هوشنگ کاوه، تهیهکننده سینما و از مدیران برجسته بخش خصوصی سینمای ایران، چند روز قبل، ۲۰ آبانماه در آمریکا درگذشت، اما خانواده او این خبر را امروز، جمعه ۲۴ آبانماه (۱۵ نوامبر) به رسانهها اعلام کردهاند.
نام هوشنگ کاوه برای من با نام سینما عصر جدید، با نام آندره تارکوفسکی، آینه، ایثار، رنگ انار، پاراجانوف، ترز، آلن کاوالیه، ماساکی موبایاشی، مهمانخانه شیطان، کوایدان، زندگی بدون توازن، گادفری رجیو، فیتزکارالدو، ورنر هرتزوگ، بابک احمدی، مسافران، بهرام بیضایی، کارل درایر، اوزو، بهرام ریپور، سرژ دنی، خمیس خیاطی، عبدالله تربیت، روبرت صافاریان، مسعود فراستی، شهرام جعفرینژاد، جواد طوسی، سعید عقیقی، محمد شکیبی، محمد آقازاده، کامبیز کاهه، صفی یزدانیان، عباس بهارلو، طهماسب صلحجو و بسیاری دیگر از دوستان منتقد و مطبوعاتیام و شاهکارهای سینمای جهان عجین است. او دوست بسیار خوبی برای نویسندگان و منتقدان سینما بود و همه نویسندگان و سینمادوستان جدی نسل من، خاطرات خوبی با او دارند.
پرویز جاهد: «هوشنگ کاوه یک سینمادار معمولی نبود. او مدیری باشعور و صاحب یک فرهنگ و سلیقه سینمایی ارزشمند بود که در میان سینماداران و مدیران سینمایی ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب کمیاب بود.»
هوشنگ کاوه یک سینمادار معمولی نبود. او مدیری باشعور و صاحب یک فرهنگ و سلیقه سینمایی ارزشمند بود که دربین سینماداران و مدیران سینمایی ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب کمیاب بود.
او چه در دورانی که مدیریت سینماهای شهر فرنگ و شهر قصه را بر عهده داشت و نیز مدیر برنامههای گروه سینمایی «مولن روژ» بود و چه هنگامی که سینما تختجمشید را خرید و آن را پس از بازسازی اساسی به سینما «عصر جدید» تغییر داد، با نمایش شاهکارهای سینمای هنری جهان، خود را به عنوان مدیری فرهیخته و اهل فرهنگ به اهالی سینما شناساند.
هوشنگ کاوه حتی در مقام تهیهکننده هم در روزگاری که همه تهیهکنندههای بخش خصوصی سرگرم ساختن فیلمهای فارسی و آبگوشتی بودند، دنبال تولید هر فیلمی نرفت و به تهیه فیلمی مثل «داش آکل» پرداخت که به هر حال از نظر اقتباس از داستان یکی از مهمترین نویسندگان معاصر ایران یعنی صادق هدایت اثر شاخصی محسوب میشود.
گرچه پس از انقلاب و با انتصاب مدیران نالایق و بیسواد، دیگر جایی برای افرادی مثل کاوه در فضای سینمای ایران نبود و دانش، سلیقه و حساسیت سینماییاش دیگر بهای چندانی نداشت، او ناامید نشد و سعی کرد با حفظ سینمای فرهنگی و روشنفکریاش یعنی عصر جدید و استودیوی صدابرداریاش در خیابان ارباب جمشید، به فعالیت خود در فضای فرهنگی جدید ادامه دهد.
در دورهای که هنوز واردات فیلم انحصاری نشده بود و نمایش فیلمهای خارجی کاملاً دست دولت و فارابی نیفتاده بود، کاوه، سلیقه سینمایی خود را با انتخابهای منحصر به فردش از سینمای اروپا از «عابر پیاده» ماکزیمیلیان شل گرفته تا «معمای گاسپار هاوزر» ورنر هرتسوگ و «کائوس» برادران تاویانی به نمایش گذاشت.
همیشه از رفتار وزارت ارشاد و سختگیریهای آنها مینالید. میگفت به زور از او میخواهند که فیلمهای مورد نظر آنها را در سینمایش نشان دهد و اگر اینکار را بکند، امتیازهای خوبی به او خواهند داد اما زیر بار نرفت و سلیقه و عشق سینماییاش را فدای خواستهای آنها نکرد، اگرچه بعدها وقتی که عرصه بر او خیلی تنگ شد و از نظر اقتصادی تحت فشار قرار گرفت، در نهایت مجبور شد که سازش کرده و از معیارهای سینمایی خاصش دست بردارد و به قوانین اکران عمومی وزارت ارشاد تن دهد و فیلمهای مورد نظر آنها را اکران کند.
آخرین بار که دیدمش، سال ۱۳۸۴ بود. خسته و پیر و شکسته شده بود و انگیزهای برای ادامه کار نداشت و از وضعیت حرفهای و زندگیاش مینالید. میگفت میخواهد سینما را به دولت واگذار کند و به آمریکا برود و بقیه عمرش را آنجا زندگی کند. میگفت سینماداری در این مملکت که همه چیز در انحصار دولت است، بیفایده است. دیگر نمیتوانی به سلیقه خودت عمل کنی و باید تابع بخشنامههای مدیران دولتی باشی. میگفت سینما عصر جدید جز ضرر حاصلی برای او نداشته است و اگر به جای آن مثلاً یک مرکز خرید دایر کرده بود، الان وضعش بهتر بود.
دیگر او را ندیدم تا امروز که شنیدم در آمریکا درگذشته است. هوشنگ کاوه، بخشی از فرهنگ سینمایی ماست و بسیاری از منتقدان و سینماروها و فیلمبینهای حرفهای نسل من و نسل قبلتر از من، به او و فیلمهایی که او برای ما انتخاب کرد و به نمایش گذاشت، مدیوناند. یادش گرامی باد.
ماساکی کوبایاشی درست است. ممنون
پرویز جاهد / 16 November 2013