مطالب این بخش برگرفته از «تریبون زمانه» هستند. تریبون زمانه، آنچنان که در پیشانی آن آمده است، تریبونی است در اختیار شهروندان. همگان میتوانند با رعایت اصول دموکراتیک درج شده در آییننامه تریبون آثار خود را در آن انتشار دهند. زمانه مسئولیتی در قبال محتوای این مطلب ندارد.
به آن سوی دیوارهای سیمانی*، به الهه محمدی که کلماتش کاشف کاریزهای زندگی و درد است.
زن یک روز معمولی را آغاز کرده و در آشپرخانه مشغول کار است که ناگهان مردی در مقابلش ظاهر میشود. مرد جوراب سیاه بر صورت کشیده و اسلحهای در یک دست و خنجری در دست دیگرش دارد. زن فریاد میزند. مرد اسلحه را روی سر و خنجر را روی پهلوی زن میگذارد و میگوید: «راه بیفت!» زن را به اتاقی میبرد که دو فرزند ۹ و ۱۱سالهاش در آن خوابیدهاند. آنها بیدار میشوند و در شوکاند و خیره به مادر و مرد سیاهچهره زل زدهاند. مرد میگوید: «اگر از جایتان تکان بخورید مادرتان را میکشم.» زن را به اتاقی دیگر میبرد. به او میگوید: «اگر اجازه بدهی کارم را بکنم، با خودت و بچههایت کاری ندارم. اما اگر مقاومت کنی، هرسهتایتان را میکشم.» مرد چاقو و اسلحه را کناری میگذارد و دستش را به سمت شلوار خود میبرد. زن مقاومت میکند، مرد را هل میدهد و فرزند ۱۱ساله را به کمک میطلبد. فرزند سر میرسد. سه نفر درگیر میشوند. جان زن و فرزندش در خطر جدی قرار میگیرد. حتی تیر شلیک میشود اما هردو زنده میمانند. در نهایت، سلسله رویدادهایی به بازداشت مرد ختم میشود.
شلیر رسولی که برای گریز از تجاوز خود را از پنجره بیرون انداخت و جان باخت، پرسشی را از گذشته دوباره برایم مطرح کرد. چطور مادرم میان مرگ و تجاوز، مرگ را انتخاب کرد؟ چطور از جانش دست شست و در برابر مردی اسلحهبهدست تصمیم به مقاومت گرفت؟ به نوجوانی که رسیدم تازه متوجه شدم اتفاقی که زندگیمان را تا مرز ویرانی کشاند از چه قرار بوده است. یعنی چندین سال از واقعه گذشته بود که مادرم برایم تعریف کرد در آن اتاقخواب چه اتفاقی افتاد. صراحتاً گفت: «آن لحظه مصمم بودم که بمیرم اما نگذارم به من دست بزند.»
مورد مادرم، در صورت امتناع از مقاومت، مصداقی از تجاوز بود که نسبت به دیگر موارد خشونت جنسی کمتر با قربانینکوهی و موانع اجتماعی و حقوقی مواجه میشد —تجاوز تمامعیار و به اصطلاح «تجاوز واقعی» که تعریف غالب از تجاوز در اذهان عمومی است و محکومیت مرتکب در آن تقریباً قطعی است، دخول اجباری جنسی از جانب مرد غریبه با تهدید جانی با سلاح و زور فیزیکی. اما این مسئله لزوماً از فشار روند دادرسی بر فرد هدف تجاوز نمیکاهد. مثلاً متهم (احتمالاً به توصیۀ وکیلش) در دادگاه ادعا کرد که دوستپسر مادرم بوده و برای سر زدن به او به خانۀ ما آمده بوده است. قاضی هم به او گفت: «با جوراب و اسلحه و چاقو به دیدن دوستدخترت رفتی؟» و البته مادرم از این نکوهش که «خوشگل بود و به خودش میرسید و طرف هوایی شده بود» در امان نماند. شلیر کشته شد و مادرم با خوشاقبالی زنده ماند و صدالبته که روزهای سختی را گذراند و بهرغم مقاومت در برابر تجاوز، در برابر بسیاری از آسیبها محافظت نشد.
تلاش برای تبیین ماهیت انتخاب این دو زن، بهویژه شلیر که دیگر حضور ندارد، به معنای رسیدن به پاسخی قطعی و حتمی نیست. سادهانگارانه است که تمامی پیچیدگیهای موقعیتهای اینچنینی را به پاسخی یکسویه تقلیل دهیم و تمامی دیگر عوامل و مناسبات دخیل در این شیوۀ رویارویی را نادیده بگیریم. اما من در این نوشتار سعی دارم برمبنای آنچه بر این دو زن رفته، بر اسطورههای پیرامون تجاوز و محوریت مفاهیمی همچون ناموس و پاکدامنی در درک و دریافت عمومی از جرایم جنسی تمرکز کنم.
تجاوز، سرنوشتی بدتر از مرگ
در میان انبوهی از دیدگاهها در مورد جرایم جنسی، یکی از رویکردهای رایج و نهادینه تجاوز را سرنوشتی بدتر از مرگ میداند. «سرنوشت بدتر از مرگ» تعبیری است که در گذشته در غرب برای اشاره به تجاوز استفاده میشده است. ادوارد گیبون تاریخنگار انگلیسی در کتاب مشهور خود انحطاط و سقوط امپراتوری روم (۱۸۷۱) مینویسد: «مادران و باکرههای روم در معرض صدمات وحشتناکتر از خود مرگ، به دلیل از دست دادن پاکدامنی بودند.» ادگار رایس باروز در رمان محبوب خود تارزان میمونها (۱۹۱۴) با اشاره به مورد تجاوز قرار گرفتن جین پورتر مینویسد: «او به سوی سرنوشتی هزاران بار بدتر از مرگ کشیده میشد.»
آموزههای شفاهی کلیسای کاتولیک دیدگاهی مشابه را ترویج کرده که قرنها سینه به سینه و فرهنگ به فرهنگ و از دورانی به دوران دیگر منتقل شده و تاکنون پابرجا مانده است. برای زنی که پاکدامنی او خدشهدار شده، مرگ سربلندی و رستگاری است. داستان ماریا گورِتی از قدیسههای نامدار کلیسای کاتولیک، که «شهید باکره» لقب گرفته است، بهعنوان الگو برای دختران خردسال و نوجوان اینگونه نقل میشود: «گورتی دختری ایتالیایی بود که برای محافظت از “بکارت” و “پاکدامنی” خود، جانش را داد.» داستان او ارزش «بکارت» زن را فراتر از خود زندگی قرار میدهد: «گورتی بابت تعهدش به پاکدامنی شهره است. او در سال ۱۹۰۲، در سن ۱۱ سالگی، برای دفاع از عفت و ایمان خود به استقبال مرگ رفت اما به مشارکت در گناه علیه خداوند تن نداد. متجاوز او را خفه و یازده ضربۀ چاقو به بدنش وارد کرد.» در سال ۲۰۱۹، کلیسای کاتولیک یاد ویوین اگو نوجوان ۱۴ساله را گرامی داشت که ده سال قبل در پایتخت نیجریه در برابر متجاوزان مقاومت کرده و با ضربات چاقو کشته شده بود. او یکی دیگر از «قهرمانان پاکدامنی» کلیسا است که بهعنوان الگو به نوجوانان کاتولیک معرفی میشود. ویوین در خانوادهای کاتولیک و متعصب بار آمده و در نوجوانی شیفتۀ ماریا گورتی شده بود و با شور و علاقه، با دوستان و همشاگردیها و اطرافیانش دربارۀ ضرورت پاکدامنی جنسی صحبت میکرد.
این آموزهها و الگوها پیامی مشخص دارد: بهتر است بمیرید تا اینکه مورد تجاوز قرار بگیرید. چنین برساختی از مفهوم تجاوز جنسی و قربانیان آن همچنان بر درک بازماندگان از تجربۀ خود احاطه دارد. از مذاکرات و مکالمات جاری در محاکم و نهادهای قضایی گرفته تا رسانههای رسمی و غیررسمی، دائماً تجاوز را نابودی و پایان حیات زن تصویر و بر اینهمانی تجاوز و مرگ تأکید میکنند. در سال ۲۰۰۰، بریتانیا سندی به نام «تعیین حدود» با محوریت اصلاح قانون جرایم جنسی منتشر کرد که در آن برای توصیف تجربۀ تجاوز صراحتاً از تعبیر «سرنوشتی بدتر از مرگ» استفاده کرده بود. قانونگذاران اصلاح قانون تجاوز و جایگزینی تعاریفی مدرن از جرم جنسی را دنبال میکردند، اما همچنان به دیدگاههای ارتجاعی درخصوص تجاوز جنسی وفادار بودند. در سال ۱۹۹۶ در هند، در پروندۀ ایالت پنجاب علیه گورمیت سینگ مرشد هندی، دادگاه عالی کشور قتل و تجاوز را اینگونه از یکدیگر تفکیک کرد: «قاتل جسم قربانی خود را نابود میکند و متجاوز روح قربانی را.» چندی پیش در ایران قاضی دادگاه رسیدگی به پروندۀ یکی از زنان آزاردیده بارها و بارها برای تنبیه و نادمسازی متجاوز به او گفت: «تو زندگی این زن را نابود کردی، او دیگر نمیتواند ازدواج کند، تو او را از هستی ساقط کردی.»
بیتردید ترومای خشونت جنسی سلامت جسمی، رفتاری، روانی و جنسی بسیاری از بازماندگان (و نه همه) را تحتالشعاع قرار میدهد و حتی برخی را از پرداختن به امور ابتدایی روزمره ناتوان میکند و بازمیدارد. بازماندگان دچار احساس وحشت، خشم، عذاب وجدان، اضطراب و اندوه میشوند و انگ اجتماعی پیرامون مسئلۀ خشونت جنسی ممکن است سبب شود حس شرم و خجالت پیدا کنند. بهعلاوه، بازماندگان تعرض جنسی ممکن است با علائم اختلال اضطراب پس از سانحه (PTSD) مانند کابوس و هجوم افکار ناخوانده مواجه شوند. آنها ممکن است به طور دائمی احساس خطر کنند و نسبت به دیگران بیاعتماد شوند. درواقع ۹۴ درصد از زنانی که مورد تجاوز قرار میگیرند، در طی دو هفته پس از واقعه، علائم اختلال اضطراب پس از سانحه را تجربه میکنند؛ و البته غیرقابل انکار است که برخی قربانیان تجاوز جنسی به خودکشی فکر میکنند، عدهای اقدام به خودزنی و خودکشی میکنند و عدۀ معدودی نیز جان خود را از دست میدهند. یافتههای مطالعاتی مرکز ملی منابع خشونت جنسی(NSVRC) در سال ۲۰۱۵ نشان داده است که ۳۳ درصد از زنانی که مورد تجاوز قرار میگیرند دچار افکار خودکشی میشوند و ۱۳ درصد اقدام به خودکشی میکنند و قربانیان تجاوز ۱۰ درصد بیشتر از دیگران ممکن است به مواد مخدر آسیبزا روی بیاورند. اینها همه در حالی است که افرادی که قصد دادخواهی دارند نیز با دشواریها و چالشهای حقوقی و قضایی فرسایندهای مواجه میشوند.
مارک وار (۱۹۸۵) در یک مطالعه نشان میدهد زنان از مرگ آنقدر نمیترسند که از تجاوز میترسند. این نشاندهندۀ نقش برجستهای است که تهدید دلهرهآورِ خشونت جنسی در روند ساخت اجتماعی بدن زنانه دارد. بدنی که خشونت جنسی را سرنوشت محتوم خود میداند و برای امن ماندن، تحرک و قلمرو خود را محدود و محدودتر میکند و به حصاری برای خود تبدیل میشود. اما کاربست دیدگاه «تجاوز: سرنوشتی بدتر از مرگ» در قانون، ایدئولوژی و گفتمان رسمی نه از حیث رسمیت دادن به رنج عینی بازماندگان خشونت جنسی، بلکه با پافشاری بر آبرو و پاکدامنی ازدسترفته و به منظور خوشخدمتی به بنیادهای مردسالاری صورت میگیرد و حیات زن را فاقد ارزش عنوان میکند. با اتکا بر عفت و پاکدامنی، تجربۀ تمامی بازماندگان، فارغ از حدود و ثغور و ماهیت رنج و آسیبی که متحمل شدهاند، و بیتوجه به تکاپوها و به دیوار زدنهایشان، یکسانسازی میشود؛ عاقبتی مرگبارتر از مرگ. هرچقدر که بازمانده بر زیستن و زندگیخواهی اهتمام بورزد، بر آسیبها فائق آید یا مدیریتشان کند و آینده را با معنا و معیار خودش تخیل کند، «پاکدامنی» و بدن عفیف پیشین به او بازنمیگردد.
بر همین اساس کلیسا بارها به زنانی که برای مقاومت در برابر تجاوز و حفاظت از پاکدامنی خود، جانشان را تسلیم کردهاند مقام قدیسه اعطا کرده است. هدف از این قهرمانسازی، رؤیتپذیر کردن درد و اندوه بازماندگان نیست چراکه قدیسهسازیها در حالی رخ داده که مصادیقی از خشونتهای جنسی که بیشترین آسیبها را به افراد تحمیل میکنند بهندرت با پیگرد قانونی مواجه و محاکمه و مجازات میشوند و بعضاً حتی به لحاظ قانونی مجاز (و نه جرم) شناخته میشوند، از جمله تجاوز در بستر زناشویی. هدف این است که زنان تا سرحد مرگ از تجاوز بترسند و برای حفاظت از بدن خود بهمنزلۀ ناموس و آبروی عمومی، به هر محدودیتی تن دهند و اگر ناکام شدند، در آن لحظۀ غاییِ ناگزیر، با معدومسازی بدن از آن محافظت کنند.
احمد وحیدی، وزیر کشور دولت ابراهیم رئیسی، دربارۀ شلیر رسولی گفته است: «این اتفاق نشان میدهد که دختران کردستانی چقدر عفیف و پاکدامن هستند. فرد جانش را میدهد برای اینکه عفتش را حفظ کند. این بانوی عفیفه الگویی برای دختران و زنان ایران اسلامی است که چطور از عفت خود محافظت کنند. مرگ بانوی مریوانی یک مرگ شهادتگونه است.» انسیه خزعلی، معاون رئیسجمهور در امور زنان و خانواده، در توییتر نوشت: «شلیر (دشت) طی تهاجم دشمن بعثی هم اسیر شد اما شرافتش را از دست نداد و آزاد گردید، ولو به قیمت جانهای فراوان. حال بانو شلیر رسولی نیز بار دیگر اصالت خطۀ کردستان را با زنانگی و پاکدامنی خویش به نمایش گذاشت، ولو به قیمتی بسیار گران. چه رمزیست در نام شلیر که باز هم دامانش از تجاوز پاک ماند. شلیر نماد یک زن کُرد مسلمان و مصداق حافظات للغیب است. تجسم عینی تربیت دینی، عفت، شرافت و نجابت…» شهیدسازی از مرگِ عمیقاً تراژیک شلیر رسولی در گفتمان رسمی، گواهی است بر فشاری که بازماندگان تجاوز جنسی بابت زنده ماندن متحمل میشوند و همچنین میتواند گواه باشد بر آنچه موجب میشود یک زن، درحالیکه اسلحه او را نشانه رفته، مقاومت کند و به آغوش مرگ برود. خبرآنلاین شلیر رسولی را اینگونه معرفی میکند: «”شیرزن” مریوانی که هنگام فرار از دست مرد شیطانصفت از پنجرۀ طبقۀ دوم به پایین سقوط کرد و جانش را از دست داد.» همسر شلیر میگوید: «شلیر برای حفظ ناموس من جانش را از دست داد. جانش را داد اما اجازه نداد که گوران به او دستدرازی کند. او شهید راه عفاف و پاکدامنی شد.»
در چنین بستری میتوان درک یا دستکم گمانهزنی کرد که چرا شلیر به قیمت جان در برابر تجاوز مقاومت کرده است. سازمان حقوق بشری ههنگاو در آستانۀ روز جهانی زن با انتشار گزارشی از قتل و خودکشی زنان در استانهای کردنشین شامل کردستان، کرمانشاه، ایلام و آذربایجان غربی اعلام کرد که در این مناطق، از اسفند ۱۴۰۰ تا اسفند ۱۴۰۱، ۴۱ زن به قتل رسیدهاند و ۱۴ درصد این قتلها به بهانۀ حفظ «ناموس» رخ داده است ــ بیتردید قتل زنان با انگیزههای ناموسی به استانهای کردنشین ایران محدود نیست و در دیگر مناطق نیز رواج دارد، اما اینجا به مناسبت قربانی شدن شلیر مریوانی به ارائۀ آمار مناطق کردنشین بسنده کردهام. البته نیاز به یادآوری نیست که فقدان قوانین بازدارنده و ضامن حمایت از زنان در برابر خشونت چطور به ایجاد، تثبیت و تقویت چنین وضعیتی دامن میزند. چهبسا به قول گلاله وطندوست وکیل مریوانی: «شلیر قانون را میشناخت و مردن را انتخاب کرد.»
معدومانگاری هستی بازماندگان تجاوز جنسی
پیشتر اشاره شد که رسانهها و صفحات حوادث هم در پوشش اخبار تجاوز و توصیف رنجوری و آسیبدیدگی بازماندگان به نابودی زندگی زنان اشاره میکنند: «شرطبندی کثیف زندگی دختر جوان را نابود کرد»، «اتفاق وحشتناکی که زندگی و آیندۀ دختر ۲۰ ساله را نابود کرد»، «نابودی زندگی دختر ۱۳ ساله توسط پسرعمویش»، «تعرض، زندگی این زن را به نابودی کشاند» و … دور از ذهن نیست که در رسانههای تحت مدیریت مردان، اخبار تجاوز با نگاه مردانه/ مردسالارانه بازنمایی شود؛ نگاهی که مقوم استریوتایپها و اسطورههای تجاوز است و دغدغهها، نیازها و فاعلیت بازماندگان تجاوز را ناچیز و نادیده میانگارد. درحالیکه رسانه دارای نقشی اساسی در به بحث گذاشتن رویکردهای پروبلماتیک اجتماعی حول تجاوز است و قدرت شکل و جهت دادن به افکار و اذهان عمومی را دارد. در هیچیک از این متنهای خبری اشارهای به وضعیت بازمانده پس از تجاوز نشده، و از بالا و پایین رفتنها از پلههای مراجع قضایی، مواجهات تحقیرآمیز کارکنان بعضی از این نهادها، حملات پانیک، جلسات پیدرپی رواندرمانی، تلاش برای مصرف بهموقع قرصها، تقلا برای حفظ دستاوردهای حرفهای و روابط عاطفی/ اجتماعی پیشین و دوری گزیدن از روابط سمی و افراد آسیبزا، هنردرمانی، خودمراقبتی، روایتگری، افشاگری، دستِ همرنجان و دردآشنایان دیگر را گرفتن و تمامی مقاومتهای حداقلی/ حداکثری و گسسته/ پیوسته و شکستنها، ساختنها و آفرینشهای دیگر ذکری نیست. اصلاً باید پرسید که این تیترها چطور به رسانهها راه پیدا کردهاند؟ پرواضح است، به این دلیل که بازمانده از جا برخاسته و واقعه را گزارش داده است. پس در متن یک «زندگی نابودشده» چگونه میتوان ارادۀ دادخواهی را دریافت؟ آیا خود دادخواهی به معنای امتناع از مرگ نیست؟
نقد این دیدگاه تقدیرگرا و معدومباور به معنی نادیده یا ناچیز انگاشتن آسیبهای تجاوز جنسی نیست. بیتردید برخی بازماندگان زندگی خود را پس از تجاوز همینگونه توصیف میکنند، تقلای مستمر و دستبهگریبانی دائمی با وضعیتی مرگمانند یا اصلاً آرزوی هرروزۀ مرگ. این شیوهای قابل درک و صادقانه است برای خودبیانگری و سوگواری، برای به زبان آوردن و تجسم نابسامانی، و تلاشی است برای تفهیم تجربهای هولناک از سوی بازماندۀ تجاوز جنسی. درواقع این خشم و استیصال بازمانده است که سخن میگوید، دربارۀ تجربهای که دیگران از درک آن عاجزند: «این درد من است. شبیه آن چیزی است که همۀ شما از آن میهراسید و گریزانید.» اما ایدۀ تقدیرگرای «نیستی و نابودی زندگی» پس از تجاوز پروبلماتیک است. ترویج این نگرش و ارجحیتدهی مرگ به تجاوز از سوی جامعه، رسانه و قانون، ضدفمینیستی و سرکوبگرانه است. ما با تحمیل ایده و روایت نابودی زندگی، به جای مرتکب، بازمانده را به حبسی ابدی، به انفعال و سکون محکوم میکنیم و پیشاپیش تقدیری محتوم را برای او مفروض میگیریم. زنی که مورد تجاوز قرار گرفته تمامی ظرفیتها را برای بازیابی و بازسازی تخیل آینده از دست داده است؛ و امکان و افق تحصیل، اشتغال، تشکیل خانواده و هر آنچه بنا بر معیارهای فردی و گروهی میتواند زندگی را معنادار کند برای او مسدود و معدوم شده است.
انبوهی از قربانیان خشونت جنسی با این انگاره که برآمده از فرهنگ تجاوز و فرهنگ ناموسپرستی است احساس قرابت نمیکنند و در روایات خود صراحتاً نوشتهاند که همچنان زندگی را دوست دارند و تجاوز زندگیشان را نابود نکرده است یا اصلاً ماجرای خود را با این انگیزه روایت کردهاند که تفکرات قالبی نسبت به بازماندگان خشونت جنسی را به چالش بکشند. برخی بازماندگان بابت ویران نشدن و ادامه دادن به زندگی مورد قضاوت و تردید قرار گرفتهاند و با احساس شرم، گناه و خودپرسشگری مواجه شدهاند. از این رو باید به شیوههایی برای تبیین خشونت جنسی و ترومای آن بیندیشیم که در حین جلب همدلی و حمایت، از اعمال فشار مازاد بر بازماندگان اجتناب کنیم. رویس، نویسندۀ امریکایی که ۳۵ سال پیش مورد تجاوز مردی قرار گرفت که با چاقو وارد خانهاش شد، معتقد است ما نیازمند روایتی هستیم که در عین حفظ نسبت خود با واقعیت تجربۀ تجاوز و آسیبها و ترومایش، و همچنین توجه به خاستگاهها و برخورداریهای متفاوت بازماندگان، دربردارندۀ امید به بهبودپذیری و یادگیری مهارتهای زیستن با تجربۀ تجاوز باشد.
زنی دیگر تجربۀ خود را اینگونه توصیف میکند: «من یک قربانی تجاوز هستم و البته عبارت “بازماندۀ تجاوز” را ترجیح میدهم. دوران سختی را در مواجهه با تجربۀ تجاوز گذراندم. سالها طول کشید و هنوز هم با مسائلی دستبهگریبانم، اما زندگی من “نیست و نابود” نشده است. خشونت یک مرد نباید قدرت ویران کردن ابدی خوشحالی، زندگی و لذت جنسی بازمانده را داشته باشد. با گذر زمان، تراپیهای پیدرپی و کمک و حمایت اطرافیان تا حدود زیادی التیام پیدا کردم. انکار نمیکنم که تجاوز تجربهای وحشتناک بود، اما به امید زندگی بدترین روزها را هم پشت سر میگذاریم. ای کاش مردم از تجاوز بهمنزلۀ تجربهای که زندگی را نابود و تبدیل به مرگ میکند حرف نمیزدند. این نگاه پیامی ناامیدکننده و کشنده را با خود حمل میکند. ممکن است آسیبهای تجاوز تا زمان مرگ همراهتان بماند، اما زندگی ایجاب میکند که با تجربههای تروماتیک خود کنار بیاییم و ادامه بدهیم. تجاوز پایان یک زندگی نیست.»
مادامی که تجاوز به معنای نابودی زندگی است، زن پیشاپیش داشتهای جز شرف و آبرو برای از دست دادن ندارد و باید برای مقاومت در برابر تجاوز، جان را هم پیشکش کند. با همین استدلال، زنان دائماً بازخواست میشوند که چرا «به اندازۀ کافی» مقاومت نکردند. جان در برابر آنچه تجاوز به سر زن میآورد ارزشی ندارد. زنانی که بعد از تجربۀ تجاوز، بر الگوی زن «بیهمهچیزشده» منطبق نمیشوند ممکن است بهعنوان قربانی تجاوز، همدلی دریافت نکنند. چراکه از دید جامعه، قربانی بهکلی نیست و نابود و از هستی ساقط میشود و چهبسا باید دست به خودکشی بزند و به زندگیای که شایستۀ زیستن نیست خاتمه دهد تا ما او را باور کنیم و سوگواریاش برای پاکدامنی ازدسترفته مجابمان کند. در سال ۲۰۱۶، در یک پروندۀ تجاوز گروهی در اسپانیا که با اعتراضات فمینیستی گستردۀ خیابانی و مجازی به مسئلهای ملی تبدیل شد، قاضی گزارش تصویری کارآگاه خصوصی را بهعنوان مستندات پذیرفت. این کارآگاه با نقشۀ چند تن از متهمان استخدام شده بود تا رفتوآمدهای دختر را چند روز زیر نظر بگیرد. او عکسهایی گرفته بود که دختر را در حال خندیدن و خوشوبش و وقتگذرانی با دوستانش نشان میداد. این عکسها بهعنوان مدرکی دال بر اینکه دختر تروماتیزه نشده و آسیب روحی ماندگاری را تجربه نکرده و بنابراین مورد تجاوز قرار نگرفته به دادگاه ارائه و پذیرفته شد.
«اما من هنوز باربادوس را ندیدهام، پس باید از این مهلکه جان سالم بهدر ببرم»
من بودم و یک اسلحه
و مردی پشت سرم
و من ترانه میخواندم
درحالیکه او دکمهاش را …
یکجورهایی خندهدار است
که در این لحظه چه چیزهایی به ذهنت خطور میکند
مثلاً من به این فکر میکردم که هنوز باربادوس را ندیدهام
پس باید از این مهلکه جان سالم بهدر ببرم
کارولینا را میشناسی؟
که بیسکوییتهایش نرم و شیرینند؟
اینها از ذهنت میگذرد
درحالیکه آن مرد پشتت قرار گرفته
…
من بودم و یک اسلحه
و مردی پشت سرم
اما من هنوز باربادوس را ندیدهام
پس باید از این مهلکه جان سالم بهدر ببرم
این بخشی از ترانهای است که توری اموس، خواننده و آهنگساز امریکایی، دربارۀ تجربۀ تجاوز به خود خوانده است. او ۲۱ ساله بوده که هنگام بازگشت به خانه، به دست مردی ربوده میشود و با تهدید چاقو مورد تجاوز قرار میگیرد. او توضیح میدهد که متجاوز آماده بود با چاقو تکهتکهاش کند. اما او مصمم بوده که زنده بماند. مرد در حین تجاوز حتی از او خواسته سرود مذهبی بخواند. اموس میگوید: «من خواندم که زنده بمانم، وگرنه تبدیل به خبری در رسانهها میشدم. از آن خبرهایی که خانوادهها را در حال سوگواری برای دخترشان نشان میدهد. در وضعیتی که خودم را خیس کرده بودم از مرگ نجات پیدا کردم. سالها فلج ماندم. من آن شب به لحاظ روانی مثله شدم و حالا میخواهم از طریق عشق و نه نفرت، از طریق موسیقی، این خردهها را به یکدیگر متصل کنم.»
در ویدئوی ترانه، عمق چشمانش و حالتهای صورتش، خیره شدنها و خطوط خشم و آشفتهحالی در چهرهاش چنان زنده است که گویی به همان لحظۀ هولناک برگشته و از قعر واقعه میخواند. اموس تا به امروز با سازمان ضد خشونت جنسی RAINN همکاری کرده و در مسیر مقابله با تجاوز و خشونت جنسی ترانههای متعددی سروده و در تورهای مختلف اجرا کرده و به نیرویی مؤثر برای مقابله با خشونت جنسی تبدیل شده است. او در ترانۀ خود از ذهنیات و منویات درونیاش در لحظۀ تجاوز گفته است. یاد لطافت و شیرینی بیسکوییتهای کارولینا افتاده است و با خودش گفته به هر قیمتی شده باید فرصت امتحان کردن دوبارۀ آن را به دست بیاورد. در آن حین به این فکر کرده که هنوز به باربادوس سفر نکرده و بسیاری از نقاط دنیا را ندیده است، پس باید زنده بماند و سفر کند. به گفتۀ خودش، آن واقعه روانش را ویران کرد اما زنده ماند. یک قربانی تجاوز گروهی در هند میگوید درحالیکه شدیدترین خشونتهای دردناک جنسی را تحمل میکرد، تنها به زنده ماندن فکر میکرد. به هر قیمتی و تحت هر شرایطی فقط میخواست زندگی کند و از آن لحظات هولناک، میل به زنده ماندن و هراس از مرگ را بهخوبی به خاطر دارد. این نیروی زنده ماندن، این سرسختی و پافشاری برای نجات یافتن، همان ارادۀ پیشبرندهای است که مجاهدتهای روزمرۀ پس از تجاوز را برای بازماندگان معنادار میکند. روندی کوتاه یا بلندمدت که بعضاً بسیار دشوار، جانکاه، طاقتفرسا و حتی بیثمر و بیسرانجام است اما نسبتی با نابودی ندارد. نابودگی و نیستی زندگی تنها یک معنا و معادل دارد و آن همان مرگ است.
باربارا هیوسون، حقوقدان انگلیسی، با توجه به پروندههایی که وکالت آنها را برعهده داشته توضیح میدهد که کمیسیون قربانیان و وزارت دادگستری بریتانیا عموماً اطالۀ دادرسی و روند رسیدگی به شکایات در دادگاهها را عامل بدحالی بازماندگان جرایم جنسی و تحمیل ترومای ثانویه به آنها عنوان میکنند. اما واقعیت این است که اسطورههای مربوط به تجاوز، بهویژه یکسانپنداری تجاوز با نابودی زندگی فرد، میتواند آسیبهایی به مراتب بلندمدتتر و وخیمتر به بازمانده وارد کند. نگرشهای اسارتآور درخصوص تجاوز، بهمنزلۀ بدترین فاجعهای که میتواند برای یک زن اتفاق بیفتد، قادر است بازماندگان را به دام بیندازد و محاصره کند. زن پیشاپیش به یقین رسیده که تجاوز نقطۀ پایان و به معنی یک عمر طرد و احساس شرم است. ساخت اجتماعی مفهوم آسیبدیدگی ناشی از تجاوز و برساختهای مردسالارانۀ ناموس، عفت و پاکدامنی میتواند آثار ترومای تجاوز را بر روان فرد بازمانده قوت ببخشد و او را با ترومای ثانویه مواجه کند. بازیابی و التیامبخشی پس از تجربۀ تجاوز صرفاً چالشی روانشناختی و فردی نیست، بلکه ابعاد اجتماعی و جامعهشناختی دارد. تحقیقات نشان میدهد دیدگاههای کلیشهای و مسئلهساز اجتماعی در تشدید وضعیت بازماندگان تأثیرگذار است. اسطورههای تجاوز نگرشهای منفی و فلسفۀ قربانینکوهی را ترویج میکند و قوام میبخشد و از این رو، برای تسریع روند بهبود بازماندگان، هدف گرفتن کلیشهها حیاتی است. تجاوز جنسی به معنای نقض تمامیت جسمانی و خودمختاری فرد است، و هویت فردی و حریم شخصی و بدنیاش را خدشهدار میکند، اما با هیچ باور و استدلالی نمیتوان قربانی تجاوز را «مرده» اعلام کرد. هیچ منطق و باوری نمیتواند حق ادامۀ زندگی و عبور از تروما را نفی و از بازماندۀ تجاوز جنسی دریغ کند.
*این مقاله پیشتر و زمانی منتشر شده که الهه محمدی در بازداشت بوده است.