مطالب این بخش برگرفته از «تریبون زمانه» هستند. تریبون زمانه، آنچنان که در پیشانی آن آمده است، تریبونی است در اختیار شهروندان. همگان میتوانند با رعایت اصول دموکراتیک درج شده در آییننامه تریبون آثار خود را در آن انتشار دهند. زمانه مسئولیتی در قبال محتوای این مطلب ندارد.
پس از گذشت ۵۰ روز قیام آزادیخواهانه مردم ایران همچنان در جریان است. با این وجود هنور برای الحاق صفت سراسری به آن میبایست تا حدی محتاطانهتر گام برداشت.
سوالی که این روزها بارها مطرح و به موجب آن گویی شور انقلابی شهروندان گاها یا عمیقا با سرخوردگی مواجه شده را میتوان این گونه بازگو کرد: «چرا تهران و یا سایر کلانشهرها کنشی مبارزاتی مشابه شهرهای کرد یا بلوچ نشین ایران پیش نگرفتهاند؟» کما اینکه که امر بر همگان مسجل است که جرقههای انقلاب در کوچکترین حدود جغرافیای ایران نیز زده شده اما کماکان آتش آن در کلانشهرها آن طور که میبایست شعلهور نگشته است.
هدف این متن ارائه پاسخ نیست، بلکه قدم کوچکی است در راه پرسشگری و تحلیل برخی از نمودهای عملی که نقشی محوری را در بطن یکی از مهمترین جنبشهای سیاسی اجتماعی ۴۰ سال اخیر ایران بر عهده گرفتهاند.
آتش کنشگری مبارزاتی در برخی شهرها که ۴۳ سال زیر ذرهبین حکومتی قرار داشتهاند از ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ تا کنون خاموش نشده و در ادامه این کنشگری «باسابقه»، تحسین و حیرت مرکزنشینان را برانگیخته به گونهای که امروز شاید الگوی سراسری مبارزه به حساب آیند. استمرار و تداوم از بارزترین شاخصههای مبارزات مدون (بعضا به گونهای ارگانیک) مردمان این جغرافیا میباشد. اما چرایی، چگونگی، صیرورت و تعین این تفاوت در شیوه مبارزه انقلابی را سویههایی تعیین میکنند که ذیلا به آنها پرداخته خواهد شد. متن حاضر در جستجوی سویههایی برآمده تا معرفههای شخصیتی یک پیکرهی جامع تحت عنوان «کنشمندی مداوم» در جغرافیای خاص مناطق مذکور را مشخص و تبیین نماید.
سویه زیستی-سیاسی:
شهرهای مرزی که غالب جمعیت آنها را اقلیتهای قومی/مذهبی تشکیل میدهند، در طول تاریخ معاصر ایران گونه متفاوتی از زیست سیاسی را نسبت به سایر شهرها آزمودهاند. فشار حداکثری حکومت بر شهروندان آنها و زدن برچسبهای جداییطلبی بر اساس رویکردهای زبانی و فرهنگی متفاوت، در نحوهی معاش، زیست و تفکر این مردمان تاثیر گذاشته است. مبرهن است که از جمله خصوصیات رژیم تمامیتخواه و استبدادی برنتافتن چندصدایی در جامعه میباشد. در نتیجه استبداد تمرکزگرای سلطنتی قبل از انقلاب ۱۳۵۷ و نوع مذهبی/شیعی آن بعد از انقلاب اسلامی سرکوب و تحریم را در این جغرافیا به شدیدترین نحو ممکن اعمال کرده است. محرومیتهای اقتصادی و اجتماعی آستانه تحمل این شهروندان را به حداقل رسانده و ظرفیت کنشگری آنان را افزایش داده است. آتش دائمی مقاومت کردستان و بلوچستان از زیر خاکستر سالها فقر، استثمار، کاهش حداکثری ارزش متوسط کار، محرومیت از امکانات اولیه زندگی و حقوق شهروندی، برنامه ننگینسازی اعتقادات و مردمانشان برمیخیزد. مسلم است زیست اجتماعی-سیاسی در چنین محیطی منجر به تولید بینشی متفاوت از گونه کنشگری سیاسی و اجتماعی مردمان سایر شهرها با تجربیات متفاوت خواهد شد. در نتیجه و اگرچه ماهیت اعتراضات مردم ایران یکی بوده اما روش و خاستگاه آن در برخی استانها با توجه به سبقهی تاریخی و اجتماعیشان متفاوت میباشد.
سویه اجتماعی-جغرافیایی:
از سوی دیگر باید توجه داشت که مجموعه سیستمهای در هم تنیده فرهنگی و ارتباطی میان این اقوام، آنها را به سمت مبارزات سیاسی روشمند و متحدتری سوق میدهد. به طوری که در کلانشهرها و با توجه به گستره جمعیتی و اجتماعی وسیع آنها تولید این سیستمهای ارتباطی خود تبدیل به امر خطیر انقلابی خواهد شد. با اتکا به تجربه سالها مبارزه سیاسی در نزد جوامع کرد و بلوچ، بازتولید هنجارهای جمعی منجر به پدید آمدن رویکردهایی کنشمند و هماهنگتر شده و شیوه و هدفگذاری مبارزات دقیقتر تعین مییابد. این مسئله تا حدی نیز ریشه در هوش جمعی دارد که از جمله شاخصههای کلی انقلاب معاصر ایران نیز میباشد. تداوم مبارزات پس از هر نماز جمعه در بلوچستان و مبارزات استراتژیک خیابانی در میان کردها نماد بیرونی نکات مطرح شده هستند که در عین حال ما را به دو عامل مهم ارجاع میدهند:
۱. مطالبهگری تحت لوای همیت قومی/مذهبی در برابر سالها تبعیض و نابرابری که مجددا امروز به عاملی برای تجمیع و حقخواهی تبدیل گشته است. به یاد داریم که سبقهی تاریخی فرهنگ مبارزاتی اقوام کرد به اوایل قرن گذشته (۱۳۰۷) و در بلوچستان به دوره صفویه و هجوم ارتش پرتغال میرسد.
۲. سهولت در هماهنگی مبارزات و تجمعات مردمی با توجه به کوچکتر بودن شهرها و جمعیت آنها، اشراف شهروندان به جغرافیای منطقه و پیوندهای نزدیک اجتماعی در میان آنها از جمله موارد تاثیرگذار میباشد با در نظر گرفتن این نکته که عامل کوچک بودن انحصارات شهری امتیازی برای عاملان سرکوب نیز میباشد. دیگر آن که این مورد لزوما به طور مستقل عامل تعیین کنندهای نبوده کما اینکه در برخی شهرهای کوچک فارسزبان اعتراضات هنوز وجه چشمگیری به همراه نداشته است. در نتیجه این عنصر جغرافیایی تنها در قامت بافتار اجتماعی و قومی مناطق مورد مطالعه قابل مطرح شدن میباشد.
سویه طبقاتی و رفتارشناسی طبقات اجتماعی:
وجود طبقات اجتماعی در کلانشهرها با پیوستاری بسیار متنوعتر، امکان پیکربندی و سازماندهی تجمعات و کنشهای میدانی را به امری پیچیده تبدیل کرده است. ایجاد هستههای هماهنگ کننده مقدمهای است برای تشکیل «شوراها». حال آنکه این پالت طبقاتی در کردستان و بلوچستان از تنوع بسیار کمتری برخوردار بوده، در نتیجه تعین درک و منافع متقابل بسیار سریعتر امکان مییابد و در پی آن هستههای هماهنگکننده به سرعت تشکیل شده و پیدایش «شوراها» بصورت خودکار پایهگذاری میگردد. از طرفی در مقایسه با جمعیت ساکن در مراکز استانهای ثروتمندتر بخش قابل توجهی از جمعیت این شهرها را پرولتاریا (قشر مستضعف و کم درآمد) و گاها طبقه زیرین آن یعنی زاغهنشینان، کشاورزان بیکار، کارگران روزمزد، کولبرها و کودکان کار تشکیل میدهد. همان طبقهای که هر دم شعله انقلاب را روشن نگه داشته، دست از مبارزه نکشیده و بر اساس اندیشههای مارکسیستهای ایتالیایی دهه ۵۰ میلادی بذر انقلاب را در دل اجتماع میکارد. حال آنکه در کلانشهرها این مهم به جنبش دانشجوها خلاصه شده و شکاف عمیق میان سرهای متقابل پیوستار طبقاتی امکان پیوند و اتحاد را نه غیرممکن بلکه سختتر نموده است.
جمعیت پنهان:
در علم جمعیتشناسی و آمار، کلانشهرها با پدیدهای به نام «جمعیت پنهان» روبهرو هستند. اینها همان پرولتاریا و زیر-پرولتاریای حاشیه نشینی هستند که روزانه به ترتیب از شهرها و زاغهنشینهای اطراف برای کسب و کار به مرکز آمده و شب دوباره به حاشیه گسیل میشوند. جمعیت نهان در تهران با رقمی بالغ بر حدودا ۱۵ الی ۲۰ درصد جمعیت ساکن (تقریبا ۹ میلیون نفر) تخمین زده میشود، هرچند هنوز آمار دقیقی در این مورد از سوی سازمان رفاه اجتماعی و شهرداری تهران منتشر نشده است. شکاف طبقاتی در کلانشهرها چنان گسترده است که از زیست سیاسی قشر مستضعف و حاشیهنشین کمتر خبری در شبکههای اجتماعی منتشر شده و وجهی ویترینی و رمانتیک انقلاب گاها بر چهرهی واقعی آن میچربد. این پدیده در شهرهای مرکزی سایر استانها نیز مشاهده میشود اما شهرهای کوچکتر کمتر شاهد تغییر جمعیت در طول شبانه روز میباشند.
تمرکز بازتولید و انباشت سرمایه:
و سویهی دیگر که در پایان اختصارا به آن پرداخته میشود جغرافیای تولید و ثروت میباشد. مراکز استان و کلانشهرها مقصد سرریز سرمایه و متعاقبا انباشت آن هستند. مراکز تولید/بازتولید خصوصی و حکومتی با افزایش گسترهی استثمار و مونوپلی اقتصادی-سیاسی خود، کلانشهرها را تبدیل به کانون عرضهی امکانات و تمرکز اقشار فرودست و متوسط نمودهاند. این مسئله منجر به زایش محرومیت، تشدید فقر و جمعیتزدایی در شهرهای کوچکتر استان شده است. در نتیجه شهرهایی که خواه به خاطر رویه روزافزون انباشت سرمایه بخش خصوصی و خواه بر اثر اعمال عمدی محرومیتها از طرف جمهوری اسلامی و اولیگارشهای حکومتی متحمل آسیبهای اجتماعی اقتصادی شدهاند از زبان سیاسی تند و متحدتری برخودار میباشند چرا که عامل سرکوبگر و بازدارنده از پیشرفت و رفاه برای ساکنین آن شهرها، مطابق با تجربهی زیستیشان، یک چهره و یک نام بیشتر ندارد.