جیمز کلورلی، وزیر خارجه بریتانیا، در واکنش به حمله حماس به اسرائیل، در پیامی در شبکه ایکس نوشته بود:
حماس جنگجو یا ستیزهجو نیست، حماس تروریست است.
در شبکههای اجتماعی هم کم نیستند کسانی که حمله نه چندان غیرمنتظره اما غافلگیرکننده حماس به اسرائیل را با یازدهم سپتامبر مقایسه میکنند و آگاهانه در تلاشاند زمینه را برای سرکوبهای خونینتر فراهم کنند.
به یاد میآوریم که پیش از این وزارت دفاع اسرائیل در سال ۲۰۲۱ شش سازمان غیردولتی فلسطین از جمله اتحادیه کمیتههای زنان فلسطین، انجمن حمایت از زندانیان و حقوق بشر، مرکز تحقیق و توسعه بیسان، سازمان الحق، سازمان بینالمللی حمایت از کودکان – فلسطین و اتحادیه کمیتههای کارگران کشاورزی را به دلیل ارتباط با جبهه مردمی برای آزادی فلسطین به عنوان سازمانهای تروریستی اعلام کرده بود. برخی از این گروهها مانند سازمان الحق، از گروههای پیشرو برای صیانت از حقوق مدنی فلسطینیاناند. در ایران هم جمهوری اسلامی گروههای مبارز کرد و فعالان بلوچ و عرب و همچنین مخالفان مسلحاش در خارج از ایران، از جمله سازمان مجاهدین خلق را «تروریست» مینامد. بنابر این جا دارد این پرسش را مطرح کنیم که به راستی تروریست کیست؟
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل در سال ۱۹۸۸ در کتابی با عنوان «تروریسم، غرب چگونه میتواند پیروز شود» تلاش کرده بود به این پرسش پاسخ دهد. ادوارد سعید در مقالهای این کتاب را نقد کرده است. سعید مینویسد:
بر خلاف عدهای که تروریسم را صرفاً محکوم میکنند، نتانیاهو با صراحت تعریفی از تروریسم به دست میدهد. «تروریسم» به گفته او، «قتل عمدی و سیستماتیک، معلول کردن و تهدید شهروندان بیگناه برای ایجاد ترس به منظور دستیابی به اهداف سیاسی است». اما این فرمولبندی قدرتمند به اندازه تمام تعاریف دیگر ناقص است، نه تنها به این دلیل که در مورد استثناها و محدودیتها مبهم است، بلکه به این دلیل که کاربرد و تفسیر آن در کتاب نتانیاهو به یک اصل اساسی بستگی دارد: «ما» هرگز تروریست نیستیم. این مسلمانان، اعراب و کمونیستها هستند که تروریستاند.
این منطق با منطق جمهوری اسلامی چندان تفاوت ندارد. پوتین در سومین سفرش به تهران در سال ۱۳۹۶ در پاسخ به روحانی که گفته بود خوب است که ابتدا معلوم کنیم چه کسی تروریست است، خندهکنان گفته بود هر آنکس که مخالف ماست. با همین منطق میتوان گفت در نظر کسانی مانند نتانیاهو و خامنهای هر کس که برای رهایی از تبعیض و برای حقوق مدنی خود مبارزه میکند اگر مسلح نباشد دشمن اغتشاشگر و اگر مسلح باشد، معارض تروریست است.
وضعیت انقلابی
واژههای ترور و تروریسم نخستین بار با انقلاب فرانسه و در فاصله بین سالهای ۱۷۹۳ و ۱۷۹۴ وارد فرهنگ سیاسی جهان شد. در آن زمان کمیتههای نظارت دولت انقلابی به رهبری ماکسیمیلین روبسپیر مخالفان را شناسایی میکردند، به زندان میافکندند و به نام انقلاب اعدام میکردند. به یک معنا ترور در آن زمان به معنای خشونت دولتی علیه شهروندان درک میشد و این درک تا سالهای دراز به همین شکل باقی ماند.
لئون تروتسکی در سال ۱۹۲۰ در جدال قلمی با کارل کائوتسکی در مقالهای در دفاع از عملکرد بلشویکها در سرکوب مخالفانشان مینویسد: تنها کسی میتواند «ترور دولتی» را از نظر اخلاقی محکوم کند که بهعنوان یک اصل، هر نوع خشونت را در حرف رد میکند و در نتیجه، هر جنگ و هر خیزشی را. (نقل به مضمون)
به این ترتیب و با این استدلال و به بهانه مبارزه طبقاتی، زمینه برای ترور گسترده و نهادینه در دوران استالین فراهم آمد.
در انقلاب ایران هم «اعدامهای انقلابی» بر بام مدرسه رفاه، تنها چهار روز بعد از پیروزی انقلاب، زمینهساز خشونتهای بعدی شد. متهمان با این استدلال حاکم شرع وقت که «آدم زنده وکیل نمیخواهد» از حق داشتن وکیل و دادگاه علنی بیبهره بودند. ترورهای سالهای دهه ۱۳۶۰ تا کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ تنها با آن اعدامها قابل توضیح است.
وضعیت اضطرار
پس از جنگ جهانی دوم در جریان مبارزات استقلالطلبانه ملتها برای استعمارزدایی درک عمومی از تروریسم دگرگون شد. از مالایا تا کنیا و الجزایر و ویتنام و ایرلند شمالی، در وضعیتهایی که استعمارگران غربی به عنوان «وضعیت اضطراری» درک میکردند، تروریست، دشمنی بود که منافع استعمارگران را به خطر میانداخت. در سال ۱۹۵۰ رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی قانون سرکوب کمونیسم را تصویب کرد. ۱۰ سال بعد پلیس آفریقای جنوبی اعتراضات سیاهان در شهر شارپیویل را به خاک و خون کشید. ۶۹ نفر از جمله ۲۹ کودک را پلیس به قتل رساند و ۱۸۰ نفر را هم زخمی کردند. کنگره پان آفریقایی و کنگره ملی آفریقا، دو گروه اصلی مخالفان رژیم آپارتاید در پاسخ به این قتل عام به مبارزه مسلحانه روی آوردند و چنین بود که سرانجام در سال ۱۹۶۳ ماندلا بازداشت و زندانی شد و چهار سال بعد هم آفریقای جنوبی قانون ضد تروریسم را تصویب کرد که با اتکای به آن پلیس میتوانست به هر کس که مظنون شود، او را بدون محاکمه بازداشت کند. به یک معنا روند جرمانگاری در وضعیت اضطرار تغییر کرد: مخالفان کمونیست دیگر کمونیست نبودند. آنها تروریست بودند. به این ترتیب قانونی که برای مبارزه با تروریسم تصویب شده بود خود به عامل ترور تبدیل شد و مهمتر از آن الگویی را ارائه داد که به زودی سرمشق دولتهای سرکوبگر در سراسر جهان قرار گرفت.
بریتانیا بر همان اساس در فاصله بین سالهای ۱۹۷۴ تا ۱۹۸۹ مجموعه قوانینی برای مقابله با «تروریسم» و در عمل، برای مقابله با ارتش جمهوریخواه ایرلند تصویب کرد. به زودی بلژیک، بنگلادش، ترکیه و کانادا هم قوانین مشابهی به تصویب رساندند. (پاتریک رادن کیف، نویسنده و روزنامهنگار ایرلندی در کتابی با عنوان «هیچ چیز نگو» گزارش مستندی از این روند به دست میدهد.)
در سال ۱۹۸۸ پنتاگون در همراهی با دولت تاچر، ماندلا و کنگره ملی آفریقا را به فهرست «گروههای تروریستی» اضافه کرد. ماندلا تنها دو سال بعد از زندان آزاد شد و با این حال تا سال ۲۰۰۸ در فهرست نظارت بر تروریسم ایالات متحده باقی ماند. او در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد و با رئیس جمهوری وقت آمریکا ملاقات کرد. آیا ماندلا تروریست بود؟ اگر تروریست بود، چگونه دیدار و گفت وگو با او میسر است؟
گسترش دامنه تروریسم
پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ درک از تروریسم ثابت ماند اما دامنه آن که تا آن زمان به شورشهای مسلحانه محدود بود گسترش پیدا کرد و به یک پدیده فراگیر جهانی بدل شد. ائتلافهایی برای حمله نظامی به عراق و افغانستان شکل گرفت و قوانینی به تصویب رسید که به ارتش آمریکا اجازه بازداشت فراقانونی و شکنجه معارضان مسلح را میداد. بر اساس گزارش گروه ناظر Airwars در ۲۰ سال جنگ علیه ترور دستکم ۲۲۶۷۹ غیرنظامی در حملات پهپادی ارتش آمریکا جان خود را از دست دادهاند.
در یک نگاه میتوان گفت از انقلاب فرانسه به این سو، ما به نقطهای رسیدهایم که دولتها این حق را به خود میدهند که هر فرد یا گروه خاص، اعم از دشمن خارجی یا داخلی و اصولاً هر کسی را که دوست نمیدارند، به عنوان تروریست معرفی کنند.
در قیام ژینا، ارتش سایبری جمهوری اسلامی حتی برخی از روزنامهنگاران مخالف را هم از تهمت تروریسم مبرا ندانست. چقدر طول خواهد کشید تا این معادله مجدداً معکوس شود و در کدام حرکت تاریخساز مدنی؟
سوءاستفاده از کلمه ترور و تروریسم
پاسخ به پرسش یاد شده معلوم نیست. همینقدر معلوم است که سوءاستفاده از کلمه «ترور» و «تروریست» به یک روند عادی تبدیل شده است. دولت آمریکا در زمان ریاست جمهوری ترامپ، قاسم سلیمانی را ترور کرد. چندی بعد سپاه پاسداران در پاسخ، پایگاه عینالاسد را موشکباران و از واهمه اقدام تلافیجویانه ارتش آمریکا، در همان روز، در ۱۸ دی ۱۳۹۸ در یک اقدام بیتردید تروریستی هواپیمای اوکراینی را با دو موشک ساقط کرد. ترور در پاسخ به ترور با شعار «انتقام سخت». در مجموعه این رویدادها باید بپرسیم کی تروریست نیست؟
دولت بشار اسد با بمباران گسترده شهرهای اغلب سنینشین سوریه، به صدای انقلاب پاسخ داد. مخالفان به مبارزه مسلحانه روی آوردند و سرانجام پس از سالها خونریزی و با رایزنیهای فشرده در قالب اجلاس آستانه و بر اساس یک توافق چهار جانبه به استان ادلب منتقل شدند. هر دو طرف اقدامات تروریستی وحشیانهای انجام دادهاند. کدام طرف به حق است؟ معارضان مسلح و در میان آنها گروههای تکفیری یا دولت تبهکار اسد؟
بستگی دارد به اینکه از کدام پنجره بنگریم. از منظر قدرت مسلط یا از منظر آنها که بر ضد تبعیض و برای احقاق حقوق مدنی خود دست به سلاح میبرند و با بالا گرفتن خشونتها، تغییر ماهیت میدهند و خود به خشونتهای خونینتری روی میآورند. در این میان فقط کسانی که بر آتش خشونتها میدمند برندهاند. جنگافروزان، دلالان اسلحه، صاحبان صنایع نظامی، و گروههایی مانند بوکو حرام و طالبان و جهاد اسلامی، انصارالله یمن و در ایران کاسبان تحریم، از خامنهای تا همه آن سرداران سپاه و البته نتانیاهو و همراهان راست افراطیاش در دولت ائتلافی اسرائیل.
با منطق امروز باید گفت در بازنویسی افسانههای «زورو» و «رابینهود» و چه بسا حتی کاوه آهنگر، این شخصیتهای افسانهای و کهنالگوهای جنگهای نامتقارن و شورشهای اجتماعی هم تروریست به شمار آیند.
همسان دیدن فعالیت های مدنی کنشگران در ایران که مرتبا دستگیر شکنجه و اعدام میشوند با حماس نادیده گرفتن سیاست و ارزش های واپس گرا ضد زن حماس است. حماس رهایی بخش نیست بلکه گروهی فاشیستی و بنیاد گراست.
Emma / 12 October 2023