دیدگاه

سرانجام پزشکیان رئيس‌جمهور شد. حاکمیت، به مثابه‌ یک طبقه‌ واحد با دو گرایش اصلی مغلوبِ اصلاح‌طلب و غالبِ اصول‌گرا، در مقابل دو گزینه‌ی تقلب در انتخابات (مانند آنچه در مورد میرحسین موسوی رخ داد) یا تن‌دادن به ریاست جمهوری پزشکیان و کنترل آن (مانند آنچه در مورد خاتمی و روحانی رخ داد) راه دوم را انتخاب کرد. 

پذیرش این راه، بعد از رد صلاحیت نمایندگان توسط شورای نگهبان و حذف فله‌ای اصلاح‌طلبان در انتخابات مجلس ۹۸-۹۹ و ریاست جمهوری ۱۴۰۰ بدون شک نتیجه‌ مقاومت جنبش ژینا ( و در نتیجه بحران مشروعیت حکومت) و عدم مشارکت مردم در دوره‌ اول انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ است. 

مسلما هر تغییری در ساختار قدرت و تغییر آرایش جناح‌های مختلف طبقه‌ی حاکم، بیش از هر چیز به دلیل مقاومت از پایین است که به شکل شکاف در طبقه‌ حاکم و جناح‌هایش نمود می‌یابد. 

«مقاومت از پایین» و تحریم انتخابات در دور اول، امکان پذیرش ریاست جمهوری پزشکیان را فراهم ساخت. اما عوامل دیگری نیز در کار بود همان طور که پزشکیان در اولین سخنرانی‌اش اعلام کرد: «باید از خامنه‌ای تشکر کنم، اگر او نبود اسمم به راحتی از صندوق درنمی‌آمد.» 

اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان، به عنوان دو جناح اصلی طبقه‌ی حاکم به‌رغم اختلاف بر سر راه‌حل مهار تضاد‌های اجتماعی، در تقابل با دشمن مشترک (مطالبات واقعی مردم) و حفظ نظم موجود (نظام ولایت فقیه) وحدت منافع دارند. این همان چیزی است که خامنه‌ای در پیام تبریک به پزشکیان تاکید کرد: «نامزدها و حامیان ان‌ها در ثواب مقابله با تحریم انتخابات شریک هستند.» دشمن مشترک آن ها مطالبات اکثریت مردم و جنبش انقلابی ژینا است. 

Ad placeholder

پارادوکس پزشکیان

کارنامه، گذشته‌ و ورود پزشکیان در عرصه‌ رقابت‌های انتخاباتی ریاست جمهوری و تعیین صلاحیتش توسط شورای نگهبان نشان می‌دهد که او مانند سایر رهبران اصلاح‌طلب به اندازه‌ یک اتم به قدرت و اراده‌ مردم اعتماد و اعتقاد ندارد و تا مغز استخوان به ساختار قدرت و اصلاح از بالا در این نظام فاسد پای‌بند و خوش‌بین است. از این بابت، پزشکیان در سطح روانشناسی فردی در بهترین حالت نماد نوعی ساده‌لوحی شبه‌آکادمیک و عقب‌نشینی خیال‌پردازانه به نفع دیکتاتوری نظام ولایی است. بخش مهمی از نابودی جامعه‌ ایران معلول خیال‌پردازی‌های خوش‌بینانه‌ این قشر بوروکرات‌های آکادمیک ساده‌لوح  و متوهم است که مردم را شریک تباهی و مسخ عمومی می‌‌کنند. مشکل بزرگ این سنخ از شخصیت‌های سیاسی ساده‌لوح و خوش‌نیت دوگانگی شخصیتی در مقام فرد و طبقه  است؛ این تیپ از افراد در حالی که به عنوان بوروکرات جسمشان را به شیطان فروخته‌اند، به عنوان فرد در صدد هستند سایه‌شان را از شر سلطه‌ شیطان رها کنند، غافل از اینکه سایه همانجایی می‌رود که مالکش یعنی شیطان اراده می‌کند.

با وجود این، تعلق به طبقه، اگرچه فرد را مقهور «اصل منافع» به مثابه‌ قدرت برتر و جبر می‌کند، اما به انسان در مقام فرد می‌تواند به تقدير دگماتیک و جبرگرایانه طبقاتی تن ندهد. کنش‌های انسان به عنوان فرد جنبه‌ی رابطه‌ای و مختارانه دارد و امکان رستگاری را برای فرد با پشت‌کردن به جبر اصل منافع فراهم می‌کند.

پزشکیان هم به لحاظ تعلق طبقاتی و هم به لحاظ ویژگی‌های فردی در یک موقعیت پارادوکسیکال قرار دارد. به لحاظ طبقاتی پزشکیان متعلق به جناح بورکرات‌ها و تکنوکرات‌های ناراضی طبقه‌ی حاکم است که پایگاه مادی‌ای مشابه رفسنجانی، خاتمی، روحانی و حتی احمدی نژاد در ساختار امنیتی و نظامی میان طبقه‌ی حاکم ندارد اما امیدوار است با متحد‌کردن جناح‌های ناراضی قدرت، وحدت در ساختار قدرت را ایجاد کند و با اجرای برخی اصلاحات، ضمن متحد کردن اصول‌گرایان و اصلاح‌طلبان، از شر مطالبات رادیکال جنبش انقلابی ژینا خلاص شود. این وجه تعلق طبقاتی پزشکیان است. با این حال،‌ اگر او به عنوان رئیس جمهور و عضو طبقه‌ حاکم بخواهد یک گام مخالف علیه منافع طبقه‌ خودش و رهبری بردارد، توسط مکانیسم‌های اجرایی قدرت منزوی و حذف خواهد شد. 

Ad placeholder

دون‌ کیشوت یا ژنرال دلاروره؟

دن کیشوت رمان مشهور سروانتس داستان شخصیتی به نام آلونسو کیشانو است. کیشانو حب مقام و ثروت ندارد؛ عمل‌گرا و با مردم مهربان است؛ بالاترین دارایی‌اش کتاب‌هایش هستند و احترام ویژه‌ای برای طبقات حاکم قائل است. او تحت تاثیر کتاب‌هایی که می‌خواند، رابطه‌اش را با واقعیت از دست می‌دهد و در قالب یک شوالیه که دورانش سپری شده است، فرو می‌رود و روز به روز سردرگم‌تر، مغرورتر و خودستاتر می‌شود تا جایی که آسیاب‌های بادی را حریفان مبارز و لگن سلمانی را کلاه‌خود مبارزه می‌بیند و ماهی دودی در دهانش مزه‌ ماهی قزل‌آلا می‌دهد. 

دن کیشوت داستان طبقه‌ زوال‌یافته‌ای است که در تقابل با واقعیت زندگی و ناتوانی فهم تغییرات آن، به جای اینکه بیدار و هوشیارش شود و فروتنانه نابودی و پایان عمر تاریخی‌اش را بپذیرد، لجوجانه با جادوی مسخ‌کننده‌ رویا و توهم به فتحِ دژ تسخیر‌ناپذیر واقعیت مبادرت می‌ورزد و سقوط می‌کند.

استعاره دون‌کیشوت به خوبی معرف پزشکیان است؛ کسی  که پس از بیش از چهار دهه غارت و کشتار حاکمیت ولایی و شرکای سهامی قدرت آن هنوز نمی‌خواهد باور کند که عمر تاریخی طبقه‌اش‌ به پایان رسیده‌است. او تصور می‌کند با شمشیر چوبی و لگن فرسوده‌ ریاست جمهوری قادر است نظام جمهوری اسلامی را از زوال و نابودی نجات دهد.

اما برخلاف رفسنجانی، خاتمی، روحانی و احمدی‌نژاد که در لحظات تاریخی سرنوشت‌ساز به دلیل منافع طبقاتی و البته جبن شخصیتی‌شان نتوانستند به مردم بپیوندند و با ماندن در ساختار قدرت منزوی شدند، روی کاغذ امکان متفاوتی پیش‌روی پزشکیان قرار دارد: این بالقوگی وجود دارد که او با وفاداری، پیگیری و پایبندی به وعده‌های انتخاباتی حداقلی‌اش، در مسیر رستگاری فردی گام بردارد و فرجامی همچون ژنرال دلاروره را برای خود رقم بزند. 

ژنرال دلاروره داستان یک کلاه‌بردار حقه‌باز معمولی خرده‌پا به نام باردونه در زمان سلطه‌ فاشیست‌های ایتالیاست که  ایندرو مونتانلی آن را نوشته و دستمایه ساختی فیلمی به همین نام توسط روبرتو روسلینی بوده است.

باردونه با توجه به روابط خوبی که با فاشیست‌ها داشت، در ازای پول برای خانواده‌های زندانیان سیاسی وقت ملاقات با زندانی‌هایشان می‌گرفت (حتی کلاه‌برداری باردونه تا حدودی انسانی است).  با توجه به اعتمادی که فاشیست‌ها به باردونه داشتند، او را  با یک نقشه‌ حساب‌شده و با توافق خود او تحت نام «ژنرال دلاروره» و به عنوان رهبر پارتیزان‌ها و مقاومت به زندان می‌‌اندازند تا از طریق این ایفای نقش به اطلاعات زندانیان و پارتیزان‌ها دست یابند و جبهه‌ مقاومت در بیرون زندان را متلاشی کنند. فاشیست‌ها برای اینکه اعتماد پارتیزان‌ها‌ی در زندان جلب کنند، باردونه را همراه سایر زندانیان به طور واقعی شکنجه می‌کنند. مرزهای بازی و واقعیت اما فرو می‌ریزد و باردونه با نقابش یعنی ژنرال دلاروره یکی می‌شود؛  زبان تخدیری قدرت و فرایند واقعی عمل، باردونه کلاه‌بردار را به این نتیجه می‌رساند که فقط با ادامه‌ بازی فاشیست‌ها تا حد نهایی آن می‌تواند ماهیت شیادانه‌ بازی‌شان را برملا کند. بنابراین بازی را با غایت جان تا نهایت ادامه می‌دهد و آنچنان بر یگانگی شخصیتش با ژنرال دلاروره اصرار و پافشاری می‌کند که برای فاشیست‌ها چاره‌ای نمی‌ماند که برای شکستن مقاومت زندانیان او را در مقام ژنرال دلاروره تیرباران کنند. 

آینده نشان خواهد داد، زمانی که توهمات دن کیشوت‌وار مسعود پزشکیان را واقعیت سخت مبارزه‌ طبقاتی در هم بشکند، تا چه اندازه او به نفع طبقه‌اش و در کنار قدرت خواهد ماند و مانند دن کیشوت محکوم به پذیرش نابودی و زوال طبقه‌اش خواهد شد،  یا تا چه اندازه به وعده‌های انتخاباتی‌اش وفادار خواهد ماند و بدون اینکه موفق به نجات طبقه‌اش شود، مانند ژنرال دلاروره امکان رستگاری فردی‌اش را فراهم خواهد کرد. 

پارادوکس جبرِ منش دن کیشوت‌وار و اختیار خصلتِ ژنرال دلاروره‌ی پزشکیان در اولین سخنرانی او در اولین روز ریاست جمهوری‌اش در مرقد خمینی به بیان درآمد. او قسم ‌خورد که به «راه امام و درست‌کاران وفادار می‌ماند». 

 پزشکیان در مقام رئیس‌جمهور، اگر به راه خمینی وفادار بماند، دون کیشوتی خواهد بود که هرگز درستکار نخواهد بود، اما اگر همچون ژنرال دلاوره درست‌کار بماند، دیگر نخواهد توانست رئیس جمهور باقی  بماند.