اعتراضات سراسری کنونی در ایران به شکلی غافلگیرانه به سیاستمداران غربی ایستااَندیش و مسحورِ قدرت گوشزد کرد که بازیگری نوین در صحنۀ ایران پویا و پدیدار شده است.

جان باختن مهسا امینی (ژینا) در بازداشت گشت ارشاد، ایران و جهان را برآشفته کرد و زمینه‌ساز رستاخیزی به رهبری زنان ایرانی با شعار «زن، زندگی، آزادی» شد، جنبشی که به طور بالقوه می‌تواند نقطه پایان بر حکومت به ظاهر «پایدار» جمهوری اسلامی در ایران بگذارد.

علیرغم شیفتگی افکار عمومی در جهان دموکراتیک غرب، دولت‌های این کشورها تا مدتی به واکنش کلامی در مورد تحولات ایران بسنده می‌کردند، و هرچند که سه مرحله تحریم‌های اتحادیۀ اروپا گام‌هایی در جهت درست‌اند، اما هنوز مؤثر نیستند.

در این میان دگرگونی‌های ژرفی در رابطه میان اتحادیه اروپا با «جنبش انقلابی ایران» و حکومت جمهوری اسلامی رخ داده است که ممکن است به بازبینی سیاست واقعگرایانه غرب در قبال حکومت ملایان بیانجامد، اما هنوز گام‌های اساسی‌تری برداشته نشده، و اروپا و غرب امیدشان را به احیای توافق هسته‌ای برجام از دست نداده‌اند.

بهروز بیات
بهروز بیات، مشاور پیشین آژانس انرژی اتمی

در این بازه زمانی، مهم این است که به سیاستمداران غربی تفهیم شود، یک ایران دموکراتیک فراسوی جمهوری اسلامی، امکانی واقعی است. آنها باید از هر عمل مشروعیت بخش به جمهوری اسلامی بپرهیزند.

من به عنوان کارشناس مدت هاست که به برنامه هسته‌ای ایران پرداخته‌ام. در طول دهه اخیرگفت‌وگوهای جمهوری اسلامی و غرب را در ارتباط با توافق هسته‌ای برجام تأیید کرده‌ام. اما اکنون شرایط در جمهوری اسلامی به طور بنیادی دگرگون شده و من دیگر هرگونه توافق با این حکومت، به ویژه توافق اتمی، را زیان‌آور برای شهروندان ایران و جهان ارزیابی می‌کنم.

چند نکته اساسی:

نخستین حکم جبری این است که حکومت جمهوری اسلامی هرگز نباید به جنگ‌افزار اتمی دست یابد.

حکومت زمان‌پریش و انسان‌ستیز جمهوری اسلامی در وجه غالب بر سه پایه استوار است و هویت خود را از آنها استنتاج می‌کند: زن‌ستیزی، دشمنی با آمریکا و اسرائیل. از رکن اول، آپارتاید علیه زنان و از دو رکن آخر، یکی برنامه اتمی و دیگری دخالتش در ایجاد آشوب در کشورهای همسایه به یاری نیروهای نیابتی است.
بنابراین، رفتار بی تبعیض با زنان به همان اندازه بعید است که توافقی دیرپا با غرب؛ به جرأت می‌توان گفت که حل پایدار برای این مناقشه‌ها تنها در صورتی می‌تواند حاصل شود که شهروندان آزادیخواه ایران بر جمهوری اسلامی فایق آیند؛ و غرب باید این امکان هویدا در افق را در محاسبات خود لحاظ کند.

چرا توافق هسته‌ای برجام می‌توانست موجه باشد؟

برجام می‌توانست به چند دلیل قابل توجیه باشد:

  • اجتناب از جنگی که ایران را نابود کند و منطقه را به آشوب بکشاند.
  • خنثی کردن تلاش جمهوری اسلامی برای دستیابی به بمب اتمی و تضمین میان‌مدت این موضوع با توسل به برجام و نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی.
  • رهایی شهروندان از هزینه‌های کمرشکن برنامه اتمی.
  • گرفتن حربه دشمن از ولی فقیه برای توجیه ناکارآمدی‌هایش و در نتیجه آشکار کردن ناپایداری نهفته در ساختار جمهوری اسلامی و در نتیجه فراهم کردن زمینه گذار از جمهوری اسلامی.
  • امید غرب به اهلی کردن حکومت، به طوری که در نقش مزاحم و آشوبگر منطقه‌ای تجدیدنظر کند، از دشمنی بی‌قید و شرط با آمریکا و اسرائیل دست بردارد.

اما علی خامنه‌ای فقط می‌خواست از منافع اقتصادی برجام بهره‌برداری کند و نه گامی فراتر.
از این رو در واقع هیچ گشایشی رخ نداد و وضعیت ناگوار شهروندان ایران نیز استمرار یافت. پیامد عملی این وضعیت اعتراضات سراسری شهروندان ایران در سال‌های ۹۶ و ۹۸ بود؛ در حالتی که هنوز برجام کار می‌کرد.

با علم به اینکه جمهوری اسلامی هرگز به طور کامل از بمب اتمی چشم نخواهد پوشید، می‌شد امید داشت که در هر حال حکومت ولایت فقیه دیری نخواهد پایید و راه‌ حل پایدار را به یک ایران دموکراتیک واگذار کرد.

چرا هر گونه توافق با جمهوری اسلامی اکنون زیان‌آور است؟

در شرایط کنونی وضعیت در ایران به طور اساسی دگرگون شده است. در زمان برجام با یک حکومت به ظاهر قدرتمند و پایدار، روبه‌رو بودیم اما اکنون با یک حکومت متزلزل مواجهیم. حکومت جمهوری اسلامی در طول چهار دهه با تزریق ترس و ارعاب، دروغ و تبلیغات و با برانگیختنِ ناامیدی و خشم در میان شهروندانی که مسبب فقر و تحقیر شان بوده، حکم رانده است. اما اکنون با قتل حکومتی مهسا تعادل بین خشم و ترس، به نفع خشم به‌هم خورده، و از خشم شهروندان شجاعت فراروییده است.

اکنون با وضعیتی روبه‌رو هستیم که در آن یک «خیزش انقلابی» با پیشتازی زنان بختی بلند برای فروپاشاندن بنای حکومت زمان‌پریش روحانیت واپس‌گرا یافته است.

وضعیت جدید ایجاب می‌کند که غرب در راهبرد خود در قبال جمهوری اسلامی بازنگری کند. همبستگی با زنان و مردان ایرانی که جان بر کف به غلبه بر حکومت دینی همت گماشته‌اند، امری است هم اخلاقی و هم ناشی از واقع‌گرایی سیاسی.

می‌دانیم که در پاره‌ای موارد، سیاست ارزش‌بنیاد و سیاست واقع‌گرا مبتنی بر منافع، می‌توانند در تضاد باشند. انگیزه من این است که نشان دهم که در مورد امروز ایران، همگرایی بین این دو رویکرد ممکن و خردمندانه است.

یقیناً رهایی ایران از زیر یوغ رژیم ولایت فقیه در وهله نخست وظیفه شهروندان ایرانی است. در حالی که همبستگی افکار عمومی و بازتاب رسانه‌ای آن در سراسر جهان دموکراتیک می‌تواند حکومت ایران را از به راه انداختن حمام خون باز دارد، دولت‌های دموکراتیک نیز می‌توانند به «جنبش انقلابی» زنان و مردان ایران یاری رسانند تا در مبارزه علیه دیکتاتوری دهشت‌انگیز دینی پیروز شوند.

این حمایت به ویژه شامل اقداماتی است که از حکومت ایران در صحنه بین‌المللی مشروعیت‌زدایی کند.

بهترین بخت برای غلبه کم و بیش مسالمت‌آمیز بر حکومت اسلامی، ایجاد شکاف در درون این حکومت زیر فشار اعتراضات انبوه توده‌ای و اعتصابات فلج‌کننده است.

از جمله دو عامل می‌توانند نقشی ویژه در ایجاد و گسترش این شکاف بازی کنند: فشار «خیزش انقلابی» در داخل به عنوان کنش تعیین‌کننده، و رفتار کشورهای دموکراتیک در خارج نسبت به جمهوری اسلامی به عنوان کنشی مشروعیت‌زدا.

پر واضح است که بسیاری از فرصت‌طلبان پیرامون ولی فقیه گرد هم آمده‌اند، و هنگامی که بی‌آیندگی رژیم در افق هویدا شود، بسیاری از این پایورانِ مستأصل به دنبال پناهگاهی امن سرگردان خواهند بود. برای بسیاری، ساحل نجات، به ناچار جستجوی راه مصالحه با اپوزیسیون خواهد بود.

بنابراین ضروری است که فشار خیزش و اعتصابات شهروندان با گستردگی، ژرفا و شتاب ادامه یابد. این مهم، همراه با همبستگی عملی کشورهای دموکراتیک جهان، به پایوران جمهوری اسلامی هشدار می‌دهد که حکومت دینی دیگر نمی‌تواند آینده‌ای برای آنها تأمین کند، و مقاومت بیهوده است. سکوت کارگزاران ارشد رژیم می‌تواند نشانه‌ای از شکاف باشد.

بدیهی است که حکومت وکارگزاران میانی آن برای حمایت آشکار یا پنهان غرب (در واقع خنثی بودن غرب) ارزش حیاتی قائل هستند. اگر تحولات چند هفته اخیر از آغاز اعتراضات سراسری «زن، زندگی، آزادی» را پی بگیریم، در می‌یابیم که حکومت به شدت تلاش کرده تا با ایالات متحده امریکا وارد معامله شود. حتی وزیر خارجۀ جمهوری اسلامی ادعا میکند: از آمریکایی‌ها پیام گرفته که قصد تغییر رژیم ندارند.

اما مستقل از روایت‌ها هر توافقی با جمهوری اسلامی از جانب معترضا ن ایرانی به معنی امتناع از همبستگی تلقی می‌شود. شاید اما اثرات مخرب‌تر این گونه پیام‌ها، القای دلگرمی به کارگزاران مردد جمهوری اسلامی است که گویا نهایتأ غرب حکومت کنونی را ترجیح می‌دهد.
فاجعه‌بارترین حالت این خواهد بود که غرب برجام را در شرایط فعلی تجدید کند. در این صورت علی خامنه‌ای با بازتولید مشروعیت جهانی‌اش تشجیع خواهد شد به کمک منابع مالی آزادشده با خیال راحت به سرکوب وحشیانه شهروندان ادامه دهد. چنین توافق‌های غرب با رژیم اسلامی در شرایط کنونی می‌تواند به عنوان خنجری از پشت بر پیکر جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» تلقی شود؛ رهیافتی از نظر اخلاقی مذموم و به عنوان یک سیاست واقع‌گرا کوته‌بینانه و محکوم به شکست است.

Ad placeholder

فاصلۀ جمهوری اسلامی تا بمب اتمی

آیا حکومت ولایت فقیه ایران واقعاً آنقدر به بمب نزدیک است که دولت‌های غربی را برآشفته و مضطرب و آنان را به رها کردن جنبش آزادیخواهی ایران وادارد؟

پس از خروج دونالد ترامپ از برجام جمهوری اسلامی به راهبرد بازدارندگی توأم با باج‌خواهی اتمی روی آورد. پیام جمهوری اسلامی این است: «ما می‌توانیم بمب اتمی بسازیم». پیامی با انگیزه‌ای دوگانه: تهدید و گرفتن امتیاز از غرب، و در عین حال خرید وقت برای پیشبرد گزینه نظامی کردن برنامۀ اتمی.

در مقابل درخواست افکار عمومی در غرب و معترضان ایران برای سلب مشروعیت از جمهوری اسلامی و خودداری از معامله با آن، سیاستمداران غربی ادعا می‌کنند که با تجدید برجام می‌خواهند از دستیابی جمهوری اسلامی به جنگ‌افزار اتمی جلوگیری کنند. اقدامی که از سوی آنها «برای محافظت از اسرائیل» توصیف می‌شود، در حالی که به خوبی می‌دانند اسرائیل به دلایل گوناگون مخالف چنین توافقی است.

آیا اضطرار دولت‌های غربی موجه است؟

علی خامنه‌ای که در واقع هرگز پشتیبان برجام نبود، اشتباه بزرگ ترامپ را غنیمت شمرد و با شتابان کردن غنی‌سازی اورانیوم، آن را به عنوان ابزار باج‌خواهی فعال کرد، امری که دولت‌های اروپایی را به وحشت انداخته است.

واقعیت آن است که جمهوری اسلامی در حال حاضر قادر به تولید اورانیوم مورد نیاز برای یک تا دو بمب در کوتاه‌مدت است، اما تولید اورانیوم با غنای ۹۰ درصد هنوز به معنی داشتن بمب نیست.

جمهوری اسلامی هنوز باید راه درازی را تا رسیدن به بمب اتمی بپیماید. ابتدا باید خودِ بمب را با اجزای پیچیده‌اش ساخته، مینیاتوریزه و آزمایش کند و سپس امکان حمل آن را با موشک‌های بالستیک به وجود آورد. هر موشک بالیستیک نیز برای انتقال بمب اتمی مناسب نیست، و لحظه و محل انفجار باید با دقت فراوان و حساب شده تحت کنترل صورت بگیرد، امری که به فناوری پیشرفته و تجربه کافی نیاز دارد.

در عین حال جمهوری اسلامی باید دستی کاملاً باز داشته باشد. اما چنین نیست زیرا که برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی همچنان به میزانی در خور توجه در چارچوب معاهده منع اشاعه جنگ‌افزارهای هسته‌ای تحت نظارت آژانس است.

من با برآورد بسیاری از کارشناسان، از جمله کارشناسان سرویس‌های اطلاعاتی اسرائیل، موافقم که جمهوری اسلامی تا ساختن بمب اتمی دو تا سه سال دیگر فاصله دارد، و جهان فرصت خواهد داشت در برابرش واکنش نشان دهد.

از این رو بر این باورم که برآشفتگی دولت‌های غربی و پافشاری‌شان برای تجدید برجام توجیه عاجل تکنیکی ندارد و به احتمال زیاد یا انگیزه‌هایی ژئوپلیتیکی یا نیاز به انرژی صورت میگیرد.

شوربختانه، غرب تاکنون به پویایی جامعه ایران و توان فرارفتنش از حکومت اسلامی کمتر بها داده است. در اینجا نیز کم و بیش با سیاستمداران کوته‌بینی سر و کار داشته و داریم که با خیره بودن بر تناسب قدرت موجود، ناتوان از درک این واقعیت‌اند که اشتیاق و گرایش آزادیخواهی شهروندان در یک دیکتاتوری فاسد، ناکارآمد و زمان‌پریش چه کنش‌هایی دوران‌سازی می‌تواند در پی داشته باشد.

اکنون هنگام آن رسیده است که غرب و اتحادیه اروپا دریابند که پایه سیاست واقع‌گرائی شان در قبال جمهوری اسلامی لرزان است. سیاست بخردانه باید از «جنبش انقلابی» به عنوان یک جایگزین برای حکومت اسلامی استقبال کند. اکنون زمینه برای همگرایی سیاست ارزش‌بنیاد و منافع‌محور فراهم است؛ سیاستی که می‌تواند به سود مردم ایران، منطقه، جهان و غرب باشد.

معترضان آزادیخواه ایران از غرب انتظار دارند که در مشروعیت‌زدایی از جمهوری اسلامی همت گمارد: از جمله امتناع از بستن هرگونه قرارداد با حکومت ایران، کاهش سطح روابط دیپلماتیک، قرار دادن سپاه پاسداران در فهرست تروریستی، بستن حساب الیگارش‌های چپاولگر جمهوری اسلامی در غرب، و امتناع از تحریم‌هایی که متوجه شهروندان عادی ایران باشد، و طبیعتأ پرهیز از هرگونه دخالت نظامی.

Ad placeholder