دیدگاه

سیاست «یک زبان، یک ملت» که در آن دولت‌ها تلاش می‌کنند تا از طریق ترویج یک زبان واحد، وحدت ملی را تقویت کنند، در بسیاری از کشورها تجربه شده است. در برخی موارد، این سیاست‌ها به موفقیت رسیده‌اند، اما در بسیاری از موارد، به ویژه در کشورهایی که دارای تنوع زبانی و قومی بالایی هستند، این سیاست‌ها به شکست انجامیده و به ایجاد تنش‌های قومی، اجتماعی و سیاسی منجر شده است. در اینجا، به برخی کشورهایی که این سیاست در آن‌ها شکست خورده است، و به کشورهایی که با پذیرش چندگانگی زبانی به موفقیت‌هایی دست یافته‌اند، نگاهی می‌اندازیم و در پایان وضعیت ایران را در این زمینه بررسی خواهیم کرد.

شوروی: تجربه شکست روس‌سازی

اتحاد جماهیر شوروی سیاست «روس‌سازی» را در قرن بیستم پیاده کرد، که در آن زبان روسی به عنوان زبان رسمی و برتر ترویج شد. این سیاست قصد داشت تا از طریق گسترش زبان روسی وحدت ملی را تقویت کند. با این حال، این سیاست در مقابل تنوع قومی و زبانی فراوان در جمهوری‌های شوروی به مشکلات جدی برخورد کرد.

این سیاست باعث نارضایتی‌های گسترده در میان اتننیک‌ها و گروه‌های زبانی غیرروس شد. پس از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱، بسیاری از جمهوری‌های تازه استقلال‌یافته به سرعت به احیای زبان‌ها و فرهنگ‌های بومی خود پرداختند و زبان روسی به عنوان زبان اصلی کنار گذاشته شد.[۱]

 ترکیه: سرکوب زبان‌های اقلیت برای مدرن‌سازی

پس از تأسیس جمهوری ترکیه در سال ۱۹۲۳م. / ۱۳۰۲ خورشیدی توسط مصطفی کمال (آتاتورک)، سیاست «یک زبان، یک ملت» به عنوان بخشی از اصلاحات مدرنیزاسیون ترکیه اعمال شد. این سیاست با ترویج زبان ترکی و سرکوب زبان‌های اقلیت‌ها مانند کردی، عربی و ارمنی همراه بود.

این سیاست به ایجاد تنش‌های قومی در ترکیه، به ویژه در میان کردها منجر شد. سرکوب زبان کردی و عدم اجازه به کردها برای استفاده از زبان خود در مدارس و رسانه‌ها باعث شد که کردها به عنوان بزرگ‌ترین اقلیت قومی در ترکیه احساس نارضایتی کنند و شورش‌ها و درگیری‌های مسلحانه مانند فعالیت‌های حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک.) شکل بگیرد.[۲]

اسپانیا: سرکوب زبان‌های محلی در زمان دیکتاتوری

در زمان دیکتاتوری فرانسیسکو فرانکو (۱۹۷۵-۱۹۳۹)، زبان اسپانیایی به عنوان زبان رسمی و واحد کشور معرفی شد و زبان‌های اقلیت مانند کاتالان، باسکی و گالیسی به شدت سرکوب شدند. این سیاست با هدف ایجاد وحدت ملی در اسپانیا اعمال شد.

این سیاست منجر به تنش‌های جدی در مناطق کاتالونیا و باسک شد که این مناطق دارای هویت‌های زبانی و فرهنگی جداگانه هستند. پس از مرگ فرانکو و بازگشت دموکراسی، زبان‌های اقلیت دوباره رسمیت یافتند و تنش‌ها تا حدودی کاهش یافت، اما تا به امروز مسائل مربوط به زبان و هویت فرهنگی در اسپانیا باقی مانده است.[۳]

سریلانکا: جنگ داخلی ناشی از سیاست زبانی

در سال ۱۹۵۶ / ۱۳۳۵، دولت سری‌لانکا قانون «فقط سینهالی» را تصویب کرد که زبان سینهالی به عنوان زبان رسمی معرفی شد و زبان تامیل که توسط اقلیت تامیلی استفاده می‌شد، کنار گذاشته شد. این سیاست باعث ایجاد نارضایتی شدید در میان تامیلی‌ها شد.

نارضایتی‌های قومی و زبانی ناشی از این سیاست، به یکی از عوامل اصلی شروع جنگ داخلی سریلانکا در سال ۱۹۸۳ / ۱۳۶۲ تبدیل شد که بین دولت مرکزی و جدایی‌طلبان تامیل رخ داد و تا سال ۲۰۰۹ / ۱۳۸۸ ادامه داشت. این جنگ به کشته شدن هزاران نفر و بی‌ثباتی طولانی‌مدت کشور منجر شد.[۴]

هند: از«هندی‌سازی» به چندزبانی

پس از استقلال هند در سال ۱۹۴۷ / ۱۳۲۶، تلاش‌هایی برای معرفی «هندی» یا «هیندی» به عنوان زبان رسمی و واحد کشور صورت گرفت. این سیاست با مخالفت شدید ایالت‌های جنوبی، به ویژه تامیل نادو مواجه شد که در آنجا زبان تامیلی به عنوان زبان اصلی مردم مورد استفاده قرار می‌گرفت.

سیاست «هندی‌سازی» در نهایت شکست خورد و هند مجبور شد به رویکردی چندزبانه روی آورد که در آن زبان‌های مختلف ایالتی رسمیت یافتند. هند به جای یک زبان رسمی، اکنون ۲۲ زبان رسمی دارد و هر ایالت اجازه دارد زبان خود را به عنوان زبان رسمی استفاده نماید.[۵]

Ad placeholder

درس‌هایی از سیاست‌های شکست خورده

می‌توان این‌طور نتیجه گرفت که سیاست «یک زبان، یک ملت» در کشورهایی که تنوع زبانی و قومی بالایی دارند، معمولاً به شکست منجر شده است. این سیاست‌ها اغلب باعث ایجاد نارضایتی‌های قومی و زبانی شده و تنش‌های اجتماعی و حتی درگیری‌های مسلحانه را به همراه داشته است. نمونه‌هایی مانند اتحاد جماهیر شوروی، ترکیه، اسپانیا، سریلانکا و هند نشان می‌دهند که تحمیل یک زبان واحد به تمامی اقوام و گروه‌های زبانی می‌تواند به ایجاد نارضایتی‌های عمیق اجتماعی و سیاسی منجر شود و برای حفظ وحدت ملی، رویکردهای چندزبانه و احترام به تنوع فرهنگی و زبانی لازم است.

آیا کشورهایی وجود دارند که بعد از تجربه شکست سیاست «یک ملت – یک زبان» به سمت چند زبانی و ترویج هویت اتنیک‌ها رفته‌ باشند؟

پاسخ مثبت است؛ چندین کشور در جهان تجربه سیاست «یک ملت، یک زبان» را داشته‌اند و پس از مشاهده مشکلات و شکست‌های مرتبط با این سیاست، به سمت پذیرش چندگانگی زبانی و ترویج هویت‌های قومی حرکت کرده‌اند. این تغییرات به دلیل افزایش آگاهی نسبت به حقوق اقلیت‌ها، جهانی‌شدن، و افزایش فشارهای اجتماعی و سیاسی برای محافظت از فرهنگ‌های محلی و زبان‌های بومی بوده است.

در ادامه به برخی از کشورهایی که پس از تجربه سیاست «یک ملت، یک زبان» به سمت رویکردهای چندزبانی و ترویج هویت‌های اتنیک حرکت کرده‌اند، اشاره می‌کنیم.

فرانسه: از تضعیف زبان‌های محلی تا احیای آن‌ها

فرانسه به‌طور سنتی به دلیل رویکرد قوی در ترویج زبان فرانسوی به عنوان زبان ملی و تلاش برای ایجاد یک هویت ملی واحد شناخته شده است. در قرن نوزدهم و بیستم، دولت فرانسه سیاست‌های سختگیرانه‌ای را برای حذف زبان‌های محلی مانند بریتون، باسکی، کاتالان و اوکیتان (Occitan) اجرا کرد. این سیاست‌ها با هدف تقویت وحدت ملی و تضعیف هویت‌های قومی و زبانی محلی انجام شد.

در دهه‌های اخیر، با افزایش آگاهی نسبت به حقوق اقلیت‌ها و اهمیت حفظ زبان‌های محلی، دولت فرانسه برخی از سیاست‌های خود را تعدیل کرده است. در دهه ۱۹۸۰ / ۱۳۶۰خ.، منطقه بریتانی (Brittany) شاهد احیای زبان بریتون بود و در مناطقی مانند کورسیکا و باسک، مدارس دو زبانه راه‌اندازی شد. همچنین، فرانسه در سال ۱۹۹۹ / ۱۳۷۸ به عنوان عضو شورای اروپا «منشور زبان‌های منطقه‌ای یا اقلیت» را امضاء کرد که در آن به ترویج و حفاظت از زبان‌های اقلیت پرداخته می‌شود.[۶]

بلژیک: از تنش زبانی به فدرالیسم

بلژیک از ابتدا کشوری با تنوع زبانی بود، اما سیاست‌های «زبان واحد» در گذشته باعث ایجاد تنش‌هایی بین جمعیت‌های فلامانی و والونی شده بود. بلژیک از دو گروه زبانی بزرگ تشکیل شده است: «فلامانی‌ها» که به زبان هلندی صحبت می‌کنند و «والونی‌ها» که به زبان فرانسوی صحبت می‌کنند. تلاش‌های اولیه برای ترویج زبان فرانسوی به عنوان زبان ملی، به ویژه در مناطق فلامان، باعث ایجاد تنش‌ها و نارضایتی‌هایی شد.

پس از دهه ۱۹۶۰ / ۱۳۴۰، بلژیک به سمت یک سیستم فدرالی حرکت کرد که در آن هر جامعه زبانی حقوق خود را در زمینه‌های فرهنگی، آموزشی و زبانی داشت. امروز بلژیک یک کشور فدرال چندزبانه است که زبان‌های هلندی، فرانسوی و آلمانی به رسمیت شناخته شده و هر منطقه حق استفاده از زبان خود را دارد.[۷]

کانادا: قانون زبان‌های رسمی

در اوایل قرن بیستم، دولت کانادا به ترویج زبان انگلیسی به عنوان زبان رسمی کشور پرداخت و زبان فرانسوی که زبان اکثریت مردم استان کبک بود، نادیده گرفته شد. این سیاست‌ها باعث ایجاد نارضایتی‌هایی در کبک و منجر به جنبش‌های استقلال‌طلبانه شد.

در سال ۱۹۶۹ / ۱۳۴۸ کانادا «قانون زبان‌های رسمی» را تصویب کرد که زبان‌های انگلیسی و فرانسوی هر دو به عنوان زبان‌های رسمی کانادا به رسمیت شناخته شدند. این قانون تضمین می‌کرد که هر دو زبان در نهادهای دولتی، آموزش و خدمات عمومی استفاده شوند. امروزه کانادا به عنوان یک کشور دو زبانه با حقوق زبانی محفوظ برای هر دو جامعه زبانی شناخته می‌شود.[۸]

آفریقای جنوبی: ۱۱ زبان رسمی

در دوران آپارتاید (۱۹۴۸-۱۹۹۴ یا ۱۳۲۷-۱۳۷۳)، دولت آفریقای جنوبی زبان آفریکانس را به عنوان زبان رسمی کشور معرفی کرد و زبان‌های بومی و انگلیسی را به حاشیه راند. این سیاست‌ها باعث ایجاد نارضایتی‌های گسترده‌ای در میان جمعیت‌های سیاه‌پوست و اقلیت‌های زبانی شد.

پس از پایان آپارتاید و تصویب قانون اساسی جدید در سال ۱۹۹۶ / ۱۳۷۵، آفریقای جنوبی به یک کشور چندزبانه تبدیل شد. در حال حاضر، آفریقای جنوبی ۱۱ زبان رسمی دارد که شامل زبان‌های بومی مانند زولو، خوسا، و سوتو در کنار انگلیسی و آفریکانس است.[۹]

Ad placeholder

از آنجا که سیاست «یک ملت، یک زبان»، به ویژه در کشورهایی که دارای تنوع زبانی و اتنیکی بالایی هستند، به شکست منجر شده، کشورهایی مانند فرانسه، بلژیک، کانادا، آفریقای جنوبی و اسپانیا پس از تجربه مشکلات ناشی از این سیاست‌ها، به سمت پذیرش چندزبانی و حمایت از حقوق زبانی و فرهنگی اقلیت‌ها حرکت کرده‌اند. این تغییرات به افزایش وحدت ملی، حفظ فرهنگ‌های بومی و کاهش تنش‌های قومی کمک کرده است.

وضعیت ایران: آیا چندزبانی می‌تواند راه‌حل باشد؟

ایران نیز کشوری با تنوع اتنیکی و زبانی قابل‌توجه است (شکل ۱). واژه معادل اتنیک در زبان پارسی وجود ندارد و برای تقلیل اهمیت و حقوق اتنیکها، در ادبیات سیاسی از واژه قوم بیشتر بهره گرفته شده است. تنوع زبانی و اتنیکی، ایران را به یکی از چندفرهنگی‌ترین کشورهای خاورمیانه تبدیل کرده است. سیاست زبانی و قومی در ایران در طول تاریخ با تغییرات مختلفی مواجه بوده است.

شکل ۱- ایران کشوری با تنوع زیاد زبانی و اتنیکی

سیاست زبانی در دوران پهلوی

در دوران پهلوی (۱۹۲۵-۱۹۷۹ / ۱۳۰۴-۱۳۵۷)، سیاست زبانی و قومی ایران به شدت متمرکز بر ترویج زبان فارسی به عنوان زبان رسمی کشور بود. رضاشاه پهلوی پس از تأسیس حکومت خود، سیاست‌هایی را با هدف تقویت هویت ملی واحد و متحد کردن کشور از طریق ترویج زبان فارسی به اجرا گذاشت. در این دوره، زبان‌های محلی مانند ترکی آذربایجانی، کردی، عربی و دیگر زبان‌ها در فضای رسمی کشور سرکوب شدند، تدریس به این زبان‌ها در مدارس ممنوع شد.

این سیاست تک زبانی پهلوی‌ها دو نتیجه در پی داشت:

  1. نارضایتی اتنیک‌های غیر فارس: اتنیک‌های ترک، کرد، بلوچ و عرب با سیاست‌های زبانی و فرهنگی دوران پهلوی مخالفت کردند، زیرا این سیاست‌ها هویت فرهنگی و زبانی آن‌ها را نادیده می‌گرفت.
  2. جنبش‌های محلی: سرکوب هویت‌های اتنیکی و زبانی منجر به ظهور جنبش‌های محلی یا ایالتی در مناطقی مانند آذربایجان، کردستان و خوزستان شد. این جنبش‌ها به دنبال حفظ و احیای زبان‌ها و فرهنگ‌های خود بودند.[۱۰]

سیاست زبانی و اتنیکی پس از انقلاب ۱۳۵۷

پس از انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران زبان فارسی را به عنوان تنها زبان رسمی کشور تعیین کرد، اما در عین حال برخی حقوق اقلیت‌های قومی و زبانی را نیز به رسمیت شناخت. طبق اصل ۱۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تدریس زبان‌ها و گویش‌های محلی در کنار زبان فارسی مجاز اعلام شد. با این حال، اجرای این اصل با چالش‌ها و محدودیت‌هایی همراه بوده است.

در سال‌های اخیر، جنبش‌های فرهنگی و زبانی در میان اتنیک‌های مختلف ایران افزایش یافته است. ترک‌های آذربایجان خواستار تدریس زبان ترکی آذربایجانی در مدارس و دانشگاه‌ها هستند. با وجود فعالیت‌های فرهنگی و تلاش‌های جامعه مدنی، هنوز تدریس رسمی این زبان به طور کامل اجرا نشده است. در مناطق کردنشین ایران نیز خواسته‌های مشابهی برای حفظ و ترویج زبان کردی مطرح شده است. هرچند برخی از نشریات و برنامه‌های رسانه‌ای به زبان کردی منتشر می‌شوند، اما هنوز آموزش رسمی به این زبان محدود است. عرب‌های خوزستان نیز خواستار حفظ و ترویج زبان عربی در کنار فارسی هستند و فعالیت‌هایی در این راستا انجام می‌دهند.[۱۱]

پذیرش تنوع یا تشدید تنش؟

پذیرش چندزبانی و چندقومی می‌تواند به ترویج و تقویت هویت ملی کمک کند، اما این فرآیند نیازمند سیاست‌های مناسب و جامع است که به حقوق و هویت‌های زبانی و فرهنگی اقلیت‌ها احترام بگذارد. کشورهایی که تنوع زبانی و فرهنگی خود را به رسمیت شناخته و از آن به عنوان یک منبع غنا و تنوع استفاده می‌کنند، می‌توانند به کاهش تنش‌های قومی و زبانی و افزایش وحدت و انسجام ملی دست یابند.

تجربه کشورهایی مانند بلژیک، کانادا و آفریقای جنوبی نشان می‌دهد که پذیرش تنوع زبانی و فرهنگی نه تنها به نفع انسجام ملی است، بلکه به تقویت هویت ملی و کاهش تنش‌های قومی کمک می‌کند. ایران نیز با توجه به تنوع زبانی و قومی خود، ممکن است در آینده به سوی پذیرش بیشتر چندگانگی زبانی حرکت کند. آیا سیاست «یک ملت، یک زبان» در ایران به موفقیت خواهد رسید یا اینکه پذیرش چندزبانی می‌تواند راه‌حل بهتری برای تقویت همبستگی ملی باشد؟ زمان پاسخ این پرسش را خواهد داد.

یونس لیثی دریلو، نویسنده و پژوهشگر مستقل [email protected]

Ad placeholder

منابع:

Beissinger, M. R. (2002). Nationalist Mobilization and the Collapse of the Soviet State. Cambridge University Press.

Yildiz, K. (2005). The Kurds in Turkey: EU Accession and Human Rights. Pluto Press.

Conversi, D. (1997). The Basques, the Catalans, and Spain: Alternative Routes to Nationalist Mobilisation. University of Nevada Press.

DeVotta, N. (2004). Blowback: Linguistic Nationalism, Institutional Decay, and Ethnic Conflict in Sri Lanka. Stanford University Press.

King, R. D. (1997). Nehru and the Language Politics of India. Oxford University Press.

McDonald, M. (1989). We Are Not French! Language, Culture, and Identity in Brittany. Routledge.

McRae, K. D. (1986). Conflict and Compromise in Multilingual Societies: Belgium. Wilfrid Laurier University Press.

Conversi, D. (1997). The Basques, the Catalans, and Spain: Alternative Routes to Nationalist Mobilisation. University of Nevada Press.

Hayday, M. (2010). So They Want Us to Learn French: Promoting and Opposing Bilingualism in English-Speaking Canada. UBC Press.

Alexander, N. (2005). The African Renaissance and the Use of African Languages in Tertiary Education. PRAESA.

Atabaki, T. (2000). Iran and the First World War: Battleground of the Great Powers. I.B. Tauris.

Borjian, H. (2013). The State of Languages in Iran: A Historical View. Iranian Studies.

Rezvani, B. (2013). Ethno-Territorial Conflict and Coexistence in the Caucasus, Central Asia and Fereydan: Ethno-Demography, Politics and History. Amsterdam University Press.

Atabaki, T. & Mehendale, S. (2004). Central Asia and the Caucasus: Transnationalism and Diaspora. Routledge.

Ad placeholder

پانوشت:

[۱] Beissinger, M. R. (2002). Nationalist Mobilization and the Collapse of the Soviet State. Cambridge University Press, pp115-120.

[۲] Yildiz, K. (2005). The Kurds in Turkey: EU Accession and Human Rights. Pluto Press, pp.50-55.

[۳] Conversi, D. (1997). The Basques, the Catalans, and Spain: Alternative Routes to Nationalist Mobilisation. University of Nevada Press, pp60-65.

[۴] DeVotta, N. (2004). Blowback: Linguistic Nationalism, Institutional Decay, and Ethnic Conflict in Sri Lanka. Stanford University Press, pp45-50.

[۵] King, R. D. (1997). Nehru and the Language Politics of India. Oxford University Press, pp120-125.

[۶] McDonald, M. (1989). We Are Not French! Language, Culture, and Identity in Brittany. Routledge, pp50-55.

[۷] McRae, K. D. (1986). Conflict and Compromise in Multilingual Societies: Belgium. Wilfrid Laurier University Press, pp90-95.

[۸] Hayday, M. (2010). So They Want Us to Learn French: Promoting and Opposing Bilingualism in English-Speaking Canada. UBC Press, pp150-155.

[۹] Alexander, N. (2005). The African Renaissance and the Use of African Languages in Tertiary Education. PRAESA, pp30-35.

[۱۰] Atabaki, T. (2000). Iran and the First World War: Battleground of the Great Powers. I.B. Tauris, pp55-60.

[۱۱] Rezvani, B. (2013). *Ethno-Territorial Conflict and Coexistence in the Caucasus, Central Asia and Fereydan: Ethno-Demography, Politics and History*. Amsterdam University Press, pp180-190.