیگر اطلاع میدادند. مضاف بر آن، تلفنهای همراه علیرغم اینکه مدام توسط مخابرات با مشکل روبرو میشدند، اما باز در انتقال اطلاعات و اطلاعرسانی نقش موثری داشتند. ارتباطات در سطحی چندمرحلهای از نخبهگان سیاسی تا مردم عادی جریان پیدا میکرد. و در نهایت، اینترنت، روزنامه، و سایر رسانهها به تکمیل این پازل میپرداختند.
کتابِ «رسانه، قدرت، و سیاست در عصرِ دیجیتال»
علیرغم فقدان منابع پژوهشی و مشکلاتی که بدان اشاره شد، مجموعه مقالات «رسانه، قدرت، و سیاست در عصرِ دیجیتال» از معدود منابعِ موجود در این حوزه به زبان انگلیسی است که در سال ۲۰۱۰ منتشر شده است. در این نوشته به بررسی این کتاب پرداخته میشود و از طریقِ این بررسی، مسئلهی «جنبشهای اجتماعی و رسانهها» مورد بررسی قرار میگیرد.
پیشگفتارِ کتاب به نقش رسانهها در شکلدهی عرصههای مختلف زندگی مانند مشارکت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی اختصاص دارد و در ستایش «جامعه اطلاعاتی» نوشته شده است؛ محور اصلی این بحث عبارت است از تاکید بر نقش اینترنت و شبکههای اجتماعی و و ارتباطات مجازی در ایجاد امکانی برای گردش آسان، سریعتر، و موثرتر اطلاعات است. با این حال، نویسنده بهدرستی بر نقش مهم و اساسی «سوادِ رسانهای» در رابطهی میان «خواستِ دموکراسی و حاکمیت قانون» با «رسانهها» اشاره میکند. آموزش، زیرساختهای سختافزاری لازم، بنیانهای فرهنگی، ساختارهای سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی، و در نهایت دسترسی به ابزارهای ارتباطی و میزان تکثر این ابزارها مولفههایی هستند به بررسی رابطهی میان رسانهها و جنبشهای اجتماعی جهت میدهند.
به این مجموعه باید نوعی «کشمکش بر سر جایگاه» را هم باید اضافه کنیم که گروههای متفاوتی از قدرت را در برابر هم قرار میدهند؛ گروههایی که درصدد کسب موقعیت بالادستی و هژمونیک کردنِ گفتار خود هستند و در نیل به این هدف از ابزارهای ارتباطی بهره میبرند.
در فصل اولِ کتاب (مجموعهای از هشت مقاله) به نحوهی پوشش جنبش سبز در «رسانههای جهانی» پرداخته شده است. الجزیره انگلیسی و سیانان، رسانههای کشورهای کانادا، لهستان، ترکیه، مصر، آلمان، و امریکا به شکل واحد یا در مطالعهی تطبیقی مورد بررسی قرار گرفتهاند.
مقالهی اول با تکیه بر نظریه «اثرِ سیانان» -نظریهای درباره نقش رسانههای جدید و کانالهای ماهوارهای در چارچوببندی رویدادها در مقیاس جهانی- به نقشِ شبکهی الجزیرهی انگلیسی به عنوان یکی از شبکههای مهم و تاثیرگذارِ در سطح بینالملل میپردازد. مبنای این مطالعه استوار بر نقد نظریهی «اثر سیانان» است. برمبنای نقدهای ارائه شده بر این نظریه، امروزه با «نظریههای» اثر سیانان روبرو هستیم که ایدهی مرکزی بودن سیانان را رد کرده و آن را به عنوان اسطورهای رد میکند که باید مورد نقد قرار گیرد. مطالعهی متنهای وبسایتهای این دو شبکه در خصوص جنبش سبز (در یک بازه زمانی یک ماهه) نشان میدهد که الجزیره رویکرد متعادلتری در پوشش و نحوه تنظیم متنهای مرتبط با جنبش سبز داشته است. در مقابل، سیانان بیشتر رویکردی مبتنی بر تقابل «خیر» و «شر» را ترسیم کرده است. مضاف بر این، این مطالعه نشان میدهد که در متنهای هر دو شبکه با کمبودِ اطلاعات زمینهای مواجه هستیم که این امر در متنهای منتشرشده از سوی سیانان بیشتر نمود دارد.
مقالهی «چارچوببندی رسانههای کانادا از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ ایران»، مطالعهای بر اساس نظریه «ساختِ اجتماعی واقعیت» است که با مسئلهی «چارچوب بندی رسانهای» پیوند خورده است. این مقاله تقریباً محصول مطالعه شش گونهی رسانهای (از مطبوعات تا رادیو و تلویزیون) در بازه زمانی یک ماهه است. نتایج این تحقیق نشاندهنده هشت مولفهی مهم در چارچوببندی رسانههای کانادایی از این رویداد است. این مولفهها عبارتند از: روند انتخابات، فساد، تظاهرات، حقوق بشر، دموکراسی، سانسور رسانهای، تکنولوژی و فضای مجازی، و در نهایت سیاست بینالملل. نویسنده با تحلیل محتوای این رسانهها و بدون اینکه نحوه چارچوببندی این مولفهها را مورد واکاوی قرار دهد مقالهی خود را به پایان میرساند.
به همین ترتیب، مقاله نویسندهی لهستانی از مورد انعکاسِ اخبار جنبش سبز، بیش از آنکه مقاله تحقیقاتی و مستدلی باشد، در حد و اندازه گزارشی ژورنالیستی باقی میماند. تنها نکته جالب توجه در این مقاله به نحوه تلاش برای پیدا کردن موارد تشابه میان جنبش سبز و حوادث سال ۱۹۸۹ لهستان و همچنین میدان تیاننمن چین در سال ۱۹۸۹ در مقالات روزنامهی بررسی شده است.
در مقاله «تصویرِ انتخابات ایرانِ سال ۱۳۸۸ در رسانههای ترکیه» بررسی ۶۳۰ متن خبری از شش روزنامه ترکیهای در فاصلهی حدود سه هفته مورد بررسی قرار گرفته است. بالا رفتن میزان انعکاس اخبار ایران پس از انتخابات (۲۲.۱ درصد)، اخبار مرتبط به تظاهرات (۱۷.۲)، واکنشهای جهانی (۱۴.۹) و سخنان و اعمال کاندیداها (۱۲و۴) به ترتیب موضوعاتی را دربرگرفتهاند که در این رسانهها منعکس شدهاند. از منظر چارچوببندی رسانهای، این تحقیق نشان میدهد که بیشترین عنصرِ شکل دهنده به این خبرها «تاکتیکها و استراتژیها» (۴۸%) بودهاند.
«مطالعه تطبیقی پوشش رسانهای انتخابات ریاست جمهوری ایران (۲۰۰۹) و مصر (۲۰۰۵)»، «پوش خبری قبل و بعد از انتخبابات در مطبوعات آلمان»، «مطالعه تطبیقی مناظرههای انتخاباتی ایران و امریکا» مقالات دیگر این فصل از کتاب هستند که از نظر روششناسی، عملی، و نظری از استانداردهای لازم برای بررسی بیشتر برخوردار نیستند.
فصل دوم کتاب به «رسانههای جدید و شبکهسازی اجتماعی» اختصاص دارد. اولین مقاله از مقالات این فصل با عنوان «از اثر سیانان به اثر توئیتر» ابتدا به بررسی تاریخچه ظهور سیانان به عنوان رسانهای جهانی و تاثیرگذار آن در سیاست خارجی امریکا میپردازد. به همان اندازه که «سیانان» توانست به مرجعی تاثیرگذار در جنگ اول خلیج بدل شود، نویسنده میکوشد به تاثیر توئیتر در جنبش سبز و نقش آن در اطلاعرسانی در سطح بینالملل بپردازد و از تحلیل روزی میپردازد که سیانان هیچ پوشش رسانهای از ایرانِ پس از انتخابات ارائه نمیداد ولی توئیتر به عنوان رسانهای اجتماعی حضورِ مستقیمی در پوشش رسانهای آن داشت و این تاخیر رسانهای سیانان دو روز طول کشید. در ادامه، نویسنده با پشتِ سر هم چیدنِ مجموعهای از نقلقولها – از شخصیتهای سیاسی تا فعالان رسانهای – تصویری آرمانی از توئیتر به منزله ابزاری برای جنبشهای اجتماعی ارائه میدهد. تردیدی از نقشِ موثر این ابزارهای ارتباطی نیست اما مطالعاتی از این دست با نوعی باور اتوپیایی به رسانههای جدید، در حد شعار باقی میمانند. در اغلب موارد، بافت و زمینه سیاسی و تاریخی در این شکل از مطالعات غایب است و جای آن را خوشبینیِ انتزاعی به رسانههای جدید داده است.
مقالهی دیگر این فصل با عنوانِ «گلولههایی با بالهای پروانهای» به نقش اینترنت و بویژه توئیتر در جنبش سبز اختصاص دارد. برخلاف مقالات قبلی، این مقاله با استفاده از روششناسی دقیق و مطالعهای سیستماتیک، یکی از مقالات مستدل در این کتاب است که به موضوعِ مشخص و واحدی میپردازد و ابعاد آن را مورد بررسی قرار میدهد. این مقاله به شکلِ مشخصی به نحوه شکل گیری موج توئیتری، محتوای آن، اهداف آن، و روند بسط و گسترش آن میپردازد.
«محتوای گرافیکی: نشانهشناسی یک ویدوئو از یوتیوب»، دیگر مقالهی این فصل از کتاب است که به بررسی نقش ویدئوی منتشر شده از مرگِ دلخراشِ ندا آقاسلطان میپردازد. نویسنده با اشاره به ویژگیهای ظاهری، طرز لباسپوشیدن، نحوه فیلمبرداری آماتور ویدئو و مواردی از این دست، به بررسی این ویدئو پرداخته است. با این حال، علیرغم ذکر ترکسیبِ «نشانهشناسی» در عنوانِ این مقاله، این مقاله نیز فاقد روششناسی دقیق در بررسی موضوع مورد نظر خود است. به عبارت دقیقتر، در این مقاله خبری از نشانهشناسی نست.
مقاله دیگر این فصل، «نقش و تاثیر تکنولوژیهای اطلاعاتی در انتشار اخبار مربوط به انتخابات و اعتراضات»، به نقش موثر تکنولوژیهای اطلاعاتی در تغییر روابط اجتماعی، سیاسی، و فرهنگی میپردازد. نقشِ «روزنامه نگار شهروندی» در استفاده از این ابزارها و همچنین نقشِ ابزارها در ایجادِ چنین روزنامهنگاری مورد تاکید مقاله قرار گرفته است. همچنین، این مقاله به نقش ناکارآمد فیلترینگ در ایران اشاره میکند که مانع از انتشار اخبار و اطلاعات توسط کاربرانی نشده است که راههای مختلف دورزدن آن را فراچنگ آوردهاند. بنابراین، مجموعهای متشکل از فیسبوک، توئیتر، تلفنِ همراه، و سایر شبکههای اجتماعی و وبسایتها و همچنین وبلاگها، امکانِ موثری برای برقراری ارتباط و اطلاعرسانی (در سطح داخلی و بینالمللی) برای کاربران ایرانی ایجاد کرده است.
مقایسه تطبیقی دیپلماسی دیجیتال در اعتراضات ایران و استان «شین جیانگ» در چینی، مقاله دیگر این فصل است که تمرکز بحث آن بر روی مولفه «دیپلماسی دیجیتال» (digital diplomacy) و نقش آن در فرایند ایجاد دموکراسی است.
فصل سوم کتاب به مجموعه مقالاتی ذیل عنوانِ کلی «جنبههای ایدئولوژیک-سیاسی» رسانهها اختصاص دارد. در این بخش با عناوینی چون «گروه خامنهای در برابر پیروان خمینی»، «خاموش کردن صدای توئیتر ایرانی»، «نقشِ فتوای بعد از انتخاباتِ آیتالله منتظری در مشروعیتزدایی از جمهوری اسلامی»، «دادگاههای نمایشی پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری»، و «مناقشهی ماه رمضان» به موضوعاتِ مرتبط به نقشِ ایدئولوژیکِ حاکمیت و نزاعِ ایدئولوژیک بر سر هژمونیک شدن/کردن گفتاری خاص از سوی حاکمیت و گفتارهای رقیب از سوی مخالفان میپردازد. این فصل به همراه فصل چهارم کتاب –ذیل عنوانِ کلی «جنبههای فرهنگی و ارتباطاتی»- مقالات منسجم و دقیقتری را ارائه میدهند که به اغلب تحلیلهای «تاریخی-سیاسی» هستند و شکلگیری جنبش سبز را در ساختاری کلیتر بیان میکنند.