برگرفته از تریبون زمانه *  

مطالب این بخش برگرفته از «تریبون زمانه» هستند. تریبون زمانه، آنچنان که در پیشانی آن آمده است، تریبونی است در اختیار شهروندان. همگان می‌توانند با رعایت اصول دموکراتیک درج شده در آیین‌نامه تریبون آثار خود را در آن انتشار دهند. زمانه مسئولیتی در قبال محتوای این مطلب ندارد.

اعتراضات جاری در ایران با وجود خشونت بی سابقه‌ای که مأموران امنیتیِ حکومت علیه مردم به کار گرفته‌اند اما نمایش شورانگیزی است از اراده و شجاعت مردمی که عزم خود را برای تغییر وضعیت موجود جزم کرده‌اند. برخلاف اعتراضات سراسری در سال‌های اخیر، این‌بار خیزش‌های مردمی در جای جای ایران در وضعیت پیش‌رونده ادامه یافته و سر باز ایستادن ندارد.

ریشه‌های این شجاعت اعتراضی و بروز گسترده خشم عمومی را در کجا می‌توان جستجو کرد؟ سرانجام این اعتراضات چه خواهد شد؟ چه چشم اندازی برای مبارزات مردمی در ایران می‌توان متصور بود؟

مجله حقوق ما، در همین ارتباط با مهرداد درویش پور، جامعه‌شناس، پژوهش‌گر و استاد دانشگاه ملاردالن سوئد گفتگو کرده است.

  • در اعتراضات جاری بخش قابل توجهی از جوانان و نوجوانان معترض، شجاعت توأم با خشمی را از خود به نمایش گذاشته‌اند. به‌نظر شما ریشه‌های این شجاعت اعتراضی و ریشه‌های فوران خشم را در کجا باید جست‌وجو کرد؟

 نظام حاکم، هر روز به موقعیت اقتصادی و اجتماعی، حقوق مدنی، شخصی و سیاسی، حتی عناصر ابتدایی زندگی نظیر شادی، بدن، حریم شخصی و در مجموع به ساحت زندگی انسان‌ها یورش می‌برد. بدین ترتیب همگان به طور مدام با وخامت هرچه بیشتر شرایط و بی‌مقدار شدن ارزش زندگی روبه‌رو هستند. بنابراین این خشم همگانی است و صرفا مختص نسل جوان نیست. اما نسل جدید به چند دلیل خشم افزون‌تری می‌تواند داشته باشد که در واکنش آن‌ها نیز نقش ایفا می‌کند.

مهرداد درویش‌پور، جامعه‌شناس و فعال سیاسی جمهوری‌خواه 

افراد میانسال و سالخورده حتی اگر نارضایتی و بغض فروخفته‌ای هم داشته باشند، از آنجا که نیمی یا بخش عمده‌ای از زندگی‌ را با هر فراز و نشیبی طی کرده‌اند، معمولا از انگیزه کمتری برای تغییر برخوردارند. حال آن که جوانانی که در دهه دوم یا اندکی بیشتر از سن خود به سر می‌برند، در متن امید و آرزوهای بیشتر برای پی ریزی آینده‌ای بهتر با یک بی‌افقی و دنیایی تاریک، بیکاری گسترده و فقدان حقوق انسانی و مدنی مواجه شده‌اند. بنابراین این خشم همگانی در جوانان که آینده‌سازان کشورند افزون‌تر است. بسیاری از این جوانان به فکر ترک کشور هستند اما چنین امکانی ندارند. این گروه یا باید به چنین وضعیتی تمکین کنند و با فشارهای روحی-روانی و بی‌حقوقی‌های بیشتر مواجه شوند یا عکس‌العمل نشان دهند. از این منظر، نه تنها خشم بیشتر این جوانان بلکه اعتراض بیشتر آنها نیز قابل فهم است. اگر سکوت کنند و نتوانند آینده‌ای را با تغییر اوضاع برای خود رقم بزنند، آن‌ها بیشتر بازنده خواهند شد.

از طرف دیگر، امروز در عصر جهانی شدن به سر می‌بریم که با تبدیل شدن جهان به یک دهکده، فرهنگ بومی-جهانی شکل گرفته است. این جوانان زمانی که با ارزش‌های دموکراتیک، مدنی، مدرن، فمنیستی، برابری خواهانه و ضدتبعیض در جهان آشنا می‌شوند و آن را با شرایط خود مقایسه می‌کنند، خشم‌شان دو چندان می‌شود. آنان زمانی که می‌بینند در ایران یک نظام بسته استبداد دینی، می‌کوشد تمامیت خواهی و واپسگرایی را در تمام حوزه‌های زندگی تحمیل کند، بیشتر میل به چالش کشیدنِ ‌وضع موجود پیدا می‌کنند. چرا که سطح توقع بیشتری دارند. سطح توقع و «محرومیت نسبی»، در عین حال یک مسأله نسلی است. نسل جوان به دلیل آگاهی بیشتر و دسترسی بیشتری که به اطلاعات و حقوق خود دارد، توقع بیشتری هم برای آنها ایجاده شده است ونسبت به آن خود را محروم یافته است.

در انفجارهای اجتماعی، تنها فقر و نداریِ بیشتر نیست که باعث خیزش می‌شود. سطح توقع، نکته‌ای کلیدی است که بسیاری از جامعه شناسان به آن اشاره کرده‌اند. سطح توقع، برآمده از شرایط زندگی و درجه آگاهی است و نسل جوان معمولا از توقع و حتی رویاپردازی بالاتری برخوردار است. این توقعِ بالاتر، با این واقعیت همراه است که خواست برخورداری از استانداردهای ابتدایی جهانی یک زندگی معمولی درایران برای بسیاری، خود به یک رویا بدل شده است. مواجهه این رویاها و توقعات با یک حکومت دینی، خرافی و سرکوب‌گر که حتی در خصوصی‌ترین حوزه‌های زندگی نظیر روابط جنسی و نوع پوشش زنان به قصد کنترل سکسوالیته آنان دخالت می‌کند، عکس العمل شدیدتری در جوانان بر می‌انگیزد.

همچنین «عنصر نابردباری» یا تحمل نکردن و حساس تر بودن در برابر زورگویی و ستم، خشم و پتانسیل اعتراضی بیشتری را در جوانان ایجاد می‌کند. چالش هایی که نه فقط به آنها هویت می‌بخشد بلکه می‌تواند به تغییر بیانجامد. سالخوردگان و میانسالان معمولا با احتیاط بیشتر، نارضایتی و حتی خشم خود را کنترل می‌کنند و کمتر واکنش تندی نشان می‌دهند. اما جوانان تحقیر را کمتر تحمل میکنند. به ویژه در ایران امروز که شکاف میان نظام و ملت در آن به اوج رسیده است.

البته جوانان گروه یکپارچه‌ای نیستند. زنان جوان به دلیل زن بودن رویارویی با یک حکومت دینی تا مغز استخوان پدر سالار و مجهز به ایدئولوژی زن ستیز از پتانسیل خشم و اعتراض بیشتری برخوردار هستند. زنان جوان امروزی، نه تنها این حکومت بلکه حتی پدر و مادرهای خود را که سنتی بیاندیشند را به چالش می‌کشند. بنابراین این خشم زنان جوان یک خشم چند وجهی است.

علاوه بر «سطح توقع بالاتر جوانان» و «ستم جنسیتی بیشتر بر زنان جوان» مسأله «فقر و بی حقوقی گسترده تر در میان جوانان طبقات پائینی اجتماع»، از جمله عوامل آزاردهنده‌ای است که این خشم را در میان لایه هایی از جوانان گسترده تر می‌کند.

همچنین جوانان در مناطق اتنیکیِ تحت ستم، به دلیل تبعیض اتنیکی، به مراتب بیشتر از پتانسیل خشمگین‌تر شدن برخوردار هستند. این جوانان حتی از حقوق اولیه‌ای نظیر آموزش زبان مادری محرومند.

از قضا، برخورد با ژینا (مهسا امینی) از طرف گشت ارشاد در تهران و قتل او، می‌تواند نمونه بارزی از این تبعیض باشد. مطمئن نیستم مأموران گشت ارشاد با یک زن از طبقات بالایی جامعه و مرکز نشین، با همین شدت و حدت در زمینه حجاب برخورد می‌کردند.

پس به غیر از جوان بودن، عوامل دیگری نظیر تعلق به گروه اتنیکیِ تحت ستم، جنسیت، گرایش جنسی و موقعیت طبقاتی و مواردی از این دست، از جمله مصادیق ستم مضاعفی است که به گسترده تر شدن خشم جوانان در جامعه فعلی ایران منجر شده است.

  • در طی اعتراضات جاری در ایران، صحنه‌های شور انگیزی از مقاومت در برابر سرکوب خونین ثبت شده است. به‌نظر شما چگونه در این دور از اعتراضات سراسری، خشم جوانان به این شجاعت وصف ناپذیر تبدیل شده است؟ یا به عبارت دیگر، چرا خشم عمومی در این دوره حتی نسبت به موارد مشابه در سال‌های قبل بیشتر شده است؟

 جوانان کمتر از موقعیت تثبیت شده در زندگی برخوردارند و به همین دلیل محافظه کاری کمتری هم دارند و بیشتر آماده‌اند تا هزینه بپردازند تا وضعیت موجود را تغییر دهند. و انگهی، آرمان گرایی درجوانان معمولا بیشتر است. امری که در جنبش جوانان در کشورهای غربی هم شاهد هستیم.

البته این مساله مختص دوره کنونی نیست. در انقلاب سال ۱۳۵۷ هم بیشترین گروهی که در ابتدا به میدان آمدند، دانشجویان و جوانان و دانش آموزان بودند و بعد از آن گروه‌های دیگر به آنها پیوستند. بنابراین شجاعت جوانان برای به میدان آمدن، بنا به تعریف، ناشی از پتانسیل چالش‌گری بیشتر در این گروه است که حساسیت بیشتری به اوضاع و احوال دارد و آرمان و اراده معطوف به تغییر در بین آنها گسترده تر است.

علاوه بر آن، نسل جوان امروزی، در درون این نظام زائیده شده و از تجربیات انقلاب ۵۷ اطلاعی ندارد و کمتر با نگرانی ضد آرمانی روبرو است. این نسلی است که راز بقای خود در برابر حکومتی که با سیاه ترین و خشن ترین شکلی آنان‌را سرکوب می‌کند، در ایستادگی و رویارویی می‌بیند. این نسل نه در گلستان و گلخانه بلکه در سخت ترین شرایط صحرایی رشد و در برابر سهمگین ترین طوفان‌ها و دشواری‌ها پرورش یافته و یاد گرفته است به جای پژمرده شدن، توان مقاومت و ایستادگی خود را افزایش دهد و روئین تن شود. بی پروایی نسل جوان در برابر رعب آفرینی حکومت، راز بقای آن به شمار می‌رود.

جمهوری اسلامی ایران با تبلیغاتی نظیر ساختن سرود سلام فرمانده، نابخردانه کوشید تا جامعه را مقهور کند. اتفاقا پیشتازی جوانان و نوجوانان در این دور از اعتراضات، واقعیت‌های زیر پوست شهر را نشان می‌دهد. نسل جوان امروز در برابر سرکوب‌ها روئین تن و بی پرواتر شده است. آنان نه تنها در اعتراضات جاری بلکه به صورت روزمره با سبک زندگی و خواسته‌های متفاوت از ارزش‌های تحمیلی حکومت، توتالیتاریسم اسلامی را پس زده‌اند و اجازه ندادند که جامعه توسط حکومت بلعیده شود.

به نظر من، فشار شدید حکومت بر مردم و به ویژه زنان و جوانان، آنها را به محاق نبرده بلکه مقاوم تر کرده است و این غول از شیشه خارج شده و حکومت نمی‌تواند آن را دوباره به درون شیشه برگرداند. نسل جوان به ویژه زنان جوان با شعار «زن زندگی آزادی» هویتی پیدا کرده‌اند که همگان را تحت تاثیر خود قرار داده است.

  • با توجه به توضیحاتی که دادید، پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود این است که با وجود این بروز خشم عمومی، چرا اعتراضات خیابانی هنوز شکل میلیونی به خود نگرفته است؟

 تجربه سنگین و پرهزینه و پیامد انقلاب ۵۷ که ماحصل فداکاری‌های بسیاری بود، به واپسگرایی‌ای برآمده از بنیادگرای اسلامی منجر شد که بسیاری را از انقلاب ۵۷ پشمیان و نوعی «نگرانی ضد آرمانی» را فراگیر کرد. به‌همین دلیل، نوعی از محافظه کاری در برابر تغییرات انقلابی بر جامعه مستولی شد. آثار فضای ارعاب و سرکوب دهه ۶۰ تا مدتها در روان جامعه باقی ماند. در اواسط دهه ۷۰ بود که مردم ایران، بتدریج خواست تغییر را با امید به صندوق‌های رأی در دوره اصلاحات جستجو کردند که هزینه کمتری در بر داشت. این نگرانی‌های ضد آرمانی اگر در دوره‌ای به امید بستن یا توهم به اصلاح طلبان منجر شد، امروز به رغم فرو ریختن آن توهمات، همچنان با نگرانی از سوریه‌ای شدن ایران که حکومت دائما آنرا تبلیغ می‌کند یک عنصر بازدارنده در میلیونی شدن این اعتراضات است. تا زمانی هم که اعتراضات میلیونی نشود، به سختی می‌توان از یک موقعیت انقلابی در ایران سخن گفت.

این البته به معنای کاهش ضرب آهنگ انزجار همگانی از حکومت نیست که با تداوم اعتراضات و برهم خوردن توازن قدرت می‌تواند به سرعت به اعتراضات میلیونی بدل شود.

تجربه بهار عربی در کشورهای خاورمیانه هم در افزایش نگرانی‌های ضد آرمانیِ ایرانیان تاثیر گذاشته است و باعث شد که بخشی از جامعه به سادگی به میدان نیاید. همین بخشی که در یک دوره، با امید به اصلاحات در انتخابات شرکت کرد اما با شکست اصلاحات و به ویژه پس از سرکوب جنبش سبز، یک دوره فترت را تجربه کرد. در این دوره به رغم نارضایتیِ جامعه، اما اراده لازم برای تغییر ساختاری وجود نداشت.

  • با توجه به خیزش‌های مردمی در سال‌های اخیر به‌نظر می‌رسد فضای جامعه مشخصا از بعد از اعتراضات سراسریِ دی‌ماه ۱۳۹۶ تغییرات اساسی کرده است. ارزیابی شما از خیزش‌های مردمی از دی ۹۶ تاکنون چیست؟

به نظر من شدت یافتن شکاف میان حکومت و ملت سبب شد که از سال ۱۳۹۶ به این سو شاهد اتفاقات نوینی باشیم. در آن سال، حدود ۱۰۰ شهر، به‌ویژه شهرهای حاشیه‌ای به اعتراضات سراسری پیوستند و شعارهایی سر داده شد که کلیت نظام را هدف گرفته بود. در واقع جامعه ایران وارد مرحله‌ای شد که به رغم بی افقی، به رغم نداشتنِ رهبری و تشکیلات سیاسی ضد حکومتی در جامعه، اعتراضات سلبی گسترده‌ای را سامان داد. بنابراین می‌توان گفت «تحقیر ترس» از دی ماه ۱۳۹۶ به طور گسترده در ایران گسترش یافت. با تداوم زنجیره‌ای اعتراضات به ویژه در آبان ۱۳۹۸ تحقیر ترس، به مراتب فراگیرتر شد.

ارزیابی من از دی ۹۶ این است که این اعتراضات، به صراحت نطفه بندی یک انقلاب نوین بوده است که در همان زمان در مقاله‌ای با عنوان «آیا ایران آبستن انقلابی دیگر است؟» از شکل گیری این نطفه سخن گفتم. اینکه این نطفه انقلاب، سقط شود، مسخ شود یا پرورش پیدا کند و به زایشی نوین منجر شود، هنوز بر ما معلوم نیست اما آنچه که اتفاق افتاد، علی‌رغم سرکوب مردم توسط حکومت در سال ۱۳۹۶، در کمتر از دوسال بعد یعنی در آبان ۹۸ با بهانه گرانی بنزین، بار دیگر یک جنبش مردمی شکل گرفت که فقط مساله آن اعتراض به گرانی نبود بلکه علیه کل حاکمیت بود.

بنابراین در سال ۱۳۹۸، تحقیر ترس همگانی تر شد. در آبان ۹۸ با سرکوب خونینی که حکومت انجام داد، شاید سران حکومت انتظار داشتند که جامعه برای یک دوره طولانی به فترت فرو رود. کمتر از دو سه هفته پس از رویدادهای خونین آبان اما دانشجویان در ۱۶ آذر در همه دانشگاه‌ها تظاهرات کردند یا بعد از آن اعتراضات مردمی علیه شلیک به هواپیمای اوکراینی شکل گرفت. حکومت انتظار داشت تا با سرکوب‌ها و کشتارهای آبان ۹۸ ترس را بر جامعه مستولی کند اما درست برعکس این انتظار اتفاق افتاد. گسترش انسداد سیاسی و یک دست شدن حاکمیت نیز به آن کمکی نکرد و تنها شکاف‌ها را به اوج رساند.

پس از آبان ۹۸، جنبش‌های موردی نظیر اعتراضات زنان به حجاب و تبعیض، اعتراضات به بی آبی در خوزستان و دشواری‌های محیط زیستی، اعتصابات کارگری نظیر اعتصاب کارگران هفت تپه، اعتصاب معلمان، خیزش کشاورزان اصفهان و چندین دوره از اعتراضات دیگر هم اتفاق افتاد. بدین ترتیب جامعه ایران پس از هر دور سرکوب، نه تنها به محاق نرفت بلکه تحقیر ترس در اذهان جامعه همگانی تر شد. اما آنچه که در اعتراضات جاری شاهد آن هستیم، تنها تحقیر ترس نیست بلکه به نوعی، فراتر رفتن از آن، نمایش شجاعت و اراده معطوف به تغییر است.

درست است که نفس تحقیر ترس، خود برخاسته از نوعی شجاعت است اما این‌بار جنبش ضد سیستمی تعرضی‌تر شده است. در اعتراضات جاری، بتدریج شعارهایی نظیر «نترسید نترسید ما همه با هم هستیم» که شعارهایی دفاعی است و در پی غلبه بر وحشت است، به «بترسید بترسید ما همه با هم هستیم» تغییر کرده که تولید وحشت روانی در ارکان نظام و نوعی تعرض در محتوا را نشان می‌دهد.

منظور من از تعرض، ویرانگری و به‌کارگیری خشونت از سوی مردم نیست. به‌عنوان مثال در آبان ۹۸ مردم در اعتراض به گرانی و برای جلوگیری از بدتر شدن اوضاع به خیابان آمدند و به یک معنی خیزش مردمی آبان یک جنبش دفاعی هرچند ساختار شکن و سخت پر هزینه بود. اما در شهریور ۱۴۰۱ زمانی که جرقه انفجار خیزش مردمی با قتل مهسا امینی زده شد، تمام خواست‌ها از مبارزه با حجاب اجباری و برچیدن گشت ارشاد گرفته تا «اصل نظام نشانه است»، نشانگر تعرضی شدن این جنبش است. به گمان من ابرجنبشی که با درهم آمیختن جنبش‌های پراکنده و موردی شکل گرفته است، ایران را به‌راستی در موقعیت بازگشت ناپذیری قرار داده است که تدوام آن بی شک انقلاب سومی را در تاریخ معاصر ایران رقم خواهد زد. مشاهده شعله ور شدن آتش اعتراضات در چهلمین روز قتل ژینا (مهسا) که دیگر به جوانان و نوجوانان و زنان محدود نیست، نشان از آن دارد که نطفه‌ای که در ۹۶ بسته شد، به جنین بزرگی بدل شده است. آیا این جنین به زایش پرامید یک انقلاب کامیاب منجر خواهد شد، امری است که آینده آن‌را نشان خواهد داد. من با امید به نقش جوانان و زنان و دیگر نیروهای ترقی خواه جامعه به آن دل بسته‌ام. امیدم آن است که با تداوم اعتراضات، طبقه متوسط مدرن شهریِ مردد، با حضور پر رنگ تر در این اعتراضات به سهم خود به میلیونی شدن آن و تقویت گفتمان‌های دمکراتیک در برابر رویکردهای محافظه کارانه، نوستالژیک و پوپولیستی یاری رساند.

لینک این مطلب در تریبون زمانه

منبع: مجله حقوق ما – سازمان حقوق‌بشر ایران