کودتای ۲۸ مرداد حاصل دسیسه بریتانیا و آمریکا برای کنترل منابع نفتی ایران بود یا حاصل اختلافات داخلی در ایران؟ آیا روحانیت ضربه نهایی برای سقوط دولت مصدق را وارد کرد یا اصلاً کودتایی واقع نشده و همه این اتفاقات زمینهچینی برای تحویل «قدرت» بوده است؟
شماری از پژوهشگران برجسته تاریخ در جریان نشست یک روزهای که شنبه، ۴ خرداد ۱۳۹۲ (۲۶ مه ۲۰۱۳) توسط انجمن سخن در لندن به مناسبت شصتمین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد برگزار شد، دیدگاههایشان را پیرامون علل وقوع کودتای ۲۸ مرداد طرح کردندو تلاش کردند برای این پرسشها پاسخی بیابند.
یرواند آبراهامیان، تاریخنگار که ترجمه یکی از آثارش درباره کودتای ۲۸ مرداد بهتازگی در ایران منشر شده، در نشست لندن گفت «کنترل منابع نفتی ایران» یکی از عوامل مهم در شکلگیری کودتای ۲۸ مرداد بود اما این عبارت هیچوقت در نهادهای رسمی بریتانیا مطرح نمیشد و مثل کلمه «سکس» در دوران ملکه ویکتوریا، یک کلمه ممنوعه بود.
آبراهمیان گفت: «بریتانیا هراس داشت ایران فقط به مقداری که لازم دارد نفت استخراج کند و این برنامه را داشته باشد که قیمت نفت در زیر زمین در آینده بیشتر خواهد شد و این مسأله بر تقسیم منابع نفتی و انرژی در تمام دنیا تاثیرگذار باشد.»
او در ادامه سخنانش به سیاستهای نفتی بریتانیا در آن زمان اشاره کرد و گفت: «ملی کردن نفت در ایران در این معنا که تمام جوانب حفاری و فروش و اکتشاف در دست دولت باشد، هیج نفع و ضرری بهطور کلی بهوجود نمیآورد و آنچه برای بریتانیا مهم بود کنترل بر اکتشاف و توزیع منابع نفتی بود. در واقع حرف بریتانیا این بود که مسأله نفت آنقدر پیچیده است که ایران نمیتواند آن را مدیریت کند. ولی مصدق اصرار داشت بر اکتشاف و توزیع منابع نفتی هم تسلط داشته باشد.»
آبراهمیان به گفتههای برخی از سیاستمداران بریتانیایی و رسانههای این کشور در آن دوران اشاره کرد و گفت: «مسألهای که در آن زمان بسیار مطرح میشد این بود که ایرانیهای نمیتوانند بر سر مسأله نفت به سازش برسند چون خیلی احساساتی هستند و منطق و واقعیت را نمیفهمند و حتی اگر چیزی برای آنها خوب باشد هم حاضر به پذیرفتنش نیستند.»
آبراهمیان درباره نقش آمریکا گفت: «این کشور نیز به اندازه بریتانیا با ملی شدن نفت در ایران مخالفت میکرد و نگران بود که ملی شدن نفت مثل یک بیماری واگیردار در کشورهای منطقه فراگیر شود.»
یرواند آبراهامیان: حرف بریتانیا این بود که مسأله نفت آنقدر پیچیده است که ایران نمیتواند آن را مدیریت کند. ولی مصدق اصرار داشت بر اکتشاف و توزیع منابع نفتی هم تسلط داشته باشد.
او با اشاره به اینکه بر اساس یک تصور مصطلح غلط عنوان میشود که جنگ سرد یکی از عوامل کودتا بود، ادامه داد: «جنگ سرد هم در شکلگیری کودتا مؤثر بود اما مسأله اصلی نفت بود و واهمه از اینکه ملی کردن نفت ایران باعث یک بحران بینالمللی سوخت و انرژی شود.»
به گفته او سازمان سیا بر اساس یک ارزیابی واقعگرایانه از قدرت حزب توده در ایران میدانست که خطر جدی کودتای کمونیستی در ایران وجود ندارد، اما پس از کودتا این تعبیر را عنوان کرد که ما اینکار را کردیم که ایران را از کمونیسیم نجات دهیم و در تبلیغات رسانههای آمریکایی مدام درباره خطر کمونیسیم در ایران هشدار داده میشد.
آبراهمیان با رد این ادعا که کودتای ۲۵ مرداد و ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ متفاوت هستند و یکی آمریکایی و یکی داخلی است، در ادامه سخنانش گفت: «به نظر من وجه تمایز این دو کودتا در این نیست که چه کسی باعث و بانیاش است. بلکه در این است که در یکی از اینها تانکهای ارتش به میدان میآیند و این باعث موفقتیش میشود. به نظر من کودتای ۲۸ مرداد مشخصاً تداوم فعالیت امریکایی و انگلیسی در کودتای ۲۵ مرداد بود. ۲۵ مرداد ناموفق بودند و ۲۸ مرداد تدوامش برای موفقیت بود. آنها میدانستند که باید ملی کردن غیر واقعی صورت بگیرد و این فقط از طریق برکناری مصدق انجام میشود.»
داریوش بایندر: رهبران مذهبی جرقه کودتای ۲۸ مرداد را زدند
داریوش بایندر، نویسنده کتاب «ایران و سیا: بازبینی سقوط دولت مصدق» اما از منظر دیگری به این رویداد تاریخی پرداخت و آن را بیشتر معلول عوامل داخلی دانست.
او به دلیل بیماری امکان سفر به لندن را نداشت و بیژن دولتآبادی، مترجم کتابش به زبان فارسی، چکیدهای از نظر نویسنده در این اثر پژوهشی را بیان کرد.
داریوش بایندر در این اثر پژوهشی مبنا را بر این میگذارد که نیروهای داخلی به مراتب بیشتر از دسیسههای خارجی باعث و بانی وارد کردن ضربه به دولت مصدق و رخدادهای ۲۸ مرداد بودند و بین توطئه ناکام سیا برای برکناری مصدق در روزهای منتهی به ۲۵ مرداد و سقوط او در روز ۲۸ مرداد همان سال هیچ رابطه سازمانی ملموسی نمیتوان یافت.
داریوش بایندر:اولین سال حکومت مصدق در صحنه جهانی سرافرازی بسیاری برای ملت به بار آورد اما دستآوردهای ملموس چندانی در داخل نداشت و بنبست در مذاکرات نفت و رکود اقتصادی موجبات نارضایی در سطوح بالای حکومت و بین گروههای ذینفع را پدید آورد.
بر اساس آنچه در این پژوهش آمده است: «رویداد ۲۸ مرداد که از سوی رهبران مذهبی جرقه خورد، به این علت به ثمر رسید که نیروهای انتظامی و واحدهایی از ارتش به جمعیتی ناهمگون از شبکه مساجد و محلات جنوب تهران و نیز هواداران شاه در خیابانهای پایتخت پیوستند و در میان جمعیت گروهی از لوطیها و اوباش نیز حضور داشتند که این ترکیب مهیب ضربه مهلک نهایی را وارد کرد.»
از دیدگاه داریوش بایندر مهمترین عامل شکست دولت این بود که نیروهای امنیتی اعزامشده برای سرکوب آشوبها و پراکنده کردن مردم، نه تنها از اجرای دستور مقامات سر باز زدند بلکه در مواردی حتی به معترضان گرویدند.
این پژوهشگر معتقد است که اولین سال حکومت مصدق در صحنه جهانی سرافرازی بسیاری برای ملت به بار آورد اما دستآوردهای ملموس چندانی در داخل نداشت و بنبست در مذاکرات نفت و رکود اقتصادی موجبات نارضایی در سطوح بالای حکومت و بین گروههای ذینفع را پدید آورد.
او با بیان اینکه خطاهای استراتژیک مصدق او را به بیراهه کشاند، «کمبود واقعبینی، شناخت ناکافی از ساختار قدرت در ایران، آگاهی ناکافی از سیاستهای جنگ سرد و پیچ و خم بازار نفت ایران به همراه یک نگرش وسواسگونه و تمامیتخواه نسبت به بحران نفت» را از جمله عواملی دانست که سبب شد نیروهای داخلی و خارجی مخالف مصدق همصف و همپیمان شدند.
محمود کاشانی: کودتایی در کار نبود
محمود کاشانی، پسر آیتالله کاشانی اما به کل منکر وقوع کودتا شد و گفت: «مصدق به صورت دقیق زمینهچینی کرده بود تا قدرت را تحویل زاهدی بدهد و این در خاطرات ریاحی، رئیس ستاد ارتش آمده است.»
کاشانی ادامه داد: «تلویزیون دولتی ایران بهگونهای این رویداد را روایت میکند که بیشتر تبلیغ برای مصدق میشود و میگوید که علیه مصدق کودتا شده است.»
او همچنین گفت در شش ماه پایانی دولت مصدق حزب توده متحد او بود و مصدق از این حزب استفاده ابزاری می کرد.
مجید تفرشی: ۲۸ مرداد یک ماجرای ناتمام است
مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ از دیگر سخنرانان این نشست بود. او بر آن بود که ۲۸ مرداد یک ماجرای تمام نشده است و گفت که تحولات اخیر ایران در بررسی و ارزیابی آن تأثیر مستقیمی دارد.
او با بیان اینکه دیدگاه بسیاری از افرادی که این رخداد را بررسی میکنند، تحت تأثیر وقایع روز تغییر میکند، گفت به دلیل نبود دسترسی همهجانبه به منابع مورد نیار برای ارایه یک قضاوت کامل، نیتخوانی سیاسی از دیدگاهها و قضاوتهای تاریخی و تأثیرپذیری تحلیلها از حوادث جاری و روزمره سیاسی، باعث میشود که موضعگیری «منصفانه و بیغرضانه» درباره این رخداد تاریخی مشکل شود.
مجید تفرشی: روایتهای تاریخی از ۲۸ مرداد به شش نوع تاریخنگاری امنیتی، آکادمیک، چپ، سلطنتطب/مشروطهطلب، مذهبی و ملیگرا تقسیم میشود.
مجید تفرشی روایتهای تاریخی از ۲۸ مرداد را به شش نوع تاریخنگاری امنیتی، آکادمیک، چپ، سلطنتطب/مشروطهطلب، مذهبی و ملیگرا تقسیم کرد و گفت هر کدام از این دیدگاهها نیز در دورههای مختلف دگردیسی داشتهاند.
به گفته او تا۲۰ سال پس از واقعه ۲۸ مرداد، تاریخنگاران ملیگرا پیرامون این موضوع قلم میزدند، اما بهتدریج تاریخنگاران چپ هم در اینباره نوشتند. بعد از انقلاب هم تاریخنگاری مذهبی وارد این عرصه شد.
تفرشی با اشاره به اینکه نگاه به مصدق به عنوان پیشوای خطاناپذیر در تاریخنگاریهای جبهه ملی تعدیل شده و اکنون تاریخنگاران ملیگرا آمادگی بیشتری برای پذیرفتن خطای او دارند، گفت نگاه سیاه و سفید به مصدق در نزد موافقان و مخالفان او در حال تغییر است.
این پژوهشگر با اشاره به اینکه در داخل ایران نیز کتابهای زیادی از سوی برخی مراکز پژوهشی نزدیک به حکومت یا به طور مستقیم از سوی وزارت اطلاعات درباره کودتای ۲۸ مرداد منتشر شده که برخی از آنها بر اساس اسناد ساواک است، گفت تا زمانی که اصل این اسناد از سوی پژوهشگران مستقل تأیید نشود، تردید نسبت به درستی آنها وجود دارد.
هشدار علنی مطبوعات به خطر وقوع کودتا
در ادامه این نشست سیاوش رنجبر، با نمایش بریده روزنامههای ایران در چند روز قبل و بعد از ۲۸ مرداد، نقش رسانهها را در تحولات آن دوران بررسی کرد.
به گفته وی یکی از ویژگیهای مطبوعات ایران پس از شهریور ۱۳۲۰آن بود که شخصیتهای بانفوذ در صحنه سیاسی به عناصر اصلی مطبوعات تبدیل شدند و برخی مطبوعاتیها نیز به عرصه سیاسی پا گذاشتند.
او با بیان اینکه اغلب اعضای تشکیلدهنده جبهه ملی دستاندرکاران اصلی مطبوعات آن دوران بودند، گفت در آن دوره هر حزب نشریه خودش را منتشر میکرد.
این پژوهشگر اضافه کرد: « تیراژ بسیاری از این روزنامهها کمتر از ۱۰ هزار نسخه بود و بعضی از آنها فقط در دو یا چهار صفحه، در تهران منتشر میشدند. اما رادیو بسیاری از مقالههای این روزنامهها را میخواند و مطالب آنها از این طریق در بین مردم پخش میشد.»
وی چاپ هشدارهای حزب توده نسبت به کودتاهای ۲۵ و ۲۸ مرداد در روزنامههای حزبی را یکی از نکات قابل توجه دانست و گفت با وجود انتشار علنی این هشدارها، واکنش دولت مصدق به آن نسبتاً ضعیف بود.
آاخوندها در زمان مشروطه خواهان مشروعه شدند و در ۱۳۳۰ برعلیه مصدق اقدام کردند و با کمک انگلیس و حزب توده نیز قیام سال ۵۷ را بحکومت مشروعه سوق دادند و باعث بیچارگی مردم و شیوع جنگ سنی /شیعه در منطقه شدند.
karim / 29 May 2013
سوال دیگر این است ! اگر سازمان سیا از قدرت حزب توده و عدم توانایی حزب از کودتای کمونیستی (که بنظر می اید درست هم بوده )باخبر بود شاه از هراس از چه چیزی از رامسر به بغداد و سپس به روم فرار کرد ؟
توجه کنید که شاه طبق قانون حق برکناری مصدق را داشت واگر از کشور فرار نکرده بود نیازی به ورود تانکها به خیابان نبود و با مذاکرات می توانست ماجرا ی بر کناری مصدق راحل کند و اگر او فرار نکرده بود تاریخ به شکل دیگری رقم می خورد.
در مورد نظر محمود کاشانی بنظر می رسد حتی اگر حقیقتی هم داشته باشد جهت توجیه حمایت پدرش ایت الله کاشانی از کودتا است
شاهد / 29 May 2013
ممکن است کتاب نو جناب ابرهامیان را معرفی کنید؟
ندا / 29 May 2013
کاش روزی این کارناشناسان از این باور بیپایه دست بکشند و به مرداد ١٣٣٢ درست بنگرند.
هنوز برداشتی توده یی-مذهبی-عهد بوقی با همه ی پیشداوریهای ایرانستیز وابسته به آن دارند به بهای نابخرد دانستن خودشان و مردممان. دربازار جهانی تابوده و هست نفت کالای داد و ستد شده و شونده به نرخ ویژه ی خویشست وابزار “ملی گرایی” کردنش نشان از مردمفریبی میدهد با پیامدهای بدبختی آور برای میهن و مردممان که تاوانش را سالهای سال پرداخته و هنوز میپردازیم !
pakzad / 29 May 2013
در جواب شاهد: از ترس طرفداران جبههی ملی.
در جواب ندا: این کتاب از وبسایت آمازون قابل دسترسیست و نتایج تحقیقات آرشیوی ایشان در اسناد وزارت خارجهی بریتانیا را در بر دارد. http://www.amazon.com/books/dp/1595588264
کریم / 29 May 2013
آخوندها همیشه برای پیشبرد نقشه شان از اوباش و چماقداران و پشتیبانی انگلیس استفاده کرده اند.
mehran / 29 May 2013
حقیقت این است که شاه از ترس کسی به خارج نگریخت او ادمی بود که علی رغم جلوه قدر قدرتی از درون وحشت زده است.آدمی که قادر به ایستادگی در مواقع خطر نیست اما در مقابل مخالفان بی پناه گشاده دست است !
سال سی و دو فرمان برکناری نخست وزیر وقت می دهد که امری قانونی است اما به محض مخالفت او از رامسر به عراق سلطنتی می گریزد و حتی حاضر نمی شود انجا در کنار کشور بماند و از بغداد نیز به رم می گریزد !
در سال 42 بنا به خاطرات اسدالله علم نخست وزیر وقت حاضر نمی شود مسولیت مواجهه با شورش را به عهده بگیر و علی رغم اصرار علم نه تنها در جلسه بسیار مهم سران ارتش و دستگاه های اطلاعاتی که برای تصمیم گیری منعقد شده حضور نمی یابد بلکه وقتی به اصرار سران ارتش که هر نوع فرمانی باید از سوی بزرگ ارتشتاران صادر شود و علم از طریق تلفن سه باره از او می خواهد تصمیم صریح خود را اعلام کند هر بار طفره می رود و می گوید “هرفرمانی که اسدالله علم داد اجرا کنید”
در فروردین پنجاه و هفت به مشاورش احسان نراقی می گوید می خواهد به جزیره کیش برود و در انجا بماند تا ببیند چه اتفاقی در مملکت خواهد افتاد و بطوریکه نراقی تاکید می کند بارها سران ارتش در کاخ نیاوران وقتی او از ملاقات شاه بر می گشته است راه را بر او می ببندند و التماس می کنند “نراقی او می خواهد فرار کند کاری کن در کشور بماند”
شاه اما حاضر است مخالفان ناچیز خود را به زندان بیاندازد فرمان دهد هرانکس که مخالف دستور اومبنی بر تشکیل حزب سراسری رستاخیز و ثبت نام اجباری تک تک افراد کشور در ان است باید کشور را ترک کند و زمانیکه پول نفت از پارو بالا می رود قادر به ایستادگی در مقابل چپاول نزدیکانش نیست
رفتار ها و سخنان او نشان از فردی به ظاهر قدر قدرت اما در باطن بی عرضه دارد .امری که در کشوری چون ایران که امیال یک تن زندگانی ملتی را تعیین می کند سرنوشت ساز می شود .
شاهد / 30 May 2013