هاوانا، پایتخت کوبا، از ۳۵ سال پیش هر سال در ماه دسامبر تازههای سینمای آمریکای لاتین را به جهانیان معرفی میکند. در اثر تلاشهای مسئولان این فستیوال، دیگر تلفظ نامهایی مانند آلخاندرو گونزالس اینیاریتو (کارگردان مکزیکی، بابل)، لوسیا پوئنزو (فیلمساز آرژانتینی، XXY) یا والتر زالس (کارگردان برزیلی، خاطرات یک موتور سوار) برای سینماروهای جهان دشوار نیست؛ این فیلمسازان نامآشنا، نمایندهی شمار زیادی از سینماگران موفق این ۲۳ کشور اسپانیاییزبان هستند که در سالهای گذشته موفق به دریافت اسکار، شیر، یوزپلنگ، خرس، نخل، صدف طلایی و دیگر جوایز جشنوارههای جهانی فیلم شدهاند. این امر در مورد بازیگران برجستهای چون پائولینا گارسیا، خاویر باردم، گائل گارسیا برنال و دیهگو لونا هم صدق میکند.
سی و پنجمین دورهی جشنوارهی بینالمللی سینمای نوین آمریکای لاتین (۵ ـ ۱۵ دسامبر ۲۰۱۳) برای استحکام این سنت موفق، ۲۱ فیلم در بخش مسابقهی خود از ۱۰ کشور آمریکای لاتین به نمایش گذاشت: آرژانتین و مکزیک، هر یک با چهار فیلم؛ شیلی با سه فیلم؛ کوبا، برزیل و ونزئولا، هر یک با دو فیلم و اکوادور، اوروگوئه، بولیوی و پرو، هر یک با یک فیلم بلند، تازهترین دستاوردهای سینمایی این کشورها را ارائه دادند.
شش اثر از فیلمهای بخش مسابقه، ساختهی کارگردانان زن کشورهای آرژانتین (ویکتوریا گالاردی، لوسیا پوئنزو)، برزیل (لوسیا مورات)، شیلی (آلیشیا شرسون)، اکوادور (ویویانا کوردرو) و ونزوئلا (ماریانا روندون) بودند. برخی از این فیلمها، با همکاری تهیهکنندگان کشورهای اروپایی ساخته شدهاند. شرکتهای تولید فیلم اسپانیایی و پس از آن فرانسوی در این میان، بیشترین نقش را بازی کردهاند. سه فیلم از شیلی (“آینده”، ساختهی آلیشیا شرسون)، ونزئولا (“موی بد”، از ماریانا روندون) و مکزیک (“هلی”، به کارگردانی آمات اسکالانته) با همکاری مالی آلمان تهیه شدهاند.
درگیری با مافیای مواد مخدر
واپسین فیلم، “هلی”، برترین جایزهی این جشنواره را از آن خود کرد. هلی، نام پلیس جوانی است که از سر سادهدلی و ناخواسته هدف شکار مافیای مواد مخدر در مکزیک قرار میگیرد. او عاشق دختر ۱۲ سالهای به نام استلاست و برای فرار و ازدواج با او در یک فرصت مناسب، چند بسته هروئین را که به یکی از سران مافیای مواد مخدر تعلق دارد، میدزدد. این پلیس تازهکار، با این عمل در واقع حکم اعدام خود، استلا و همهی اعضای خانوادهی او را صادر میکند.
فیلم انتقادی و سرشار از خشونت و هیجان “هلی”، تنها به بازگویی داستان پرکشش مبارزه با سران سنگدل مافیای مواد مخدر بسنده نمیکند و گوشههایی از زندگی روزمره و سنتهای مکزیک را هم به نمایش میگذارد. این فیلم بهزودی در سینماهای اروپا به روی پرده میآید.
“هلی”، از سوی مکزیک برای کسب جایزهی اسکار فیلمهای غیرانگلیسی زبان نامزد شده است. اسکالانته برای دومین فیلم خود با عنوان “حرامزادهها”، جایزهی بخش نگاه دیگر جشنوارهی کن سال ۲۰۰۸ را به دست آورد.
“دکتر آلمانی”
لوسیا پوئنزو با فیلم اجتماعی ـ انتقادی “واکولدا” که “دکتر آلمانی” هم عنوان دارد، برندهی جایزهی دوم این جشنواره شده است. “واکولدا” داستان برههای از زندگی یک پزشک جنایتکار نازی در آرژانتین را بازگو میکند: یوزف منگله. منگله که به “فرشتهی مرگ” هم معروف بود، بین سالهای ۱۹۴۳ تا پایان جنگ (۱۹۴۵) در اردوگاه کار اجباری آشویتس، زندانیان را به موش آزمایشگاه تبدیل کرده بود و بر روی آنان آزمایشات گوناگون در زمینههای ترکیب مغز استخوان، چگونگی شکلگیری جنین، رشد دوقلوها… انجام میداد.
لوسیا پوئنزو به زندگی این “فرشتهی مرگ ” در نخستین سالهای اقامتش در آرژانتین در دههی ۱۹۶۰ میپردازد. منگله در این سالها هنوز تغییر نام نداده بود و با هویت اصلی خود، به کار و تحقیقات انسانستیزش ادامه میداد: او پس از پایان “محاکمات نورنبرگ”، هنگامی که نامش به عنوان “نازی تحت پیگرد” در فهرست پلیس جنایی آلمان قرار گرفت، هویتی جعلی برای خود دستوپا کرد.
لوسیا پوئنزو، داستان این “دکتر آلمانی” را از نگاه “لیلی”، دختر ۱۲ سالهی خانوادهی آرژانتینیای که با آنان از در دوستی درآمده، بازگو میکند و زمینهی به بیراهه راندن فکر و گمانهزنیهای بیننده را فراهم میآورد: تماشاگر تا میانهی فیلم توجه بیش از اندازهی منگله به “لیلی” را به حساب گرایشهای پدوفیلی “دکتر آلمانی” میگذارد و تا آغاز آزمایشات پزشکی او با همین تصور به دیدن صحنههای هیجانانگیز “واکولدا” مینشیند. بازی درخشان آلکس برندرمول، بازیگر اسپانیایی ـ آلمانی تئاتر کاتالانیا در نقش یوزف منگله با چهرهی آندروگون، صدای لطیف و لحن مطمئن خود، تصویری روشن و گویا از این “جانی جنگی” بهدست میدهد.
یوزف منگله با این که از سالهای نخستین دههی ۱۹۶۰ همواره مورد پیگرد قرار داشت، با این حال هرگز دستگیر نشد. او در سال ۱۹۷۹، هنگام شنا در اثر سکتهی قلبی در دریاچهای در برزیل غرق و با هویتی جعلی در گورستانی در همان کشور به خاک سپرده شد. پلیس آلمان که با تلاش بسیار رد این “جانی جنگی” را تا قلب برزیل دنبال کرده بود، پس از نبش گور او در سال ۱۹۸۵، به هویت اصلی این “فرشتهی مرگ” پی برد.
“دکتر آلمانی” که نخستینبار در بخش “افقهای لاتین” جشنوارهی فیلم سن سباستین و پس از آن در بخش “نوعی نگاه” جشنوارهی کن به نمایش در آمد، تولید مشترک آرژانتین، فرانسه، اسپانیا و نروژ است. این فیلم به نمایندگی از آرژانتین، نامزد دریافت جایزهی اسکار ۲۰۱۴ در بخش فیلمهای غیرانگلیسیزبان شده است.
لوسیا پوئنزو که نخستین کارش با عنوان XXY، برندهی جایزهی بزرگ هیات داوران جشنوارهی کن سال ۲۰۰۸ شد، فیلم “واکولدا” را از روی یکی از سه رمان خود ساخته است. او دختر لوییس پوئنزو، کارگردان آرژانتینی است که در سال ۱۹۸۵ نخستین جایزهی اسکار آرژانتین را در بخش فیلمهای غیرانگلیسیزبان برای فیلم “داستان رسمی” از آن خود کرد.
فیلم “دکتر آلمانی”، نیز بهزودی در سینماهای اروپا به نمایش گذاشته میشود.
نخستین فیلم ممنوعهی سینمای کوبا
کشور میزبان جشنواره، کوبا، هر چند با ۲ فیلم در بخش مسابقه شرکت داشت، ولی تنها توانست جایزهی “فیلمنامهی برتر” را برای یکی از آنها با عنوان “اپیزودهای کوبایی” به کارگردانی آرتورو سوتو دیاز به دست آورد.
این فیلم، همانطور که از عنوانش پیداست، گوشههایی از زندگی روزمرهی کوباییها را با نگاهی انتقادی و طنزآلود با بزرگنماییهای اغراقآمیز به نمایش میگذارد. این کمدی ۱۰۰ دقیقهای داستان کارگردان ناموفقی را بازگو میکند که در مهمترین مرحلهی زندگی سینماییاش ناگهان دچار “فقر موضوع” میشود، ولی دست از تلاش برنمیدارد و میکوشد با کنکاش در زندگی عادی مردم، داستانی بکر “بیافریند” و از خشکشدن سرچشمهی الهام خود جلوگیری کند.
آرتورو سوتو دیاز، ساختار فیلم خود را با الهام از فیلم “آلیس در سرزمین عجایب”، کارگردان مغضوب و صاحب سبک کوبایی، دانیل دیاز تورِس، تهیه کرده است. تورس در این سومین فیلم خود که نخستین فیلم ممنوعه در تاریخ سینمای کوبا به حساب میآید، زندگی روزمره و شرایط اجتماعی در کوبای معاصر را با نگاهی هجو آمیز به تصویر میکشد: آلیس، شخصیت اصلی این داستان افسانهای، روزنامهنگاری است که پس از سالها دوری از زادگاهش به کوبا باز میگردد و چنان از رویارویی با شرایط اسفبار و نکبتزدهی آن یکه میخورد که در فرصتی مناسب، “عامل اصلی” فقر و نابسامانیهای اجتماعی را به پرتگاهی ژرف سرنگون میسازد. شباهت این “عامل اصلی” با فیدل کاسترو، رهبر کوبا، برای تماشاگران به سادگی قابل تشخیص است.
“آلیس در سرزمین عجایب” که در سال تهیهی خود (۱۹۹۱) پس از چهار روز اکران جنجالبرانگیز، با وجود استقبال چشمگیر سینماروها در هاوانا توقیف شد، در جشنوارهی امسال در بخش بزرگداشت این سینماگر منتقد و توانا به نمایش در آمد. در ۲ روز نخستین اکران اولیهی فیلم در کوبا، “گروههای بسیجی” به سینماها حمله میبردند و تماشاگرانی که با دیدن صحنههای مسخره ـ انتقادی آن میخندیدند، تهدید میکردند. پس از آن، تنها شرکت دولتی تهیهی فیلم کوبا که زیر نظارت ادارهی فرهنگ فعالیت میکرد، زیر پوشش حزب کمونیست قرار گرفت.
“آلیس در سرزمین عجایب”، نخستین نمایش جهانی خود را در فوریهی ۱۹۹۱ در جشنوارهی بینالمللی فیلم برلین تجربه کرد و جایزهی “صلح” این فستیوال را از آن خود ساخت. پس از آن، راه نمایش فیلم در جشنوارههای دیگر باز شد. تورس که در سپتامبر ۲۰۱۳ از جهان رفت، یکی از نادر چهرههای سینمایی کوبا است که با وجود فشارها و تضییقات حاکم بر این کشور، زادگاهش را ترک نکرد و به ساختن فیلمهای انتقادی هجوآمیز خود ادامه داد.
سینماروهای کوبا
مردم کوبا، به طور کلی، رابطهی ویژهای با هنر هفتم دارند. این رسانه، در امر سوادآموزی و بازآموزی زیباییشناسانهی کوباییها که پیش از انقلاب کمونیستی ۱۹۵۹ در این کشور، عموما بیسواد بودند، نقش تعیینکنندهای بازی کرده است: “بنیاد ملی فرهنگ کوبا” که بعدها به “انستیتوی هنر و صنعت فیلم کوبا” ICAIC تغییر نام داد، تنها سه ماه پس از سرنگونی باتیستا، بنیاد نهاده شد. فیدل کاسترو، از نقش و اهمیت این رسانه بهعنوان وسیلهای آموزشی و تبلیغاتی برای تهییج مردم به سود برنامههای خود به خوبی آگاه بود. دولت انقلابی جدید، پس از پیروزی “چریکهای جنگلی”، گسترش صنعت بومی فیلم را، بعد از بسیج سوادآموزی، در راس برنامههای خود قرار دادند.
ICAIC بر این اساس، روشهای گوناگونی برای آموزش مردم به کار برد: کارمندان این نهاد، از جمله در نخستین دههی سالهای ۱۹۶۰ با استفاده از “سینمای متحرک” (کامیون، واگن و حتی قایقهائی مجهز به وسایل نمایش)، “فیلمهای انقلابی” و کلاسیک جهان، از جمله کارهای چارلی چاپلین را به گوشه و کنار این جزیرهی میبردند و به تماشاگران بومی آموزش میدادند. پس از آن، برنامههای متعدد تلویزیونی برای ارتقای دانش زیباییشناسانهی مردم کوبا تهیه شد. در این برنامهها، که دو بار در هفته اجرا میشد، ابتدا پارههایی از فیلمهای جدید و مطرح جهان به نمایش در میآمد و سپس در بارهی ساختار و موضوع آنها بحث و گفتوگو میشد.
در حال حاضر هر چند اغلب مردم ترجیح میدهند، در خانه به تماشای ویدئوهایی که در بازار آزاد و غیرآزاد محلی تهیه کردهاند، بنشینند، ولی هنوز هم سینمارفتن یکی از سرگرمیهای اصلی این ملت سرزنده و بهظاهر عاشق هنر و موسیقی است. صفهای بیانتهایی که در ۱۰ روزهی فستیوال در مقابل گیشههای سینماهای متعدد هاوانا برای خرید بلیط و دیدن فیلمهای جشنواره بسته میشد، توجه و علاقهی چشمگیر مردم این شهر به هنر هفتم را نشان میداد. برخی از این سینماروها، وقتی فیلمی به مذاقشان خوش نمیآمد، با اعتراض سالن سینما را ترک میکردند و نظر و انتقاد خود را بلافاصله با بلیط فروش، متصدیان سینما و تماشاگران دیگر در میان میگذاشتند. موضوع بحث اغلب مسافران تاکسی و خریداران مواد غذایی در صفهای طولانی هم، فیلمهای بد و خوب فستیوال بود.
در سراشیبی سقوط
با این حال صنعت سینمای کوبا، در حال حاضر دوران رکود خود را میگذراند: تا پیش از دههی ۱۹۹۰ هر سال، دستکم ۸ تا ۱۰ فیلم سینمایی و بیش از ۴۵ فیلم کوتاه در این جزیرهی ۱۱ میلیونی ساخته میشد. در حال حاضر این تولید به ۲ تا ۳ فیلم بلند و تعدادی انگشتشمار، فیلم کوتاه کاهش یافته است. دو نهاد اصلی سینمایی در این کشور، “مدرسهی جهانی فیلم” و “جشنوارهی سینمای نوین آمریکای لاتین” که زمانی مدیریت آن به عهدهی گابریل گارسیا مارکز، نویسندهی کلمبیایی برندهی جایزهی نوبل واگذار شده بود، در حال حاضر با بحران مالی شدیدی دست بهگریبانند و ICAIC، به عنوان تنها نهاد تامینکنندهی هزینههای تهیهی فیلم، در سال ۱۹۹۲ در نیروهای مسلح کوبا ادغام شده است.
روند تلاشی صنعت سینمای کوبا که از هنگام فروپاشی نظام سوسیالیستی در اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای اروپای شرقی در نخستین سالهای دههی ۱۹۹۰ شتاب گرفته، همچنان ادامه دارد و این “آخرین دژ نفوذناپذیر مارکسیست – لنینیست ناب” را به سوی انزوای اقتصادی و فرهنگی بیشتری سوق میدهد. در این میان، تحریمهای اقتصادی آمریکا که آیزنهاور، رییسجمهور وقت این کشور، از سال ۱۹۶۰ بر کوبا تحمیل کرد، نیز نقش مهمی بازی کرده است.
اختناق سیاسی ناشی از این دگرگونیهای تحلیلبرنده و فقر اقتصادی، از سوی دیگر سبب شده است که برخی از سینماگران مطرح این کشور (از جمله خِسوس دیاز و سرجیو گیرال) کوبا را ترک کنند و مهاجرت به دیگر کشورهای آمریکای لاتین را به ماندن در زادگاه خود ترجیح دهند.
کنارهگیری فیدل کاسترو از قدرت و سپردن امور به دست برادر کوچک خود، رائول کاسترو در سال ۲۰۰۸ که نوید پیاده کردن “اصلاحات راهگشا در زمینههای اقتصادی ـ اجتماعی ـ فرهنگی” را میداد، ظاهرا به بیراهه رفته، یا در بهترین حالت، هنوز به گسترهی فرهنگی عالم سینما نرسیده است.
با این حال “جشنوارهی سینمای نوین آمریکای لاتین”، که همه ساله در کنار دریای کارائیب و در شهر دو میلیون و نیمی هاوانا برگزار میشود، شهرت خود را بهعنوان مهمترین فستیوال اسپانیائی زبان جهان همچنان حفظ کرده است و از نظر معرفی سینمای آمریکای لاتین، شمار شرکتکنندگان و سهم بازار فروش این فیلمها از جشنوارههای بارسلونا، مادرید و سنسباستین در اروپا نیز پیشی گرفته است.
گزارش مستند و بسیار جالبی بود .
با تشکر فراوان از جناب ( امید ) و دیگر مسئولین محترم رادیو زمانه .
بهنام / 05 January 2014
They just talk about germany in second world war and problems in non-communist south americn. Fidel fooled uneducated plain people of Cuba and kept them under censorship. H e always blames America for his mistakes and problems of Communism . He does not say he has received 6 to 10 billion dolars regularly from Check and Venezuela. He is wasting all these helps and his people wealth. What did he bring to Cuba? poverty, Ditatorship
, and corruption
He is like other Dictators . He never admits to his problems and mistakes
s m / 06 January 2014
Trackbacks