دیدگاه

آنچه در غروب روز ۲۳ آبان ۱۴۰۳ در «چارسو» (تقاطع خیابان‌های حافظ و جمهوری‌ در تهران) به زندگی کیانوش سنجری پایان داد، حادثه‌ای نیست که به آن زمان و مکان ختم شده باشد. عامل‌های زمینه‌ساز این حادثه‌ی مصیبت‌زا در مناسبات سیاسی و فضای عمومی به تأثیرگذاری خود ادامه می‌دهند.

زندانیان سیاسی‌ای که کیانوش سنجری خواهان آزادی‌شان شده بود، همچنان در زندان‌اند، رژیم همچنان دستگیر می‌کند و اعدام می‌کند، و در دنیای مجازیِ ایرانی، زدن یکدیگر به قصد کُشت، بی‌قفه و شتابناک پیش‌ می‌رود. باید منتظر ماند و دید قربانی بعدی کیست.

فضای عمومی، مشوق خودزنی کیانوش سنجری بوده است. به اعتبار نقش عوامل بیرون از «خود» او در «خود»کشی‌اش می‌توانیم از «قتل» سخن گوییم.

تمامیت‌خواهی

گویا در این‌باره اتفاق نظر وجود دارد که کیانوش سنجری شاید به زندگی خود پایان نمی‌داد، اگر پشت و پناه مطمئنی داشت، مشخصاً اگر اطرافش را چند تن دوست دلسوز و خردمند گرفته بودند.

ارجاع به آزارگری رژیم مستبد ولایی برای توضیح سرنوشت او کافی نیست. اتفاقاً همه چیز را سیاسی دیدن و کردن، چیزی که به آن می‌توان سیاسی کردن گزاف (over-politicization) یا سیاست‌زدگی گفت، یکی از رانه‌های کیانوش سنجری به سوی مرگ بوده است.

سیاسی کردن افراطی تمام چیزها، مشخصه‌ی تمامیت‌خواهی سیاسی است. این بلا ممکن است دامنگیر هر کسی در موقعیت «تام» (total) شود و هر یک از ما را به مفتش و شکنجه‌گر دیگران و خود بدل سازد.

تمامیت‌خواهی، یادگیری از همدیگر، گفت‌وگو و احترام را ناممکن می‌کند. در شبکه‌ی اجتماعی فارسی‌زبان، به ویژه در شبکه‌ی X (توئیتر سابق) می‌بینیم کسانی در هیئت مورخ، زبان‌شناس، روان‌شناس، دین‌شناس، جامعه‌شناس، سیاست‌شناس، ادیب و … ظاهر می‌شوند، بی‌آنکه تخصصی داشته باشند. هر نظری را که نپسندند تخطئه می‌کنند، آن هم با پرخاش‌گری و فحاشی. همه‌ی مرزهای دانش را به هم می‌ریزند و پیشتر از هر چیز مرز حرمت شخصی را. به فردی که از دسته‌ی خودشان نیست، هر ناشایستی را نسبت می‌دهند. برای نظردهی در مورد افراد، انواع و اقسام «عقده» اختراع می‌کنند و هر کسی را که نمی‌پسندند، اسیر یکی از آنها می‌دانند.

دسته‌بندی‌ها ثابت نیستند. افراد از این دسته به آن دسته می‌روند، و آنگاه که خط عوض کنند، به یکباره با اتهام‌های سنگینی روبرو می‌شوند.

Ad placeholder

پهنه‌ی همگانی ایرانی

فضای عمومی بهنجار، جایی است ممکن‌ساز همدلی، تعقل‌ورزی، رسیدن به تفاهم و مقاومت. اما اکنون بخشی از پهنه‌ی همگانی ایرانی جایی برای آزاردهی و آسیب‌رسانی است. زندانی سیاسی هم از آسیب در امان نمی‌ماند. کسی که تازه از زندان آزاد شده، به جای مواجهه با آغوش‌هایی گرم، در معرض زخم زبان و حمله قرار می‌گیرد.

سیاست‌زدگی تمامیت‌خواه گرایش به آن دارد که

  • راه حل‌ها را ساده بنماید،
  • کسانی و گروه‌هایی را دشمن بخواند، مانع‌هایی که گویا اگر نبودند فوراً می‌شد به هدف‌های خود دست یافت،
  • مرز حقیقت و مجاز را از میان بردارد، چیزی را به عنوان امر واقع (fact) به رسمیت نشناسد، و بر همین روال تأمل‌ورزی و دانش را تخطئه کند و به دنبال بدیل آنها باشد.

هر قدر این گرایش تقویت شود، به همان نسبت از توان جامعه‌ی مدنی و پهنه‌ی همگانی برای مقاومت و سازماندهی کاسته می‌شود.

این گرایش همخوان است با سقوط ارزش‌های اخلاقی‌ در ایران، گسستگی بیشتر روابط انسانی، زایل شدن توان همبستگی و تمایل به اینکه تنها به فکر خود باشیم.

تجربه‌‌ی نبرد برای آزادی در جامعه‌های مختلفی که توانسته‌اند بر رژیم وحشت غلبه کنند، یک چیز را نشان می‌دهند: بدون همبستگی، بدون دفاع از حیثیت انسانی یکدیگر، بدون ایجاد فضا برای گفت‌وگو و اتحاد، مبارزه با استبداد پیش نخواهد رفت.

عاقبتِ سیاستِ قطبی‌سازی

سیاست‌زدگی تمامیت‌خواه گرایشی قوی به قطبی‌سازی دارد. هر کس که از دسته‌ی ما تبعیت نکند، باید با تمام قوا کوبیده شود.

روال قطبی‌سازی تمامیت‌خواه تبدیل هر «یک»به «دو» است. در فضای قطبی‌سازی خودی-ناخودی، در سطح فردی مدام بر فشار برای انتخاب می‌افزایند، کنش و باور را به افراط می‌کشانند، مشکل روانی شخصی را هم تشدید می‌کنند، و فرد مستعد برای خودزنی را به سوی پرتگاه می‌رانند.

قطبی‌سازی تمامیت‌خواه نیروی داوری را زائل می‌کند. فرد را به سویی می‌کشانند که گمان کند سمت درست تاریخ است، هم اکنون وقت عمل است و به این خاطر باید آن دیگری را بکوید که در جایی دیگر ایستاده است، مردد است، پرسش دارد و نمی‌خواهد با هر حرکتی همراه شود.

بخشی از رسانه‌های بزرگ فارسی‌زبان در این جهت تبلیغ می‌کنند؛ آنها آن روی سکه‌ی رسانه‌های ولایی شده‌اند.

فضای عمومی، مشوق خودزنی کیانوش سنجری بوده است. به اعتبار نقش عوامل بیرون از «خود» او در «خود»کشی‌اش می‌توانیم از «قتل» سخن گوییم.

در بررسی پرونده‌ی «قتل» کیانوش سنجری و موردهای مشابه، نقش رسانه‌های جارچی را هم باید در نظر گرفت.

تجربه‌ی مبارزه علیه استبداد

تجربه‌‌ی نبرد برای آزادی در جامعه‌های مختلف که توانسته‌اند بر رژیم وحشت غلبه کنند، یک چیز را نشان می‌دهند: بدون همبستگی، بدون دفاع از حیثیت انسانی یکدیگر، بدون ایجاد فضا برای گفت‌وگو و اتحاد، مبارزه با استبداد پیش نخواهد رفت.

بخشی از فضای عمومی ایرانی خلاف این تجربه‌ها عمل می‌کند. کسانی به پیروی از جریان‌های همسنخ خود در کشورهای دیگر گمان می‌کنند قطبی‌سازی، زایل کردن مرز واقعیت و مجاز، و تمامیت‌خواهی، سرانجام امکان پیروزی را فراهم خواهد کرد. اشتباه می‌کنند، از جمله به این دلیل که برای پیشبرد چنین سیاستی، رژیم ولایی توان و تمرین بیشتری دارد.

Ad placeholder